ابن عمر در منزلش چنانچه قبلا گذشت خيلي سخاوتمند و بخشنده بود و ديگران را بر خود ترجيح مي داد، اگر چه خودش هم گرسنه مي ماند ، بخصوص يتيمان و مساكين را بر خود ترجيح مي داد، همسرش صفيه كه سالها با او زندگي كرده است مي گويد : هر گاه غذاي خوبي آماده […]

ابن عمر در منزلش
چنانچه قبلا گذشت خيلي سخاوتمند و بخشنده بود و ديگران را بر خود ترجيح مي داد، اگر چه خودش هم گرسنه مي ماند ، بخصوص يتيمان و مساكين را بر خود ترجيح مي داد، همسرش صفيه كه سالها با او زندگي كرده است مي گويد : هر گاه غذاي خوبي آماده مي كردم ابن عمر يتيمان و مساكين را دعوت مي كرد كه با او اين غذا را بخورند . مردم وقتي ديدند ابن عمر ضعيف و ناتوان شده است نزد همسرش رفتند و او را سرزنش كرده و گفتند : چرا به حال اين پير مرد رحم و شفقت نمي كني ؟ گفت: او خودش را محروم مي كند تا به فقراء و مساكين غذا بدهد وقتي شخص ثروتمندي كه داراي مقام و منزلت در بين مردم است از كنار سفره اش ميگذرد او را دعوت به غذا نمي دهد اما وقتي فقير و مسكيني از كنارش مي گذرد با شتاب او را دعوت مي دهد و نشستن با او را دوست دارد .  با وجود اينكه فرزندان و برادر زاده هايش اين كار را ناپسند مي دانستند خطاب به آنان مي فرمود : آيا كسي را كه ميل به غذا ندارد به غذا دعوت مي دهيد و كسي را كه ميل دارد رها مي كنيد ؟
اين عمل ابن عمر دلالت مي كند كه ايشان به خوبي حال فقراء و مساكين را درك مي كرد و نسبت به آنان شفقت و دلسوزي داشت و نسبت به آنچه خانواده و خويشاوندانش مي گفتند توجهي نمي كرد ، خيلي زاهد و فروتن بود از ترس اينكه سبب غرور و تكبر نشود لباسش هيچ وقت از نصف ساق بيشتر نبود بسياري اوقات اگر هنگام شام فقير يا يتيمي سر سفره اش آورده نمي شد شام نمي خورد ، دنيا مانند ديگران او را تغيير نداد و نمونه ي بارزي از پدرش فاروق اعظم بود .
يك روز بسياري از صحابه و تابعين از جمله عبد الله بن عمر مشغول طواف خانه ي كعبه بودند و تكبير و تهليل آنان فضارا معطر كرده بود، در كنار ركن يماني وقتي عبد الله بن عمر داشت طوافش را كامل مي كرد عروة بن زبير يكي از فقهاي هفتگانه ي مدينه و از بزرگان تابعين با حيا و شرم به آن نزديك شد و از دخترش خواستگاري كرد ، عروه مي گويد : در حال طواف بوديم كه از ابن عمر دخترش را خواستگاري كردم ايشان سكوت كردند و هيچ جوابي به من نداد. با خود گفتم اگر راضي مي بود حتما جوابم را مي داد ، قسم بخدا ديگر يك كلمه در اين مورد با او سخن نخواهم گفت. تقدير اين گونه رقم خورد كه ابن عمر قبل از من به مدينه برگشت . من به مسجد رسول الله  ـ صلی الله علیه و سلم ـ داخل شده و بر او سلام كرده و حقش را أدا كردم به من خوشامد گفت و پرسيد كي آمدي ؟ گفتم الان ، فرمود : در حالي كه در طواف بوديم سوده را ياد آوري كردي در حالي كه خداوند را در جلوي چشمان خود تصور مي كرديم.
مي توانستي در جايي ديگر مرا ملاقات كني كه مقدور شد .
 گفتم : اكنون رأي شما چيست ؟ فرمود خيلي مشتاق اين كار هستم(22)در اين هنگام دو پسرش سالم وعبد الله را فرا خواند و دخترش سوده را به نكاح عروه در آورد و به اين قول رسول الله  ـ صلی الله علیه و سلم ـ عمل كرد كه فرمودند : وقتي ( كسي براي خواستگاري ) نزد شما آمد كه دينداريش را مي پسنديد درخواستش را قبول كنيد . معلوم است كه عروه پرهيز گار و از بزرگان تابعين بود و با اين ازدواج با ستون اصلي  فقهاي هفتگانه ي مدينه ي منوره متصل شد .
 روزي مردي نزدش آمد و شروع به تعريف و توصيفش كرد و گفت : اي بهترين مردم و اي فرزند بهترين مردم ، ايشان در جواب فرمود : من نه بهترين مردم و نه فرزند بهترين آنها هستم بلكه بنده اي از بندگان خدا هستم كه به لطف خدا اميد وارم و از عذابش مي ترسم ، قسم بخدا شما آنقدر از شخصي تعريف مي كنيد تا اينكه او را به هلاكت مي رسانيد(23)
خداحافظي با ابن عمر
در آخرين ايام عمرش مي فرمود : بجز سه چيز از دنيا بر هيچ چيز ديگر تأسف نمي خورم : 1- تشنگي در گرماي شديد ( روزه گرفتن در ايام گرم ) 2 – زحمت شب ( نماز شب و شب زنده داري ) 3- اينكه با گروه باغي و سر كشي كه دستور به جهاد با آنان شده است نجنگيده ام. (24)و منظورش از گروه سركش باغي حكومت و دولت حجاج بن يوسف ثقفي ظالم بود .
در آخرين روزهاي عمرش هرگاه آيه ي كريمه ي«الا یظن اولئک انهم مبعوثون . لوم عظیم . یوم یقوم الناس لرب العالمین»)25)، «‏آيا اينان گمان نمي‌برند كه دوباره زنده مي‌گردند ( و بايد حساب و كتاب چنين افزايش و كاهشي را پس بدهند ؟ ) . ‏در روز بسيار بزرگ و هولناكي ( به نام قيامت ) .‏ ‏همان روزي كه مردمان در پيشگاه پروردگار جهانيان ( براي حساب و كتاب ) برپا مي‌ايستند .»را تلاوت مي كرد و به آيه ي آخر مي رسيد بقدري مي گريست كه ريشش خيس شده و از شدت گريه نمي توانست بيشتر تلاوت كند .
در پايان عمر ، به پسرش سالم وصيت كرد كه او را در خارج از حرم دفن كنند . سالم بن عبدالله بن عمر مي گويد : « پدرم در سال 74 هجري درمكه وفات كرد و در محل فخّ(26) دفن شد در حاليكه 84 سال سن داشت و به من وصيت كرد كه او را در خارج از حرم دفن كنم اما ما نتوانستيم اين كار را بكنيم بنا بر اين او را در مقبره ي مهاجرين يعني در فخ كه جزء حرم است دفن كرديم .» (27)
ابن عمر (رض) ثروت هنگفتي از گفتار و فتاواي خويش براي عموم مسلمانان از خود بجاي مي گذارد . تنها امام بخاري 81 حديث و امام مسلم به تنهايي 31 حديث و هر دو ( مسلم و بخاري ) بر 68 حديث ايشان اتفاق كردند . علاوه بر اينها از ايشان مسندي باقي مانده است كه با مكررات حاوي 2630 حديث است .
خداوند اين صحابي بزرگوار ، فقيه و پيشواي ثابت و محكم مسلمانان را رحمت كند و قبرش را با رياحين بهشت شاداب گرداند . آمين با رب العالمين .

 نوراحمد پاک نیت

ـــــــــــــــــــــــــ

 22 – سيرة اعلام النبلاء 3 / 236 ترجمه 45
 23 – حلیة الاولیاء 1/307
24 – سير اعلام النبلاء 3/ 224
25ـ مطففين / 4 -6
26 ـ نام درهّ اي در مكه است كه وادي الزاهر ناميده مي شود .
 27 – طبقات ابن سعد ج 4 ص 187 .