آیا امکان دارد حضرت عمر بن خطاب-رضی الله عنه – به هنگام بالا رفتن قیمت گوشت بیتوجه بنشیند و هیچ چارهای نیندیشد و تنها پیشنهادی که بدهد این باشد که گوشت نخرید و نخورید و پیش قصابها هم نروید. در حالی که او چنان شخصیتی داشت که در مقابل دولتها سر فرود نیاورد، مگر […]
آیا امکان دارد حضرت عمر بن خطاب-رضی الله عنه – به هنگام بالا رفتن قیمت گوشت بیتوجه بنشیند و هیچ چارهای نیندیشد و تنها پیشنهادی که بدهد این باشد که گوشت نخرید و نخورید و پیش قصابها هم نروید.
در حالی که او چنان شخصیتی داشت که در مقابل دولتها سر فرود نیاورد، مگر امکان دارد این مشکل او را ناتوان سازد!
روایتهای کوچه بازاری این چنین نقل کردهاند. اما بر اساس آنچه که من از آموزههای اسلام آموختهام، بعید میدانم که حضرت عمر-رضی الله عنه -، چاره جویی برای این مشکل را به خود مردم سپرده باشد و فقط به همین نکته بسنده نموده باشد.
چنین قولی از حضرت عمر -رضی الله عنه – منتفی می باشد.
در میان سیاستها و اقوال حضرت عمر-رضی الله عنه – بدنبال این بودم تا برای این روایت سندی بیابم و نمیتوانستم صحت آن را بپذیرم، در حالی که این حکایت را بارها در جاهای مختلف و از منابر متعدد شنیده بودم.
گویا ماجرا از این قرار بوده که صحابه -رضی الله عنهم – بخاطر گرانی گوشت پیش حضرت عمر-رضی الله عنه – که خلیفه وقت بودند، گلایه کردند و از ایشان خواستند تا قیمت ثابتی برای آن تعیین نموده و نگذارند گوشت از این گرانتر شود. نقل شده که حضرت عمر -رضی الله عنه – فرمان داده تا با نخوردن گوشت، آن را ارزان نمایند. مدتی لابلای کتب متعددی که اقوال صحابه و تابعین را جمع آوری کردهاند، بدنبال سند این حکایت بودم، تا اینکه برایم واضح شد که این چنین روایتی اصلا وجود ندارد.
ابراهیم بن ادهم
در برخی از کتب تاریخ که بیوگرافی و زندگینامه گذشتگان و نیاکان را ذکر کردهاند نمونهی چنین حکایتی را از ابراهیم بن ادهم-رحمه الله- نقل نموده اند. ابن عساکر در کتاب تاریخ خود به نام تاریخ دمشق (6/ 282) نقل کرده: گروهی پیش ابراهیم بن ادهم-رحمه الله- رفتند و از گرانی گوشت گلایه نمودند. وی در جواب گفت: خودتان آن را ارزان کنید. یعنی نخرید و نخورید تا ارزان شود. در کتاب حلیه الاولیاء (8/ 32) نیز همین حکایت نقل شده است.
در بین بیان این قول از زبان حضرت عمر-رضی الله عنه – چه قبل از خلافت و چه بعد از آن، و نقل آن از زبان ابراهیم بن ادهم فرق زیادی هست.
عمر بن خطاب-رضی الله عنه –
اما عمر بن خطاب -رضی الله عنه – گرچه در زندگی شخصی خویش زهد را اختیار نموده است، اما بر اساس زهد خود در بین مردم حکومت و حکمرانی نمینماید و نه براساس زهد حکم صادر میکند و نه فتوا میدهد و نه نظریهای میدهد و نه براساس زهد خویش مسائل را توجیه مینماید. بلکه از فقه و اندیشه خود که از پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و سلم) فراگرفته، بهره میبرد و آنچه که از این منبع عظیم فراگرفته این هست که قبل از ساختن زندگی اخروی مردم، باید زندگی دنیوی آنان ساخته شود.
اما ابراهیم بن ادهم یکی از افراد زاهد و از جمله بزرگان عصر خود بود. از وی نقل شده: من میترسم بخاطر اینکه از غذاهای لذیذ نمی خورم به من پاداشی داده نشود، چون من اصلا میل به چنین غذاهایی ندارم. یا به وی گفته شد: چه خوب میشد که ازدواج می کردی. وی در پاسخ گفت: اگر برایم مقدور میبود که نفس خود را طلاق میدادم، قطعا چنین مینمودم. سير أعلام النبلاء، ط الرسالة (7/ 392).
گوشت نخوردن حضرت ابراهیم بن ادهم و یا اجتناب از برخی مباحات دیگر جزو نگرش زاهدانه ابن ادهم بود، پس چرا وی مردم را به همین نکته راهنمایی ننماید و اگر مشورهای در این راستا می داد از وی بعید نبود، چرا که ایشان هیچ گاه به عنوان یک مقام حکومتی بر منصب حکومت ننشسته بود و با این که یکی از اولیاء الهی و بزرگان دین بود، یکی از رعیت بود.
فرق بین اصلاح حاکم و اصلاح رعیت
بین نگرش یک حاکم و نگرش یک رعیت به زندگی خودش فرق زیادی وجود دارد. عمربن حوشب فرماندار یکی از مناطق بود، وی پیش سفیان ثوری رفت. سفیان بخاطر مقام حکومتی عمربن حوشب از وی ناراحت بود، از همین رو به وی توجه چندانی نکرد. عمر بن حوشب خطاب به سفیان گفت: به خدا قسم ما برای مردم مفیدتر هستیم، ما هستیم که قضاوت و حکمرانی می نماییم، ما هستیم که مشکلات را برطرف مینماییم و ما هستیم که نیازهای مردم را دور میسازیم و بین آنها اصلاح بوجود می آوریم، اما تو فقط به خودت میپردازی. با این گفتهی عمر بن حوشب، سفیان به وی روی کرد و با وی به صحبت پرداخت و با گشاده رویی از وی استقبال نمود. سير أعلام النبلاء ط الرسالة (7/ 246)
سیاست و درایت عمر به او چنین اجازهای نمیداد تا در خانه بنشیند و بی توجه بماند و نه تنها به افزایش قیمتها بیتوجه باشد بلکه مردم را نصیحت به صبر نموده و آنها را از خریدن فلان جنس و کالا بر حذر بدارد. بلکه او همیشه در بازار مشغول گشت زنی بود تا مبادا اتفاقی بیفتد و خللی در چرخهی عرضه و تقاضا رخ بدهد. از همین رو به حاطب بن ابی بلتعه که مشغول فروش کشکمش بود و اجناس خود را به زیر قیمت بازار می فروخت، فرمان داد: یا بر قیمت کالایت بیفزا یا از بازار ما بیرون برو. (2/ 651).
در برخی متون نقل شده که حضرت عمر-رضی الله عنه – ، ابن ابی بلتعه را دید که در مدینه مشغول فروش کشکمش میباشد. از او پرسید: حاطب! کالاهایت را بر چه اساسی میفروشی؟ وی گفت: بصورت دو پیمانه دو پیمانه میفروشم. حضرت عمر-رضی الله عنه – گفت: از خانه و کوچه و بازار ما میخرید، و هرگونه که دلتان خواست می فروشید!؟ یا یک صاع یک صاع بفروش یا در بازار ما معامله نکن. و بروید از هر جای دنیا که میخواهید بخرید و هر گونه که دل تان خواست بفروشید. المصنف (14906).
حضرت عمر-رضی الله عنه – از رعیت و مردم نخواست تا این کالا را نخرند، چرا که وی به این حقیقت رسیده بود که حاکم و امیر نقش مهمتر و کلیدیتری در این زمینه دارد، بر همین اساس از حاطب خواست یا از بازار بیرون برود یا اینکه همانند دیگران بفروشد. چرا که وی با فروش غیر اصولی خود در بازار عرضه و تقاضا خلل وارد میکرد.
به قلم: حامد العطار
مترجم: عصمت الله تیموری