چکیده:یکی از مهمترین مصائب و بیماریهای مهمی که از ابتدای خلقت بشر گریبانگیر او بوده و پس از این هم به وفور میتوان شاهد آن بود، معضل مهم و نابود کننده دروغ است. در واقع دروغ در تمام ادوار و اعصار یک آفت اجتماعی است که باعث ایجاد بسیاری از پستیها و بدیها میگردد، بدیهی […]
چکیده:
یکی از مهمترین مصائب و بیماریهای مهمی که از ابتدای خلقت بشر گریبانگیر او بوده و پس از این هم به وفور میتوان شاهد آن بود، معضل مهم و نابود کننده دروغ است.
در واقع دروغ در تمام ادوار و اعصار یک آفت اجتماعی است که باعث ایجاد بسیاری از پستیها و بدیها میگردد، بدیهی است جامعهای که در میان افراد آن دروغ رایج و متداول باشد، قطعاً جامعهای امن و سالم نیست، بلکه ملتی در حال ترقی و پیشرفت است که صداقت و درستی در آن استوار و پابرجا باشد، زیرا دروغ دشمنی و کینهورزی را در میان مردم به بار میآورد، و منجر به بی اعتمادی در میان آنان میگردد، و آنان را از همدیگر دور میکند، به طوری که هیچگونه تعاون و همیاری در بین آنان انجام نمیگیرد و فاقد هر گونه الفت و محبت نسبت به همدیگر میباشند، و از این جهت است که اسلام کذب را یکی از گناهان کبیره شمرده است و میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ»
……. قطعا خدا کسی را که افراط کار و بسیاردروغزن را هدایت نمیکند (غافر/28)
اسلام بیش از دیگر ادیان دروغ را زشت و ناپسند میشمارد و دروغگویان و خیانتکاران را مورد ملامت قرار میدهد، صداقت را زیبا و پسندیده میداند و صادقان و درستکاران را مورد تعریف و تحسین قرار میدهد.
اسلام صداقت و درستکاری را در کنار تقوا و پرهیزکاری قرار داده و از نظر آن هر کس صداقت را از دست بدهد با، تقوا و پرهیزکاری نیز بیگانه میشود.
در این نوشتار تلاش میشود با اندک بضاعت علمی خویش با استناد به کلام خدا و فرمایشهای گهر بار نبوی و فرمودهی بزرگان و علمای دین و اخلاق، به توضیح مفهوم کذب، عوامل و مراتب و موارد تجویز کذب، آثار و عواقب دنیوی و اخروی آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان و طریقه رهایی از آن پرداخته و تبیین زمینههای تخلیه و پیرایش نفس انسان از این رذیله خانمانسوز اخلاقی و تحلیه، و آرایش آن با صدق و راستی در حیات مؤمنانهی خویش به اختصار بررسی شود.
کسی را که گردد زبان دروغ چراغ دلش را نباشد فروغ (سعدی)
کلمات کلیدی: صدق، کذب، دروغ مصلحتآمیز، تجویز، رذیله اخلاقی.
مقدمه
دروغ یکی از امراض بسیار خطرناک اخلاقی بشر و یکی از محرمات و آفات خطرناک زبان است که در اسلام از گناهان کبیره به شمار رفته است، که اگر بدون عذر شرعی از کسی صادر شود موجب سلب عدالت و شهادت و فاسق شدن او میگردد و اسلام سخت دروغ را مورد نکوهش قرار داده است.
شاید به خاطرهمین، عامل بسیاری از گناهان بوده آفات و خطرات ناشی از کذب و دروغ افراد و گروههای اجتماعی را به مردابهای گندیده میکشاند و آبهای آلوده را به آنها مینوشاند و همین جاست که بذر دروغ در سرزمین جان و روح آنان رشد یافته وبه نهال و پس از آن به درختی تبدیل میشود که ریشههای خود را مستحکم میکندو میوههای تلخ و هلاکت بار تولید مینماید.
لذا باید به درمان این مرض مهلک اخلاقی پرداخت و این آفت زبان را با آموزههای قرآن وسنت از مسیر رشد و تعالی نفس خویش زدود تا زمینه تزکیه عملی نفس ورسیدن به کمالات والای انسانی فراهم آید.
یکی از راههای علاج دروغ این است که: قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن متوجه ساخت، و نیز باید باید متذکر شد که اگر چه دروغ در پارهای از موارد نفع شخصی دارد ولی نفعش بسیار آنی و زودگذر است. یکی دیگر از موثرترین راههای علاج دروغ پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایههای ایمان در دل آنان است و باید محیطهای تربیتی و معاشرتی مبتلایان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدریجاً طبق اصل محاکات و تاثیرپذیری محیط وجود آنها از این رذیله مهلک اخلاقی پاک گردد.
بنا به تمام آموزههای قرآن وسنت دروغ از کارهاى زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی است و تا ضرورت و مصلحت مهمى در میان نباشد، گفتن دروغ جایز نیست. اما اگر به دست آوردن مصلحت مهمى متوقف بر دروغ باشد، و با راستگوئى نتوان به آن رسید، حرمتش بر طرف گشته و گناهش از میان مى رود، و اگر تحصیل این مصلحت واجب باشد، مانند نجات مسلمانى از قتل و اسارت، یا حفظ آبرو یا اصلاح ذات البین، در این صورت دروغ واجب مىشود. به عبارت دیگر، تمام موارد مذکور را میتوان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن این که : اگر هدفهاى مهمترى به خطر بیفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبیر دیگر تمام این موارد مشمول قاعده «اهم و مهم» ویا به تعبیری «دفع افسد به فاسد» است در واقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میته) در مواقع ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردى که راهى جز آن نیست اکتفا شود.
در مقابل کذب، صداقت و درستی در رأس همه فضایل معنوی و روحی است، یکی از ضرورتهای اساسی جوامع بشری نیز بوده که حیات جمعی را از آثار خود متحول میسازد و به رونق وصفا و یکرنگی در میآورد. و بزرگترین پنجرهای است که بر روی طلوع سعادت و بهروزی افراد و جامعه باز میشود.
خداوند سبحان چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع با صداقت و راستی با بندگانش سخن میگوید و میفرماید که صداقت برای شما بهتر است.
دین اسلام اهمیت فراوانی به تربیت درست مسلمانها میدهد که بر پاکی قلب و زبان استوار باشد. رسول اکرم (ص) را قبل از پیامبری بخاطر صداقتش، صادق و امین لقب داده بودند زیرا در تمام مدت عمر دروغی از ایشان شنیده نشده بود.
علی(ع) در نهج البلاغه میفرمایند :« ولکن یُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَیُمزجان…» (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 50)
«مردم قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و در هم میآمیزند و از این راه، باطل را به خورد مردم میدهند.»
توجه به این نکته اهمیت دارد که «صدق و کذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همین رو، گوینده خبر به اعتبار خبرهایش، به صفت دروغگویی یا راستگویی متصف میشود. آن گاه که فردی خبر میدهد، چنانچه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، کاذب و دروغگو خوانده میشود؛ بنابراین، راست و دروغ صفاتی هستند که اولاً و بالذات (یعنی بدون هیچ گونه نسبت مجازی و غیر حقیقی. ) به خبر مربوطند، و ثانیاً و بالعرض (یعنی با در نظر گرفتن نسبتی مجازی و غیر حقیقی، اگرچه این مجاز نرد مردم آشکار نباشد. ) با توجه به خبر، به گوینده خبر نسبت داده میشوند.
معنای لغوی دروغ
کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معنی دروغ گفتن میباشد. صحاح و قاموس و اقرب و… هر دو وزن را مصدر گفتهاند ولی استعمال قرآن نشان میدهد که کذب بر وزن «وزر » مصدر است. (سید علی اکبر قرشی، 1361ش، ج7)
کذب بر وزن «کَتِف» اسم مصدر است به معنی دروغ مثل « یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِب» (نساء/ 50 و مائده/103 و یونس/ 60 و 69 و نحل/ 116 )
چون کذب مفعول به «یفترون» است لذا اسم است نه مصدر یعنی بر خدا دروغ میبندند.
تکذیب آن است که دیگری را به دروغ نسبت دهی و بگویی دروغ میگوید.
«کذّاب» مبالغه است یعنی بسیار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب». (غافر/ 28 )
«کاذبه» مصدر است مثل عاقبه، عافیه و باقیه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ – لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَة» (واقعه/1 /2)
مفهوم دروغ
با وجود اینکه واژه دروغ از واژههایى است که معنى و مفهوم آن معروف نزد همگان است ولی در عین حال در میان دانشمندان در مورد مفهوم آن مباحثات زیادى است، بعضى دروغگویی را به معنى عدم مطابقت محتواى سخن با واقعیت ذکر کردهاند، در حالى که برخی آن را عدم مطابقت با تشخیص و اعتقاد گوینده میدانند
به تعبیری، دروغ بیان سخن و مطلبی است که مطابق با واقع و حقیقت نیست، بین آنچه که توسط فرد بیان میشود وآنچه را که درجهان خارج وجود دارد.
دروغ از بدترین معایب، زشت ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد، دروغ گفتن جایز نمیباشد.
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» بر این باور است که اصل کذب و دروغ در گفتار است. تفاوتی در دروغ از این لحاظ نیست که در گذشته اتفاق افتاده باشد یا در آینده؛ چنان که تفاوتی از این جهت وجود ندارد که دروغ نسبت به وعده ای باشد که انجام نمیشود و یا امر دیگری باشد. ( راغب اصفهانی، 1616ق، ص 478 ذیل واژه صدق)
دروغ هنگامی پدید میآید که انسان چیزی را بر خلاف باور خود ابراز نماید. به تعبیر دیگر دروغ اظهارات خلاف باور و بر ضد عقیده است. به این ترتیب، دروغ با باور انسان گره میخورد، لذا از خطا و اشتباه متمایز میگردد. حال اگر ادعایی را که مطابق واقع است، اما به آن باور ندارد، بر زبان آورد، دروغ گفته است. برای مثال منافقان نزد رسول خدا (ص) میآمدند و میگفتند که به پیامبری رسول خدا شهادت میدهند. هرچند این سخن در واقع درست بود و حضرت واقعاً پیامبر خدا بودند، اما چون گویندگان به این سخن باور نداشتند، از نظر خداوند آنان دروغ گو به شمار میرفتند. « إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ
ترجمه: « چون منافقان نزد تو آیند گویند گواهی میدهیم که تو واقعا پیامبر خدایی و خدا [هم] میداند که تو واقعا پیامبر او هستی و خدا گواهی میدهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند» (المنافقون/1)
با تو جه به مفهوم این آیه، قرآن ملاک و معیار تشخیص دروغ از راست را چنین بیان میدارد که شخص هرگاه مخالف اعتقاد و باور خویش سخنی را به میان آورد، در حقیقت دروغ گفته است، حتی اگر در سخن وی سخن حقی باشد ولی چون با باورهای وی نامتناسب است و تطابقی میان سخن و باورش نیست آن سخن دروغ دانسته میشود.
بنابراین ممکن است شخصی سخنی را بگوید که نادرست و ناحق باشد ولی چون باور وی آن است که آن چه میگوید راست است نمیتوان وی را متهم به دروغ گویی کرد. برعکس اگر شخصی باوری داشته باشد و برخلاف باور خویش سخن حقی را بگوید، او دروغگو است؛ زیرا وی برخلاف باور خویش و به قصد دروغ سخن حقی را به زبان آورده است. بنابراین ملاک و معیار سخن راست از سخن دروغ باورهای شخص و سخنان وی است. از این رو تطابق سخن با حق و یا واقع، ملاک سنجش نیست بلکه مطابقت باورهای شخص با سخنی است که به زبان میراند.
صاحب « تفسیر انوار القرآن» در توضیح این آیه چنین میگوید: منافق کسی است که اسلام را آشکار کرده و کفر را پنهان میدارد. یعنی ای پیامبر (ص) چون منافقان به تو رسند و به مجلست حاضرشوند؛ «میگویند» به زبانهای خود خلاف آنچه را که در دلهایشان است: «گواهی میدهیم که بیگمان تو پیامبر خدا هستی» منافقان گواهیشان را با «لام تأکید» مؤکد میکنند، برای اشعار و اعلام اینکه این گواهی، از صمیم دل وهمراه با خلوص نیت و عقیده صادر شده است. معنای (نشهد)، نعلم و نحلف است یعنی: میدانیم و سوگند میخوریم که تو رسول خدا هستی «و خداوند میداند که تو پیامبر اویی» این تصدیقی است از جانب خدای عزوجل بر گواهی حقانیت رسالت محمد (ص) که سخن منافقان متضمن آن است تا تکذیب منافقان در جمله بعدی، چنین فهمیده نشود و ناظر به این حقیقت میباشدکه «و خداوند گواهی میدهد که منافقان دروغگویند» در این ادعا که گواهیشان بر رسالت رسول اکرم ص از صمیم قلب و خلوص عقیده است، هرچند لفظ و بیان محض که صرفا گواهی دادنشان به زبان بر صحت رسالت است، دروغ نیست زیرا لفظ این سخنشان حق است.(عبدالرؤف مخلص، 1385ش، ج 6، ص 158 )
دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم میکند و در میان مردم بی اعتبار مینماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار میسازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است.
این صفت ناپسند از جمله ویژگىهایى است که آیات و روایات عقل آدمى بر زشتى و فسادش اتفاق نظر دارند و به خودى خود از گناهان کبیره به شمار میآید و صفتى است که آدمى را در دیدهها خوار و در نظرها بى اعتبار میکند و باعث خجالت و دل شکستگى میباشد وعامل اساسى در بى آبرو شدن آدمى پیش خدا و خلق است.
دروغ را باید گفته یا نوشته و یا به طور کلی هر خبر خلاف واقعی بدانیم که اظهار میشود و دروغگو کسی است که با گفتار یا رفتار خود دروغ را اظهار میکند. نکته مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است دروغ و اظهار مطلب خلاف واقع صرفا با زبان انجام نمیشود و اینطور نیست که بگوییم دروغ تنها با گفتن و استفاده از زبان محقق میشود بلکه در آثار فقها و علمای اخلاق انواع مختلفی از قبیل دروغ در گفتار، نیت، عزم، وفای به عزم، اعمال و مقامات دین برشمرده شده که به همگی آنها میتوان اطلاق دروغ کرد. (أیت الله مجتبى تهرانى، ج 4، ص 83)
دروغ گفتن مسلمانان به یکدیگر خیانتی بزرگ است. مسلمانان آینه رفتار یکدیگرند و باید نیک خواهانه در پی اصلاح یکدیگر برآیند و کاستیهای خود را جبران کنند، از این رو هرگونه دروغی به برادر دینی، بخشی از حقیقت را بر او میپوشاند و مانع از کمال وی میشود. پدیده دروغ اگر در جامعه رواج پیدا کند، دیگر مؤمنان آینه یکدیگر نخواهند بود و روح حقیقت جویی و کمال طلبی در آنان میمیرد، لذا رسول خدا (ص ) فرمود:
عَنْ سُفْیَانَ بْنِ أَسِیدٍ الْحَضْرَمِیِّ (رض) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ: «کَبُرَتْ خِیَانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاکَ حَدِیثًا هُوَ لَکَ بِهِ مُصَدِّقٌ وَأَنْتَ لَهُ بِهِ کَاذِبٌ. » (متقی هندی، 1419ق، ج3، ص248؛ رواه ابوداود رقم (4971) فی الأدب، باب فی المعاریض، وإسناده ضعیف.؛ورّام بن ابی فراس، ج1، ص144 (با اندکی تفاوت در الفاظ حدیث) ؛ و بخاری در الادب المفرد ؛ری شهری، 11، 5120، ح 17273 از تنبیه الخواطر، ج1، ص 114)).
از سفیان بن اسید خضرمی (رض) روایت است از رسول الله (ص) شنیدم فرمود: « بزرگترین خیانت این است که تو با برادر (مسلمانت) سخنی بگوئی که او تو را راستگو میپندارد و حال آنکه تو با او دروغ میگوئی. »
یکی از مسائل مهم و قابل توجه این است که اسلام به هیچ وجه نسبتی با دروغ ندارد و یک مسلمان بسته به میزان ایمان و سلامت قلبش از دروغ گریزان و بیزار است
معمولاًهدف از دروغ گمراه کردن طرف مقابل و یا مشتبه کردن امری بر دیگری است تا در سایه آن بتواند به اهداف خود برسد. این هدف یا اهداف ممکن است متعدد باشد: از جمله نجات از مجازات، کسب منافع مورد نظر، جلب نظر و توجه دیگران به نحوی که در سعادت و خوشبختی او نقش دارند.
على(ع) که همه چیز را از زاویه عبودیت پروردگار مى بیند در تعریف صدق و کذب، تعبیری زیبا دارد که میفرماید: «الصدق مطابقة المنطق للوضع الالهى و الکذب زوال المنطق عن الوضع الالهى»( غرر فارسى، حدیث 1552 و 1553، ج اول، ص 400)
« صدق همان مطابقت سخن با وضع الهى است، و کذب ناهماهنگى سخن باوضع الهى است».
مهم ترین کارکرد دروغ گمراه کردن مخاطب است. هر گاه انسانی بخواهد مخاطب خود را گمراه کند، از دروغ استفاده نموده و به این ترتیب، او را میفریبد.این خصلت در همه انواع دروغها یافت میشود، چه دروغ برای فریفتن دشمن، چه به قصد شوخی یا از سر مصلحت باشد. دروغی که نتواند بفریبد، دیگر دروغ نیست و ماهیت خود را از دست داده است. کسی که برای نجات جان خود به دیگری دروغ میگوید، با این کار او را فریفته است. تنها جایی دروغ فریب کارانه نخواهد بود که پیشاپیش توافقی بر سر آن صورت گرفته باشد، مانند آنکه چند تن جمع شوند و قرار بگذارند که هر کس بزرگترین دروغ را گفت، برنده باشد.
بنابراین صدق و کذب در هر حال بر اساس تطابق با واقعیتها مشخص میشود. البته هر گونه عدم تطابق با واقعیت دروغ نیست، بلکه مهم این است که شخص برای فریب دادن دیگران، سخنی بگوید و یا عملی انجام دهد که مطابق واقع نیست. زیرا ممکن است شخصی از روی اشتباه یک سخن خلاف واقع را بیان کند. بنابراین میتوان دروغ را اینگونه معنا کرد: «فریب دیگران به وسیله چیزی که در نظر متکلم واقعیت ندارد».
دروغ از منظر آیات و احادیث
آیات و روایات بسیاری در زمینه زشتی دروغ سخن میگویند و آیات تکان دهندهای حتی دروغگو را در ردیف کافران و منکران آیات الهی میشمارند.
« إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُون» « تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند »( نحل/ 105 )
دروغ گفتن ازجملۀ بد ترین خِصال ومذموم ترین عادتها است، زیرا دروغگو میخواهد جوهر زیبای حقیقت را تبدیل، ودروغ خویش را در آن اظهار کند. از این رو قرآن کریم از این عمل زشت منع و این اخلاق بد را در ردیف بُت پرستی قرار داده ومیفرماید:
1ـ « فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثَانِِ ِ وَاجتَنِبُوا قَولَ الزُّورِ »
« پس از پلیدی بتها دوری کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید( از گفتن دروغ بپرهیزید.) » (حج/ 30)
راغب اصفهانی در واژه « زور » در این آیه، دروغ را مصداق بارز « قول زور» دانست میگوید: دروغ را« زور» گفتهاند؛ چون از جهت خود منحرف است. ( راغب اصفهانی، 1616ق، ص 387، ماده زور؛ قرشی، 1361ش، 3ج، ص 189)
2ـ دروغگو و کافراز هدایت ربانی بی بهره و محروم هستند، چنانچه میفرماید:
« اِنَّ اللهَ لاَ یَهدِی مَن هُوَ کَاذِبٌ کَفـَّارٌ » « در حقیقتخدا دروغپرداز ناسپاس را هدایت نمیکند» ( زمر/3 )
3ـ مراتب دروغ به تناسب اشخاص فرق میکند، هردروغ که زیان آن بیشتر باشد، نهی ازآن شدید تروگناه آن بزرگتراست، واین نوع دروغ از جمله گناهان کبیره میباشد، چنانچه پیامبر(ص) میفرماید:
« ثَلاَثَة ٌ لاَ یَنظُرُ اللهُ إلَیهِم وَ لاَ یَُزَکِهِم وَ لَهُم عَذَابٌ شَدِیدٌ : شَیخٌ زَان ٍ وَ مَلِکٌ کذَابٌ وَعَائلٌ مُستَکبِرٌ » (این حدیث را مسلم در صحیح، ج 1، ص 72 از ابوهریره روایت کرده است.)
«سه گروهاند که خدا با آنان سخن نمیگوید و در روز قیامت به آنها توجه نمیکند و آنان را پاک نمیسازد و برای آنان عذاب دردناکی است: پیر زناکار، سلطان کذاب و فقیر متکبر».
پیامبر (ص) در حالی که تکیه کرده بود فرمود: «آیا شما را از بزرگ ترین گناهان کبیره خبر دهم؟ شرک به خدا، نارضایی والدین، آنگاه نشست و فرمود: آگاه باشید دیگر از گناهان کبیره گفتار دروغ است». (راه روشن، ج 5، صص 328 و 329)
لذا باید ازدروغهای کوچک که انسان را به دروغهای بزرگ میکشاند، پرهیز کرد. چنین نیست که انسان قادر باشد در موارد خرد دروغ بگوید و در موارد کلان راستی پیشه کند. آدمی اگر به دروغ ادامه دهد، دیگر نمیتواند از ادامه آن باز ایستد. زیرا انسان غالباً اسیر عادت خویش میشود و چون در موردی دروغ گفت و از آن نتیجه گرفت، همین شیوه را دنبال میکند تا در تباهی بیفتد، لذا یکی از بزرگان به فرزندان خویش چنین میفرمود:
«از دروغ کوچک و بزرگ در هر مسئله جدی و شوخی بپرهیزید، زیرا هنگامی که آدمی در مسئلهای کوچک دروغ گفت، (به دروغ گفتن) برمسئله بزرگ دلیر میشود».
همچنین پیامبر (ص) فرمود: « إِنَّ الصَّدْقَ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ وَإِنَّ الْبِرَّ یَهْدِی إِلَى الجَنَّةِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لیصْدُقُ حَتَّى یُکتَبَ عِنْدَ اللَّهِ صِدِّیقا، وإِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الفجُورِ وَإِنَّ الفجُورَ یَهْدِی إِلَى النَّار، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ حَتَّى یُکتَبَ عِنْدَ اللَّهِ کَذَّاباً» ( متفق علیه) (این حدیث را مسلم در صحیح، ج 8، ص 29 روایت کرده است؛ مشکاة الانوار طبرسى ص 157)
« راستگویی انسان را به سوی نیکی میبرد و نیکی او را وارد بهشت میکند فرد پیوسته راست میگوید تا جایی که در نزد خداوند صدیق (بسیار راستگو) لقب میگیرد و دروغ انسان را بسوی زشتی میکشاند و گناه فرد را وارد جهنم میکند، شخص پیوسته دروغ میگوید تا اینکه در پیشگاه خدا کذاب (بسیار دروغگو) لقب میگیرد.
ازمفهوم حدیث چنین بر میآید که دروغ گفتن به خودی خود، خصلت و عادت زشتی است و در آن، این خاصیت هم وجود دارد که آدمی را به سوی گناه و اعمال بد وا میدارد وتمام زندگی آدمی را آلوده کرده، و مستحق دوزخ میگرداند و عادت دروغ گفتن، آدمی را به مقام «کذابیّت»رسانده ومستحق لعن و نفرین الهی قرار میدهد.
رسول خدا(ص) میفرماید: «دروغ، ریشههای شر را آبیاری میکند، همان گونه که آب، ریشههای درختان را سیراب مینماید».( الفردوس بمأثور الخطاب، ج3، ص315 )
خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهایى قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلى زشتیها و بدیها عقل است و مشروبات الکلى عقل را از کار مىاندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است».
بنابراین میتوان ادعا کرد که: در نظام اخلاق اسلامی، دروغ از همه گناهان بدتر است. لذا شخص مؤمن، ممکن است هر گناهی را مرتکب شود و هر رذیلتی در او ریشه دار شود، اما دروغ از او سر نزند. از این رو رسول خدا(ص) میفرماید: «هر خصلتی در مؤمن ریشه دار میشود، جز دروغ»( مستدرک الوسائل، ج9، ص 88)
و چون از ایشان پرسیدند: آیا مؤمن زنا میکند؟ فرمود: «ممکن است گاه چنین باشد». باز سؤال کردند که: آیا مؤمن دست به سرقت میزند؟ فرمود: «ممکن است گاه چنین باشد». باز پرسیدند که: آیا مؤمن دروغ میگوید؟ فرمود: «نه، کسانی دروغ پردازی میکنند که به خدا ایمان ندارند».( تنبیه الخواطر ونزهة النواظر، ج1، ص114؛ مستدرک الوسائل، ج9، ص 87)
پیامبر خدا (ص) فرمود: «ایمان شخص کامل نمیشود تا برای برادرش دوست بدارد، آن چه را برای خود دوست میدارد و در شوخی خود از دروغ بپرهیزد».
منظور این است که اگر کسی در شوخی خود غیبت مسلمانی کند، یا دلی را بیازارد، چنین است و شامل شوخی تنها نمیشود. (راه روشن، ج 5، ص 338)
حضرت رسول (ص) فرمودند: بزرگترین دروغها سه دروغ است:
1- دروغ بستن به من با این که چیزی را نگفته ام به من نسبت دهد.
2- دروغ در رویا با اینکه خوابی را که ندیده به دروغ نقل کند.
3- مردی را به غیر پدرش نسبت دهد. (بحارالانوار، ج 15، ص42)
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ (رض) عَنِ النَّبِیِّ (ص) مَنْ لَمْ یَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِی أَنْ یَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ. (بخاری).
از ابوهریره (رض) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: هر کس گفتار و کردار دروغ را رها نکند خداوند نیاز ندارد که از خوردن و نوشیدن خوداری کند (یعنی روزه بگیرد).
کسى که دروغ را وسیلهاى براى موفقیت مىداند، از بىآبرویى و رسوایى آن پس از کشف غافل نباشد. گناه کارى که دروغ را وسیله تبرئه خود مىشمارد، بداند که گناهش در کتاب بزرگ جهان محفوظ است و محوشدنى نیست؛ بایدمنتظر باشد که روزى به کیفر گناهش برسد و داور بزرگ عالم، حکمش را درباره او اجرا خواهد کرد.
رسول گرامی(ص) مىفرماید:« کفى بالمرء کذِباً انْ یحدِّثَ بِکلّ ما سمعَ» (رواه مسلم 1/ 10 فی المقدمة، باب النهی عن الحدیث بکل ما سمع، وأبو داود رقم (4992) فی الأدب، باب فی التشدید فی الکذب)
« براى دروغ گویی آدمی همین بس که آنچه را مىشنود، آن را نقل کند.»
وَعنْ ابْنِ عُمَرَ (رض) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مِنْ أَفْرَى الْفِرَى أَنْ یُرِىَ عَیْنَیْهِ مَا لَمْ تَرَ. (بخاری).
از حضرت عبدالله بن عمر (رض) روایت است رسول الله ص فرمودند: دروغترین دروغها این است که شخص به چشمانش دیدن چیزی را نسبت دهد که آن را ندیده است.
خبرهایى که در زندگانى روزانه به گوش مىخورد، نمىتوان گفت که همه راست است. کسى که هر چه مىشنود نقل کند، سخنش نزد خردمندان ارزش ندارد.
هر سخنی را بدون تحقیق بیان کردن نوعی دروغ محسوب میشود و انسان مؤمن باید زبان خود را از این دروغهای به ظاهر معمولی و خفی هم، محفوظ دارد.
به صدق کوش که اخلاص آید از نفست که از دروغ سیه گشت روى صبح نخست
یکی از بزرگان دین مىفرماید:
«جعلت الخبائث کلها فى بیت و جعل مفتاحها الکذب»( نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 233)
« تمام پلیدیها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است».
رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار هرگز نمىتواند، راستگو باشد، چرا که راستگویى موجب رسوایى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا باید به دروغ متوسل شود. و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مىکند، و راستگویى محدود.
اتفاقاً این حقیقت در حدیثى که از پیامبر (ص) نقل شده، کاملاً تجسم یافته، حدیث چنین است:
شخصى به حضور پیامبر( ص) رسید، عرض کرد نماز مىخوانم و عمل منافى عفت انجام مىدهم، دروغ هم مىگویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پیامبر( ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید: هنگامى که خارج شد، وسوسههاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر( ص) از او در این باره سؤال کند چه بگوید، بگوید چنین عملى را مرتکب نشده است، اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جارى مىشود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهاى خلاف این طرز فکر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید.
از على (ع) چه زیبا نقل شده است که فرمودند:
« أَلَا فَاصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنْ صَدَقَ وَ جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّ الْکَذِبَ مُجَانِبُ الْإِیمَانِ أَلَا وَ إِنَّ الصَّادِقَ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ أَلَا وَ إِنَّ الْکَاذِبَ عَلَى شَفَا مَخْزَاةٍ وَ هَلَکَة » (مجلسی، 1403ق، ج69، ص261)
« راست بگویید چون خدا با راست گویان است. از دروغ دورى کنید، چون دور کننده ایمان است. راستگو تا سر منزل نجات و سرورى فاصلهاى ندارد. دروغ گو لب پرتگاه خوارى و نابودى جاى دارد.»
زیبایىهاى ادبى در این کلام على (ع) نور و ظلمت در برابر هم قرار گرفتهاند. هنر تضاد و برابرى که از محسّنات بدیعیه مىباشد با شیواترین طرز در آن موجود است: در برابر جمله (الا فاصدقوا) (و جانبوا الکذب) قرار دارد، آن به سوى راستى ترغیب مىکند و این از دروغ پرهیز مىدهد. در مقابل تعلیل (فان الله) تعلیل (فان الکذب) قرار دارد، آن به راست گو نوید مىدهد، این به دروغ گو، اعلام خطر مىکند. مقابل جمله (الا و ان الصادق) جمله (الا و ان الکاذب) قرار گرفته، (منجاة صدق) در برابر (مخزاة کذب) و (کرامة) در برابر (هلکة) واقع شده است، الا، حرف تنبیه و آگاه کردن است و بر صدر جملههاى سه گانه، براى دلالت بر تحقق مابعد آمده است، مانند (الا انهم هم السفهاء) در دو جمله اخیر، دلالت بر تأکید اسناد و قطعیت معنا دارد. جمله (و جانبوا الکذب) از تعبیر (لا تکذبوا) بیشتر به جلوگیرى از دروغ، تحریض مىکند، زیرا در معنا رساتر و در لفظ بلیغتر و تأکیدش بیشتر است.
فردوسى شاعر نامی ایران زمین مىگوید:
رخ مرد را تیره دارد دروغ***** به گرد دروغ هیچ گونه مگرد
مکن دوستى با دروغ آزماى***** بلندیش هرگز نگیرد فروغ
چو گردى شود بخت را روى زرد**** همان نیز با مرد ناپاک راى
زبانى که با راستى یار نیست *****به گیتى کس او را خریدار نیست
چو خواهى که بخت از تو گیرد فروغ ****زبان را مگردان به گرد دروغ
حضرت علی (رض) در گفتاری دیگرفرمود: «یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ یَجْتَنِبَ مُوَاخَاةَ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ یَکْذِبُ حَتَّى یَجِی ءَ بِالصِّدْقِ فَلَا یُصَدَّقُ. » ( کلینی، کافی، ج4، ص280 )
«کسى که خود را مسلمان مىداند، شایسته است که از سر و کار داشتن با دروغ بپرهیزد، زیرا دروغ، کارش را به جایى مىرساند که سخن راستش را کسى باور نکند.»
این شاعر به زبان عربى چه شعر خوبى گفته است:
اذا عرف الانسان بالکذب لم یزل لدى الناس کذّابا و لو کان صادقا
پیامبر خدا (ص) هر گاه وعده میداد میفرمود: «ابن مسعود» هیچ وعده ای نمیداد مگر آن که ان شاء الله میگفت و آن سزاوارتر است. آن گاه اگر معنای حتمی بودن وعده را دریافت، باید وفا کند، مگر این که غیر ممکن باشد؛ ولی اگر در موقع وعده دادن تصمیم به وفا نکردن داشته باشد منافق است.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ (رض) أَنَّ النَّبِیَّ (ص) قَالَ: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْ النِّفَاقِ حَتَّى یَدَعَهَا إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ وَإِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ. (متفق علیه).
عبدالله بن عمر(رض) گوید: «پیامبر خدا (ص) فرمود: چهار خصلت است که در هر که باشد، منافق است و هر کس که یکی از آن خصلتها را داشته باشد، بخشی از نفاق دارد تا آن را ترک کند: هر گاه حرف بزند دروغ بگوید و هر گاه وعده دهد، خلاف کند و چون پیمان بندد، خیانت ورزد و هر گاه نزاع کند، مرتکب گناه شود. (مسلم این دو حدیث را در صحیح، ج 1، ص 56 روایت کرده است)
این حدیث در مورد کسی است که وعده می دهد و قصد خلف وعده داشته باشد؛ اما کسی که تصمیم دارد به وعده وفا کند و به سبب عذری نتواند، منافق نیست. اگر چه به ظاهر حکم نفاق بر او جاری است، لیکن لازم است از ظاهر نفاق نیز بپرهیزد. چنان که از نفاق واقعی دوری میکند و شایسته نیست بدون عذر و مانعی خود را از وفای به وعده معذور بدارد. » (راه روشن، ج 5، صص 324 و 325)
عوامل وانگیزههای دروغگویی
قرآن عوامل چندی را به عنوان عامل دروغگویی معرفی میکند. ولی منشأ اصلی دروغ را شیطان و ابلیس میداند و به انسان هشدار میدهد که شیطان به عنوان بنیانگذار دروغ و کسی که از این طریق کوشید تا به اهداف پست خود دست یابد، موجودی است که انسان را تشویق به دروغ میکند. قرآن در داستان آفرینش و خلافت انسان گزارشی کامل از واقعه به دست میدهد و در آن جا به اموری توجه میدهد که بسیار حیاتی و حساس است.
قرآن گزارش میکند که ابلیس برای دست یابی به اهداف خویش و خوار و گمراه کردن انسان به دروغ متوسل میشود و نخستین موجودی است که از آن برای دست یابی به اهداف شوم خود سود میبرد. به نظر میرسد که ابلیس بدون دروغ نمیتوانست آدم را گمراه کند و لذا برای گمراه کردن وی از سوگند دروغ بهره برد.
قرآن به انسان هشدار میدهد که شیاطین و یاران ابلیس الهام کنندگان دروغ بر دروغگویان هستند (شعراء آیه 221 و 222) و آنان هستند که به این نابهنجاری دامن میزنند.
اکنون علاوه براین عامل ومنشأ اصلی برای دروغگویی، به مهمترین عوامل و انگیزههای دیگر دروغگویی اشاره میگردد :
الف: بی ایمانی
یکی از عللهای دروغگوئی بیایمانی انسان نسبت به اصول اسلام، توحید، نبوت و معاد است، زیرا هر کس که به اصول اسلام عقیده داشته باشد، هرگز نمیتواند دروغ بگوید،
زیرا خداوند میفرماید: «همانا آنهائی دروغ میگویند که ایمان ندارند». (نحل: 105)
حضرت رسول اکرم (ص) دروغگوئی را از علامات بارز منافقین اعلام نموده است.
ب: جلوگیری از رسوائی
بعضی از افراد کار خلاف، و عمل نادرست، انجام میدهند و برای اینکه رسوا نشده کیفر و مجازات نگردند، دروغ گفته آن را انکار مینمایند و خود را افرادی پاک مؤمن و متعهد جلوه میدهند.
ج: سود جوئی
انسان فطرتاً مخلوقی سودجو و نفع طلب، از زیان و ضرر گریزان است و پیوسته میکوشد منافعی بدست آورد و از چیزهائی که موجب ضرر و زیان او است پرهیز کند، لذا برای رسیدن به اهداف شوم خود به دروغ و نیرنگ متوسل میشود.
د: شخصیت طلبی
سرشت انسان شخصیت طلب و عزت خواه است لذا همیشه تلاش میکند از هر راهی که شده به هدف خویش برسد و بسیاری از افراد نادان گمان میکنند با دروغگوئی میتوانند عزت و شخصیتی برای خود کسب نمایند، لذا کارهای زشت و نامطلوب خودشان را انکار مینمایند، با توصیف و تمجید دروغین از خودشان، میخواهند مردم را گول زده برای خود شخصیتی محبوب بسازند.
به طور کلی میتوان گفت علا وه برآنچه ذکر شد عوامل و انگیزههای زیادی دیگری موجب دروغ گفتن میشود که به پارهای از آنها فهرست وار اشاره میشود:
الف) دفاع از خویش در برابر مهاجم نیرومند.
ب) سرپوش گذاشتن بر عدم اعتماد به نفس.
ج) راه حل کوتاه مدت.
د) همرنگی با جماعت.
ه) نرنجاندن دوستان بر اثر راست گویی.
و) انتقام گرفتن.
ز) دلخوشی دادن به دیگران.
ح) رعایت حال و مصلحت زیردستان و نزدیکان.
ط) جهت دادن به روند دلخواه.
ی) منحرف ساختن دیگران.
شاید بتوان گفت که در انواع دروغها یک علت مشترک است و آن «ضعف» انسانها است. این ضعف در مراحل مختلف خود را نشان میدهد، پزشکی که به بیمار خود دروغ میگوید، احساس میکند که بیمارش ضعیف است و تاب شنیدن واقعیت تلخ را ندارد. گاه نیز انسان توان حقیقت گویی را ندارد و با دروغ بر ضعفهای خود پرده میکشد. به هر حال عدم شجاعت در ابراز اندیشه موجب میشود، وی هراس از مواجهه با حریف داشته باشد، در نتیجه به دروغ متوسل میشود.
رسول خدا (ص ) میفرماید: «لا یکذب الکاذب إلاّ من مهانة نفسه»(محدث نوری، 1407 ق ج9، صص 85-84 )
«دروغ گو دروغ نمیگوید، جز بر اثر حقارت نفسش.»
حتی در همه دروغهای به ظاهر مجاز نیز، این ضعف و درماندگی دیده میشود. گاه انسان ناگزیر است که به دلائل نوع دوستانه دروغ بگوید، اما در این موارد نیز همان علت اساسی موجود است و نباید پنداشت که انگیزه درست و انسانی، علت اصلی دروغ را از میان میبرد.
البته درباره ضعف انسان نمیتوان داوری نمود. زیرا انسان هرچند نیرومند باشد، از این ضعفها پیراسته نیست. ممکن است کسی خود را از درجاتی از این گونه ضعفها بپیراید، لیکن در نهایت انسان تا زمانی که انسان است، ضعیف است، لذا خداوند متعال میفرماید: «خلق الانسان ضعیفاً» « انسان ناتوان آفریده شده است.» (النساء/28)
البته چه بسا بتوان علل دیگری برای دروغ گویی برشمرد، مانند دفاع از خود، فریب دیگری، رعایت مصلحت دیگری، منفعت جویی و… که همه ناشی از ضعف انسان میباشد. بنابراین میتوان ادعا نمود که ضعف نام دیگر ترس است و هرجا دروغی باشد، زاده ترس است. این ترس میتواند منطقی یا غیر منطقی، معقول یا غیر معقول باشد. اما به هر صورت ریشه در ترس دارد. با این همه ارزیابی ترس، از بحث حاضر بیرون است، در این جا فقط سخن بر سر علت اصلی دروغ گویی است.
مراتب و انواع دروغ
1- پایینترین مرتبه دروغ، رساندن و اخبار از مطالب خلاف واقع است. و این اطلاع رسانی خلاف واقع میتواند با زبان یا نوشتن یا اشاره نمودن باشد. البته شرط اینکه گویندهی خبر را کاذب بدانیم آن است که از دروغ بودن خبری که میدهد آگاه باشد و الا کذب خبری وجود دارد اما کذب مخبری صادق نیست.
2- نوع دیگری از کذب، دروغ به شوخی و از روی مزاح است که در اینجا اگر شنونده بر اساس شواهد و قرائن، بداند که گوینده دروغ میگوید بعضی فقها آنرا جایز دانستهاند اما اگر شنونده تصور کند که گوینده راست میگوید قطعاً حرام است. دروغ به شوخی: در شوخی نیز موضوع به همین شکل است؛ اما توجه به این نکته مهم است که وقتی انسان از گفتار، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخی است، در این حال، یا قرینه و نشانهای بر شوخی بودن گفتار وجود دارد یا هیچ نشانهای بر آن نیست.
آن جا که بر شوخی بودن گفتارش نشانهای وجود دارد، مانند زمانی که مجلس و موقعیت، غیر جدی است و با توجه به آن مجلس میتوان به شوخی بودن کلام گوینده پی برد یا این که رفتار شخص بر شوخی بودن گفتارش دلالت میکند، در این حالات شوخی از دید فقیهان بدون اشکال است؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن، شوخی کردن باشد، ولی هیچ قرینه و نشانهای بر شوخی بودن گفتارش در کار نباشد، مانند آن که مطلبی را بگوید، اما شنوندگان هیچ نشانی از شوخی در گوینده نیابند، در این حال، گفتارش از نظر فقهی اشکال دارد، مگر این که خبر شخص به قدری با واقعیت مخالف باشد که هر شنوندهای به شوخی بودن مطلب پی ببرد؛ مانند آن که آتش را به سردی، و برف را به گرمی وصف کند.
اگر انسان بخواهد خبر غیر واقعی خود را واقعی نشان دهد، هرچند سیاق و قالب گفتارش شوخی باشد، کار حرام انجام داده است؛ البته روایات بسیار وجود دارد که انسان را از دروغ به شوخی نیز منع میکند آن چه از مفاد این روایات، و تمام روایات موجود در زمینه دروغ برداشت میشود، بیانگر نکتهای اخلاقی درباره این رفتار ناپسند است و آن این که دروغگویی حتی به صورت مجازش نیز بر روان انسان تاثیر سوء و نامطلوبی بر جای مینهد و راه فساد و انحطاط را پیش روی انسان همواره میسازد.
بعضیها گمان میکنند که دروغهای بزرگ و جدی حرام است و اما دروغهای جزئی و شوخیهای دروغ را بد و ناجایز نمیدانند، در صورتیکه اینگونه دروغها نیز ناجایز است. چرا که انسان با گفتن دروغ کوچک، بر گفتن دروغ بزرگ جرات مییابد و با گفتن دروغ به شوخی، آماده راه یابی به دروغهای جدی میشود.
وَعنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حیدَة (رض) قَالَ: سَمِعْتُ رسول الله (ص) یَقُولُ: وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ بِالْحَدِیثِ لِیُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ فَیَکْذِبُ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَهُ. (ابوداود، ترمذی).
حضرت معاویه بن حیده (رض) روایت میکند، که من از رسول الله (ص) شنیدم فرمود: هلاک باد کسی که با مردم سخن دروغ میگوید، تا مردم را بخنداند، هلاک باد، هلاک باد.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید:
« ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک به القوم ویل له ویل له ویل له.»(رواه أبو داود رقم (4990) فی الأدب، باب فی التشدید فی الکذب، والترمذی رقم (2316) فی الزهد ، باب فیمن تکلم بکلمة لیضحک بها الناس ، وإسناده حسن؛ حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 12، ص 251، ح 16228 )
ای ابوذر! وای بر کسی که برای خنداندن مردم دروغ میگوید. وای بر او، وای بر او، وای بر او.
(الویل): به حزن و مشقتی سخت معنا کردهاند و کنایه از شدت عذااب هم میباشد، و نیز گفته شده اسم دره ای در جهنم میباشد.
و نیز روایت شده: انا زعیم ببیت فی ربض الجنه و بیت فی وسط الجنه و بیت فی اعلی الجنه لمن ترک المراء و ان کان محقا و لمن ترک الکذب و ان کانهازلاولمن حسن خلقه.( سنن ابی داود، ؛ مجلسی: بحارالانوار، ج 2، ص 128، ح 8)
من دادن خانهای در پایین بهشت و خانهای در وسط بهشت و خانهای در بالای بهشت را تعهد میکنم برای کسی که جدال در گفتار را با آن که حق با او است، ترک کند و دروغ را با آن که شوخی است وانهد و کسی که خلق خویش را نیکو سازد.
حضرت امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب (رض) میفرماید: «فَاتَّقُوا الْکَذِبَ وَاتْرُکُوهُ فِی جِدٍّ وَهَزَلٍ». (الدین والحیاة). «از دروغ جدی و شوخی بپرهیزید و آن را ترک نمائید».
علی (ع) میفرماید:
« لا یجد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جده.»( کلینی؛کافی، ج 2، ص 340، ح 11)
هیچ بندهای، مزه ایمان را نخواهد چشید، مگر این که دروغ را چه به صورت شوخی و چه جدی ترک کند.
این حدیث گویای حرمت دروغ به شوخی نیست؛ بلکه فقط پیامد زشت دروغ بر روح و روان انسان را بیان میکند.
بر اساس این گونه احادیث روشن میشود که اگر چه دروغ به شوخی از نظر شرعی حرام نیست، تاثیر آن بر روح و روان انسان، قطعی و حتمی است؛ پیامبر اکرم (ص) در بسیاری از موارد شوخی میکرد؛ ولی هرگز در این حال دروغ نمیگفت.
روزی پیرزنی از حضرت پرسید: آیا من به بهشت میروم. حضرت فرمود: پیرزنها به بهشت نمیروند. پیرزن شروع به گریه کرد و حضرت به سرعت فرمود: در قیامت هیچ کس پیر نیست. (همه جوان وارد بهشت میشوند.)
3- نوع دیگری از دروغ ، بیان تمام چیزهایی است که انسان میشنود و به اصطلاح دامن زدن به شایعات نوعی از دروغگویی است و در حدیث است که « بر دروغگویی فرد همین بس که هر چه شنید نقل نماید.»
4- نوع دیگری از دروغ تعارفات متداول بین مردم است! این تعارفات اگر با میل درونی انسان مطابق نباشد و به صورت جمله خبری بیان شوند نوعی دروغ محسوب میشوند.
بنا بر این انسان در دعوتها و تعارفهای عادی هم باید مراقب گفتار و رفتار خود باشد. گاهی فردی را به چیزی تعارف میکنند که به دلیلی، خواهان پذیرش آن نیست که باید مراقب باشد تا به دروغگویی آلوده نشود؛ مانند روزه داری که نمیخواهد کسی از روزه بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف دیگران، برای جلوگیری از ریا دروغ میگوید یا کسی که درباره حرام یا حلال بودن مال تعارف کننده شک دارد و چون نمیخواهد مرتکب خوردن مال حرام یا مشکوک شود، به دروغ میگوید: میل ندارم؛ در حالی که بسیار گرسنه بوده، میل وافری هم به خوردن دارد. در این جا شخص برای ترک عملی حرام، مرتکب عمل حرام دیگری، یعنی دروغگویی، شده است؛
مثلا بر خلاف میل باطنی اش و با وجود اشتهای زیاد بگوید ، میل به غذا ندارم! گرسنه ام نیست! و….. البته این تعارفات خلاف واقع، اگر به صورت جمله انشایی باشند نوعی نفاق محسوب میشوند ، مثلا بر خلاف میل باطنی اش ، تعارف کرده و میگوید بفرمایید منزل! یا بفرمایید غذا! و….
در مواردی که انسان خود تعارف میکند نیز این قبیل مراقبتها بسیار لازم است؛ مانند این که تعارف کند؛ در حالی که از آن ناراضی و ناخشنود است.
5 – نوع دیگری از دروغ و کذب ، سوگند و قسم دروغ است.
در یک محکمه اسلامی یکی از راههای اثبات یا نفی حق در دادگاه اسلامی سوگند است که اگر مدعی گواه نداشته باشد مدعیعلیه سوگند میخورد و تبرئه میشود و قاضی به نفع او حکم صادر میکند بدیهی است که اگر کسی با سوگند دروغ خود را تبرئه کند، چه عمل زشت و خیانت بزرگی را مرتکب شده است و خداوند را بازیچه منافع پست مادی خود قرار داده است.
خداوند میفرماید: «خداوند را بازیچه سوگندهای خود قرار ندهید». (بقره/ 224).
و نیز روایات زیادی در این زمینه آمده است از جمله:
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ (رض) قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِیَّاً جَاءَ إلَى النَّبِیِّ (ص) فَقَالَ: یَا رسول الله مَا الْکَبَائِرُ؟ قَالَ: الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: الْیَمِینُ الْغَمُوسُ. (بخاری).
حضرت عبدالله بن عمرو بن عاص(رض) میگوید: چادر نشینی خدمت حضرت پیامبر اسلام آمد و گفت: یا رسول الله گناهان کبیره کداماند؟ آن حضرت فرمود، شریک قرار دادن به خداوند. گفت: بعد از آن کدام است؟ آن حضرت فرمودند: سوگند دروغین.
وَعَنْ ابنِ مَسْعُودٍ (رض) أَنَّ النَّبِیَّ (ص) قَالَ: مَنْ حَلَفَ عَلَى مَالِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ بِغَیْرِ حَقِّهِ لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ. (مُتَّفَقٌ علیهِ).
از حضرت ابن مسعود (رض) روایت است که رسول الله (ص) فرمودند: هر کس بر مال مسلمانی بدون حق سوگند بخورد (و آن را ببرد) با خداوند روبرو میشود در حالیکه خداوند بر او خشمناک است.
وعن أَبی أمامة إیاس بن ثعلبة الحارثی (رض): أنَّ رَسُول الله (ص)قَالَ: مَن اقْتَطَعَ حَقَّ امْرىء مُسْلِم بیَمینه، فَقدْ أوْجَبَ اللهُ لَهُ النَّارَ، وَحَرَّمَ عَلَیهِ الجَنَّةَ. فَقَالَ رَجُلٌ: وإنْ کَانَ شَیْئاً یَسیراً یَا رَسُول الله؟ فَقَالَ: وإنْ قَضیباً مِنْ أرَاک. (مسلم).
از حضرت ابی امامه ایاس بن ثعلبه حارثی (رض) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: هر کس بوسیله سوگند حق مسلمانی را سلب نماید خداوند دوزخ را بر او واجب میگرداند و بهشت را بر او حرام میکند، مردی گفت: یا رسول الله اگر چه چیز اندکی باشد، رسول الله (ص) فرمودند: اگر چه شاخه (درخت ) اراک باشد.
6 – نوع دیگری از دروغ و کذب ، شهادت دروغ و به ناحق است.
بر همگان روش است که یکی از امور مهم که در قضاوت اسلامی بر آن تکیه میشود شهادت دادن دو نفر مسلمان عادل است که حقوق مردم به وسیله آن نفی یا اثبات میگردد پس واضح است که اگر کسی شهادت دروغ بدهد یا از گواهی دادن درست خود داری کند، چه خیانت بزرگی به جان و مال و حقوق جامعه اسلامی کرده است. از این رو در آیات و روایات اسلامی از کتمان شهادت یا گواهی دادن دروغ سخت نکوهش شده است.
خداوند میفرماید: «از سخن دروغ بپرهیزید». (حج/ 30).
«مسلمانان واقعی کسانی هستند که شهادت دروغ نمیدهند». (فرقان: 72).
ودر احادیث گهربار نبوی در این باره چنین آمده است:
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ (رض) عَنِ النَّبِیِّ (ص) مَنْ لَمْ یَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِی أَنْ یَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ. (بخاری).
از ابوهریره (رض) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: هر کس گفتار و کردار دروغ را رها نکند خداوند نیاز ندارد که از خوردن و نوشیدن خوداری کند (یعنی روزه بگیرد).
43ـ وَعَنْ أَبِی بَکْرَةَ (رض) قَالَ: قَالَ رسول الله (ص): أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ؟ قُلْنَا: بَلَى یَا رسول الله قَالَ: الْإِشْرَاکُ بِاللَّهِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ، وَکَانَ مُتَّکِئًا فَجَلَسَ فَقَالَ: أَلَا وَقَوْلُ الزُّورِ! وَشَهَادَةُ الزُّورِ! فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا لَیْتَهُ سَکَتَ. (متفق علیه).
از حضرت ابوبکر (رض) روایت است که رسول الله (ص ) فرمودند: آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره باخبر نسازم؟ گفتیم: آری یا رسول الله فرمودند: شریک قرار دادن با خداوند متعال و نافرمانی از پدر و مادر، پیامبر اسلام هنگام سخن گفتن تکیه کرده بود، نشست و فرمود: سخن دروغ و شهادت دروغ است و به تکرار این سخن ادامه داد چندان که ما گفتیم ای کاش سکوت میفرمودند.
سرچشمههای دروغ
دروغ مانند سایر صفات رذیله سرچشمههاى مختلفى دارد که مهمترین آنها به شرح زیر است:
ضعف و تباهی ایمان و اعتقاد: اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعدههاى او اعتماد کافى داشته باشد هرگز براى رسیدن به اموال دنیا یا تحصیل جاه و مقام ، دروغ نمیگوید و موفقیت خود را در دروغ گویى نمیبیند. از فقر نمیترسد، از پراکنده شدن مردم و برباد رفتن نفوذ اجتماعى خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوى خدا میداند و براى حفظ آن به دروغ متوسل نمیشود.
به خاطر همین آدم دروغگو مورد خشم و غضب و نفرین خداوند است و اعمال خیر او نابود میگردد و جهنم جایگاه او است،
خداوند میفرماید: «لعنت و نفرین خدا بر دروغگوها است». (آل عمران/ 61).
«کسانی که بر خدا دروغ میبندند، در روز قیامت آنان را خواهید دید، که روهایشان سیاه شده است». (زمر/ 60).
آثار زیان بار دروغ
الف) دروغ سبب رسوایى و بى آبرویى و از دست دادن پایگاه اجتماعى و اعتماد مردم
عبدالله بن مقفع میگوید: «آدم دروغگو هیچگاه نمیتواند دوستی راستین باشد، زیرا دروغهایی که بر زبان او جاری میشود، بازتاب و اضافات دروغهای درونی و قلبی اوست، و بهخاطر صداقت است که دوست را صدیق نامیدهاند».
این سخن، سخن سنجیدهای است. زیرا دوستی آدم دروغگو و برخورد و رفتار او به هیچوجه صادقانه نیست و به آن نمیتوان اطمینان کرد، بر همین اساس آدم دروغگو نمیتواند کارمند و کارگر و عالم و خدمتگزاری صادق باشد.
به همین دلیل است که علمای اخلاق و روانشناسان و جامعهشناسان هیچ اخلاق و فضیلتی را به اندازهی صداقت خوب و پسندیده و هیچ رذیلتی را به اندازه دروغ برای افراد و جامعه خطرناک و زیانبار نمیشمارند. (سباعی، مصطفی، 1383، ص73 )
ضرب المثل معروفى میگوید: دروغ گو کم حافظه است، و تجربیات نشان میدهد که دروغ بودن یک سخن را براى مدت طولانى نمیتوان پنهان داشت اگر مسأله بى اهمیتى باشد ممکن است فراموش شود، ولى اگر مسأله مهمى باشد سرانجام واقعیتها خود را نشان میدهد و راز دروغگو فاش میشود، نه به خاطر این که دروغگو حافظه ندارد، بلکه به خاطر این که دروغ چیزى نیست که آن را بتوان به حافظه سپرد زیرا یک حادثه که واقع میشود ارتباط زیادى به حوادث اطراف خود دارد و پیوندهاى علت و معلول با حوادث قبل و بعد و لوازم غیرقابل اجتناب ، آن حادثه را با دیگر حوادث مربوط میسازد. کسى که حادثهای را به دروغ میسازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مکان و اشخاص و حوادث اطراف آن نیز بسازد، و از آنجا که این روابط حد و حسابى ندارد به فرض که چند مورد آن را درست کند و به خاطر بسپارد در بقیه وامیماند. درست مانند داستان یوسف (ع) که برادرانش به دروغ گفتند او را گرگ خورد و پیراهن او را به خونى آغشته و براى پدر آوردند، اما فراموش کردند که پیراهن را از چندین جا پاره پاره کنند. سالم بودن پیراهن پرده از کار آنها برداشت و دروغشان را ظاهر کرد و….
امروز بازپرسان آگاه به راحتى میتوانند با سؤ الهاى پى درپى مربوط به یک حادثه و لوازم و خصوصیات آن ، دروغ یا راست بودن یک ادعا را ثابت کنند و کمتر دروغ گویى میتواند خود را از چنگال آنها رهایى ببخشد. آرى دروغ گو نمیتواند حافظه داشته باشد و به هر حال سرانجام کارش رسوایى و بى آبرویى است.
ب ) انسان را به دروغهاى دیگر، یا گناهان دیگر دعوت میکند، چرا که دروغ گو براى مخفى ساختن دروغش گاه مجبور میشود دروغهاى زیاد دیگرى بگوید یا دست به کارهاى خطرناکى بزند.
ج) به شخص دروغگو امکان میدهد که به طور موقت پردهای روی خلافکارىهاى خود بیندازد در حالى که اگر راست میگفت ناچار بود آن اعمال را ترک کند.
د) انسان را تدریجاً به صفوف منافقان ملحق میسازد زیرا دروغ خود شاخهای از شاخههاى نفاق است.
چرا که دروغگو خود را به چهره راست گویان در آورده و سخنش را به عنوان یک واقعیت القا میکند در حالى که درونش چیز دیگرى میگوید این دوگانگى ظاهر و باطن تدریجاً به سایر اعمال و رفتار او سرایت میکند و از او منافقى تمام عیار میسازد.
در فرموده ای از على (ع) آمده است که:« الکذبُ یؤدّى الى النفاق» « دروغ انسان را به نفاق میکشاند.» ( نهج البلاغه ، کلمات قصار، کلمه 38)
ح) اگر کسى شایستگىها و لیاقتهاى فراوانى داشته باشد که بتوان از آن در پیش برد اهداف اجتماعى بهره گیرى فراوان کرد ولى دروغگو باشد، کسى نمیتواند از آن شایستگىها بهره بگیرد، چرا که انسان در برابر او در هر قدم مواجه با شک و تردید میشود. به همین دلیل در بعضى از روایات اسلامى دروغ گو با مُرده یکسان شمرده شده است میفرماید: « الکذّاب و المیّت سواء فانّ فضیلة الحىّ على المیّت الثّقة به، فاذا لم یوثق بکلامه بطلت حیاته.»
« دروغگو با مُرده برابر است زیرا فضیلت زنده بر مُرده اعتمادى است که انسان به او دارد و هنگامى که به سخن کسى که (به خاطر دروغگو بودنش ) اعتمادى نباشد گویى زندگى او باطل شده است ».
ط) انسان با استفاده از ابزار دروغ میتواند کارهاى زشت دیگرى انجام دهد، حسود و کینه توز و بخیل هر کدام به وسیله دروغ میتوانند حَسد یا کینه یا بخل خود را اعمال نمایند و همچنین در مورد بسیارى از گناهان دیگر، مثلا هنگامى که کسى از او تقاضاى وام میکند به دروغ میگوید من خودم امروز براى زندگى وام گرفتم ، یا هنگامى که براى معرفى شخصى به او مراجعه میکنند به خاطر حَسد و کینه توزیش میگوید آن شخص آدم بى اعتبارى است ، در حالى که در واقع مرد معتبرى است.
ک) آن که در علوم و دانشها ظاهر میگردد این است که اگر افراد محققى در یک یا چند مورد دروغ بگویند تمام تحقیقات و کتابهاى علمى خود را بی اعتبار میکنند، و اگر این عمل شیوع پیدا کند اعتمادى بر تحقیقات و علوم دیگران باقى خواهند ماند و کاروان علم و دانش بشرى متوقف میشود.
ی ) بدبینی یکی از زیانهاى اجتماعى دروغ است که دروغ گو، مورد سوءظن و بدبینى مردم قرار مىگیرد، بلکه گاه کارش از این هم بالاتر مىرود و بر اثر دروغ، مورد تنفر قرار خواهد گرفت.
وجود دروغ در جامعه در دراز مدت، موجب بی اعتمادی عمومی و سست شدن شیرازه وفاق اجتماعی خواهد شد: «هنگامی که دروغْ حاکم میگردد، اعتماد و اطمینان از میان میرود و شالوده اجتماع از هم میپاشد و سیر امور، مختل میگردد».( الدستور القرآنی و السنة النبویّة فی شئون الحیاة، محمّد عزه دَروَزه، ج2، ص365)
این کاهش رزق ممکن است از آثار زیانبار معنوى دروغ باشد، و یا از آثار ظاهرى و اجتماعى ، چرا که دروغگو اعتماد را از دست میدهد و با از دست دادن اعتماد عمومى فعالیت اقتصادى او محدود میشود، و همین امر سبب نقصان رزق و روزى میشود.
نفاق نتیجهی دروغ
راستگویى یعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر این دروغ ناهماهنگى این دو است، و نفاق نیز چیزى جز تفاوت ظاهر و باطن نیست.
در آیه 77 سوره توبه خداوند فرموده که: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ »
« در نتیجه به سزای آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روی که دروغ میگفتند در دلهایشان تا روزی که او را دیدار میکنند پیامدهای نفاق را باقی گذارد»
دروغگو، به نوعی، شخصی منافق است و اساساً ارتباط تنگاتنگی میان دروغ و دورویی است. دو رویی و دروغ بیانگر آن است که میان ظاهر و باطن فرد سازگاری و تناسب نیست و عدم تطابق به عنوان مؤلفه اصلی نفاق و کذب میباشد. دورویی و دروغگویی از این نظر یکسان هستند.
در دروغگویی شخص برای بازسازی و توجیه رفتارها و کردارهایش تلاش میکند و میکوشد تا شخصیت کاذبی را به جامعه نشان دهد که عامل وادارکننده شخص به دروغگویی میتواند ترس از قدرت دیگری و یا دست یابی به منفعت و یا مصلحتی باشد اما در نفاق عامل اصلی و هدفی که موجب میشود تا به نفاق گرایش یابد ترس از قدرت است که میتواند وی را از منفعتی محروم کند و یا فشاری بر او وارد سازد و او را وادار به امری کند که با باورها و اعتقادات وی سازگار نیست. از این رو میتوان گفت نسبت میان دروغگویی و نفاق، عموم و خصوص مطلق است.
ناسازگاری دروغ با ایمان
در فرهنگ دین اسلام اصلا دروغ و ایمان دشمن همدیگرند و مطلقاً نمیتوانند با هم جمع شوند. این واقعیت نه تنها در قرآن بلکه در احادیث نیز ثابت میشود.
در حدیثى دیگر از رسول گرامی (ص) مىخوانیم: « سئل رسول اللَّه (ص) یکون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قیل و یکون بخیلا؟ قال نعم، قیل یکون کذابا؟ قال لا!» (أخرجه الموطأ (2 / 990 مرسلاً فی الکلام ، باب ما جاء فی الصدق والکذب ، قال أبو عمر بن عبد البر:لا أحفظه مسنداً من وجه ثابت وهو حدیث حسن مرسل. أقول: وقد روی بمعناه مرفوعاً وموقوفاً ، والموقوف أشبه ، وهو موقوف فی حکم المرفوع ، و انظر« الترغیب والترهیب » 4 / 28 ؛ أخرجه مالک فی الموطأ (4/526) مع شرح الزرقانی (1928) عن صفوان بن سلیم ، فذکره.)
« از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسیدند آیا ممکن است (احیانا) بخیل باشد فرمود: آرى، پرسیدند آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه! »
چرا که دروغ از نشانههاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست.
یعنی هرچقدر که شخص از دروغ بیشتر فاصله بگیرد به طور طبیعی فاصله اش با مراتب عالی ایمان کمتر میشود و هرچقدر در طول شبانه روز و هفته و ماه و سالش دروغهای بیشتری بگوید در هر کدام از قالبها و از هر کدام از انواعی که پیش از این برشمردیم به همان اندازه از ایمان دور نشده و بهره اش کم میگردد. تعبیر بسیار والایی از حضرت علی (رض) نقل شده که موضوع را به مراتب جدی تر از آنچه گفتیم به تصویر میکشد. ایشان میفرمایند: «یدعی بزعمِه أنْ یرجوَ الله کذب و العظیم، لا تیسین رجاءوه فی عمله»
« به گمان خویش ادعا میکند که به خداوند امیدوار است سوگند به خدای بزرگ دروغ میگوید چگونه است حال او که امیدش به خدا در کردارش نمایان نیست. »
و نیز به همین دلیل این سخن از علی (رض) نقل شده است:
«لا یجد العبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله وجده»(اصول کافی، باب دروغ، ج5، ص 291)
« بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخی باشد و چه جدی.»
موارد وجوب یا تجویز دروغ
دروغ از کارهاى زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاق و گناه کبیره و حتی در تمامى ادیان الهى حرام است و تا ضرورت و مصلحت مهمى در میان نباشد، دروغ جایز نیست، اما اگر به دست آوردن مصلحت مهمى متوقف بر دروغ باشد، و با راستگوئى نتوان به آن رسید، حرمتش بر طرف میشود. اگر تحصیل این مصلحت واجب باشد، مانند نجات مسلمانى از قتل و اسارت، یا حفظ آبرو یا مال محترم او،
از طرفی خوبی و بدی هر چیز تابع آثار و نتایج آن است، اگر چه در اسلام دروغ حرام و راستگوئی پسندیده است ولی گاهی چون دروغ دارای مصالح عمومی و فوائد قابل توجهی میباشد لذا نیکو جائز و مشروع میگردد بلکه در بعضی حالات واجب است و آن وقتی است که خطری جدی متوجه جان، مال و ناموس مسلمانی از ناحیه دشمنان اسلام و انسانیت گردد و انسان میتواند با سخنی بر خلاف عقیده و اندیشه خویش آن خطر و زیان جدی را دفع نماید.
مسئله دروغ مصلحت آمیز در فقه اسلامی مذکورست ویا به تعبیر معروف از سعدی شیرین سخن:: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنهانگیز!
حال این سؤال مطرح است که: «آیا دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنهانگیز است؟ ».
استاد مطهری (ره) در جواب چنین میگوید:« لازم است که فرق میان دروغ مصلحت آمیز و منفعت خیز روشن گردد. خیلى افراد دروغ منفعت خیز را با دروغ مصلحت آمیز اشتباه مىکنند یا مىخواهند اشتباه کنند. دروغ مصلحت آمیز یعنى دروغى که فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستى پیدا کرده. یعنى دروغى که با آن، انسان حقیقتى را نجات مىدهد. ولى دروغ منفعت خیز یعنى انسان دروغ مىگوید که خودش سودى برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نباید اشتباه بشود. مصلحت، دایرمدار حقیقت است. مصلحت و حقیقت دو برادر هستند که از یکدیگر جدا نمىشوند. مصلحت یعنى رعایت حقیقت کردن نه رعایت سود خود کردن، که این منفعت است. افرادى دروغ مىگویند، دروغى به منفعت خودشان. مىگویید: چرا دروغ گفتى؟ مىگوید: دروغ مصلحتى گفتم. براى اینکه شندر غاز بیشتر سود ببرد و مىگوید: به مصلحت گفتم. این مصلحت نیست، دروغى است مثل همه دروغهاى دیگر. پس نباید اشتباه کرد که: دروغ مصلحت آمیز غیر از دروغ منفعت خیز است.» (مجموعه آثارشهیدمطهرى، ج22، از صص 353 الی 356)
بنا بر این میتوان موارد تجویز را به شرح زیر خلاصه وار بیان کرد:
الف) ضرورت
ناچاری و ضرورت، از موارد مهمی است که از دید فقیهان، دروغ گفتن را جایز میکند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ برای نمونه آنجا که راه مداوای بیمار به استفاده از خوردنیها یا آشامیدنیهای حرام منحصر میشود، استفاده به میزان ضرورت جایز است. همچنین خوردن گوشت حیوان مرده که ذبح شرعی نشده باشد، حرام است، در حال ضرورت، و ترس از مردن به علت شدت گرسنگی و نبودن هیچ خوردنی دیگر، به مقدار لازم جایز شمرده شده است.
فقیهان میگویند:« ضرورتها امور ممنوع را مجاز میسازد.» ( الضرورات تبیح المحظورات)
هر انسانی از این که به او دروغ گفته شود، ناخشنود میشود و احساس بیزاری میکند و این بهترین گواه است که: سرشت پاک بشری از این عمل تنفر داشته، از آن میپرهیزد. طبیعت و فطرت انسانی با دروغ ناسازگار بوده، در برابر این عمل نوعی مقاومت و بازدارندگی از خود نشان میدهد که از آن به عنوان «قبح عقلی» یاد میشود. شخصی که هنوز سلامت سرشت و پاکی نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواستههای نفسانی نیست، از دروغگویی بیزار است. از این جهت دروغ مورد نکوهش و سرزنش شرع و عقل میباشد.
البته باید توجه داشت که اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را برطرف میکند، به معنای تغییر حقیقت ناپسند دروغ نیست؛ بلکه «قبح عقلی» دروغ همچنان پا بر جا است و برطرف نخواهد شد؛ اما آنجا که شرع و عقل، انسان را به یکی از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزیر ببیند، بر لزوم به جای آوردن رفتار «ناپسند» حکم میکنند.
از رسول خدا (ص) نقل شده است: « ما من شی ء إلا و قد أحلَّهُ اللهُ لِمَن اضطر إلیه » « هیچ کارى نیست جز آنکه خداوند آن را براى کسى که ناچار شده باشد حلال کرده است. »
درباره دفع ضرر، احادیث زیادی آمده که انسان به خاطر جلوگیرى از ضرر (مالى، جانى و عرضى) میتواند سوگند دروغ یاد کند. البته، مقصود از ضرر مالى آن گونه ضررى است که تحمل آن دشوار و حداقل مهم باشد و اما ضررهاى ناچیز و کم اهمیت موجب جواز دروغ نمیشود و یا حداقل ترک دروغ در این مورد مستحب است.
نکته دیگر آن که جواز دروغ تا زمان بقای اضطرار باقی است و به محض رفع ضرورت، از بین میرود. همچنین حکم جواز، به اندازه برطرف کردن ضرورت است به این معنا که شخص با وجود ضرورت نمیتواند به هر میزان که خواست و توانست دروغ بگوید؛ زیرا ضرورتها جواز عبور برای پا گذاشتن به وادی فساد نیستند؛ بنابراین به بهانه هر ضرری نمیتوان دروغ گفت.
به عبارت دیگر ، تمام موارد را میتوان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن این که هدفهاى مهمترى به خطر بیفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبیر دیگر تمام این موارد مشمول قاعده اهم و مهم است مثلاً انسان در چنگال جمعى متعصب و بى منطق و بى رحم گرفتار میشوند و از مذهب او سؤال میکنند اگر حقیقت بگوید فورا خون او را میریزند عقل و شرع در اینجا اجازه میدهند که انسان با پاسخ دروغین جان خود را از شر آنها نجات دهد. یا در مواردى که اختلاف شدیدى در میان دو نفر بروز کرده و انسان میتواند با گفتن دروغى (مثلا فلان کس به تو علاقه زیاد دارد و بارها در پشت سر ذکر خیر شما را میگفت) صلح و صفا و آشتى در میان آن دو برقرار سازد و امثال این اهداف مهم، نه این که انسان به خاطر منافع شخصى و کارهاى جزئى دروغ بگوید، و این استثنائات ضرورى را دستاویزى براى دروغ گفتن سازد، و به بهانه استفاده از استثنائات دروغ براى هر موضوع جزئى دروغ بگوید. در واقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میت) در موارد ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردى که راهى جز آن نیست اکتفا شود.
ب ) اصلاح میان مردم (اصلاح ذات البین)
اگر در میان مسلمانان کشمکش و اختلافی رخ دهد و با دروغ گفتن ممکن است آتش فتنه و فساد خاموش گردد در این صورت دروغگوئی گناه نیست بلکه بر عکس ثواب نیز دارد.
لذا پسندیده است که هرگاه میان دو تن یا دو دسته، اختلافى باشد، باید کوشید که آن را برطرف ساخت. اسلام دوست مىدارد که پیروانش در آسایش و یگانگى به سر برند و جنگ و ستیزى در میان آنها نباشد. رفع اختلاف میان دو تن یا دو دسته به سود دو طرف و به سود جامعه مىباشد؛ دروغ براى چنین مقصد مقدسى زیباست. چه قدر پسندیده است که کسى از دشمنى به سوى دشمنى خبر ببرد که دشمنى میان آن دو کاسته گردد، شاید کمکم دوست شوند و در آسایش و صمیمیت به سر برند.
وَعَنْ أُمِّ کُلْثُومٍ قَالَتْ: سَمِعَتْ رسول الله (ص) یَقُولُ: لَیْسَ الْکَذَّابُ الَّذِی یُصْلِحُ بَیْنَ النَّاسِ فَیَنْمِی خَیْرًا أَوْ یَقُولُ خَیْرًا. (متفق علیه).
از ام کلثوم همسر امام علی (ع) روایت شده که پیامبر خدا (ص) فرمود: «کسی که میان دو نفر آشتی دهد که کذاب نیست، پس به قصد اصلاح سخن خیر بگوید یا بر سخن خیر چیزی بیفزاید». (رواه البخاری 5 / 220 فی الصلح ، باب لیس الکاذب الذی یصلح بین الناس ، ومسلم رقم (2605) فی البر والصلة ، باب تحریم الکذب وبیان المباح منه ، وأبو داود رقم (4921) فی الأدب ، باب فی إصلاح ذات البین ، والترمذی رقم (1939) فی البر والصلة ، باب ما جاء فی إصلاح ذات البین..)
«اسماء» (اسماء بنت یزید: از زنان دلاور صدر اسلام.) دختر یزید گفت: «پیامبر (ص) فرمود:« هر دروغی برای پسر آدم نوشته میشود، مگر مردی که به قصد آشتی دادن دو نفر به آن دو دروغ بگوید». (أخرج الترمذی، رقم (1940) فی البر والصلة ، باب ما جاء فی إصلاح ذات البین ، وهو حدیث حسن یشهد له الذی بعده؛ هی عند أحمد فی « المسند ( 6 / 454 ) با افزودن در آن و اختلاف در لفظ روایت کرده است.)
از «ابوکاهل» روایت شده که گوید: «میان دو مرد از یاران پیامبر سخنی در گرفت تا آن جا که با یکدیگر برخورد و نزاع کردند. من به یکی از آنها برخوردم و گفتم: چرا با فلانی خوب نیستی؟ شنیدم که تو را به نیکی میستود و دیگری را دیدم و به او نیز همان سخن را گفتم تا آشتی کردند. آن گاه گفتم: خود را هلاک کردم آنها را آشتی دادم. پیامبر (ص) آگاه شد و فرمود: ای ابو کاهل! میان مردم آشتی برقرار کن. (این حدیث را طبرانی روایت کرده و آن را صحیح ندانسته چنان که در المغنی آمده است.) یعنی اگر چه با سخن دروغ باشد مردم را آشتی بده».
امام صادق (ع) فرمود: «(انّ اللَّه أحبّ الکذب فى الإصلاح… و أبغض الکذب فى غیر الاصلاح): خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد و مبغوصترین دروغها در امور غیر اصلاحی است»( میزان الحکمة، عنوان 3466، ح 17474).
از ایشان توضیحى درباره اصلاح میان مردم خواسته شد. در جواب چنین فرمود: درباره کسى سخنى مىشنوى که اگر به او برسد، سخت ناراحت مىشود. به او مىگویى که از فلان درباره تو تعریف شنیدم که چنین گفت و چنان گفت. سخنى مىگویى که درست بر خلاف آن چه شنیدهاى باشد.
از این کلام زرین، نکتهاى استفاده مىشود و آن، این است که اصلاح، اختصاص به صورت اختلاف ندارد، بلکه مقصود از اصلاح، معنایى وسیعتر است و صورتى را مىگیرد که میان دو تن هیچ گونه اختلافى نباشد، ولى یکى از آن دو، چیزى درباره دیگرى بگوید که اگر به گوش او برسد، ایجاد شکرآبى کند؛ در این جا نیز اسلام اجازه مىدهد که سخنى بر خلاف واقع گفته شود تا از پیدایش اختلاف جلوگیرى کند.
آرى، دروغ هم در دفع اختلاف زیباست و هم در رفع آن.
دفع شر ظالم یعنى: در صورتى که انسان براى ایجاد الفت و محبت و رفع کینه و کدورت دروغ بگوید و بدین وسیله میان آنها صلح و صفا و صمیمیت برقرار کند دروغ حرام نیست. مثلاً اگر دو نفر یا دو گروه با یکدیگر قهر باشند پیش یکى از آنها رفته و از قول دیگرى بگوید که فلانى تعریف و تمجید شما را میکرد و از اینکه با شما قهر کرده اظهار ناراحتى مینمود و به نظر من او مایل است که با شما آشتى کند، و همچنین نزد آن دیگرى رفته و از قول دوست اولى مشابه همین مطالب را بگوید، این گونه دروغها گذشته از اینکه حرام نیست، پسندیده نیز هست و رسول خدا (ص) و بزرگان دین آن را تحسین و بر آن تأکید کردهاند.
هر گاه عده ای از بشر با یکدیگر یک دل و یک جان شدند و هر یک نفع دیگری را نفع خود و ضرر دیگری را ضرر خود دانست و هر چه برای خود خواست برای دیگری هم خواست شکی نیست که هم حیات دنیوی ایشان به بهترین وجهی تأمین میشود و هم به سعادت جاودان اخروی و کمالات معنوی خواهند رسید زیرا اتحاد و اتصال قلوب برای خدا سبب تقویت آنها در برابر حملات و وسوسههای شیطانی است و گاه میشود که راه شیاطین بر قلوبشان به کلی مسدود میگردد.
ج ) خدعه و نیرنگ در جنگ
در میدان نبرد و جهاد اگر با دروغ گفتن و توریه امکان شکست دشمن و پیشرفت مسلمانان ممکن باشد، در چنین حالات ناگوار و سر نوشت ساز دروغ جایز است؛ زیرا طبق فرمایش پیامبر گرامی ص (الحرب خدعة) جنگ یکنوع نیرنگ است.
شک نیست که جنگ یک ضرورت دینی و اجتماعی است که به دلایل مختلف عقیدتی، سیاسی و اقتصادی و… بر ملتها و جوامع بشری تحمیل میگردد و معمولا برای خروج از این تحمیل و رهایی از این مخمصه و سرعت بخشیدن به شکست دشمن از وسایلی استفاده میشود که در مواقع عادی جایز نیست. یکی از این موارد مهم غافلگیری دشمن است که در این راستا عنصر خدعه و نیرنگ میتواند وسیله خوبی باشد.
زیرا اگر بتوانیم با خدعه و فریب دشمن را غافلگیر کنیم و با یک حمله ضربتى و برق آسا به او یورش بریم میتوانیم با کمترین تلفات دشمن را شکست دهیم. با توجه به این مقدمه میتوان حدس زد که دین مقدس اسلام که با دروغ و خدعه و فریب شدیدا مخالف است چرا آن را در جنگ تجویز میکند. در وصایاى رسول خدا (ص) به علی (رض) آمده است: «یا على ثلاث یحسن فیهن الکذب: المکیدة فی الحرب وعدتک زوجتک و الإصلاح بین الناس» « یا على سه چیز است که دروغ در آن نیکو است: خدعه و نیرنگ در جنگ، وعده به همسر، و اصلاح میان مردم. و از امام صادق (ع) روایت شده است: « کل کذب مسئول عنه یوما إلا کذبا فی ثلاثة: رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه و….: هر دروغى یک روز مورد بازخواست واقع میشود مگر در سه چیز: کسى که در جنگ با دشمن خدعه میکند و…
از «نواس بن سمعان کلابی» روایت شده که گوید: «پیامبر خدا (ص) فرمود: « شما را نتیجه شده که میبینیم خود را همانند پروانهها در آتش میافکنید، تمام دروغها ناگزیر در نامه عمل نوشته میشود مگر این که شخص در جنگ دروغ بگوید، چرا که نیرنگ است، یا میان دو نفر کینه باشد و شخصی میانشان آشتی دهد، یا به زنش سخن دروغی بگوید که او را خشنود سازد». (راه روشن، ج 5، ص 332 و 333)
– دفع شر ظالمان: امام صادق (ع) فرمود: «(الکذب مذموم الاّ فى امرین: دفع شر الظلمة و اصلاح ذات البین):
« کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ، بین دو نفر اصلاح ایجاد کند»( میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 17476).
د) وعده به خانواده و همسر
اسلام خواهان پایداری کاخ سعادت زناشویى است و براى حفظ این کاخ که خوشبختى دو تن یا بیشتر در آن مىباشد، وعده دادن دروغ را اجازه داده است. و از جمله مواردی است که در فرهنگ ما مجاز شمرده شده است.
همسر شریک حیات شوهر است لذا باید همچون یک روح در دو جسم باشند و نسبت به یکدیگر عشق و علاقه مهر و محبت صدق و صفا و رابطه تنگاتنگ داشته باشند و هرگز اعمالی را مرتکب نشوند که موجب دلسردی، بدبینی و بیتفاوتی آنان نسبت به یکدیگر گردد و چون اکثر زنان خواستههای زیادی دارند و چه بسا بر آوردن آن از دست شوهر امکان پذیر نیست و نیز ممکن است پاسخ منفی اثرات و نتایج بد داشته باشد، در چنین حالات استثنائی اگر شوهر وعدههای دروغین بدهد تا موجب دلسردی و پاشیدگی خانوادگی آنان نگردد جایز است.
ملا احمد نراقی مینویسد: «هرگاه زن چیزی از شوهر بخواهد که قادر نباشد یا قادر باشد، اما بر او واجب نباشد، جایز است به او وعده دهد که میگیرم؛ اگر چه قصد او گرفتن آن نباشد و نگیرد».
شوهر اگر بتواند تقاضاى زن را انجام بدهد بهتر و اگر نتواند یا صلاح نداند، باز هم تلخى زندگى زن و شوهر را نخواست زن عواطفش لطیف است، نبایستى نومید گردد و شکرآبى میان دو همسر پیدا شود، پس این دروغ براى بشر سودمند است.
در دین مقدس اسلام نفقه(هزینه زندگی)زن و فرزند به عهده مرد است. البته نفقه به تناسب امکانات و در حدّ میانه روی است و بیش از آن لزومی ندارد ولی چون بسیاری از اوقات در اثر زیاده طلبی و چشم و هم چشمی تقاضای خانواده فراتر از امکانات مرد و بیش از حد کفایت است در چنین وضعی مرد بر سر دوراهی قرار میگیرد که یا باید با برخورد منفی و ردّ صریح در برابر خواستههای آنان موضع گیری کند و یا با برخورد امیدوار کننده و وعدههای مصلحتی تا حدودی آنها را راضی و قانع نماید. اما باید در نظر داشت که اگر سرپرست خانواده بخواهد هر روز به بهانههای پوچ و بی اساس به خانواده اش دروغ بگوید علاوه بر آنکه از نظر تربیتی آثار بدی در پی دارد حسّ اعتماد و اطمینان را در اعضای خانواده از بین برده و جایگاه رفیع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آنرا در معرض سقوط قرار میدهد و در نتیجه اساس خانواده از بین میرود.
«عطاء بن یسار» گوید: «مردی به پیامبر (ص) عرض کرد: به خانوادهام میتوانم دروغ بگویم؟ فرمود: خیری در دروغ نیست، گفت: به خانوادهام وعده دروغ میدهم؟ فرمود: بر تو باکی نیست». (این حدیث را مالک در الموطا، ج 2، ص 254 از صفوان بن سلیم روایت کرده است.)
شایسته است که در مورد حالت اخیر یعنی دروغ گفتن به خاطر رضایت همسر توضیح بیشتری داده شود. بسیاری از آدمهای باوقار و شخصیت بر این باورندکه، گفتن سخنان لطیف و مهربانه با همسر، با تقوا و پرهیزکاری سازگاری ندارد، هرچند چنان سخنانی یکی از اسباب تقویت روابط زناشویی باشد و هرچند از روی مجامله انجام بگیرد. غربیها برای آن نوع از شوخی و نوازش ظاهری همسر اصطلاح «گریسکاری چرخها» را به کار بردهاند.
ولى باید دانست با توجه به اینکه سه موضوع جنگ و اصلاح و وعده به همسر در احادیث با هم آورده شده، میفهمیم که وعده دروغ بدون قید و شرط تجویز نشده است. زیرا دروغ در دو مورد دیگر (جنگ و اصلاح) به منظور حفظ مصلحت مهمى است که ترک آن مفسده بزرگى را در پى دارد، چون در جنگ مسئله پیروزى و شکست مطرح است که به آسانى نمیتوان از آن گذشت و همچنین مسئله اصلاح میان مؤمنان از مسائل با اهمیت اجتماعى و اخلاقى است که در مکتب اسلام به آن اهتمام فراوان ابراز شده است تا جایى که بیش از سه روز ادامه قهر را میان برادران ایمانى جایز ندانسته و آنها را موظف کرده است که حد اکثر توان خویش را در اصلاح و ائتلاف به کار برند. بنابر این، با بودن امکانات مالى، در هر موضوع جزئى نمیتوان به خانواده دروغ گفت و اگر سر پرست خانواده بخواهد هر روز به بهانههاى پوچ و بى اساس به خانواده اش دروغ بگوید علاوه بر آنکه از نظر تربیتى آثار بدى در پى دارد حس اعتماد و اطمینان را در اعضاى خانواده از بین میبرد و جایگاه رفیع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آن را در معرض سقوط قرار میدهد و در نتیجه اساس خانواده را نابود میکند.
چنانچه گفته شد؛ اسلام در چهار مورد به خصوص که با مصلحت و امنیت جامعه و مصونیت خانواده پیوندی نزدیک دارد، سخن گفتن خلاف واقع را اجازه میدهد:
1. به خاطر نجات جان انسانی بیگناه.
2. با دشمنان در حال جنگ و رویارویی.
3. برای ایجاد مصالحه در میان مردم.
4. برای جلب محبت و رضایت همسر.
این همان حدیثی است که رسول خدا (ص) در آن میفرماید:
وعن نواس (رض) عن النبی (ص): کُلُّ الْکَذِبِ یُکْتَبُ عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلا ثَلاَثاً: الرَّجُلُ یَکْذِب فِی الحَرْبِ فَإِنَّ الحَرْبَ خُدْعَةٌ، وَالرَّجُلُ یَکْذِبُ المرْأَةَ فَیُرْضِیهَا، وَالرَّجلُ یَکْذِبُ بَیْنَ الرَّجُلَینِ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمَا. (طبرانی).
از نواس روایت است که رسول الله (ص) فرمودند: همه دروغهای فرزند آدم نوشته میشود بجز سه دروغ:
• شخصی که در جنگ دروغ میگوید زیرا جنگ یک نوع نیرنگ است.
• شخصی که با همسرش دروغ میگوید تا او را راضی کند.
• شخصی که در میان دو کس دروغ میگوید تا در میان آنها صلح و آشتی برقرار نماید.
ی ) تـــــــوریة
توریه در لغت به معنای «پنهان کردن پوشانیدن و افشا نکردن راز» است (فراهیدی ابن منظور فیروزآبادی ذیل «وری»)
لفظی که دارای دو معنا باشد: یکی ظاهر و دیگر خلاف ظاهر و گوینده، معنای خلاف ظاهر را اراده کند، «توریه» نامند، هر چند مخاطب، به معنای مقصود پی نبرد و تنها معنای ظاهر لفظ را دریابد.
توریه بر وزن « توصیه » که گاهی از آن تعبیر به «معاریض» نیز میشود این است که انسان سخنی بگوید که با طنش مطلب حقی باشد ، ولی طرف مقابل از ظاهر آن چیز دیگری مستفاد کند و این مخصوص مواردی است که انسان در تنگنا قرار بگیرد که میخواهد دروغ نگوید ودرعین حال ، حفظ ظاهرنیزداشته باشد.
و دراصطلاح متون دینی و فقها توریه آن است که متکلم از سخن خود معنایی را جز آنچه مخاطب میفهمد (یعنی معنایی خلاف ظاهر) اراده کند (فیومی طریحی ذیل «وری » جرجانی ص ۹۷ سیوطی ج ۲ ص ۸۳).
به تعبیر منابع ادبی و علوم قرآنی توریه که از محسنات معنوی سخن به شمار میرود آن است که گوینده لفظی را که دو معنای نزدیک و دور (قریب و بعید) دارد به کار برد و به اتکای قرینه ای پنهان معنای دور را اراده کند حال آنکه مخاطب به معنای نزدیک التفات بیابد. (کنایه)
در متون حدیثی و فقهی به ویژه فقه اهل سنت کاربرد واژه « معراض» یا «معاریض » به جای توریه برگرفته از حدیث منسوب به پیامبر اکرم: «ان فی المعاریض لمندوحة عن الکذب » (بیهقی ج ۱۰ ص ۱۹۹ ابن حجر عسقلانی ج ۱۰ ص ۵۹۴)
هم رایج است و گاه تعابیری دیگر مانند «تأویل » (ابن قدامه ج ۱۱ ص ۲۴۲ ۲۴۵ علامه حلی ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹ ج ۳ ص ۲۸۲) و «تعریض » (ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۵ نراقی ج ۲ ص ۳۲۳ـ ۳۲۵) به کار رفته است. )
پس به عبارتی: هرگز فرد مسلمان نباید آن را بهانه قرار داده دروغ بگوید و از ملعونین درگاه الهی قرار گیرد، لذا دانشمندان اسلامی گفتهاند: برای اینکه دروغ ذاتاً زشت است، در مواردی که ضرورت ایجاب میکند که مسلمان دروغ بگوید در صورت امکان باید از توریه و کنایه استفاده نماید و از دروغ صریح بپرهیزد.
و توریه عبارت است از اینکه انسان سخنی بگوید که شنونده به گمان خود از آن مطلبی بفهمد، در صورتی که گوینده چیز دیگری را قصد و اراده نموده است. مثلاً انسانی در حال فرار از نزد شخصی میگذرد و پس از مدتی مأموران ظالم و ستمگر را میبیند که برای گشتن یا مصادره اموال یا حمله به ناموس و… او را دنبال کردهاند، از او میپرسند فلان شخص را نمیبینی؟ در جواب میگوید: خیر، ستمگران خیال میکنند هرگز او را ندیده است در صورتی که او قصد و اراده میکند فی الحال که تو آمدهای او را نمیبینم.
عن علی (رض) عن النبی (ص): أَنَّ فِی الْمَعَارِیض مَا یُغْنِی الرَّجُل العَاقِل عَنْ الْکَذِب. (دیلمی).
از حضرت علی (ع) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: همانا کنایه و توریه شخص عاقل را از دروغ بینیاز میسازد.
و از رهبران الهی نیز توریه ثابت است که پارهای از آن ذکر میگردد.
سرور و سالار موحدان حضرت ابراهیم خلیل الله همراه همسرش بسوی مصر عزیمت نمود و در آنجا پادشاه بسیار ظالم و ستمگر تبهکاری حکومت میکرد، و عادتش چنین بود که هرگاه شخصی همراه همسرش وارد مصر میشد، همسرش را تصاحب مینمود و شوهر را میکشت، هنگامیکه جاسوسان شاه حضرت ابراهیم و حضرت ساره ‘ را دیدند به پادشاه اطلاع دادند «إن ههنا رجلا معه امرأة من أحسن الناس فأرسل إلیه وسأله عنها فقال: من هذه؟ قال: أختی!» «آنجا مردی آمده است و زن بسیار خوشگلی همراه دارد، پادشاه مأموری را فرستاد، از حضرت ابراهیم پرسیدکه این زن کیست؟ حضرت ابراهیم فرمود: خواهرم است!» (پادشاه ومأمورانش فهمیدند خواهر نسبی او است ولی قصد و اراده حضرت ابراهیم خواهر ایمانی بود…)
بهر حال داستان طولانی است، حضرت ساره ‘ را نزد پادشاه بردند، هنگامیکه وارد خلوت خانه شاه گردید اینگونه دعا فرمود: «اللهم إن کنت تعلم أنی آمنت بک وبرسلک وأحصنت فرجی إلا على زوجی فلا تسلط علی هذ الکافر». «خداوندا، اگر تو میدانی که من بر تو و پیامبرانت ایمان آوردهام و شرمگاهم را بجز از شوهرم محفوظ داشتهام این کافر را بر من مسلط مگردان». هنگامیکه پادشاه قصد بد نمود خداوند توان و قدرتش را نابود ساخت، حضرت ساره ‘ را رها کرد و حضرتهاجر را بعنوان خدمتگزار بوی هدیه نمود. (بخاری، احمد).
در سیره نبوی در مورد پرهیز از دروغ به وسیله تعریض و کلی گویی چنین نقل شده است:
در سفر تاریخی و سرنوشتساز هجرت که حضرت رسول گرامی ص همراه دوست صمیمی یار غار و برادر ایمانی خویش حضرت ابوبکر صدیق عازم مدینه منوره شدند دشمنان توحید و رسالت از همه سو برای دریافت جایزه بزرگ مادی (برای هر نفر صد شتر و غیره) و احراز مدال ارزشمند جرئت و شهامت و جوانمردی و… آنان را شب و روز دنبال میکردند و در این وقت بسیار حساس و خطرناک کوچکترین غفلت موجب زیانهای جبران ناپذیر میگشت و چون حضرت ابوبکر در زمان جاهلیت تاجر بسیار بزرگی بود و همیشه بطرف شام رفت و آمد داشت، لذا اکثر مردم مسیر راه مکه مکرمه مدینه منوره او را میشناختند ولی حضرت پیامبر گرامی را نمیشناختند و هرگاه کسی با آنان برخورد میکرد و در باره رسول الله (ص) جویا میشد، حضرت ابوبکر میفرمود: «هذا رجل یهدینی السبیل فیسحب السامع أنه یعنی الطریق المحسوس وإنما یعنی الصدیق طریق الخیر والهدایة». «این مردی است که مرا به راه درست و صحیح راهنمائی میکند، شنونده گمان میکرد که هدفش راه معروف و محسوس است، ولی حضرت ابوبکر صدیق اراده و قصدش راه خیر و سعادت و هدایت بود.
مشهور در میان فقهای ما این است که در مواردی که دروغ به خاطر ضرورتی تجویز میشود از توریه باید استفاده کرد و تا توریه ممکن است نباید دروغ صریح گفت.
آنچه در اینجا کاملا حایز اهمیت است این است که روشن شود آیا توریه داخل در ادله کذب میباشد؟
به طور کلی سه قول دیده میشود:
گروهی معتقدند توریه اصلا دروغ نیست و لذا گفتهاند باید در موارد ضرورت چنان سخن بگوید که از دروغ خارج گردد.
گروه دوم توریه را داخل در کذب میدانند.
گروه سوم میگویند توریه مصداق کذب است ولی میزان قبح و فساد آن از کذب معمولی کمتر است.
ولی حق این است در اینجا باید تفصیلی باید داده شود و به عنوان یک ضابطه کلی گفت: هر گاه لفظ از نظر مفهوم لغوی و عرفی قابلیت دو معنا دارد ولی ذهنیات مخاطب آن را بر معنی خاصی تطبیق میکند در حالی که گوینده اراده معنی دیگری را دارد این چنین توریه ای دروغ نیست مثل اینکه لفظ مشترک را به کار برند ذهن شنونده متوجه یک معنی شود در حالی که گوینده نظرش معنی دیگری باشد.
مثلاً: در حالات سعید ابن جبیر آمده است که حجاج بن یوسف از او پرسید نظر تو درباره من چگونه است گفت به عقیده من تو «عادل» هستی ، اطرافیان شاد شدند حجاج گفت: « او با این سخن حکم کفر مرا صادر کرد زیرا یک معنای عادل عدول کردن از حق به باطل است. اما اگر لفظ از نظر مفهوم لغوی و عرفی تنها یک معنی دارد و گوینده آن را رها میکند و به سوی معنای مجاز میرود بی آنکه قرینه مجاز را ذکر کند این چنین توریه ای بدون شک حرام است و ممکن است با این تفصیل میان نظرات مختلف فقها جمع کرد.
در منابع فقهی ، توریه به عنوان یکی از راههای نجات از دروغگویی و سوگند دروغ ، در ابواب گوناگون مطرح شده است. این نکته مبتنی بر این نظر است که توریه با کذب تفاوت ماهوی دارد و موضوعاً از آن خارج است. نظر مشهور در فقه اسلامی نیز همین است که توریه اصولاً مصداق دروغ نیست ، زیرا سخنی را میتوان کذب دانست که مقصود متکلم از آن با واقعیت منطبق نباشد و توریه چنین نیست ( رجوع کنید به انصاری ، ص50؛ اصفهانی ، ج 2، صص31ـ32؛ توحیدی ، ج 1، ص 395ـ 398).
مواردی چند از کاربرد یا تجویز توریه، در سیره پیامبر اکرم (ص) نقل شده است ، از جمله گفتهاند که آن حضرت هنگامی که آهنگ سفر یا جهاد داشت ، با توریه قصد خود را پنهان میکرد تا دشمنان از آن آگاه نشوند ( رجوع به: ابن اثیر، ج 4، ص 160؛ ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 117)
اینجاست که روشن میشود در مواردى که به خاطر ضرورتهاى مهمى دروغ گفتن جایز است، اگر انسان بتواند توریه کند باید به آن متوسل شود و از دروغ بپرهیزد، بنابراین دروغ گفتن تنها در ضرورتى مجاز است که راه توریه بسته باشد، و به اصطلاح علمى مندوحهای در کار نباشد.
و لذا اگر جان و مال و ناموس خود انسان یا شخص دیگری در خطر دشمن ستمگر قرار گیرد و برای حفظ آن ناگریز گردد که دروغ بگوید، در چنین حالت نازک و حساس دروغ گفتن اشکالی ندارد ولی بهتر است که در تمام موارد فوق از توریه استفاده نماید.
راهکارهای عملی برای علاج دروغ
1 ـ قبل از هر چیز باید انسانهاى اهل دروغ را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوى و مادى و فردى و اجتماعى این رذیله زشت متوجه ساخت و با تدبیر و تفکر در آیات قرآن مجید و سخنان پیشوایان بزرگ دین (ع) مىتوان فهمید که منافع فرضى و خیالی دروغ هرگز نمىتواند با آن همه مفاسد برابرى نماید.
2 ـ یکى دیگر از مؤثرترین طرق درمان دروغ، پرورش شخصیت در افراد است؛
زیرا یکى از عوامل مهم روانى دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصیت است و در حقیقت دروغ گفتن یک نوع عکسالعمل براى جبران این موضوع است. اگر مبتلایان به دروغ احساس کنند صاحب نیروها و استعدادهایى در درون خود هستند که با پرورش آنها مىتوانند ارزش و شخصیت خود را بالا ببرند، نیازى به توسل به دروغ براى ایجاد شخصیت قلابى در خود نمىبینند. به علاوه این که انسان باید بداند که ارزش اجتماعى انسان راستگو که با این فضیلت اخلاقى توانسته است جلب «اطمینان عمومى» را بکند مافوق تمام ارزشها است.
3 ـ کوشش براى تقویت پایههاى ایمان به خدا در دل مبتلایان به دروغ و توجه دادن آنها به این حقیقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتها است و قادر بر حل تمام مشکلاتى است که افراد ضعیف الایمان به خاطر آن به دروغ پناه مىبرند. «راست گویان» تکیهگاهشان در برابر حوادث گوناگون، خدا است و افراد دروغگو در این موارد تنها هستند.
4 ـ باید انگیزههاى دروغ و ریشههاى این انحراف اخلاقى از قبیل طمع، ترس، خودخواهى، حب و بغضهاى افراطى و امثال آن را در افراد خشکانید تا این رذیله خطرناک زمینه مساعد براى نشو و نماى خود در وجود انسان پیدا نکند.
5 ـ باید محیطهاى تربیتى و معاشرتى مبتلایان را از وجود افراد دروغ گو پاک کرد تا تدریجاً طبق اصل تأثیر پذیرى، محیط وجود آنها از این رذیله ( دروغ گویى) پاک گردد. درمان از طریق علمی, با مطالعهی آیات، احادیث و کتب اخلاقی که در زمینهی مذمت دروغ نگاشته شده , حاصل میشود. وقتی انسان به محرومیتها و خسارات ناشی از این صفت میاندیشد , میتواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند. یاد آوری مداوم پیامدهای دروغ ، محرومیت از هدایت الهی , ناتوانی از چشیدن طعم ایمان , قرار گرفتن در زمرهی کفار و منافقان , سقوط در آتش جهنم و.. انسان دروغگو را در درمان , کمک میکند.
6) شیوهی دیگر در درمان عملی دروغ آن است که از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهیزد؛ چرا که بسیاری از زشتیها در اثر رفت و آمد و همنشینی با انسانهای ناصالح پدید میآید و به عکس , بسیاری از زیبائیهای اخلاقی هم در همنشینی با خوبان و صالحان بنا به آیه (کونوا مع الصادقین) پدیدار میشود.
و درنهایت راه دیگر , قرار دادن تنبیه شرعی در صورت دروغ گفتن است. برای مثال: میتوانید با هر بار دروغ گفتن مبلغی را به عنوان صدقه کنار بگذارید و یا فردای آن روز را روزه بگیرید.
آنچه در حسن ختام این نوشتار میتوان گفت ، این است که:
«کذب و دروغ» رذیلهای بسیار خطرناک است که باید با « صدق و راستی» به نفی و طرد آن پرداخت و باید مانع گسترش این زهر در روح و جان خود شد.
زیرا در نظام اخلاقی اسلام یکی از روشهای مقابله با رذایل اخلاقی این است که «عمل به ضد» شود به این ترتیب که در برابر هر صفت مذموم و نکوهیده صفت ممدوح و پسندیدهای که در مقابل آن قرار دارد تقویت شود و هر انسان مراقب و در تلاش برای خودسازی سعی وافر مبذول دارد که پیوسته در برابر هر کنش ناصواب و زشت واکنش سالم و زیبا نشان دهد. یعنی در برابر تکبر تواضع ورزد در مقابل ریا به اخلاص روی آورد و در مقابل حسدورزی نسبت به بندگان خدا به خیرخواهی درباره آنها متمایل گردد. این نوع عملکرد را ـ که علمای اخلاق بر آن اصرار دارند ـ میتوان روش «پادزهر» در برابر « زهر» نامید و به این ترتیب با « فضایل اخلاقی» به مقابله با «رذایل اخلاقی» پرداخت.
در مقابل زهر کذب و دروغ پادزهر صدق و راستی قرار دارد که وارد روح و جان میشود و همچون سربازی نیرومند و مدافعی فداکار به مبارزه با زهر کذب و دروغ میپردازد و اثرات خطرناک آن را خنثی مینماید و سلامت روحی انسان را تامین میکند.
فردی که زبان به صداقت و راستگویی میگشاید با موفقیت کامل از گردنههای سخت معاصی و گناهان عبور میکند و در دامهایی که بر سر راه هر انسانی گسترده شده میگذرد و به ساحل امن نجات و رستگاری میرسد. چنین کسی در اثر مجاهده با نفس و مراقبتهای مکرر از خویش همه وسوسهها و تحریکها برای گرایش به کذب و آلوده کردن زبان به دروغ را طرد و نفی مینماید و جایگاه رفیع انسانی و شخصیت والای معنوی خود را بالاتر از آن مییابد که در دامگاه دروغ گرفتار شود و به این رذیله اخلاقی انس و الفت گیرد.
این نوشتار را با ابیاتی از شیخ سعدی به پایان میبریم:
کسی را که ناراستی گشت کار
کجا روز محشر شود رستگار
کسی را که گردد زبان دروغ
چراغ دلش را نباشد فروغ
‹ بوستان، خاتمه باب دهم›
وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین
خلاصه نتیجه گیری:
• دروغ از بدترین معایب، زشتترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است وتا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد ، دروغ گفتن جایز نمیباشد.
• علت اصلی دروغ ، عقده حقارت و خود کم بینی انسان دروغگو است و این یکی از نکات روانی است که به عنوان روانشناسی اخلاقی در احادیث نبوی و پیشوایان دین به آن اشاره شده است.
• گاه سرچشمه دروغ ترس از فقر، پراکنده شدن مردم ازدور او، از دست دادن موقعیت و مقام و زمانی نیز به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و…است که شخص از این وسیله نامشروع برای تامین مقصود خود کمک میگیرد.
• دروغ از آفات زبان و خراب کننده ایمان است. دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهى محروم و در میان مردم بى اعتبار مىکند. دروغ اعتماد عمومى را سلب و جامعه را به بیمارى نفاق دچار مىسازد.
• دروغ به عنوان نابهنجاری گفتاری، هم به صورت موردی و هم به صورت تداوم عامل مهمی در خروج انسان از تعادل شخصیتی است. انسان متعادل برای این که دچار بیماری نفاق و فقدان سلامت شخصیتی نشود باید از دروغ موردی نیز پرهیز کند.
• میتوان گفت که: توریه هرگز دروغ نیست، چرا که نیّت گوینده سخن راستى بوده و عبارات او نیز تاب آن معنى را داشته است هر چند شنونده به خاطر ذهنیت خودش چیز دیگرى را از آن فهمیده و معلوم است اشتباه شنونده در فهم معنى کلام ارتباطى به گوینده ندارد.
• در منابع فقهی توریه به عنوان یکی از راههای نجات از دروغگویی و سوگند دروغ در ابواب گوناگون مطرح شده است. این نکته مبتنی بر این نظر است که توریه با کذب تفاوت ماهوی دارد و موضوعا از آن خارج است.
• به طور کلى هر جا که دروغى گفته شود که منظور از آن دفع شر و زیانى از مسلمانى باشد، دروغ، زیبا و پسندیده مىشود؛ این دروغ کلید گناهان نخواهد بود، بلکه کلید نیکوکارى و خدمت به خلق مىباشد. البته این گونه دروغ وقتى زیباست که راست گویى ممکن نباشد، در این صورت است که گاهى دروغ حرام، واجب مىشود و راست، حرام مىگردد.
• در صورتی که انسان برای ایجاد الفت و محبت و رفع کینه و کدورت دروغ بگوید و بدین وسیله میان آنها صلح و صفا و صمیمیت برقرار کند که در این موارد دروغ حرام نیست.
نویسنده:حمزه خان بیگی
منبع:اصلاح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مــــآخـــــذ
• الإمام البخاری، أبی عبد الله، محمد بن إسماعیل. صحیح البخاری مع فتح الباری. دار المعرفة، بیروت.
• الإمام البخاری، الأدب المفرد، تحقیق فضل الله الجیلانی، ومحب الدین الخطیب، الکتابخانه السلفیه قاهره، چاپ سوم 1407 ه.
• الإمام أبی الحسین، مسلم بن الحجاج القشیری. صحیح مسلم، حققه ورقم أحادیثه: عبد الباقی، محمد فؤاد. 2005م ـ دار إحیاء التراث العربی.
• الزرقانی ، محمد بن عبدالباقی ، شرح الزرقانی علی الموطأ، دارالفکر، بیروت، چاپ اول 1416 ه- 1996 م.
• آمدی تمیمی، عبدالواحد، غرالحکم ودررالکلم، به تحقیق میر جلال الدین محدّث، تهران؛انتشارات دانشگاه تهران ، 1360 ش ، چاپ سوم.
• ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، با تحقیق محمد ابولفضل ابراهیم ، قم؛ دارالکتب العلمیه ، 1379 ق.
• آلوسی بغدادی ، محمودی ، روح المعانی ، بیروت ، دارالفکر ، 1424 ق، چاپ اول ، ج7.
• النووی، یحیی بن شرف: «روضة المتقین: شرح ریاض الصالحین»، تحقیق عبد القادر عرفان، بیروت، دارالفکر، 1417 ق.
• آیت الله مجتبى تهرانى ، اخلاق الهی، ، ، .
• بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین: «شعب الایمان»، تحقیق محمد سعید بسیونی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق.
• بیهقی، احمد بن حسین بن علی: «السنن الکبری»، بیروت، دار المعرفة.
• حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشعیه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت؛احیاء الترات العربی، 1402 ق ، چاپ پنجم.
• دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیر نظردکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش، چاپ اول ازدوره جدید 1
• راغب اصفهانی، حسین بن محمد: «الذریعة الی مکارم الشریعة»، تحقیق ابوالیزید العجمی، قم، شریف رضی، 1373.
• راغب اصفهانی ، حسین ، مفردات الفاظ القران ، بیروت و دمشق؛ دارالسامیه و دارالقلم 1416 ق، چاپ اول
• ری شهری ، محمد ، میزان الحکمه ، باترجمه فارسی حمید رضا شیخی ، قم؛ دارالحدیث ، 1377 ش ، چاپ اول.
• سباعی، مصطفی، آداب اخلاق اسلامی، تهران ، نشر احسان، 1383 ش، چاپ اول.
• سنن أبی داود، أبی داود سلیمان بن الأشعث السجستانی، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، نشر و تصویر دارالکتب العلمیه، بیروت، بدون تاریخ.
• سنن الترمذی، أبی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، تحقیق أحمد محمد شاکر، و محمد فؤاد عبدالباقی، و إبراهیم عطوه عوض، چاپ مصطفی الحلبی قاهره، 1385 هنشر و تصویر دارالحدیث.
• شهید اول، محمد بن مکی عاملی، الدره الباهره، به تحقیق داود صابری، مشهد؛موسسه چاپ و نشرآستان قدس رضوی ، 1365 ش.
• صدر، سید رضا: «دروغ»، تحقیق سیدباقر خسروشاهی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.
• عسقلانی، ابن حجر: «فتح الباری بشرح صحیح البخاری»، تحقیق محب الدین خطیب، دارالادیان للتراث.
• فولادوند، محمد مهدی، (ترجمه قرآن)، دار القرآن الکریم(دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی)، تهران، 1415ق، چاپ اول.
• فیض کاشانی ، محمد محسن، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، با تحقیق علی اکبر غفاری، قم؛ موسسه نشر اسلامی، چاپ دوم.
• قرشی ، علی اکبر ، قاموس قرآن ، تهران؛ دارالکتب الاسلامیه ، 1361 ش، چاپ سوم.
• کلینی ، محمد بن یعقوب: «الکافی »، تحقیق علی اکبر غفاری ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1389ق.
• متقی هندی، علاء الدین: «کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال »، تحقیق محمود عمرالدمیاطی، بیروت، دارالکتب العلمیه ، 1419 ق.
• مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار ، بیروت؛ دار احیاء الثرات العربی ، 1403 ق، چاپ سوم.
• مخلص، عبدالرؤوف، تفسیر أنوار القرآن، انتشارات شیخ الإسلام احمد جام، تربت جام، ، 1385، چاپ سوم.
• مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القران الکریم، تهران؛ انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1368 ش، چاپ اول.
• مکارم شیرازی ، ناصر، تفسیر نمونه ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1376 ش ، ج11.
• منذری شامی، عبدالعظیم، الترغیب والترهیب، تحقیق مصطفی محمد عماره، بیروت؛ داراحیاء الثرات العربی، 1388ق، چاپ سوم.
• مالک بن أنس، أبی عبدالله، موطا الإمام مالک، بروایه یحیی اللیثی، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار الحدیث، قاهره، چاپ دوم، 1413 ه- 1993 م.
• نراقی، ملا احمد: «معراج السعادة»، قم، هجرت، 1371.
• نراقی، ملا محمد مهدی: «جامع السعادات»، قم، اسماعیلیان.
• «نهج البلاغه»، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1373.
• نهج البلاغه، با ترجمه و تحقیق کاظم محمدی و محمد دشتی، قم؛ دارنشر الاماتم علی (رض)، 1396ق، چاپ دوم.
• نوری، میرزا حسین: «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل»، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1407ق.
• ورّام بن ابی فراس ، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر ، بیروت؛ دارالتعارف ودار صعب.
• هندی، حسام الدین، کنز العمال، به ضبط حسن رزوق وتصحیح صفوه السقا، بیروت؛مکتبه الترات الاسلامی، 1389 ، چاپ اول.