چکیده/ تحقیقی که پیش روی شماست به نام عدالت صحابه در فقه اهل سنت است و در آن ما موضوعی بسیار گسترده را به طور خلاصه بیان می‌کنیم. بدین غرض خواننده  بدون احساس ملال، این موضوع بسیار مهم را تا آخر دنبال نماید. خواننده با خواندن این تحقیق اِن شاء الله درخواهد یافت که عقیده […]

چکیده/ تحقیقی که پیش روی شماست به نام عدالت صحابه در فقه اهل سنت است و در آن ما موضوعی بسیار گسترده را به طور خلاصه بیان می‌کنیم. بدین غرض خواننده  بدون احساس ملال، این موضوع بسیار مهم را تا آخر دنبال نماید. خواننده با خواندن این تحقیق اِن شاء الله درخواهد یافت که عقیده ی اهل سنت دراین ماده هم مثل تمام مواد عقیدتی‌اش کاملاً منطبق با قرآن کریم و سنت رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) است و ذره‌ای از این دو منبع اصلی قانون اسلام انحراف ندارد و همین برای اثبات حقّانیت این موقف عقیدتی کافی است. بنابراین، عقلاً هم پذیرفتنی است که اهل سنت و جماعت در برابر این دو دلیل ربانی و نبوی، دلایل دیگر را در نفی و تضعیف این عقیده فاقد اعتبار بدانند. امید است که کوشش حاضر در اثبات عدالت و معرفی ارزش و جایگاه واقعی اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) برای عموم، مفید و مؤثر باشد.

کلید واژگان: عدالت، صحابه، فقه، اهل سنت.

مقدمه
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ. وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئِکَ مِنکُمْ…»(انفال/۷۴و۷۵)  (وکسانی که ایمان آوردند وهجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند[مهاجران] وکسانی که جای دادند ونصرت نمودند[انصار]، آنان حقیقتاً مؤمن هستند. برای آنان مغفرت و رزق کریم نزد پروردگار هست. وکسانی که بعداً هجرت کردند وهمراه شما جهاد نمودند، از شما هستند… .)
اسلام منهای صحابه (رضی الله عنه) هیچ گاه نمی‌تواند  به طریق معقول و قابل قبولی تفسیر شود. حتی یک نفر نامسلمان هم قادر نیست در راستای مطالعه‌ی اسلام و جستجوی علل و اسباب پیشرفت و موفقیت این دین ، از کنار مقوله‌ی «صحابه» به سادگی رد شود . چون او در نخستین گام‌هایش کشف می‌کند که آنچه مسلمانان «صحابه» یا «اصحاب» می‌گویند ، افرادی هستند که گرویده و مصاحب و حامی رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) و مبلّغ دین و دعوت او به جهانیان بودند و اسلامی که مطرح است، نقل شده از همین دسته از مسلمانان می باشد . «صحابه» (رضی الله عنه) بر همین مبنا و نیز به دلالت صریح آیه‌های قرآن و رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) که مملو از توصیف وتمجید این گروه ممتاز از امت آخرین رسول هستند و چیزی جز فضایل و امر به اتباع از این افراد در این دو مرجع اساسی راجع به آن نیست.

صحا به یا اصحاب
«صحابه»، جمع «صحابی» و «اصحاب»، جمع «صاحب» است. صحابی وصاحب به دوست  وهمراه می‌گویند. در اصطلاح حدیث و محاوره‌ی اسلامی، این الفاظ بر کسانی اطلاق می‌گردد که به رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) ایمان آورده‌اند و همراه و مصاحب او شدند. ابن حجر (رحمة الله علیه) تعاریف متعدد این دسته از مسلمانان صدر اول را در جامع‌ترین جملات چنین جمع بندی کرده است: «صحابی کسی است که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را ملاقات نموده در حالی که به وی ایمان داشته و بر اسلام از دنیا رفته است؛ برابر است که مدتی طولانی با رسول الله (صلی الله علیه وسلم) مجالست داشته یا خیلی کم، از اوحدیث روایت کرده یا نه، با او درغزوه ها شرکت داشته یا خیر، او را یک بار دیده ولی با وی مجالست نداشته است و هم‌چنین کسی که به عارضه‌ای مانند کوری او را ندیده است.»[۱] همه ‌ی این کسان صحابه هستند. بنابراین، منافقان جزو صحابه نیستند؛ چون قلباً به رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) ایمان نداشتند و آنان که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) یا پس از وی مرتد شدند و در حال کفر مردند، نیز صحابی محسوب نیستند.

مرتبه‌ی صحابیت
صحابیت، شامخ‌ترین رتبه‌ی کمال انسانی پس از نبوت و رسالت است. اصولاً پس از انبیا و رُسُل علیهم الصلاة والسلام، برترین انسان‌ها کسانی‌اند که در زمان آنان به دعوت‌شان لبیک گفتند و از نزدیک با آنان تماس و مصاحبت و هم‌کاری داشتند.
از میان این دسته انسان‌های برتر، یاران رسول الله (صلی الله علیه وسلم) از همه افضل هستند؛ زیرا پیامبر اسلام، افضل رُسُل وامت او، افضل امم است و بنابراین، اولین افراد امت ایشان از اولین افراد امم پیامبران گذشته برتر هستند. صحابیت مرتبه‌ای است که پس از فوت نبی (صلی الله علیه وسلم) نصیب هیچ کس نمی‌شود و به همین دلیل هیچ کس ازسایر افراد امت و لو این‌که در بالاترین مدارج کمالات انسانی قرار داشته باشد، به پایین‌ترین مدارج صحابیت نمی‌رسد. فضیلت صحابیت به هرحال و در هر شرایطی برای صاحبش برقرار است و هیچ چیز حتی گناه به فرض وقوع هم درآن خلل وارد نمی‌کند و ذره‌ای از آن نمی‌کاهد؛ چون این فضل مخصوص، منصوصِ قرآن وحدیث است. پس، اطلاق «صحابی» بر یار و همراه رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) فقط یک لقب تاریخی و محض برای تشخیص نیست، بلکه همچنین یک وصف استثنایی و امتیاز دهنده و جامع است که تمام کمالات و صفات مطلوب الهی ـ انسانی را برای موصوف خود ثابت می‌کند. به همین دلیل وقتی اسم صحابی به میان می‌آید، هاله‌ای ازعظمت و قداست و شرافت غیر قابل توصیف دور شخصیت وی در ذهن مسلمان ایجاد می شود و او به پیروی از خداوند متعال با گفتن «رضی الله عنه» نسبت به وی مراتب احترام و محبت  واعتماد خویش را ابراز می‌کند.

تعداد صحابه
صحابه را برای شناخت بهتر به گروه هایی تقسیم بندی کرده‌اند. مانند عشره‌ی مبشَّره، مهاجرین، انصار، اهل بیت، بدری‌ها، اصحاب بیعت رضوان (اصحاب حدیبیه) و… کلی ترین تقسیم، دسته بندی آنان به دو دسته ی مسلمانان قبل از فتح مکه و مسلمانان بعد از آن می باشد که شامل جمعیتی بزرگ می گردد. از حضرت کعب بن مالک رضی الله عنه مروی است که گفت: «اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بیش از آن هستند که در یک کتاب نوشته شوند.» حضرت علی رضی الله عنه آنجا که درباره‌ی سخنان مؤیّد به وحی حضرت عمررضی الله عنه سخن می گفت، فرمود:«ما اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) زیاد بودیم و هیچ یک از ما منکر نبود که وحی به زبان عمر تکلم می کند.»[۲] در تواریخ می خوانیم که در غزوه ی تبوک (رجب سال نهم هجری) حدود سی هزار نفر و به روایتی هفتاد هزار نفر هم‌رکاب رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بودند. این تعداد تا زمان وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم (ربیع الاول سال یازدهم هجری) به چند برابر افزایش یافت که بنا به اختلاف آرای محققان، هفتاد هزار، صدهزار، صدوبیست هزار، صدوچهل هزار یا دویست هزار قید شده است. قول محقّق از این میان به اعتبار تیقّن و اکتفا به حداقل، سخن ابوزرعه رازی رحمة الله علیه است؛ او جمعیت صحابه را هنگام وفات رسول خدا (صلی الله علیه وسلم)، صدهزار و به روایتی صدوچهارده هزار نفر گفته است.[۳] ولی با ملاحظه‌ی بقیه‌ی افراد صحابه که عموماً گروه‌هایشان مطرح نبود، سخن دارقطنی رحمه الله علیه معتبر است؛ او آنان را صدوبیست هزارنفر گفته است. مُناظِر اسلام، علامه بشیراحمد حسینی جالندری، تعداد صحابه را یقیناً صدوچهل هزار- که یکی دیگر از اقوال دارقطنی نیز است – دانسته و آن را مؤید به پیش گویی کتاب قدیم (تورات:مکاشفه، ۱|۱۴- طبع ۱۹۵۱م.) گفته است.[۴]

تمام صحابه در یک سخن
در جنبه‌ی فضایل، فرق مراتب میان صحابه امری مسلّم است. قطع نظر از آیه‌ها و احادیثی که مبیّن این نکته هستند، به سادگی هم می‌توان این امر را دریافت. مؤمنی که در اواخر زندگی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بوده با کسی که از ابتدا ایمان آورده و از جان و مال خویش برای او و دعوت او مایه گذاشته بود، مقایسه کرده نمی شود. پس برترین فضیلت متعلق به اصحابی است که قبل از فتح مکه (سال هشتم هجری) ایمان آوردند. چون تا آن موقع، هجرت که اصل فضایل برتر بود، ادامه داشت و در آن مدت ایمان آوردن مساوی با دست شستن از همه چیز و حتی از زندگی بود. خداوند متعال در همین مورد می فرماید: «لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِوَقَاتَلَ…»[۵] در فضل و شرف، کسانی از شما که قبل از فتح انفاق و کارزار نمودند با کسانی که بعد از آن انفاق و کارزار کردند، برابرنیستند. با فتح مکه، اسلام نیرومندترین سازمان دینی، اجتماعی و سیاسی شبه جزیره‌ی عرب گردید. آنان که پس از فتح مکه ایمان می‌آوردند، دشواری‌های هجرت را پیش رو نداشتند و بالتبع فضیلت هجرت را هم کسب نمی کردند. آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) فرموده بود: «پس از فتح مکه هجرتی نیست، فقط جهاد و نیت است».[۶] برای این دسته از مسلمانان فضل صحبت نبوی و جهاد در رکاب یا به امر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) و خدمت به اسلام برقرار بود و چون سخن درباره‌ی فضایل کلی بود، اینان نیز مثل اصحابِ قبل از فتح مشمول فضایلی که عموماً در حق اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) نازل و وارد می شد، قرارگرفتند. از این گروه کسانی تمام سال‌های باقیمانده‌ی زندگی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) را در کنار وی یا در ارتباط با وی بودند و کسانی دیگر فقط چند ماه یا مثل مسلمان شدگان زمان حجۀ الوداع (سال یازدهم هجری/ سال وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم) فقط چند روز یا لحظه شرفِ صحبت یا فقط رؤیت آن حضرت نصیب‌شان گردید.
دسته مهمی از صحابه که ضرورت دارد به طور ویژه به آن توجه و فضایل آن را همیشه در ذهن داشت، اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) هستند. این دسته به دو قسمت تقسیم می‌شود: یک قسمت آن، شامل کسانی است که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) می‌زیستند و مشتمل بر امهات الؤمنین (ازواج پاک رسول خدا صلی الله علیه وسلم)، حضرات علی مرتضی، عباس، حمزه، عبدالله بن عباس، سیدة النساء فاطمه‌ی زهرا، حسن، حسین  و سایر فرزندان و نوه‌های رسول خدا (صلی الله علیه وسلم ورضی الله عنهم) می‌باشد. این قسمت از اهل بیت به عقیده‌ی اهل سنت، جزو اصحاب و از دسته‌های برتر آنان هستند؛ چون علاوه بر دارا بودن فضایل قرآنی و حدیثی مربوط به اصحاب، فضایل مخصوص اهل بیت را نیز صاحب هستند. قسمت دیگر اهل بیت شامل کسانی است که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) در خانواده‌های مذکورمتولد شدند. افراد این قسمت در فضایل اصحاب داخل نیستند، اما فضایل کلی مخصوص اهل بیت مانند لزوم دوستی اهل بیت، اتباع از آنان، یکی از دو میراث گرانمایه‌ی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بودن و… اینان را نیز تا قیامت دربر می‌گیرد.

عدالت به چه معناست؟
عدالت در لغت، به معنی برابری، دادگری و راست بودن است. در اصطلاح، وصف کسی است که شخصیت درونی و بیرونی او با موازین شرع برابر و راست است و از آن انحراف نمی‌ورزد. به سخن مصطلح‌تر: «عدالت» یعنی تقوا، پاکی، وارستگی و دور بودن از گناهان. به کسی که دارای این وصف باشد،«عادل» می‌گویند و بنابراین می‌توان بر سخنش اعتماد نمود و آن را باور کرد؛ چون کسی که ملازم تقوا و جوانمردی است، از خدا می‌ترسد و دروجودش هیأت راسخه‌ای به وجود آمده که هیچ گاه نمی‌گذارد دروغ بگوید. برعکسِ فردی که از خدا به حدی ترس ندارد که او را کذب باز بدارد، بر قول چنین کسی اعتماد نمی شود.[۷] کسی که عدالتش ثابت شده است، روایت و شهادت (گواهی) او پذیرفته است. برای تحقق «عدالت»، عصمت از تمام گناهان شرط نیست. کافی است شخص از گناهان اجتناب ورزد؛ به گناه کبیره اصلاً دست نزند و بر گناه کبیره مصرّ نباشد.[۸] اگر مرتکب گناه کبیره شد وبعد توبه کرد و راه صلاح در پیش گرفت، باز هم عادل است؛ مگر اینکه بدون توبه مرتکب کبایر بشود یا بی پروا برگناهان کبیره اصرار می‌ورزد که در این هر دو صورت «فاسق» گفته می‌شود و«فسق»، «عدالت» را از بین می‌برد. خلاصه «هرچه دلالت بر ضعف دیانت شخص کند به حدی که به اغراض دنیوی بر کذب جرأت نماید،عدالت او را ساقط می‌گرداند.»[۹] و شهادت و روایت چنین کسی قابل قبول نیست. حافظ ابن حجر عسقلانی درشرح نخبۀ الفکر، می‌گوید: مراد ازعدل شخصی است که دارای چنان استعدادی باشد که وی را بر ملازمت تقوا و مروت وا دارد و مراد از تقوا پرهیز کردن از کارهای بد، از قبیل: شرک، فسق و بدعت است. «در مختار» در کتاب الشهادة، عدالت را چنین تفسیر کرده است: وآن شخص (نیزعادل است) که از وی گناه صغیره بدون اصرار (مداومت) سر زده است به شرطی که ازتمام گناهان کبیره دور و بر حذر باشد، واعمال نیک وی از صغائرش بیشتر باشد، معنای عدالت همین است و هرگاه شخصی مرتکب کبیره شود، عدالت او ساقط خواهد شد.

عدالت به معنی عصمت نیست!
عده ای به دلیل ندانستن مفهوم «عدالت»، آن را مترادف با عصمت تصور کرده و ذهن‌شان را به باد شکوک و سوالاتی راجع به عدالت صحابه رضی الله عنهم سپرده‌اند. برخی دیگر نیزبه همین دلیل به این وحشت افتاده‌اند که اگر قرار باشد همه‌ی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم عادل باشند، پس پدیده‌ی تکلیف در حق آنان چگونه باید تفسیر شود و سپس با مِهمیز قرار دادن همین منطقِ از پایه‌ی غلط به جان «عدالت صحابه» افتاده‌اند وآن را غیر قابل قبول قلمداد کرده‌اند!

نیازی به اثبات تفصیلی نیست که این یک برداشت واستدلال نادرست است؛ زیرا کافی است به خاطرداشته باشیم: عصمت، خاصه‌ی فرشتگان و پیامبران (علیهم السلام) است وبا اختمام سلسله‌ی نبوت، بساط عصمت شرعی از دنیا برچیده شده است و اکنون از مخلوقات فقط فرشتگان را معصوم داریم! اما«عدالت» چنین نیست؛ «عادل» به معنی عادلانه‌تر همان فرد متقی و صالح را می‌گویند که جامعه‌ی اسلامی درهیچ برهه از زمان ازچنین افرادی نه بی نیاز است ونه بی خیال؛ زیرا همیشه برای گرداندن امور قضایی به شاهدانی عادل و برای امور روایی و علمی به راویانی عادل ضرورت هست. این چنین افرادی در هرمملکت و شهر و روستای اسلامی وجود دارند. پس اگرشاگردان بلاواسطه و دست پرورده و خصوصی رسول خدا صلی الله علیه وسلم عادل گفته شوند و این عدالت ازنیازهای اساسی اسلام هم باشد، چه چیزآن عجیب وغیر قابل قبول است؟ حقیقت این است که عدالت صحابه رضی الله عنهم نه مخالف با قانون تکیف الهی است، نه سوال برانگیز و نه وحشت‌زا.

مفهوم عدالت صحابه (رضی الله عنهم)
درعلم روایت، چون دلیل صحّت و قبول روایات، اعتماد بر راویان است، ثبوت عدالت آنان ضروری است. نزد محدثان عدالتی که موجب اعتماد بر روایتِ راوی است، فقط به یک چیز ثابت می‌شود: «دوری از کذب بر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به طور عمد و دانسته.»[۱۰] در پرتو این تعریف، عدالت به راحتی و روشنی در حق همه‌ی صحابه (رضی الله عنهم) ثابت می‌گردد. چون دراین صورت، گناه به فرض وقوع هم منافی عدالت و مانع قبول روایت نیست و به استقرای تامّ ثابت شده که صحابه رضی الله عنهم هیچ گاه دروغ نمی‌گفتند؛ چه برسد به کذب بر رسول خدا صلی الله علیه وسلم و این برای عدالت عموم آنان کافی است؛ هرچند صحابه (رضی الله عنهم) در تمام جوانب مزین به تقوا و وارستگی بودند. بنابراین، عدالت صحابه رضی الله عنهم دراصل به تمام معانی است و ازدلایلی که اِن شاءَ الله ارایه می شود، این عدالت همه جانبه‌ی آنان ثابت می‌گردد.
ضرورت ثبوت عدالت راویان، به وجود آورنده‌ی علمی ظریف و پردامنه به نام «علم اسماء الرجال» و متمم آن «علم جَرح وتعدیل» شده است
درباره‌ی صحابه (رضی الله عنهم) این ضرورت وجود ندارد؛ «چون آنان همه عادل هستند و جرح وانتقاد برآنان وارد نمی‌آید؛ زیرا خداوند متعال آنان را تزکیه و تعدیل نموده است و هم‌چنین رسول او صلی الله علیه وسلم و این مشهور است.»[۱۱]
مقتضای قبول عدالت صحابه (رضی الله عنهم) این است که وقتی اسم صحابی بیاید، بدن بحث و جستجوی اسباب عدالت و طلب تزکیه، روایتش با اطمینان خاطر پذیرفته می‌شود.[۱۲] بر خلاف راویان دیگرکه با معیارهای علم «جرح و تعدیل» شخصیت‌شان از هر نظر مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و بعضاً ناموثق و روایات ضعیف یا مردود اعلام می‌شود.

همه‌ی صحابه عادل هستند
عدالت بر همه‌ی صحابه رضی الله عنهم صدق می‌کند؛ چون خداوند متعال در قرآن کریم آنان را به اطلاق و بدون استثنا تزکیه و تعدیل نموده است. به عنوان نمونه:
خطاب به همه ی آنان فرموده است: «وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»[۱۳]؛ لیکن خدا محبوب ساخت به نزدتان ایمان را و مزین کرد آن را در قلوبتان و زشت نمود در نظرتان کفر و گناه و نافرمانی را، آنان‌اند هدایت یافتگان.
وفرموده: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»[۱۴]؛ به یقین خداوند بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبری ازخودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.
«وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ * وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئِکَ مِنکُمْ»[۱۵]؛ و کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند (مهاجران) و کسانی که جای دادند و نصرت نمودند (انصار)، آنان حقیقتاً مؤمن هستند. برای آنان مغفرت و رزق کریم نزد پروردگار هست. و کسانی که بعداً هجرت کردند وهمراه شما جهاد نمودند، از شما هستند… .

وفرموده: «لَا یَستَوی مِنکُم مَّن أنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وَقَاتَلَ أولَئِکَ أعظَمُ دَرَجَۀً مِّنَ الِّذینَ أنفَقُوا مِن بَعدُ وَقَاتَلُوا وکُلّا وَعَدَ اللهُ الحُسنی وَاللهُ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِیرٌ»[۱۶]؛  از شما مؤمنان کسانی که قبل از فتح (مکه)انفاق و کارزار نمودند، با دیگران مساوی نیستند؛ آنان از کسانی که بعد از فتح مکه انفاق و کارزار کردند، درجه‌ی بزرگتری دارند و خداوند به همه وعده‌ی حُسنَی داده است و به آن چه که می‌کنید، خبر دارد.
منظور از وعده‌ی حُسنای الهی، وعده‌ی بهشت است و تخصیص انفاق و مقاتله بر سبیل ذکر اهم و شاخص‌تر است که قبل از فتح مکه، نیاز به آن شدیدتر بود.
و در جایی دیگر فرموده: «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»[۱۷]؛ شما بهترین امتى هستید که براى مردم خارج شدید؛ زیرا امر به معروف و نهی ازمنکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند، قطعا برایشان بهتر بود، برخى از آنان مؤمن‌اند و(لى) بیشترشان فاسق هستند. مولانا محمد عمر سربازی می‌گوید: مخاطبان این آیه، به طور مسلم صحابه‌ی گرامی حضرت رسول‌اند و وقتی خداوند آن‌ها را بهترین انسان‌ها معرفی کرده‌اند، طبعاً بایدعادل باشند.
رسول خدا صلی الله علیه وسلم نیز به اطلاق و تعمیم، این اسلوب الهی را پیروی کرده‌اند؛ مثلاً فرموده‌اند: «اصحابی کالنجوم؛ بایّهمُ اقتدیتُم اهتدیتُم»؛ اصحاب من مانند ستارگانند؛ به هر کدامشان اقتدا کنید، هدایت می‌یابید. و «…ما اَنا علیه واصحابی»؛ تنها مسیر رستگاری، راه من واصحاب من است … وسایر احادیثی که در آن‌ها امر به اقتدا از صحابه رضی الله عنهم و ذکر فضایل مربوط به آنان، مطلقاً و بدون تبعیض آمده است. اصولاً درنزد بزرگان صدر اسلام ازخود صحابه رضی الله عنهم گرفته تا تابعین وتبع تابعین ـ افراد قرونی که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به بهتر بودنشان شهادت داده‌اند ـ تبعیض میان صحابه رضی الله عنهم در موضوع عدالت و صداقت، معنا و جای طرح نداشت و نگرش به صحابه (رضی الله عنهم) بر مبنای فضل قرآنی وحدیثی آنان بود.
ازطرف دیگر، دلیل وقرینه ای هم وجود ندارد که موجب شود بعضی از اصحاب را فاقد عدالت بدانیم
استدلال از لغزش‌های طبیعی برخی صحابه (رضی الله عنهم) بر عدم عدالت آنان، ناموجه است؛ چون از اکثر قریب به اتفاق صحابه (رضی الله عنهم)، لغزش قادح (از بین برنده‌ی عدالت) ثابت نیست و آن‌چه هم که از لغزش‌های برخی روایت شده، به شهادت قرآن و حدیث و تاریخ و به اقتضای برکت صحبت رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) و توبه و عمل نیک و به دنبال آن مغفرت را در پی داشته است یا اصلاً ازنوع خطای اجتهادی بوده که نه گناه بود ونه خدشه‌ای بر عدالت آنان وارد می‌کرد. امام ابوزرعه رازی (۲۶۰هجری) دربیان منزلت صحابه و شئامت بدگویی به آنان فرموده است: «وقتی دیدی کسی یکی ازاصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم را تنقیض می کند، بدان که او زندیق است؛ چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم حق و قرآن هم حق است و قرآن و حدیث را اصحاب رسول الله به ما رسانده‌اند. بدون تردید آنان می‌خواهند شهود ما را جرح کنند تا کتاب وسنت را باطل نمایند درحالی که آنان خود شایسته‌ی جرح هستند که زندیق‌اند.»[۱۸]

دلایل عقلی برای عدالت صحابه
از آن‌جا که قانون‌گذاری در اسلام کاملاً بر مبنای نیازهای حقیقی است،عقل سلیم به بداهت حُسنِ احکام آن را درمی یابد و ضرورت آن را توجیه می کند؛ «عدالت صحابه و ضرورت اتباع به آن» نیزحکمی دینی است که ازدریچه‌ی عقل ازجنبه‌های متعدد قابل اثبات است؛ به طور مثال می‌توان گفت:
1- فاسق شدن احدی ازصحابه رضی الله عنهم ثابت نیست؛ نه در قرآن، نه درحدیث ونه در تاریخ؛ بلکه آن‌چه ثابت است، تقوا، فضل، برتری، وارستگی، زهد و وجوب اتباع آنان است. برای نفی عدالت ازکسی، شرط اوّل اثبات فسق دایم اوست.
2- با نگاهی به داستان ایمان آوردن صحابه (رضی الله عنهم) آشکار می‌شود که آنان در مسلمان شدن، کوچک‌ترین انگیزه و طمع دنیوی نداشتند که عدم حصول آن باعث تزلزلِ ایمان یا عقب گردشان گردد. در داستان زندگی آنان می‌خوانیم که در قبال قبول اسلام تحت طاقت‌فرساترین شکنجه‌های جسمی و روحی قرار گرفتند و با این حال ار اسلام دست برنداشتند.

3- حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) حامل آخرین پیام الهی برای انسان‌ها بوده است؛ چنین پیامبری قاعدتاً می‌بایست در تربیت شاگردان و ارایه‌ی الگوهای زنده برای تبلیغ واشاعه‌ی آن پیام به تمام جهانیان از همه‌ی پیامبران، موفق‌ترین بوده باشد. حال اگر صحابه را فاقد عدالت و احیاناً کسانی بدانیم که پس از ایشان – جز چند تنی – همه مرتد شدند یا عدالت وتقوایشان را از دست دادند، عقل چه‌طور این امتیاز بزرگ را برای آخرین رسول و آخرین دین ثابت می‌کند؟
4- وقتی شاگردان یک مدرسه یا یک معلم همه یا اکثرشان آخرالأمر رفوزه شوند، پیکان اولین تیر سؤلات و انتقادات به سوی مسؤولان مدرسه یا آن معلم متوجه می‌شود. اگر صحابه رضی الله عنهم – شاگردان رسول خدا صلی الله علیه وسلم – پس از او در معرض قضاوتی قرار گیرند، آیا این مطلب شیوه‌ی تربیتی و سازندگی آن بزرگترین معلم و مرشد انسان‌ها را ناقص ثابت نمی‌کند؟ وآیا این منافی با شأن بلند آن برترین پیامبرخدا نیست؟
5- صحابه در کار نبوت و تثبیت احکام اسلام و پیش‌برد آن به طرف هدف نهایی، شریک رسول خدا صلی الله علیه وسلم بودند؛ آن گونه که ایشان موفقیت خویش را درمقابله با دشمنان دین و ادای رسالت، پس از توفیق و امداد خداوند متعال در نصرت و تعاون آنان می‌دید. پیام آسمانی این حقیقت را برای وی تبیین چنین می‌نمود: «هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»[۱۹]؛ اوست آن ذاتی که تو را به یاری خویش و به وسیله‌ی مومنان کمک نمود. «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[۲۰]؛ ای نبی! تو را خدا کافی است و مؤمنانی که از تو پیروی کردند. حال چگونه صحیح خواهد بود که گفته شود این شرکای آخرین رسالت آسمانی که شرکت و همراهی صادقانه و مؤثرشان برای رسول از جانب خداوند متعال مورد تأکید و تأیید صریح قرار گرفته بود، بعد ازاو همه یا اکثرشان فاقد صلاحیت و عدالت شدند؟
6- صحابه (رضی الله عنهم) در برابر اوامر واحکام خداوند متعال و رسول او(صلی الله علیه وسلم) تابع‌ترین افراد بودند؛ آن گونه که درباب فرمانبریِ کامل از رهبر،ت اریخ نظیر آن را درهیچ ملل و مکتبی سراغ ندارد. در این مورد فقط کافیست بدانیم برای هر حکم قرآنی که نازل می‌شد، صحابه (رضی الله عنهم) برجسته‌ترین امتثال را ازخود نشان می‌دادند و در مقابل اوامر و اراده‌های رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز چنان بودند که گویا اصلاً ازخود اراده‌ای ندارند و مصداق بارز «کالمیّت فی ید الغسّال» بودند. همین تابعیت محض، اصل و راز محبوبیت آنان به نزد خداوند متعال و رسول او بود. وقتی ابوسفیان رضی الله عنه در روزهای فتح مکه این پیروی والهانه‌ی آنان را دید، به شگفت آمد و ازعباس رضی الله عنه پرسید: مگر هر چه که او به اینان دستور می‌دهد، انجام می‌دهند؟! ایشان فرمودند: آری به خدا سوگند! اگر به ترک غذا و آب دستورشان دهد، اطاعتش می‌کنند.[۲۱]
7- صحابه (رضی الله عنهم) پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) درهیچ مقطعی از زمان سرجایشان آرام ننشستند. آنان با گردآمدن پیرامون خلفای وی زندگیشان را صرف نشر و اشاعه‌ی اسلام کردند، از دیار و کاشانه و آسایش بیرون آمدند و به اطراف عالم پراکنده شدند، مشقّت‌های سفر وشکنجه‌های دشمنان و کشته شدن و گرفتار آمدن درمصایب و دشواری‌ها را تحمل نمودند؛ بدون این‌که خسته شوند یا ازکسی واهمه‌ای به خود راه دهند یا درمقابل برق خیره کننده‌ی طلاهای خزانه‌های سلاطین مغلوب گردند و به سبب عظمت فتوحات و غنایم، ذره‌ای پای اخلاص و وارستگی‌شان بلرزد و بلکه به حصول اشیای دنیوی به وحشت می‌افتادند واز اینکه مبادا جزای زحمات‌شان باشد، از آن دوری می‌جستند و استغفار می‌کردند.
این، کار منافقان و کسانی که اهداف پنهان و اغراض دنیوی دارند، نیست؛ مگر ممکن است جنگ‌جویان و کشورگشایانِ دنیاطلب پس از رسیدن به هدف، از آن بهره نگیرند و متمتّع نشوند؟ آری! این کار مخلصان و صادقان و عادلان است؛ کسانی که ظاهر و باطن شان تصفیه شده و مظاهر فریبنده‌ی دنیوی قادر نیست آنان را به نفاق، خیانت و دروغگویی مبتلا سازد. به راستی که وجود قبور بی‌شمارصحابه (رضی الله عنهم) در بلاد مختلف دنیا، یادآور صداقت و پاکبازی آنان و ایمانی است که به هدف الهی خویش داشتند.[۲۲]
8- صحابه (رضی الله عنهم)  واسطه‌ی میان پیامبر صلی الله علیه وسلم و امت او هستند؛ آنان بعد از رسول، حامل و مبلِّغ تمام تعلیمات اسلام بودند. حال اگر آنان از این وسط حذف شوند، امت به چه طریقی خود را به سرچشمه‌ی اسلام و مهبط وحی و مصدر اصلی پیام الهی مرتبط می‌سازد؟ امام الحرمین ابوالمعالی جوینی رحمة الله علیه به همین معنا گفته: «علت کنجکاوی نکردن درباره‌ی عدالت صحابه این است که آنان حاملان شریعت بودند. اگر در روایت آنان توقف می‌شد، در نتیجه شریعت منحصر و محدود در عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌گردید و به سایر اعصار نمی‌رسید.»[۲۳]
9- خداوند متعال در قرآن کریم اصحاب رسول خویش را «شاهد» بر مردمان دیگر در روز قیامت خوانده و با وصف «امت وَسَط» که به معنی «امت عادل» است، متوجه موقعیت خطیر و بزرگ‌شان قرار داده است و فرموده است: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا»[۲۴]؛ و هم‌چنین قرار دادیم شما را امتی وَسَط تا گواهانی بر مردم شوید و رسول بر شما گواه شود. به تفسیرصحابه رضی الله عنهم، «وسط» در این‌جا به معنی «عدل» است[۲۵] که شرط صحت و قبولیت شهادت می‌باشد. و در آیه‌ی دیگر به مؤمنان همراه رسول خویش می‌فرماید: «هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر»[۲۶]؛ این خطاب، صحابه (رضی الله عنهم) را با این اِنعامات و وظایف تذکر می‌دهد:
1- در راه خدا جهاد کنید، آن چنان که حق جهاد است؛ با مال و جان و تمام وجود.
2- خداوند متعال شما را برای دین خود برگزیده است.
3- او تعالی ملت توحیدی پدرتان، ابراهیم علیه السلام را آیین شما قرار داده و در این دین هیچ حَرَج و مشکلی بر شما نیست.
4- خلیل خدا، ابراهیم علیه السلام پیش از این شما را «مسلمان» نام نهاد. او پس ازاتمام بنای بیت الله، سه دعای جامع کرد که یکی از آن‌ها، پیدا کردن یک امت مسلمه از نسل اوبود: «وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ».[۲۷]
5- شما مسلمانان و منقاد حقیقی خداوند قرار داده شدید تا رسول بر شما گواه باشد و شما خود گواهانی بر سایرانسان‌ها شوید.
6- نماز را قائم نگه دارید، زکات اموال‌تان را بپردازید (و بر سایر عبادات فرض و واجب عامل گردید).
7- اعتماد و اعتصام‌تان درتمام کارها به خداوند متعال باشد و بس.
8- خداوند متعال یاری دهنده و کارساز شماست؛ ذاتی که بهترین مولی و بهترین ناصر است.
از این دو آیه به وضوح ثابت می‌شود که یکی از اهداف و حکمت‌های خداوند حکیم در ایجاد این امت، ایجاد یک امت عادل و مؤمن واقعی و موحد راستین بوده است تا در روز قیامت بر امم پیشین گواه باشند و با شهادت خویش نگذارند مردم پیامبران‌شان را به عدم ابلاغ حکم خداوند متهم سازند و در این وصف عالی بدان پایه بلشند که رسول او هم با اطمینان بر شهادت‌شان گواهی دهد.
دراین دو خطاب، مخاطبان اصلی، اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وسلم) هستند؛ چون آنان بودند که بلاواسطه مخاطب کلام الهی قرار داشتند. سایر مؤمنان حقیقی امت به تبع صحابه (رضی الله عنهم) در این خطاب ملحوظ می‌باشند.

دفاع خداوند متعال ازصحابه
کافران، صحابه‌ی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) را به دلیل ایمان آوردن به او، سفیه و بی خرد گفتند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ»؛ و چون گفته شد به آنان که ایمان بیاورید، می‌گویند آیا هم‌چنان که بی خردان ایمان آوردند، ما هم ایمان بیاوریم؟! (خداوند متعال در دفاع ازصحابه رضی الله عنهم فرمود:) آگاه باشید و بدانید که آنان خود بی خرد هستند، اما نمی دانند.[۲۸]
منافقان هنگام برگشت ازغزوه‌ی بنی مصطلق گفتند: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ چون به مدینه بازگشتیم عزیزترین مردمان ذلیل ترین‌ها را ازآنجا بیرون خواهند کرد! (منظورشان ازعزیزترین مردم، خودشان وازذلیل‌ترین، یاران مخلص رسول خدا صلی الله علیه وسلم بودند؛ خداوند متعال از یاران پیامبرش چنین دفاع فرمود:) و عزت برای خداست و برای رسولش و برای مؤمنان و لیکن منافقان نمی‌دانند.[۲۹]
بعضی ازکفار با دو رنگی مسلمانان را فریب می‌دادند. درکلام سرمدی این موضوع چنین بیان شده است: «وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»؛ و وقتی با مسلمانان ملاقات می‌کنند، می‌گویند: ما ایمان آوردیم وچون با سرکردگان شیطان خود تنها می‌شوند، می‌گویند: ما با شماییم، ما فقط آنان را استهزا می‌کردیم.[۳۰] خداوند متعال جواب این فریب واستهزا را خود داد؛ فرمود: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»؛ خدا درمقابل، آنان را استهزا می‌کند و به آن‌ها فرصت‌های طولانی می‌دهد تا روزگار را در سرکشی‌هایشان حیران و سرگردان به سر برند.[۳۱]

در آیه‌ای دیگر این مسخره کنندگان را غیر قابل مغفرت گفته است؛ ولو این که پیامبر برای آنان مغفرت جوید: «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»؛ [برای آنان عذاب درد ناکی وجود دارد] مساوی است که آمرزشی طلب کنی [تو ای پیامبر] برای آنان یا آمرزش طلب نکنی. اگرهفتاد بار برای آنان مغفرت بخواهی، هرگز خداوند آنان را مغفرت نمی‌کند؛ چون آنان به خدا و رسول او کافرشدند و خدا فاسقان را راه نمی‌نماید.[۳۲]
هم‌چنین وقتی منافقان بر اُم المؤمنین عایشه رضی الله عنها تهمت بربستند، خداوند متعال هفده آیه (درسوره نور) دربرائت ازآن بانوی پاکِ اسلام نازل فرمود.

دلایل روایی (احادیث رسول الله)
1- روایت مشهور از رسول الله (صلی الله علیه وسلم): «امت من هرگز بر گمراهی اجتماع نمی‌کند.»[۳۳] و به روایتی دیگر: «خداوند امت مرا بر گمراهی جمع نمی‌کند.»[۳۴] هر چه اجماع آنان است، از طرف خدا وعین هدایت و بر مسلمانان حجت است. مانند جمع شدن آنان بر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و پس از او به ترتیب بر خلافت عمرفاروق رضی الله عنه و خلافت عثمان غنی رضی الله عنه و خلافت علی مرتضی رضی الله عنه، اجماع آنان بر مصحف ترتیب داده‌ی عثمان رضی الله عنه ونمونه‌های بی‌شماردیگری از این اجماع.
این سخن حضرت علی (رضی الله عنه) در«نهج البلاغه» تفسیر همین حدیث نبوی است: «لازم گیرید آنچه را که ریسمان جماعت به آن محکم شده است.»[۳۵] واین فرموده‌ی ایشان درشرح نهج البلاغه: «… وخداوند آنان را برگمراهی جمع نمی‌کند.»[۳۶]
2- روایت ابن عمر (رضی الله عنه) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم): «امت من – یا امت محمّد – برگمراهی جمع نمی‌شود و دست خدا بر جماعت است و هر کس تنها شود و کناره‌گیری کند، در آتش دوزخ می‌افتد.»[۳۷]
3- روایت ابن عباس و ابوهریره (رضی الله عنهم) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم):«هر کس یک وجب از جماعت فاصله گیرد، چون بمیرد، به مرداری جاهلیت مرده است!»[۳۸]  در روایت ابوذر و حارث (رضی الله عنهم) این فاصله گرفتن مترادف با بازکردن حلقه‌ی اسلام از گردن گفته شده است:«هر کس یک وجب از جماعت فاصله گیرد، حلقه‌ای اسلام را از گردن باز کرده است؛ مگر این که دوباره رجوع کند.»[۳۹]
4- روایت حضرت عمر (رضی الله عنه) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در خطبه‌ی معروفش در جابیه‌ی شام: «شما را به اصحابم و کسانی که بعد از آنان می‌آیند و کسانی دیگر که بعد از آنان می‌آیند، توصیه می‌کنم. پس از آن دروغ شایع می‌گردد… بر شما باد جماعت و مبادا که راه تفرقه در پیش گیرید! چون شیطان با یک نفرِ تنهاست و از دو نفر، نسبت به یک نفر دورتر است. هر کس خواهان بهشت است، باید با جماعت همراه شود…»[۴۰]
5- روایت انس (رضی الله عنه) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم): «ازسواد اعظم [بزرگترین گروه مسلمانان] پیروی کنید؛ هر کس کناره‌گیری کند، درآتش جهنم می‌افتد.»[۴۱]
6- روایت انس (رضی الله عنه) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم): «سه چیزهست که قلب مؤمن درآن دچار حسد و شقاوت نمی‌شود: اخلاص عمل برای الله و نصیحت أولوا الأمر- به روایتی: نصیحت برای هرفرد مسلمان – و چنگ زدن به جماعت مسلمانان؛ زیرا دعوت جماعت آن‌ها را از ورایشان احاطه می‌کند.»[۴۲] برای همه روشن است که اولین جماعت و سواد اعظم مسلمانان را صحابه (رضی الله عنهم) تشکیل می‌دادند و بنابراین، بنیاد جماعت وسواد اعظم آنانند و بعد ازآنان هم همواره کسانی‌اند که پیرو آنان باشند. پس با این هشدا رسول خدا (صلی الله علیه وسلم)، آن کس که مدعی دیانت اسلام است، هیچ‌گاه نمی‌تواند خود را از جماعت صحابه (رضی الله عنهم) بی‌نیاز بداند و جدا نگه دارد.

سایر روایات
7- روایت عویم بن ساعده (رضی الله عنه) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم): «خداوند مرا برگزید و برای من اصحاب مرا برگزید و از آنان برای من وزیرانی و پدرزنانی ودامادهایی نیز انتخاب فرمود؛ هرکس آنان را بد بگوید، لعنت خدا و ملایک و انسان‌ها همه براو باد…»[۴۳]
8- روایت ابن عباس (رضی الله عنهم) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم): «اصحاب من مانند ستارگان‌اند؛ به هرکدام اقتدا کنید، هدایت خواهید یافت».[۴۴]
9- روایت عبدالرحمن بن عوف (رضی الله عنه) از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) وقتی که در بیماری وفات ازآن حضرت صلی الله علیه وسلم وصیت خواستند: «شما را به نیکی با سابقان اوّل – مهاجران و انصار – و پس ازآنان با فرزندانشان توصیه می‌کنم. اگر چنین نکنید، نه فرایض‌تان قبول می‌شود نه نوافل‌تان».[۴۵]

اعلام رضایت خداوند ازهمه ی صحابه
خداوند متعال از همه‌ی صحابه (رضی الله عنهم) راضی است و به همه وعده‌ی بهشت داده و این برترین خاصه‌ی اصحاب کرام (رضی الله عنهم) می‌باشد که در کلام ازلی و ابدی إله العالمین ثبت شده است: «جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ»؛ جزای آنان (کسانی که به رسول صلی الله علیه وسلم ایمان آوردند) نزد پروردگارشان جنّاتی است که از زیر درختان آن نهرها جاری است؛ تا ابد درآن می مانند؛ خداوند ازآنان راضی شد وآنان ازخدا راضی شدند. (بینه\۸)
چنان که قاضی ابویعلی (رحمه الله علیه) گفته و عقیده‌ی اسلامی است، «رضا» ازاوصاف قدیمه‌ی (غیر قابل تغییر) خداوند متعال است و او تعالی فقط برای کسی رضایتش را اعلام می‌فرماید که به علم ازلی و ابدی و محیط خویش می‌داند که او تا دم مرگ متمسک به موجبات او تعالی می شود و به همان اعمال می‌میرد.[۴۶]
درباره‌ی کسانی که در واقعه‌ی حدیبیه زیر درخت با رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) بر انتقام خون حضرت عثمان (رضی الله عنه) بیعت نمودند، به رسولش فرمود:  «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ»؛ بی‌شک آنان که با تو بیعت می‌کنند، در حقیقت با خدا بیعت می‌کنند.[۴۷] و اعلام فرمود: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ»؛ محققاً خدا راضی شد از مؤمنان آن‌گاه که با تو در زیر درخت بیعت کردند؛ او دانست آنچه در دل‌ها داشتند، پس نازل کرد سکینه را برآنان.[۴۸] این اصحاب، ۱۵۰۰ نفربودند.
و در جایی دیگر می‌فرماید: و سبقت کنندگان نخستین – مهاجران و انصار – و کسانی که به خوبی پیروی کردند از آنان، خدا ازآنان راضی شد و آنان از خدا راضی شدند و مهیا کرده خدا برای آنان باغ‌هایی که جاری است در زیردرختانش نهرها، تا ابد در آنجا می‌مانند و این کامیابی بزرگی است.[۴۹] این آیه در دوران غزوه‌ی تبوک نازل شد که تعداد مسلمانان درآن غزوه به سی‌هزار و به روایتی هفتادهزار نفر می‌رسید.

نتیجه گیری
با توجه به بررسی‌های انجام شده در این تحقیق می‌توان گفت که صحابیت، شامخ‌ترین رتبه‌ی کمال انسانی پس از نبوت و رسالت است و اهل سنت و جماعت عقیده دارند که جز انبیا و ملائکه (علیهم السلام) هیچ مخلوق دیگری معصوم نیست. عصمت مخصوص پیامبران و فرشتگان است و هیچ کس دیگر به صورت کلی از گناهان معصوم نیست و برای هیچ کس جایز نیست اشتباهات آنان را ذکر کند و بر یکی از آنان به سبب عیب یا نقصی طعن روا دارد. پیامبر(صلی الله علیه وسلم) اصحاب خود را مانند ستارگان تشبیه کرده است و فرموده به هر کدامشان اقتدا کنید، هدایت خواهید یافت و همه به این نتیجه واقفیم که همه‌ی اصحاب عادل هستند و جرح و انتقاد بر آنان وارد نمی‌آید. خداوند متعال از همه‌ی صحابه (رضی الله عنهم) راضی است و به همه وعده‌ی بهشت داده و این برترین خاصه‌ی اصحاب کرام می‌باشد که در کلام ابدی إله العالمین ثبت شده است. در عقیده‌ی اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بالاترین مرتبه را دارا هستند و عدالت و امانت و صداقت آنان به منزله‌ی ستون فقرات پیکره‌ی تنومند اسلام می‌باشد.

 منابع ومآخذ
1- آزاد، محمد سلیم: چراصحابه راعادل می نامیم، انجمن اسلامی، کراچی ۱۳۸۵٫
2- دیوبندی، محمد شفیع: مقام صحابه، ترجمه عبدالرحمن سربازی، انتشارات فاروق اعظم،زاهدان ۱۳۸۵٫
3- زمانی، محمدحسن: عدالت صحابه، مؤسسه بوستان کتاب، قم ۱۳۸۱٫
4- بخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری،چاپ اوّل، مؤسسه انتشاراتی حسینی اصل، ارومیه ۱۳۹۰٫
5- ترمذی، محمد بن عیسی: سنن ترمذی، مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، قم ۱۳۸۷٫

[۱] – ر.ک:ابن حجر عسقلانی، الاصابه:ج۱،ص۶٫
[۲]- ر.ک: مصنف عبدالرزاق:باب ۱۸۰،ح ۲۰۵۴۸
[۳] – اخرجه الخطیب باسناده (تقریب نواوی:ج۲،ص۲۲۰
[۴] – ر.ک:خطبات انور:۱۱۴-۱۱۳٫
[۵] – ر.ک:حدید، آیه ۱۰٫
[۶]- ر.ک:صحیح بخاری: حج |باب ۱۹۰
[۷] – ر.ک:المستصفی (غزالی):۱|۱۵۷٫
[۸] – ر.ک:توجیه النظر:۲۸٫
[۹] – ر.ک:المستصفی:۱|۱۵۷٫
[۱۰] – ر.ک:ذیل تدریب الراوی:۲|۲۱۵و۲۱۶٫
[۱۱] – ر.ک:ابن اثیر:اسدالغابه:۱|۳٫
[۱۲] – سخن ابن انباری است.ر.ک:ارشادالفحول شوکانی:۷٫
 [۱۳] – ر.ک:حجرات| ۷٫
 [۱۴] – ر.ک:آل عمران|۱۶۴٫
[۱۵] – ر.ک:انفال \۷۴و۷۵٫
[۱۶] – ر.ک:حدید\۱۰٫
[۱۷] – ر.ک:آل عمران\۱۱۰٫
[۱۸] – ر.ک:خطیب،الکفایه فی علم الروایه:۹۷٫
[۱۹] – ر.ک:انفال\۶۲
[۲۰] – ر.ک:انفال\۶۴
[۲۱] – ر.ک:البدایه والنهایه:۴\۳۱۴
[۲۲] – ر.ک: عدالت صحابه، ص ۵۲٫
[۲۳] – ر.ک:تدریب الراوی (سیوطی) ۲\۲۱۴٫
 [۲۴] – ر.ک:بقره \۱۴۳٫
[۲۵] – ر.ک:سنن ترمزی :تفسیر.
[۲۶] – ر.ک:حج \۷۸٫
[۲۷] – ر.ک:بقره \۱۲۸٫
[۲۸] – ر.ک:بقره \۱۳٫
[۲۹] – ر.ک:منافقون \۸٫
[۳۰] – ر.ک:بقره \۱۴٫
[۳۱] – ر.ک:بقره\ ۱۵٫
[۳۲] – ر.ک:توبه \۸۰٫
[۳۳] – ر.ک:سنن ابن ماجه:باب ۸،ح ۳۹۵۰٫
[۳۴] – ر.ک:جامع ترمذی:باب ۷،ح ۲۱۶۷٫
[۳۵] – ر.ک:جزء ۳\ خطبه ی ۱۵۱٫
[۳۶] – ر.ک:شرح نهج البلاغه (ابن ابی حدید):جزء سوم\۳۹٫
[۳۷] – ر.ک:جامع ترمذی:باب ۷،ح ۲۱۶۷٫
[۳۸] – ر.ک:صحیح بخاری:باب ۲،ح ۷۰۵۴٫
[۳۹] – ر ک:سنن ترمذی :ح ۶۳۲۸
[۴۰] – ر.ک:سنن ابن ماجه:ص ۲۳۰،ح ۳۰۵۶
[۴۱] – ر.ک:سنن ترمذی:باب «ما جاء فی لزوم الجمایه»،ح ۲۰۹۳
[۴۲] – ر.ک:شعب الایمان بیهقی:باب ۵۰،ح ۷۵۱۴٫
[۴۳] – ر.ک:مستدرک حاکم،ص ۹۶
[۴۴] – ر.ک:محب طبری درحاشیه جمع الفوائد،ج۲،ص ۴۹۲٫
[۴۵] – ر.ک:مجمع الزوائد:۱\۱۷٫
[۴۶] – ر.ک:الصارم المسلول.
[۴۷] – ر.ک:فتح\۱۰٫
[۴۸] – ر.ک:فتح\۱۸٫
[۴۹] – ر.ک:توبه\۱۰۰٫

حسین حسین بر / دانشجوی کارشناسی فقه و حقوق
منبع: سنت آنلاين