وقتي كه انسان بزرگ، دست بكار شد به اطراف خود مي باوراند كه آنها نيز بزرگ هستند. و اين عينا همان چيزي ست كه حضرت موسي (علیه السلام)  انجام داد كه گروهي ضعيف را قوتي واحده نمود. حضرت موسی (علیه السلام) با سركشي فرعون به مقابله برخاست و از ديارش دست كشيد […]

 

 

 

وقتي كه انسان بزرگ، دست بكار شد به اطراف خود مي باوراند كه آنها نيز بزرگ هستند. و اين عينا همان چيزي ست كه حضرت موسي (علیه السلام)  انجام داد كه گروهي ضعيف را قوتي واحده نمود. حضرت موسی (علیه السلام) با سركشي فرعون به مقابله برخاست و از ديارش دست كشيد و هجرت كرد و عينا همين كار را حضرت عمر(رضی الله عنه)، انجام داد؛ آن زمان كه در مقابل فارس و روم ايستاد و پيروزي هاي پياپي به ثمر رساند و خواب رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- را محقق نمود؛ نقل شده كه رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- فرموده اند: … تا اينكه عمر دلو را برداشت و هیچ پهلوانی به مانند او در مردم ندیدم و همه را سیراب کرد…
اين یكي فرزند عمران هست و ديگر عمر، او موسي كليم(علیه السلام) هست و اين عمر فاروق(رضی الله عنه).

بر اساس گفته اهل دانش؛ يكي از نكات مهم در بينش سياسي اسلامي اين ست  كه اگر رئيس ملايم و نرم هست بايد اخلاق وزير و نائبش با تندي و قاطعيت باشد. چنانچه كه  حضرت موسي (علیه السلام) داراي اخلاقي تند بود، اما وزيرش حضرت هارون (علیه السلام) مهربان و نرم خو بودند. همانگونه كه حضرت عمر-رضی الله عنه- وزيري قاطع و تندخو براي حضرت ابوبكر-رضی الله عنه- مهربان و خوش اخلاق بود. و حضرت ابوبكر-رضی الله عنه- چون مهربان بود، ترجيح مي دادند كه حضرت خالد-رضی الله عنه- چون فردي قاطع و تند بود نائب او در جنگ باشد. و حضرت عمر ترجيح مي داد تا حضرت خالد عزل شوند چرا که خالد همانند خود ايشان فردي تند و قاطع بود و دوست مي داشت كه حضرت ابوعبيده-رضی الله عنه- كه اخلاقي نرم دارد، نیابت او را جنگ بر عهده داشته باشند. و حضرت ابوعبيده همانند حضرت ابوبكر-رضی الله عنهما- فردي مهربان و نرم خو بود.   
 
حقیقت دو ركن دارد که عبارتند از ساختن و خراب كردن

آن يكي در زمانه فرعونی زندگي مي كرد كه ادعاي خدايي نمود و تحت سرپرستي اش بزرگ شد و اين شرايط اندكي از اعتماد به نفس اش نكاست و همچنين ذره ای از خودشناسی اش و يا راست بودنش با خودش نكاهيد.
اين يكي هم در عصر فرعون هاي اين امت كه اتفاقا دائي هايش هم بودند، مي زيست. و اين حالات بر استقلال شخصيت وي و يا از پيوستنش به دين جديد، تاثير نگذاشت.

آن يكي پيامبر و معلمي ست كه خدا با وي سخن گفته است و اين يكي صديق و شهيدي ست كه به وي الهام مي شده است گفتار هر دوي شان، شفاف و صريح و هر دوي شان داراي قلب هايي پاك و صاحب تواضعي بزرگ منشانه بوده اند.
از نظر خلقت و جسم و قد و قامت با هم مشابهت دارند و هر دوي شان داراي طبيعت ها و اخلاق و انديشه هايي مشابه به هم هستند.

هر دوی شان دارای جذابيت و قوت دروني و كاريزماتيك، صاحب نيروي رهبري فطري و قوت تاثیر گذار در زندگی، همچنین نیرویی حاکمانه که توام با رحمت باشد نه بر اساس قوت و طغیان بودند. برخی از اولیاء خداوند در این امت همانند پیامبران بنی اسرائیل می باشند.

بعيد هم نيست كه مدعي شويم كه تشابه اسمي با يكديگر، می تواند اخلاق و رفتارها را به هم نزديك مي نمايد.

جاي تعجب نيست بگوییم افرادي كه با خود و خداي خود صادق و راست هستند، در شرايط بحراني و سخت و هنگامي كه زمين به لرزه مي افتد، قلب هاشان با آسمان تعلق دارد و در اطمينان خاطر كامل بسر مي برند. يادآور شويم زماني كه حضرت موسي(علیه السلام) با هفتاد نفر از قوم خود به كوه رفت و كوه بالاي سرشان قرار گرفت و حضرت موسي (علیه السلام) گفت: {رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ}«پروردگارا، اگر مى‌خواستى، آنان را و مرا پيش از اين هلاك مى‌ساختى. آيا ما را به [سزاى‌] آنچه كم‌خردان ما كرده‌اند هلاك مى‌كنى؟ اين جز آزمايش تو نيست؛ هر كه را بخواهى به وسيله آن گمراه و هر كه را بخواهى هدايت مى‌كنى؛ تو سرور مايى؛ پس ما را بيامرز و به ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى.» (155:الأعراف(

و در صحيح بخاري نقل شده كه رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- به همراه حضرت ابوبكر و عمر و عثمان -رضی الله عنهم- روي كوه احد بودند كه به ناگاه كوه به لرزه افتاد، رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- فرمودند: اي احد! ثابت باش بر تو يك پيامبر و يك صديق و دو شهيد ايستاده است. كوه كاملا ايستاد.
حضرت عمر-رضی الله عنه- در مورد اسيران بدر چنين مشوره داد كه همه از يك طرف كشته شوند، اين مشوره ايشان شبيه به دعاي حضرت موسي ست كه دعا كرد: {رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ}« پروردگارا، اموالشان را نابود كن و آنان را دل‌سخت گردان »(یونس88)
صحيفه اي از تورات نزد رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- آوردند، پيامبر سريعا آن را گرفتند و فرمودند: اگر برادرم موسي زنده مي بود، چاره اي جز پيروي از من نمي داشت.
 
وقتي حضرت عمر-رضی الله عنه-، خبر وفات رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- را شنيد؛ حيران شد و بنا بر محبتي كه با رسول خدا داشت و دوست اشت كه ايشان عمر طولاني داشته باشند، بر منبر بالا رفت و گفت: رسول خدا وفات نكرده است بلكه همانند حضرت موسي (علیه السلام) به ديدار پروردگارش رفته است. حضرت موسي (علیه السلام) هم در شرائط بحراني و حيران كننده چنين مي نمود.
 
وقتي حضرت موسی (علیه السلام) از اسرائيلي مظلوم دفاع كرد و ماجرا به كشته شدن، آن قبطي متجاوز انجاميد،  سريعا از قصر و از شهر خارج شد.
 
حضرت عمر-رضی الله عنه- از حصار ظالمانه مشركين مكه به خشم آمد و اسلام خود را علني ساخت و براي حفظ آن جنگيد و بصورت آشكارا هجرت نمود.
 
برخي از بزرگان با قوت، شجاعت و قاطعيت خود از سايرين شناخته مي شوند.

حضرت موسي(علیه السلام)  خطاب به فرعون گفت: {وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَونُ مَثْبُورًا} « و من معتقدم که تو ای فرعون! (از حق روگردانی و سرانجام اگر از سرکشی خود برنگردی) هلاک می‌گردی. » (102:الإسراء)  
حضرت عمر-رضی الله عنه- خطاب به ابوسفيان گفت: من پيش حضرت محمد شفاعت شما را بكنم؟ به خدا قسم اگر حتي به يك شلاق هم دسترسي مي داشتم بوسيله آن با شما مي جنگيدم.

تندی با همه
وقتي غيرت حضرت موسي(علیه السلام) بخاطر روي گرداني مردم از توحيد به جوش مي آيد و خشمگين مي شود، سر برادرش را مي گيرد و مي كشد و حضرت عمر-رضی الله عنه- هم بخاطر حفظ دين و ترس از اينكه مبادا مردم دچار سوء فهم در دين شوند خطاب به حضرت ابوهريره-رضی الله عنه- مي گويد: مردم را به اين احاديث بشارت نده مي ترسم كه مردم بر اين احاديث بسنده كنند.

حضرت موسي(علیه السلام) با فرعون، با بني اسرائيل، با برادرش، حتي با سنگي كه لباس هايش بر آن بود، با تندي برخود كرد.

حضرت عمر نيز با خودش، با زن و فرزندش و با خدمه و حتي با حجرالاسود با قاطعيت برخورد كرد، خطاب به حجرالاسود گفت: من می دانم که تو سنگی بیش نیستی و هیچ فایده و ضرری در بر نداری و اگر نمی دیدم که پیامبر تو را بوسیده هرگز تو را نمی بوسیدم (متفق عليه).

حضرت موسي (علیه السلام) به هنگام سخن گفتن با خدا آنقدر جرأت پيدا كرد كه با گفتاري دوست دارانه درخوست كرد: {رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ}« پروردگارا! (خویشتن را) به من بنمای تا تو را ببینم (و جمال والای تو را بنگرم. تا افتخار گفتار و دیدار نصیبم گردد. » (143:الأعراف)    

حضرت عمر-رضی الله عنه- در صلح حديبيه، چون برخي موارد صلح را عادلانه نمي دانست، برآشفته شد و گفت: براي چه خفت در دين را بپذيريم؟ و يا به هنگامي كه رسول خدا مي خواست بر عبدالله بن ابي منافق نماز بخواند، گفت:  آيا با وجود اینکه خدا شما را از استغفار كردن براي اين منافق منع نموده، بر او نماز مي گزاريد؟ و يا قبل از نزول آيات حجاب در مورد همسران رسول خدا گفت: اي رسول خدا! چه خوب مي شد كه همسرانت را فرمان مي دادي كه خود را در حجاب داشته باشند. ( بخاري ومسلم).

یا در جایی دیگر جرات حضرت عمر-رضی الله عنه- به هنگام بازگشت از سفری این چنین نقل شده است: در صحیح بخاری آمده: پیامبر -صلی الله علیه و علی آله و سلم- در یکی از سفرهای خود بودند و حضرت عمر-رضی الله عنه- نیز به وقت شب همرکاب ایشان بودند. عمر در مورد مسئله ای از رسول خدا سوالی پرسیدند. اما پیامبر به وی جواب نداد. دوباره پرسید. باز هم رسول خدا-صلی الله علیه و علی آله و سلم- جواب ندادند. باری دیگر سوال کرد. امام باز هم نبی رحمت چیزی نگفتند. عمر می گوید: با خودم گفتم: ای عمر! مادرت به عزایت بنشیند. سه مرتبه از رسول خدا -صلی الله علیه و علی آله و سلم- سوال کردی و ایشان هیچ پاسخی به تو ندادند. عمرمی گوید: شترم را راندم و در جلوی قافله مسلمانان حرکت کردم. و می ترسیدم که مبادا آیاتی از قرآن در مورد من نازل شود.. مدتی درنگ نکرد که فردی مرا صدا زد. ترسیدم که آیه ای در توبیخ من نازل شده باشد. نزد رسول خدا رفتم و سلام کردم. پیامبر فرمودند: امشب برمن  سوره ای نازل شد که نزد من از تمام انچه که در کائنات وجود دارد، دوست داشتنی تر هست. و سپس این آیات را تلاوت فرمودند: (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا) ».

حفظ قاطعیت و شک نکردن
قاطع بودن و تردید به خود راه ندادن به هنگام برخورد با سران خائن نیز یکی از وجوه اشتراک این دو می باشد، چنانچه حضرت موسی(علیه السلام) با فرعون و حضرت عمر-رضی الله عنه- با ابن سلول اینگونه برخورد نمودند.

پشیمان شدن و اظهار عجز به هنگام خطا نمودن

 حضرت موسی(علیه السلام) گفت: {رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي} (16:القصص)
حضرت عمر-رضی الله عنه- در تنهایی خودش را خطاب قرار می داد و چنین می گفت: ای عمر بن خطاب ای امیرالمومنین!  احسنت . به خدا قسم یا از خدا بترس یا تو را تنبیه می کنم.
حضرت موسی(علیه السلام) به خاطر خدا خشم کرد و سپس خشمش فروکش کرد و لوح ها را برداشت.
وقتی عمر-رضی الله عنه- می شنود که کسی به وی دشنام می دهد می گوید: با ما خوب تا نکردی وعادلانه حکم ننمودی. حضرت عمر -رضی الله عنه-می خواهد وی را تنبیه کند و همراه ایشان این آیه را می خواند که خداوند فرموده است: {وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}. به خدا قسم عمر-رضی الله عنه- از حکم این آیه تعدی نکرد و کاملا مطیع حکم و فرمان خدا بود.
 
شخصیت های بزرگ و قاطع هستند که نسل ها را می سازند. بعد از اینکه حضرت موسی(علیه السلام) به کوه طور رفت، بنی اسرائیل گوساله را پرستیدند و هارون را تضعیف نموده و خواستند وی را بکشند  و عمر هم همان دری بود که با شکسته شدنش، فتنه ها ظاهر شد.

فرعون از حضرت موسی(علیه السلام) هراس داشت چنانچه خداوند فرموده است: {سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا}«(خدا درخواست موسی را پذیرفت و بدو) گفت: ما بازوان تو را به وسیله‌ی برادرت (هارون) تقویت و نیرومند خواهیم کرد،» (35:القصص)
عمر چنان با هیبت بود که شیطان از سایه اش هراس داشت.

بنی اسرائیل نگذاشتند که لشکر اسلام وارد قدس شود اما حضرت عمر با سپاهیان اسلام، وارد قدس شد.

لازمه رهبری داشتن پیروان حرف گوش کن هست

حضرت موسی(علیه السلام) گوسفندان دختران حضرت شعیب را آب داد، و حضرت عمر-رضی الله عنه- وقتی دید، تاریکی و سرما خانواده ای را در تنگنا قرار داده است، کیسه ای پر آرد، گوشت و روغن بر دوش خود گذاشت و برایشان غذا پخت و صدای آن زن را شنید که می گفت: خداوند برای ما در مقابل عمر کافی ست که بر ما امارت می کند و حق ما را ادا نمی نماید.
في الجاهِلِيَّةِ وَالإِسلامِ هَيبَتُهُ         تَثني الخُطوبَ فَلا تَعدو عَواديها
في طَيِّ شِدَّتِهِ أَسرارُ مَرحَمَةٍ         لِلعالَمينَ وَلَكِن لَيسَ يُفشيها
وَبَينَ جَنبَيهِ في أَوفى صَرامَتِهِ         فُؤادُ والِدَةٍ تَرعى ذَراريها
أَغنَت عَنِ الصارِمِ المَصقولِ دِرَّتُهُ         فَكَم أَخافَت غَوِيَّ النَفسِ عاتيها

هیبتش در زمان جاهلیت واسلام بگونه ای بود که مشکلات را در می نوردید و او را زمین گیر نمی نمود
با تمام وجود شدت و سخت گیری اش برای جهانیان مهربان بود، که آنها را افشاء نمی نمود.
و در اوج دلیری و چالاکی اش در خود قلبی داشت همانند قلب یک مادر که مراقب فرزندانش بود.
دره و شلاق او از شمشیرهای صیقل زده شده بی نیاز بود و چه بسا افراد خطاکار از آن هراس داشتند.

آگاه بودن نسبت به چیزهای تغییر پذیر و هماهنگ شدن با چیزهای جدید مثل بزرگ شدن در قصر و پنهان شدن در صحرا و رفتن به مدین در زندگی حضرت موسی (علیه السلام) تشابه زیادی به آشکار نمودن اسلام خویش و هجرت و وزارت و امارت در زندگی حضرت عمر دارد.

خداوند در مورد صفات حضرت موسی (علیه السلام) از زبان دختر شعیب می فرماید:[ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ] (26:القصص)، دقت نظر، ذکاوت و خوشرفتاری دختر شعیب او را شایسته این کرد تا همسر یک پیامبر شود. و این دو صفت هم از نگاه حضرت عمر-رضی الله عنه- برای پیروزی در فرماندهی و امارت شرط هستند چنانچه می گفت: از ضعف فرد مورد اعتماد و خیانت فرد قوی به خدا شکایت می کنم.    

رعایت عدالت و امانتداری و اجرائی نمودن قانون در حق خویشاوندان و بیگانگان و برخورد قاطع با تهدیدها و مشکلات و وقف نمودن زندگی برای بدست آوردن اهداف بزرگ لازمه رهبری ست.

یک رهبر کم نظیر، قاطع و استثنائی گاهی اوقات با جدیت تمام بدون توجه به دخالت دیگران فرمانی حکیمانه صادر می کند، امکان دارد بین او و بین رعیت فاصله بیفتد چنانچه در زمان حضرت موسی، حضرت هارون(علیهما السلام) به عنوان یک فرد دوست داشتنی و قابل قبول سعی می کرد این فاصله را کم کند و یا در مورد حضرت عمر، حضرت عثمان و اصحاب شورا-رضی الله عنهم- سعی می کردند، همین نقش را ایفا نمایند.

حضرت موسی (علیه السلام) در اواخر عمر خود آرزو می کرد که به سرزمین مقدس نزدیک شود و حضرت عمر-رضی الله عنه- همواره چنین دعا می کرد: بار خدا یا مرا شهادت در راهت و در شهر حبیبت نصیب کن.
حضرت موسی(علیه السلام)  یقین داشت که راه گریزی از مرگ نیست بخاطر همین می گفت: بار خدایا اکنون روحم را قبض کن. و حضرت عمر-رضی الله عنه- می گفت: بار خدایا رعیت زیاد شده است و من ضعیف گشته ام مرا بدون اینکه در فتنه بیفتم و رسوا شوم بمیران.

حضرت موسی (علیه السلام) به هنگام مرگ ملک الموت را سیلی زد و حضرت عمر-رضی الله عنه- در حالی که از شکمش خون می ریخت و زخمی بود، مردی جوان را بخاطر پایین بودن پاچه شلوارش نصیحت کرد و در مورد نگهداشتن حرمت مهاجرین و انصار وصیت نمود.  

خویشتنداری تا لحظات آخر
آنها یکبار زیستند ولی محبت و عشق بدان ها در قلوب دوست دارانشان موج می زد و نمایان میباشد و بعد از آنها بود که صبر و احسان و آرزو به معنای واقعی خود تعبیر شدند.
 
آنها اینگونه بودند.
مبادا به این گوشه از زندگی حضرت موسی(علیه السلام) توجه داشته باشی که خداوند فرموده است: {فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ}«و مشتی بدو زد و او را کشت! » (15:القصص)، اما این درخواست حضرت موسی که بیانگر رقت قلب و پشیمانی اش است را فراموش کنی که دعا کرد: {رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي..} « (موسی از کرده‌ی خود پشیمان شد و رو به درگاه خدا کرد و) گفت: پروردگارا! من بر خویشتن (با کشتن یک تن) ستم کردم، پس (به فریادم رس و) مرا ببخش.»(16:القصص)

مبادا این گفته حضرت عمر-رضی الله عنه- را بزرگ جلوه دهی که می گفت: اگر در دستم فقط شلاقی باشد با آن با شما نبرد می کنم اما آن ماجرا که برای خانواده ای آتش روشن کرد و غذا درست کرد را نادیده بگیری.
بی انصافیست که قوت موسی(علیه السلام) را ببینی و رقت قلبش را فراموش کنی و از عمر-رضی الله عنه- قاطعیتش را ببینی و عدالتش را پس پشت بیندازی.

این دو صفت مکمل یکدیگر می باشند.
داشتن زور بازو برای گرفتن حق و صلابت و قاطعیت برای تحمل کردن مسئولیت
دستت را دراز نکن و سست اراده نباش، و فقط به یک جنبه توجه نکن.

سلمان العوده
عصمت الله تیموری