با شنيدن واژه‌ي بهار اولين تصويري كه در ذهن هر انسان تداعي مي‌گردد رويش و روييدن است. گويا در اين فصل دم عيسوي بر كالبد مرده‌ي زمين دميده مي‌شود و كوه و بيابان رنگ و جلايي تازه مي‌يابند و درختاني كه يك فصل، تازيانه‌هاي سرد و سنگين زمستان را به جان خريده بودند اينك ثمره‌ي […]

با شنيدن واژه‌ي بهار اولين تصويري كه در ذهن هر انسان تداعي مي‌گردد رويش و روييدن است. گويا در اين فصل دم عيسوي بر كالبد مرده‌ي زمين دميده مي‌شود و كوه و بيابان رنگ و جلايي تازه مي‌يابند و درختاني كه يك فصل، تازيانه‌هاي سرد و سنگين زمستان را به جان خريده بودند اينك ثمره‌ي صبر و پايداري خود را از طبیعت می گیرند و ياد آور اين كلام الهي مي‌گردند كه فرموده است: ‏ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ‏«‏ مسلّماً با سختي و دشواري ، آسايش و آسودگي است ».
و يا دشت‌ها،  مرغزارها و كوهسارها با به رخ كشيدن زيبايي دلكش خود چشم هر نظاره‌گر را چنان مسحور زیبایی خود می کنند كه فرد سراپا به شگفتي فرو مي‌رود و عقل هر بيننده‌اي را متحير و شگفت‌زده ی علم و قدرت ذاتي مي‌كند كه چنين زيبایی بي‌بديلي را پديد آورده است. چنانچه خداوند اینگونه خود را معرفي مي‌كند: ‏ وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى ‏«‏ خداوندي كه چَراگاه را ( براي تغذيه جانداران از زمين مي‌روياند و ) بيرون مي‌آورد.».
آري! بهار هميشه نماد زندگي و صبرست، بهار يادآور اين‌ست كه مي‌توان تغيير نمود، بهار جلوه‌اي از زنده شدن بعد از مرگ‌ست، بهار نمونه‌اي از قدرت لايزال خداوندست، بهار اين درس را مي‌آموزد كه مي‌شود دوباره متولد شد و از نو زيست.
فصل بهار از معدود نمونه‌هايي‌ست كه هر فرد، با هر تفکری، پيرامون زنده شدن مجدد زمين در این فصل اتفاق نظر دارد. چرا كه با چشم مي‌بيند و با قوه‌ي عقلاني خود درك مي‌كند كه زميني كه تا چندي پيش نمادي از زندگي و زيستن در وي نبود اكنون طبيعتي بي‌همانند را ايجاد نموده است.
چنانچه خداوند مي‌فرمايد: وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ « اين است كه اي انسان در فصل زمستان ) تو زمين را خشك و خاموش مي‌بيني ، امّا هنگامي كه ( فصل بهار در مي‌رسد و ) بر آن آب مي‌بارانيم ، حركت و جنبش بدان مي‌افتد و رشد و نمو مي‌كند و انواع گياهان زيبا و شادي‌بخش را مي‌روياند»
يقينا بهار مي‌تواند براي ما آموزه‌ها و درس‌هايی داشته باشد كه هر يك به نوعي شادي آفرين و لذت بخش اند.

بهار و خداشناسي
خداشناسي واژه‌اي‌ست كه براي هيچ فرد مسلمان گنگ و نامفهوم نيست تا بخواهد براي آن تعريف يا مصاديقي بيابد، بلكه او از هر طریق اعم از نگريستن، ديدن، شنيدن و …. و بالاخص با انديشيدن در وجود خود به اين حقيقت پی می برد. چنانچه خداوند مي‌فرمايد: ‏ وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ‏«‏ و در خودِ وجود شما ( انسانها، نشانه‌هاي روشن و دلائل متقن براي شناخت خدا و پي بردن به قدرت او ) است. مگر نمي‌بينيد؟».
انسان مؤمن با آمدن بهار و ديدن طبيعت بكر و زيبا، نسبت به قدرت و علم و … خداوند اعتقاد بيشتري پيدا مي‌كند، چنانچه شیخ اجل می سراید:
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع/ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار
برگ درختان سبز در نظر هوشیار/هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
روز بهار است خیز تا به تماشا رویم / تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
و یا در ثناي باريتعالي چنين مي‌گويد:فرّاش باد صبا ر ا گفته تا فرش زمردين بگسترد و دايه ابر بهاري را فرمود تا بنات نبات در مهد زمين بپرورد. درختان را به خلعت نوروزي قباي سبز ورق در برگرفته و اطفال شاخ را به قدم موسم ( ربيع ) كلاه شكوفه بر سر نهاده و…
يكي از آموزه‌هايي كه انسان مؤمن و موحد از بهار مي‌آموزد؛ درس خداشناسي و معرفت خداست.

بهار و صبر.
پيشتر به اين مطلب اشاره‌اي شد كه بهار به ما درس صبر و استقامت را مي‌دهد، چنانچه زمين با تحمل سختي‌ها و مرارت‌ها و درختان با از دست دادن برگ و زيبايي، و گياهان با نيست شدن، بعد از چندصبايي جان مي‌گيرند. و هر درخت با به رخ كشانيدن ثمره‌ي خود اعم از شكوفه، برگ، ميوه، سايه و چهچه گنجشگكان برشاخسارش و گياهان با وجود اينكه نيست شده بودند اينك با برگ‌هاي لطيف و شبنم بر دامن خود، مي‌فهمانند و به اين حقيقت معناي بيشتري مي‌بخشد كه گر صبر پيشه سازی هرچند ضعيف و ناتوان باشي، قطعا روزي پيروز خواهي شد. پس براي يك انسان مسلمان زيبنده است تا با تحمل سختي‌ها و مشكلات بر ايمان خود بيفزايد و در برابر فرامين الهي چيزي جز كرنش و خضوع از خود به نمايش نگذارد. چنانچه نمونه واضح آن را در زندگي سلف صالح خودمان، بالاخص پيامبر (ص)و ياران جان بركف‌شان مي‌توان يافت كه با تحمل مشكلات عديده و طاقت‌فرسا توانستند بر دشمنان فائق آمده و آنچه را به آنها سپرده شده بود، به نحو احسن ادا نمايند.

بهار و بخشندگي
بخشندگي و گذشت از صفاتي‌ست كه هر انسان به نوعي خود را متصف بدان مي‌داند و هر يك بر اين باورست كه در اين راستا داراي معيار بالايي مي‌باشد، در حالي كه با دقت نظر مي‌توان بسياري از آنها را ناهنجارانه و ظالمانه دانست.
بهار با تمام كوتاهي‌اش باران خود را از كسي دريغ نمي‌كند بلكه بزرگواري‌اش پهناي همه‌ي دشت‌ها و بيابان‌ها و شوره‌زارها بالاخص درياها و اقيانوس‌ها را در بر مي‌گيرد، خس و خاشاك را به بهانه‌ي اينكه ديگر كاربردي نداري، از عطاي خود محروم نمي‌نمايد. و اقيانوس‌ها و درياها را به دليل اينكه آب زيادي دارند، از لطف خود نا اميد نمي‌سازد؛ بلكه به آنها بيشتر مي‌دهد. و يا نسيم بهاري تمام در و دشت و كوه و بيابان را مي‌پيمايد و لطافت و نوازش مهربانانه خود را از احدي دريغ نمي‌كند. حتي از لاشه‌ي مرداري كه در پهناي دشتي افتاده باشد.
چه زيباست كه انسان مومن نيز با چنين  نگرشي به محيط و اجتماع خود بنگرد. به همه خوبي كند، تبعيض قائل نشود و به بهانه‌هاي واهي جمعي را از اطراف خود متفرق نسازد و نگرشي را بر انديشه و عمل خود حاكم كند كه همه را سواي جنسيت، قوميت، نژاد و دين دوست داشته باشد. اگر كسي بدو بدي كرد، به ديده‌ي اغماض با وي تعامل كند، بدي را با خوبي پاسخ دهد و چشم‌داشت تشكر و قدرداني از ديگران را نداشته باشد. خوبي كند و درگذرد و به راه خود ادامه دهد.

بهار و توبه
با رسيدن فصل پاييز و زمستان، چهره‌ي زمين تغيير مي‌كند و گرچه هر يك جذابيت، زيبايي و قشنگي خاص به خود را دارد، اما نوعي سختي و خشم در چهره هر يك بالاخص در زمستان يافت مي‌شود و با آمدن بهار، يخ‌ها ذوب شده و گياهان رنگارنگ سر از زمين بيرون مي‌آورند و گويا زمين از نو زنده شده است.
انسان مسلماني كه مرتكب گناه و معصيت شده نيز حالتي همچون سختيها زمستان را دارد، بگونه‌اي كه دلش به تاريك خانه‌اي بدل گشته كه كوره راهي صعب و وحشتناك بدان منتهي مي‌گردد و قنديلهاي يخ راه را بيش از پيش صعب‌العبور كرده‌اند، اينك با بهار توبه فرد مي‌تواند خورشيد عالم‌آرا را بر آن حاكم كند تا دلش روشن، راه آشكارا و قنديل‌هاي برف نه تنها ذوب شده بلكه چشمه‌سارهايي جوشان و خروشان از آن جاري گشته تا هزاران هزار بوته ی ديگر را نيز سيرآب نمايد.
آري مومن مي‌تواند با توبه تولدي جديد را براي خود رقم زند و زندگي و روشي نو را براي خود پديد آورد. چه زيباست با آموختن اين درس از بهار ما نيز به خود آييم و اين تازه بدنيا آمدن را در درون خود احساس كنيم.

بهار و جذابيت
دوست داشتن طبيعت و سرسبزي بگونه‌اي در سرشت انسان جاي گرفته كه اگر شما كودكي خردسال را در يك محيط زيبا رها كنيد، جست و خيزهاي او اين مطلب را واضح‌تر مي‌كند. جذابيت و گيرايي بهار هر انساني اعم از كوچك و بزرگ و زن و مرد را چنان واله و شيداي خود مي‌كند كه با ديدن هر مكان خوش آب و هوا دوست دارد كه بدان‌جا برود و اگر توانست چه بهتر و اگر اين امكان برايش مهيا نبود، قطعا حسرت آن را در دل خواهد داشت. اين نكته از جذابيت بهار سرچشمه مي‌گيرد از همين رو با رسيدن بهار و فصل سرسبزي همه دل به دشت و كوه مي‌زنند تا از طراوت آن بهره ببرند.
شايسته است كه انسان مومن نيز با اتخاذ افكار و اخلاق نيكو  چنان محيطي را براي خود رقم بزند كه باعث دلگرمي و احساس آرامش ديگران گردد و همه عاشق‌گونه به سمت او بيايند از او حكمت زندگي بياموزند. از تعصبات بيجا دوري كند، از هرگونه رفتار و كردار ناشايست و ناصواب كه باعث از بين رفتن صفاي درون و زيبايي روان او مي‌شود دوري كند. در دين تشدد و سخت گيري را پيشه خود نسازد. با همه با متانت برخورد كند. به همگان احترام بگذارد.
آنچه گذشت چکیده ای بود از درس های بیشماری که مي‌توان از بهار آموخت.

عصمت الله پورمحمد تیموری