سعدی (علیه الرحمة) در گلستان می نویسد:(شاعرى پيش امير دزدان رفت و ثنايي بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو بركنند و از دِه بدر كنند. مسكین برهنه به سرما همي رفت. سگان در قفاي وي افتادند. خواست تا سنگي بردارد و سگان را دفع كند، در زمين يخ گرفته بود، عاجز شد، گفت: اين […]

سعدی (علیه الرحمة) در گلستان می نویسد:
(شاعرى پيش امير دزدان رفت و ثنايي بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو بركنند و از دِه بدر كنند. مسكین برهنه به سرما همي رفت. سگان در قفاي وي افتادند. خواست تا سنگي بردارد و سگان را دفع كند، در زمين يخ گرفته بود، عاجز شد، گفت: اين چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته. امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد، گفت : اي حكيم ، از من چيزي بخواه. گفت: جامه خود را مي خواهم اگر انعام فرمايي. رضينا من نوالك بالرحيل.

سعدی (علیه الرحمة) در گلستان می نویسد:
(شاعرى پيش امير دزدان رفت و ثنايي بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو بركنند و از دِه بدر كنند. مسكین برهنه به سرما همي رفت. سگان در قفاي وي افتادند. خواست تا سنگي بردارد و سگان را دفع كند، در زمين يخ گرفته بود، عاجز شد، گفت: اين چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته. امير از غرفه بديد و بشنيد و بخنديد، گفت : اي حكيم ، از من چيزي بخواه. گفت: جامه خود را مي خواهم اگر انعام فرمايي. رضينا من نوالك بالرحيل.
اميدوار بود آدمى به خير كسان/مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان
سالار دزدان را رحمت بر وي آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستيني برو مزيد كرد و درمي چند.)
اگر خواسته باشیم تمام آنچه در مصر، سرزمین فراعنه، می گذرد را در یک سطر خلاصه کنیم  این کلام نغز و پرمغز سعدی می شود (حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته).

مصر دومین کشوری بود که دست به انقلاب و یا به تعبیر برخی “بهار عربی” زد، غافل از آنکه خزان این بهار خیلی زود فرا خواهد رسید.
اتفاقات مصر از ابتدای انقلاب 25 سپتامبر2010 تا به امروز، همه غافلگیر کننده بوده است. وقتی مردم مصر به میدان التحریر آمدند، حسنی مبارک صدای اعتراض آنان برای تغییر را شنید، اما دیگر دیر شده بود و باید می رفت. مبارک آن روز استقامت چندانی در مقابل خواست مردم نکرد. یعنی نمی توانست بکند. (گرچه در این بین چندین نفر کشته شدند) و عطای کرسی ریاست را به لقایش بخشیده ، در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ (۲۲ بهمن ۱۳۸۹) از ریاست‌جمهوری مصر استعفا داد و حکومت را به «شورای عالی نیروهای مسلح مصر» به ریاست ارتشبد محمدحسین طنطاوی واگذار کرد و به شرم‌الشیخ در شبه‌جزیره سینا رفت.
 کسی نمی داند؛ شاید نقشه آنچه امروز در مصر می گذرد همان شبی که حسنی مبارک کاخ ریاست جمهوری را ترک کرد کشیده شد.
به هرحال! مردمِ خوشحال از انقلاب و تازه از ستم رهیده مصر، مشتاقانه به پای صندوق رأی شتافتند و محمد مرسی ، سیاستمدار اسلام گرا، را به عنوان اولین رئیس جمهور منتخب تاریخ سرزمین کهن مصر برگزیدند.
رئیس جمهوری که تازه از زندان، به قصر راه یافته بود، از همان ابتدای ورد به قصر، صدای ساز ناسازگاری را در اطرافش می شنید، از قطع گاه و بی گاه برق و آب و کمبود سوخت برای ناراضی کردن مردم گرفته تا تظاهرات بی وقفه خیابانی (که او هرگز با خشونت با آن برخورد نکرد) و نیز توطئه علیه او، وزراء و کارگزارانش. و بالاخره همه و همه دست به دست هم داد تا دقیقا در سالگرد یک سالگی ریاستش، ارتش نقشه اش را که مدتها بود زیرکانه بر روی آن کار کرده بود، اجرایی کند و در کودتایی نظامی محمد مرسی را از قصری که شاید هنوز ورودی و خروجی هایش را به خوبی نمی دانست به زندان برد.
هواداران رئیس جمهور قانونی (که کم هم نبودند) اما وقتی جای رئیس جمهور منتخب خود را (که همه آمال و آرزوهای چندین ساله خود را در وجود او می دیدند) در قصر خالی دیدند به خیابانها آمدند و دست به اعتراض مدنی و بدور از خشونت زدند. محمد بدیع، مرشد کل اخوان المسلمین در همان روزهای اولِ بست نشینی در میدان رابعه عدویه اعلان کرد که تظاهرات ما مسالمت آمیز بوده و خواهد ماند و یقینا قدرتش از صدها تیر بیشتر است.(و بود)
دولت کودتا که به مهمترین خواسته اش رسیده بود این تظاهرات مسالمت آمیز  را برنتافت و در چهارشنبه خونین قاهره، صدها نفر از مردمی که فقط و فقط خواهان اجرای قانون و شریعت بودند را به خاک و خون کشید.
این پایان ماجرا نبود، حالا نوبت آن رسیده بود که قطعه ی آخر و نهایی پازل گذاشته شود؛ و آن آزادی دیکتاتور سابق و محاکمه رئیس جمهور مشروع بود.
مبارک که دادگاه او سه سال! طول کشیده بود از زندان آزاد شده و به کانون گرم خانواده ! برگشت.
اما طنز این ماجرای غم انگیز ـ که مرده را به هم خنده وا می داردـ محاکمه ی محمدمرسی رئیس جمهور منتخب، به اتهام دست داشتن در قتل تظاهرات کنندگان در دوران ریاست جمهوری وی است!.
دیروز اما وقتِ اجرای این سناریو بود، خصوص آنکه آمریکا ـ این ارباب بزرگ کودتاگران ـ هم چراغ سبز به کوتاچیان نشان داه بود .
محمد مرسی به دادگاه فرمایشی احضار شد، اما نقشه آنطور که آنان خواستند وفق مراد پیش نرفت. محمد مرسی می دانست که رئیس جمهور منتخب است و دادگاه مذبور نمی تواند او را محاکمه کند ، خیلی قرص ایستاد و خطاب به قاضی گفت: «من رئیس جمهوری قانونی مصر هستم و تو را نیز به رسمیت نمی‌شناسم. برایت بد است مرا با نام کوچکم (محمد مرسی) صدا می‌کنی، حال اینکه رییس‌ تو و رییس‌ جمهور قانونی همەی مردم کشور مصر منم و محاکمه ی من به وسیله ی تو، که توسط کودتاگران خائن به این سمت منصوب شده‌ای، و در این مکان، مطابق قانون، باطل و بی‌ارزش است.»
محاکمه مرسی موکول شد به بی دادگاهی دیگر. چه خواهد شد ؟ خدا داند و  بس! اما بالاخره شام ظلمت به سر خواهد آمد و آنگاه که زمستان برود سیاهی به زغال خواهد ماند.

حسین سلیمان پور