بسم الله الرحمن الرحيم سعد بن ابي وقاص رضي الله عنه مستجاب الدعوهنام ، نسب و كنيتسعد ابن ابي وقاص بن وُهيب بن عبدمناف بن زهره بن كلاب بن مره است و كنيه اش « ابواسحاق » بوده است . ابي وقاص كنيه ي پدر حضرت سعد رضي الله عنه بوده و نام پدرش «مالك» […]
بسم الله الرحمن الرحيم
سعد بن ابي وقاص رضي الله عنه مستجاب الدعوه
نام ، نسب و كنيت
سعد ابن ابي وقاص بن وُهيب بن عبدمناف بن زهره بن كلاب بن مره است و كنيه اش « ابواسحاق » بوده است . ابي وقاص كنيه ي پدر حضرت سعد رضي الله عنه بوده و نام پدرش «مالك» بوده است .(1)
در بعضي كتب تاريخ بجاي وهيب ، اُهيب بن عبدمناف آمده است .(2)
در « اسدالغابه» هر دو روايت (اهيب و وهيب )ذكر شده است .
نام مادرش « حمنه » بنت سفيان بن اميه بن عبدالشمس بوده است و گفته شده حمنه بنت ابي سفيان بن اميه بن عبدالشمس بوده است .(3)
خود حضرت سعد رضي الله عنه مي فرمايد: از رسول خدا صلي الله عليه وسلم سؤال كردم : من كيستم ؟ فرمودند : « تو سعد بن مالك بن وهيب بن عبدمناف بن زهره هستي و هر كس غير از اين بگويد لعنت خدا بر او است .»(4)
چون سعد رضي الله عنه از قبيله ي « بني زهره » بود و«آمنه » مادر گرامي رسول الله هم از همين قبيله بود ، آن حضرت فرمودند : « هذا خالي فليرني إمرؤ خاله »(5) اين دايي من است پس هر كس از شما دايي اش را به من نشان دهد . منظور اين است كه من به چنين دايي افتخار مي كنم هر كس چنين دايي مثل دايي من دارد به من نشان دهد و معلوم است كه كسي چنين دايي ندارد .
كنيه حضرت سعد « ابا اسحاق » بوده ، چون فرزندي به نام اسحاق اكبر داشته كه در كودكي درگذشته بود .(6)
همسران و فرزندان حضرت سعد رضي الله عنه
چنانچه بالاتر ذكر شد ، ايشان پسري به نام اسحاق اكبر داشت . مادر اسحاق ، « ام الحكم » بنت « شهاب بن عبدالله بن حارث بن زهره » بود . فرزندان ديگري هم داشت كه عبارتند از : « عمربن سعد كه مختار ثقفي او را كشت . محمد بن سعد كه حجاج بن يوسف ثقفي در جنگ « ديرجماجم » او را به شهادت رساند و حفصه ، ام قاسم و ام كلثوم كه مادرشان « ماويه بنت قيس بن معديكرب بن ابوالكيسم بن سمط بن إمرؤ القيس بن عمرو بن معاويه از قبيله ي «كنده » است و عامر و اسحاق اصغر و اسماعيل و ام عمران كه مادرشان « ام عامربنت عمرو بن عمرو بن كعب بن عمرو بن زرعه … » از قبيله ي « بهراء » است .
و ابراهيم و موسي و ام حكيم صغري و ام عمرو و هند و ام الزبير و ام موسي كه نام مادرشان « زبد » است و فرزندانش تصور مي كنند و مي گويند : او دختر حارث بن يعمر بن شراحيل بن عبدعوف… از قبيله ي « وائل » است كه به اسيري گرفته شده بود و عبدالله بن سعد كه مادرش « سلمي » از خاندان « بني تغلب بن وائل » است و مصعب بن سعد كه مادرش «خوله بنت عمرو بن اياس » از قبيله ي « بكربن وائل» است و عبدالله اصغر و عبدالرحمن ملقب به « ابن بجير» و حميده كه مادرشان « ام هلال بنت ربيع بن مري بن اوس بن حارثه» است .
و عمير كه پيش از وفات پدرش درگذشته و حمنه كه مادرشان « ام حكيم بنت قارظ » از قبيله ي « كنانه »است كه هم پيمانان بني زهره بودند . و عمير اصغر و عمرو و عمران و ام عمرو و ام ايوب و ام اسحاق كه مادرشان « سلمي بنت خصفه بن ثقف بن ربيعه » از قبيله ي « تيم اللات » است و صالح بن سعد كه مادرش « طيبه بنت عامر بنت عتبه » از خاندان « نمربن قاسط» است و عثمان و رمله كه مادرشان « ام حجير» است و عمره كه بانوي كوري بود و او را سهيل بن عبدالرحمن بن عوف به همسري برگزيد و عايشه دختر سعد .(7)
حضرت سعد رضي الله عنه در دوران زندگي خود با 11 همسر ازدواج نموده اند كه ثمره ي اين ازدواج ها ، 18 پسر و 17 دختر بوده است .
اسلام حضرت سعد رضي الله عنه
حضرت سعد رضي الله عنه از سابقين اولين بود و از جمله كساني است كه به دعوت حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه مشرف به اسلام شدند ، چنانچه در تاريخ « ابن اثير » آمده است : عثمان بن عفان ، زبيربن العوام ، عبدالرحمن بن عوف ، سعدبن ابي وقاص و طلحه بن عبيدالله رضي الله عنهم توسط ابوبكر ايمان آوردند . حضرت ابوبكر رضي الله عنه آنها را نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم برد كه مسلمان شده ، نماز خواندند آنها كساني بودند كه در اسلام سبقت نمودند .(8)
سبب اسلام آوردن حضرت سعد رضي الله عنه آنگونه كه خودشان بيان فرموده خوابي بود كه بدين شرح است : دختر سعد( عايشه ) از پدرش روايت كرده كه پدرم فرمود : قبل از مسلمان شدنم در خواب ديدم كه گويا در تاريكي هستم كه هيچ چيزي نمي بينم ناگهان روشتي ماه به نظرم آمد پس آن نور را دنبال كردم گويا به سوي كساني كه از من به طرف اين ماه سبقت گرفتند نگاه مي كنم نگاه مي كردم به زيد بن حارثه و علي بن ابيطالب و ابوبكر رضي الله عنهم و گويا از آنها مي پرسم كي شما به اينجا رسيديد؟ گفتند: همين الآن ؛ پس از اين به من خبر رسيد كه رسول الله مخفيانه به اسلام دعوت مي دهد ايشان را در «شعب اجياد» (نام كوهي در مكه ي مكرمه ) ملاقات كردم در حالي كه نماز عصر را خوانده بود همانجا مسلمان شدم و كسي غير از اين چند نفر از من سبقت نگرفته است .(9) سن حضرت سعد رضي الله عنه در اين زمان 17 سال بود .
تقويت مسلمانان و ضعف مشركين
در ابتداي اسلام ، چون مسلمانان گروه اندك و ضعيفي بودند ، آن حضرت صلي الله عليه وسلم به مسلمانان امر به پنهان داشتن عقيده و دين فرمود . بنابراين مسلمانان جهت اداي نماز به خارج از مكه ي مكرمه رفته ، در دره ها و كوههاي اطراف مكه نماز مي خواندند . روزي در حاليكه حضرت سعد و جمعي از صحابه رضي الله عنهم مشغول نماز در يكي از دره هاي اطراف مكه ي مكرمه بودند ، گروهي از مشركين آنان را ديده به آنها طعنه زده ، دين جديدشان را به مسخره گرفتند تا جاييكه كار به جنگ و درگيري كشيد حضرت سعد استخوان فك شتري را برداشته بر سر مشركي زد كه خون از سرش جاري شد و اين اولين خوني بود كه در اسلام ريخته شد .( و اين نشانه ي تقويت مسلمانان و ضعف مشركين بود .)(10)
هجرت
واقدي از ابوبكر بن اسماعيل بن محمد ، از پدرش نقل مي كند كه چون سعد و عمير پسران ابي وقاص از مكه ي مكرمه به مدينه ي منوره هجرت كردند ، در منزلي كه از برادرشان عتبه بن ابي وقاص بود وارد شدند. آن خانه در محله ي « بني عمرو بن عوف » بود و نخلستان و مزرعه ي كوچكي هم داشت عتبه پيش از جنگ « بعاث» در مكه ي مكرمه مرتكب قتل شده و به يثرب گريخته بود و در محله ي بني عمرو بن عوف منزل گرفته بود رسول خدا صلي الله عليه وسلم ميان سعدبن ابي وقاص و سعد بن معاذ عقد برادري بست و در روايتي آمده كه بين سعدبن ابي وقاص و مصعب بن عمير عقد برادري بست .(11)
اولين كسي كه در راه خدا تير انداخت !
واقدي از عمرو بن سلمه بن ابي بريد از عمويش از سعد بن ابي وقاص نقل مي كتد كه فرمود: من نخستين كسي هستم كه در اسلام به سوي دشمن تير انداختم و آن در سريه أي بود كه شصت سوار همراه عبيده بن حارث رفته بوديم . وكيع بن جراح و محمد بن عبيد و فضل بن دكين از مسعودي از قاسم بن عبدالرحمن و وهب بن جرير از شعبه از ابوعاصم از ابو عثمان نقل مي كنند: كه اين دو بزرگوار فرمودند : اولين كسي كه در راه خدا تير انداخت سعدبن مالك است .(12)
همچنين در تاريخ كامل ابن اثير آمده است : سعدبن ابي وقاص نخستين كسي بود كه در راه خدا تير انداخت .(13)
در اسدالغابه هم آمده است : … و اول من رمي بسهم في سبيل الله …. «و (سعد) اولين كسي است كه تيري در راه خدا انداخت .(14)
شجاعت و دليري حضرت سعد رضي الله عنه
حضرت سعد رضي الله عنه در تمامي جنگ ها و واقعات با رسول خدا رضي الله عنهم شريك و همراه بوده و با استقامت و صلابت كامل براي اعلاي دين الله مي جنگيد . چنانچه در روايتي از يك صحابي آمده كه مي فرمايد : در جنگ بدر سعدبن ابي وقاص را ديدم كه در ميان پيادگان همچون سواره أي مي جنگيد .(15)
در جنگ احد هنگامي كه خبر شكست مسلمانان شايع شد و بسياري از مجاهدين اسلام پريشان و سراسيمه شدند . تا جايي كه بعضي از آنان پا به فرار گذاشتند ، حضرت سعد همراه با چند صحابي ديگر در كنار رسول الله صلي الله عليه وسلم ثابت قدم و استوار ماندند، بخصوص حضرت سعد كه تيرانداز ماهري بود و از رسول خدا صلي الله عليه وسلم دفاع مي كرد . در همين غزوه بود كه رسول الله صلي الله عليه وسلم تيرها را يكي يكي به حضرت سعد مي دادند و مي فرمودند: « ارم فداك ابي و امي ، ارم ايهالغلام الجزور » تير بزن پدر و مادرم فدايت ، تير بزن أي نوجوان قوي .(16)
در همين غزوه ام ايمن دايه ي رسول الله صلي الله عليه وسلم با جماعتي از بانوان اسلام به مجاهدين آب مي دادند كه حيان بن عرقه او را هدف قرار داد ولي تير به دامنش اصابت كرد (يعني ضرري به وي نرسيد) پيغمبر خدا صلي الله عليه وسلم با مشاهده ي اين وضع خنديد و تيري به سعدبن ابي وقاص داده و فرمود : آن تيرانداز را هدف قرار بده . او هم چنين كرد و تير به آن مرد اصابت نمود . باز پيغمبر صلي الله عليه وسلم خنديده فرمودند : سعد انتقام او را گرفت خداوند دعاي او را مستجاب نمايد و تير او را خطا نكند .(17)
حضرت سعد مي فرمايد : روز احد تير مي انداختم . مردي سفيدپوست و زيبا روي كه او را نمي شناختم تيرها را به من برمي گرداند . بعدها دانستم كه او فرشته ا ي بوده است . همچنين مي فرمايد : ( در روز احد ) دو مرد سفيدپوش را ديدم كه يكي سمت چپ و ديگري سمت راست رسول الله صلي الله عليه وسلم به شدت از وي دفاع مي كردند نه قبل از اين آنها را ديده بودم و نه بعد از آن .(18)
در كامل ابن اثير آمده : حضرت سعد رضي الله عنه در غزوه ي « بواط» كه در سال اول هجري واقع شد ، حامل لواي پيامبر بود .(19)
حضرت سعد صلي الله عليه وسلم علاوه بر شركت در جنگ هاي بدر و احد ، در غزوات خندق ، حديبيه ، خيبر و فتح مكه هم شركت داشت و در فتح مكه يكي از سه پرچم مهاجرين در دست وي بود .(20)
داود بن حصين رضي الله عنه مي فرمايد : پيامبر صلي الله عليه وسلم حضرت سعدبن ابي وقاص را به فرماندهي سريه أي به ناحيه ي « خراز » گسيل داشت و او همراه بيست سوار براي گرفتن جلوي كاروان قريش بيرون شد ولي به كسي برخورد نكرد .(21)
حضرت عايشه مي فرمايد : پس از هجرت به مدينه ي منوره ، شبي رسول خدا بي قرار شده فرمودند : « ليت رجلى صالحى يحرسني الليلة » أي كاش مرد نيكي امشب از من نگهباني مي داد .
حضرت عايشه مي فرمايد : در اين هنگام صداي اسلحه اي را از بيرون شنيديم ؛ رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمودند :« من هذا » اين شخص كيست ؟ حضرت سعد عرض كرد : من سعد بن ابي وقاص هستم اي رسول خدا من از شما حراست مي كنم . عايشه مي فرمايد : رسول الله صلي الله عليه وسلم (باشنيدن اين گفته ي سعد اطمينان حاصل كردند) و راحت خوابيدند تا جايي كه صداي نفس كشيدن مبارك را شنيدم .در روايت ديگر آمده است : رسول الله صلي الله عليه وسلم براي سعد دعا كرد و پس از آن خوابيد .(22)
پس از رحلت رسول خدا در زمان خلفاي ثلاثه رضي الله عنهم همواره حضرت سعد رضي الله عنه به عنوان يكي از فرماندهان لشكر اسلام مشغول جهاد با كفار بود . در زمان حضرت ابوبكر رضي الله عنه خليفه ي اول مسلمين در جهاد با مرتدين شركت داشته و آنها را شكست داد . همچنين در جهاد با مسيلمه ي كذاب و پيروانش شركت داشت .
در زمان عمر فاروق رضي الله عنه خليفه ي دوم مسلمين به عنوان فرمانده لشكر اسلام براي فتح عراق ، بخش هايي از ايران و فلسطين فرستاده شد كه همواره موفق و سربلند بود . مداين ، حيره ، جلولا ، تكريت ، موصل ، ماسبذان ، قرقيسا و قيساريه از بلاد فلسطين ، جزيره و ارمينيه و ديگر شهرهاي اطراف به دست ايشان فتح شد .(23)
( حضرت سعد بن ابي وقاص رضي الله عنه )در سال 15 هـ ق به دستور حضرت عمر رضي الله عنه با انتخاب ده تن از بزرگان قوم كه سلمان فارسي رضي الله عنه در مقدمه و پيشواي آنان بود شهر كوفه را بنا كرد . ( كه بعدها يكي از مراكز مهم علوم ديني گرديد چون عبدالله بن مسعود رضي الله عنه به آن شهر هجرت كرده و در آنجا به تعليم علوم ديني مشغول شد .)(24)
در سال 25 هـ ق وقتي اهل « ري » شروع به بغاوت و نقض عهد كردند ، حضرت سعد رضي الله عنه گروهي را به آنجا فرستاد و كار آنان را سامان بخشيد .(25)
محبت انصار رضي الله عنهم نشانه ي ايمان
عامربن سعد رضي الله عنه مي فرمايد : به پدرم عرض كردم : پدرجان ! مي بينم كه شما با انصار طوري رفتار مي كنيد ( با آنان اظهار ارادت و محبت مي كنيد) كه با غير آنها اين طور رفتار نمي كنيد ! حضرت سعد رضي الله عنه فرمود: فرزندم ! آيا در اين مورد در دل خود چيزي احساس مي كني ؟ عرض كردم : نه ! اما از عمل شما تعجب مي كنم . حضرت سعد فرمودند : من از رسول الله شنيدم كه مي فرمود : « دوست نمي دارد ايشان( انصار) را مگر مؤمن وبغض و دشمني نمي كند با ايشان مگر منافق .(26)
سعدبن ابي وقاص ! مستجاب الدعوه
قبلى گذشت كه رسول الله صلي الله عليه وسلم براي حضرت سعد دعا كردند « اللهم سدد رميته و أجب دعوته » اي الله تيرش را راست بگردان و دعايش را اجابت كن . اين دعاي رسول الله صلي الله عليه وسلم در حق حضرت سعد قبول شد . در اينجا چند واقعه به عنوان نمونه هايي از اجابت دعاي حضرت سعد رضي الله عنه بيان مي شود :
1) جابربن سلمه روايت مي كند : اهل كوفه از حضرت سعد رضي الله عنه شكايتي به حضرت عمر نوشتند و از همه چيز شكايت كردند تا حدي كه نوشته بودند : سعد نماز را به خوبي بلد نيست . حضرت عمر رضي الله عنه سعد را به مدينه منوره خواستند . حضرت سعد عرض كرد : من براي آنان مانند نماز رسول الله صلي الله عليه وسلم امامت مي دهم ، دو ركعت اول را طولاني تر مي خوانم و دو ركعت دوم را كوتاه تر . حضرت عمر فرمود: اي ابا اسحاق ! گمان من هم به تو همين است .
حضرت عمر گروهي را به كوفه فرستاد تا از مردم در اين مورد سؤال و تحقيق كنند . اين گروه از اهل هر مسجدي كه تحقيق مي كردند همگي حضرت سعد صلي الله عليه وسلم را مي ستودند . تا اينكه به مسجدي در قبيله ي « بني عبس » رسيدند . مردي از آنان كه نامش ابوسعده اسامه بن قتاده بود بلند شد و گفت : سعد در جنگ ها شركت نمي كند و غنايم را به طور مساوي تقسيم نمي كند و در قضاوت ها عدالت را رعايت نمي كند . اين خبر به حضرت سعد رضي الله عنه رسيد . ايشان با شنيدن اين خبر اين طور دعا كرد : اي الله ! اگر اين بنده ي تو به خاطر ريا و خودنمايي بلند شده است ، پس عمرش را طولاني ، فقرش را هميشگي ، چشمانش را نابينا و او را مبتلا به فتنه ها كن .
حضرت جابر رضي الله عنه مي فرمايد : بعدها من اين شخص را ديدم كه پيرمرد بزرگسالي شده بود ابروانش بر چشمانش افتاده بود سر راه مردم مي ايستاد و به دختران نيشگون مي گرفت (و آنها را اذيت مي كرد ) . وقتي به او گفته مي شد ( كه چرا چنين مي كني ؟) مي گفت : پيرمرد مبتلايي كه دعاي سعد به او اصابت كرده است .
2 ) در جنگ قادسيه حضرت سعد مريض بود و بر بدنش دمل ها و زخم هايي بود كه نمي توانست بر اسب سوار شود، بنا براين نتوانست كه شخصى در جهاد شركت كند بلكه از بالاي بام قلعه ي جنگي دستورات لازم را صادر كرده و امور جنگ را زير نظر داشتند . مردي از « بجيله » شعري خواند كه در آن حضرت سعد ، به خاطر عدم حضور در ميدان ، مذمت شده بود . حضرت سعد رضي الله عنه دعا كرد اي الله ! ما را از دست و زبانش نجات بده . بلافاصله تيري به آن مرد اصابت كرد و زبانش لال و هر دو دستش خشك شد .(27)
3) عامربن سعد روايت مي كند كه حضرت سعد رضي الله عنه جمعي را ديدند كه اطراف مردي حلقه زده اند . حضرت سعد وارد جمع شده ديد كه آن مرد به حضرت علي ، طلحه و زبير رضي الله عنهم ناسزا مي گويد . ايشان آن مرد را از اين كار منع فرمود ولي آن مرد توجهي نكرد و به ناسزاگويي ادامه داد . ايشان فرمود : برايت بد دعايي مي كنم . آن مرد گفت : طوري مرا تهديد مي كني كه گويا تو پيغمبري هستي ! . حضرت وارد منزلي شده و وضو گرفت دو ركعت نماز خواند و بعد از نماز دست ها را بلند كرده دعا فرمود : اي الله ! اگر تو مي داني اين مرد به گروهي بدگويي كرده است كه از جانب تو براي آنها سابقه ي نيكويي است و بدگويي اين شخص به آن بزرگواران تو را ناراحت كرده است او را عبرت و نشانه اي براي ديگران قرار بده .
عامر مي فرمايد : ناگهان شتر سركشي وارد جمع شد كه هيچ كس نمي توانست جلويش را بگيرد . مردم متفرق شدند و شتر كه گويا دنبال كسي مي گشت ، آن مرد را گرفته و طوري لگدمال كرد كه همانجا جان داد . پس از اين جريان ديدند كه مردم پشت سر حضرت سعد مي دويدند و مي گفتند : اي ابا اسحاق ! خداوند دعايت را اجابت كرد .(28)
وصيت حضرت سعد رضي الله عنه
پس از فتح مكه ي مكرمه ، حضرت سعد به شدت مريض شد رسول الله صلي الله عليه وسلمبه عيادتش تشريف برده دست ميارك را بر پيشانيش گذاشته و بر چهره ، سينه و شكمش دست كشيدند و دعا كردند « اللهم اشف سعدا و اتم له هجرته » اي الله! سعد را شفا بده و هجرتش را كامل كن . حضرت سعد رضي الله عنه وقتي اين واقعه را ياد مي كند ، مي فرمايد : هنوز هم سردي دست مبارك رسول الله صلي الله عليه وسلم را بر قلبم احساس مي كنم .(29)
در روايت ديگر آمده است كه حضرت سعد عرض كرد : يا رسول الله ! من مي ترسم كه همچون سعدبن خوله در سرزميني كه از آن هجرت كرده ام بميرم دعا فرماييد خداوند مرا شفا عنايت كند . پيامبر صلي الله عليه وسلم سه مرتبه فرمودند : خداوندا ! سعد را شفا بده . سعد عرض كرد : يا رسول الله صلي الله عليه وسلم من مال زيادي دارم و وارثي جز يك دختر ندارم ( در آن زمان فقط يك دختر داشت ولي بعدها خداوند فرزندان زيادي به وي عطا فرمود .) آيا تمام اموالم را (جهت صدقه در راه خدا ) وصيت كنم ؟ فرمودند : نه ! عرض كرد : دوسوم آن را ؟ فرمودند : نه ! عرض كرد : نيمي از آن را ؟ فرمودند : نه! عرض كرد : يك سوم آن را ؟ فرمودند : آري و يك سوم زياد است . نفقه اي كه از اموال خودت براي خانواده ات خرج مي كني صدقه است و اگر خانواده ات پس از تو در راحتي و خير باشند بهتر از اين است كه نيازمند مردم باشند .(30)
فضايل حضرت سعد
عن عبدالرحمن بن عوف قال: قال رسول الله صلي الله عليه وسلم « ابوبكر في الجنة و عمر في الجنة و عثمان في الجنة و علي في الجنة و طلحه في الجنة و الزبير في الجنة و عبدالرحمن بن عوف في الجنة و سعدبن ابي وقاص في الجنة و سعيدبن زيد في الجنة و ابوعبيدة بن الجراح في الجنة » عبدالرحمن بن عوف روايت مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمودند: ابوبكر در جنت است و عمر در جنت است و عثمان در جنت است و علي در جنت است و طلحه در جنت است و زبير در جنت است و عبدالرحمن بن عوف در جنت است و سعدبن ابي وقاص در جنت است و سعيدبن زيد در جنت است و ابوعبيده بن جراح در جنت است .(31)
حضرت انس رضي الله عنه مي فرمايد: روزي در مجلس رسول الله صلي الله عليه وسلم (در مسجد) نشسته بوديم آن حضرت صلي الله عليه وسلم فرمودند : الآن مردي از اهل بهشت بر شما وارد مي شود . پس از اين فرمايش رسول الله صلي الله عليه وسلم ، حضرت سعد رضي الله عنه وارد شد . روز بعد باز رسول الله صلي الله عليه وسلم مثل روز قبل فرمودند : الآن مردي از اهل بهشت بر شما وارد مي شود . باز هم حضرت سعد وارد شد . روز سوم هم همين طور فرمودند كه باز سعد وارد شد . هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم از مجلس بلند شدند ، حضرت عبدالله بن عمرو بن عاص صلي الله عليه وسلمنزد حضرت سعد صلي الله عليه وسلم رفته از ايشان درخواست كرد كه او را سه روز مهمان كند . حضرت سعد صلي الله عليه وسلم هم قبول كرده عبدالله را با خود به خانه برد . عبدالله رضي الله عنه تمام شب را نخوابيد و مراقب حضرت سعد بود . حضرت سعد تمام شب را استراحت كرده و براي خواندن نافله بلند نشد فقط هربار كه پهلو عوض مي كرد به ذكر الله و تكبير مشغول بود تا اينكه طلوع فجر شد . بلند شد و نماز فرض را خوانده ، پس از آن تجديد وضو كرد .
حضرت عبدالله مي فرمايد : سه شبانه روز او را زير نظر داشتم عملي بيش از اين نداشت به جز اينكه من از او غير از سخن نيك چيزي نشنيدم . پس از گذشت سه شبانه روز نزديك بود كه عملش را ناچيز بشمارم . عرض كردم : من از رسول الله شنيدم كه سه روز پي در پي در سه مجلس مي فرمودند : الآن مردي از اهل بهشت بر شما وارد مي شود . و هر سه مرتبه شما وارد شديد بنابراين خواستم همراه شما باشم تا ببينم عمل شما چيست تا به شما اقتدا كنم و به مقام و درجه اي كه شمارسيديد من هم برسم . اما نديدم كه شما عمل زيادي داشته باشيد چه چيزي شما را به اين مقام رسانيده است ؟ حضرت سعد فرمود : عمل ديگري جز آنچه ديدي ندارم . عبدالله مي فرمايد : وقتي اين حالت را ديدم ، از همراهي حضرت سعد منصرف شدم . هنگامي كه به وي پشت كردم ، فرمود : عملي ديگر ندارم به جز آنچه ديدي ، غير از اينكه در دلم نسبت به هيچ مسلماني بدي نمي بينم و به هيچ مسلماني نيت بدي ندارم و به زبان هم بدي هيچ مسلماني را نمي گويم . عبدالله مي فرمايد : گفتم اين همان چيزي است كه تو را به اين مقام رسانده و اين چيزي است كه من تاب و توان آن را ندارم.(32)
وفات ودفن حضرت سعد رضي الله عنه
حضرت سعدبن ابي وقاص رضي الله عنه شيرمرد جهان اسلام و فاتح دروازه ي امپراطوري ايران ، در سال 55 هـ ق در سن 83 سالگي وفات يافت و محل وفات ايشان عقيق بود كه در فاصله ي 7 ميلي مدينه منوره قرار داشته است و جنازه اش را به دوش گرفته به مدينه ي منوره بردند و پس از اداي نماز جنازه در مسجدالنبي ، در جنت البقيع به خاك سپرده شد .
حضرت عايشه مي فرمايد : هنگامي كه سعدبن ابي وقاص وفات يافت ، همسران پيامبر صلي الله عليه وسلم ، پيام دادند كه جنازه اش را پس از غسل وارد مسجدالنبي كنند . پس از اينكه جنازه براي نماز آماده شد به مسجد برده و آن را بر در حجره هاي همسران پيامبر صلي الله عليه وسلم بر زمين نهادند و آنان بر جنازه اش نماز گزاردند . سپس جنازه اش را از دري كه مخصوص جنازه ها بود و به طرف سكوهاي خارج مسجد باز مي شد ، بيرون بردند . به مادران مؤمنين خبر رسيد كه مردم بر اين كار خرده گرفته و گفته اند : نبايد جنازه را وارد مسجد مي كردند . عايشه فرمود : مردم در اموري كه به آن علم ندارند شتابان بر ما خرده مي گيرند چنانكه مي گويند : چرا به خاطر ما جنازه اي را به مسجد آورده اند ؟ حال آنكه پيامبر صلي الله عليه وسلم بر جنازه ي سهيل بن بيضاء در داخل مسجد نماز گزارد .(33)
ابن كثير مي فرمايد : حضرت سعد رضي الله عنه در محل عقيق خارج از مدينه ي منوره وفات يافت و بر دوش مردم تشييع شده و به مدينه ي منوره انتقال يافت و مروان بر وي نماز جنازه خواند . امهات المؤمنين نيز به وي اقتدا كردند و در بقيع به خاك سپرده شد . و اين در سال 55 هـ ق بود بنا به قول بيشتر مورخين در حالي كه بنا به قول صحيح تر ، سنش از 80 سال هم گذشته بود . علي بن مديني مي فرمايد : حضرت سعد رضي الله عنه آخرين نفر از عشره ي مبشره بود كه وفات يافت .(34)
عامربن سعد مي فرمايد : حضرت سعد رضي الله عنه آخرين نفر از مهاجرين بود كه وفات يافت . هنگامي كه وفاتش نزديك شد ، دستور داد عباي كهنه ي پشمينه اش را بياورند . فرمود : مرا در اين عبا دفن كنيد چرا كه من با همين لباس در جنگ بدر با مشركين روبرو شدم و به خاطر همين ( براي كفن ) آن را نگه داشته بودم .(35)
رضي الله عنه و ارضاه
نوراحمد پاک نیت
ـــــــــــــــــــ
1 ـ ابن سعد ، طبقات ترجمه : محمود مهدوي دامغاني ج 3 ص 118 چاپ اول انتشارات فرهنگ و انديشه تهران 1374
2ـ ابن كثير ابوالفداء اسماعيل بن عمر ، البداية و النهاية ج 8 ص 72 منشورات مكتبة المعارف ، بيروت 1992 و اسدالغابه ج 2 ص 366
3ـ ابن اثير عزالدين علي بن محمد ، اسدالغابه في معرفة الصحابه ، ج2 ص 366 دار احياء التراث العربي ، بيروت لبنان و طبقات ج3 ص 118
4ـ طبقات
5ـ ترمذي ج2 ص 215 چاپ پاكستان
6ـ طبقات ج3 ص 119
7ـ همان
8ـ ابن اثير ، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ترجمه : عباس خليلي ج 1 از مجلد اول ص 62
9ـ ابن عساكر، مختصر تاريخ دمشق ج 9 ص 255 ، 256 و اسدالغابه ج 2 ص 368
10 ـ اسدالغابه ج 2 ص 67 و كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ج 1 از مجلد اول ص 63 و مختصر تاريخ دمشق ج 9 ص 257
11ـ طبقات ج 3 ص 120
12 ـ طبقات ج3 ص 121 و البداية و النهاية ج 8 ص 72 ، 73
13ـ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ج 1 از مجلد اول ص 125
14 ـ اسدالغابه ج 2 ص 366
15ـ طبقات ج 3 ص 121
16ـ ترمذي ج 2 ص 215
17ـ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ج 1 از مجلد اول ص 179
18ـ البداية و النهاية ج 8 ص 73
19ـ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ج 1 از مجلد اول ص 126
20ـ البداية و النهاية ج 8 ص 72 و طبقات ج 3 ص 122 ، 123
21ـ طبقات ج3 ص 121
22ـ ترمذي ج 2 ص 216
23ـ اسدالغابه ج2 ص 366 و البداية و النهاية ج 8 ص 72 و مختصر تاريخ دمشق ج 9 ص 254 و طبقات ج3 ص 122 و كامل ج 2 از مجلد اول ص 321
24ـ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ج 2 از مجلد اول ص 287
25ـ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران ج 3 از مجلد اول ص 131
26 اسدالغابه ج 2 ص 369
27ـ واقعه ي 1 و 2 نقل از « البداية و النهاية » ج 8 ص 76
28ـ همان ص 77
29ـ البداية و. النهاية ج 8 ص 75
30ـ طبقات ابن سعد ج 3 ص 125
31ـ ترمذي چاپ پاكستان ج 2 ص 215 مناقب عبدالرحمن بن عوف
32ـ البداية و. النهاية ج 8 ص 74
33 طبقات ابن سعد ج 3 ص 127 ، 128 ، 129 و البداية و. النهاية ج 8 ص 78 مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر ج 9 ص 254 ، 255
34ـ البداية و. النهاية ج 8 ص 78
35ـ اسدالغابه ج 2 ص 369