🔹 مقدمه ساختمانهاي سنگ‌نماي سفيد با طاق‌هاي نيم دايره ي بيزانسي، و نما كاري هاي چشم نواز و كوچه‌هاي گاهي تنگ و گاهي وسيع، اما همه سنگ فرش شده، انسان را وادار به قدم زدن و ديدن مي كند چرا كه وفور سنگ در اطراف اين شهر و بكارگيري آن در معماري‌اش، موجب رونق حجاري […]

🔹 مقدمه

ساختمانهاي سنگ‌نماي سفيد با طاق‌هاي نيم دايره ي بيزانسي، و نما كاري هاي چشم نواز و كوچه‌هاي گاهي تنگ و گاهي وسيع، اما همه سنگ فرش شده، انسان را وادار به قدم زدن و ديدن مي كند چرا كه وفور سنگ در اطراف اين شهر و بكارگيري آن در معماري‌اش، موجب رونق حجاري و تبديل اين شهر به يكي از مراكز سنگ تراشي شده است و در كنار آن وجود هنرمندان چيره دست، هر بيننده اي را وادار به تحسين اين زيبايي ها مي نمايد. درختچه هاي ياس خوش بو و خوشرنگ ، كه از ديوار برخي حياط ها آويزان‌اند، حال هر عابري را عوض مي كند. هر چند كه غمزده و دل گرفته باشد، مغازه ها، با اجناس رنگارنگ، آمد و شد زنان و مردان، قهوه خانه ها، تجارت خانه ها، كتابفروشي ها همه و همه دست به دست هم داده اند، تا تو را مجبور كند كه لحظاتي مكث كني و نظاره گر باشي. و از همه زيباتر كودكاني هستند كه دوان دوان  پشت سر هم، يكديگر را صدا مي زنند و با دفتري در بغل، و قلمي در دست به سمت فلان مسجد و يا فلان مكتب براي نشستن پاي درس استاد، جست و خيز مي كند. اينجا در بيشتر مساجد حلقه هاي تعليم و آموزش داير است. در فلان مسجد فلان شيخ درس تجويد آموزش مي دهد و در فلان مسجد فلان استاد فقه، و در فلان مسجد فلان محدث حديث املاء مي كند. شما در حلب هستيد، شهري به قدمت تاريخ و شهري كه فراز و فرودهاي زيادي را در ذهن دارد، اما هيچ گاه تاريخ نمي تواند نام و ياد او را از ذهن خود محو كند.

حلب حرف هاي ناگفته زياي در خود دارد، از نبرد حِتّي‌ها، فرعون ها، اسكندر مقدوني، حمداني ها و امويان گرفته تا مغولها. به يقين اگر شهر حلب زبان مي داشت از عدل و انصاف ها و ظلم و جورهايي كه با خشت خشت خود آنها را لمس كرد، قصه ها برامان تعريف مي كرد. تاريخ حلب به ياد دارد زماني كه لشكر مسلمانان به فرماندهي حضرت ابوعبيده وارد شهر شد. مسلمانان با مردم حلب از در صلح درآمدند و جان و مال مردم را محترم دانستند و به هيچ يك از معابد و اموال مردم دست درازي نكردند و نيز به ياد دارد زماني را كه مغولان به اين شهر حمله كردند اما مقاومت مردم حلب نگذاشت مغول‌ها دست به غارت و چپاول بزنند بعد از اينكه معاهده صلح بين آنها و مردم حلب بسته شد و وارد شهر شدند، مغولان درنده خو، دست به شمشير بردند و شهر را به ويرانه‌اي تبديل كردند و چيزي جز ننگ براي خود باقي نگذاشتند.

به يقين آنچه شاهان را وادار به لشكركشي به اين ديار مي كرد، موقعيت جغرافياي بي بديل و كم نظير آن بود زيرا كه واقع شدن در بين رود فرات، درياي مديترانه، فلات آناطولي و شبه جزيره عربستان، و وجود زمين هاي حاصلخيز و زمين هاي كشاورزي موقعيت ويژه‌اي به آن عطا كرده بود و اين هر حاكمي را وا مي داشت تا براي بدست آوردن حلب، فوج فوج لشكر گسيل دارد شايد بر آن تسلط يابد.

وجود دانشمندان و كتابخانه هايي بزرگ جزء سوابق فرهنگي حلب است. حلب از ديرباز به سبب وفور كتابخانه ها و مجموعه هاي نفيس كتاب هاي خطي شهرت داشته است. گرچه بيشتر كتاب ها در حمله تيمور از بين رفت و در سده هاي اخير نيز بسياري از نسخه هاي خطي كم نظير به بهايي ناچيز در بازارهاي محلي  به فروش رسيد و به لندن، پاريس، برلين و ليدن منتقل شد. اما حلب هميشه خوشنام ماند.

🔹 تولد

در ۱۷ رجب سال ۱۳۳۵ هـ.ق مصادف با ماه می  ۱۹۱۷ و  در يكي از همين كوچه هاي تنگ، اما دلكش، خوش منظر و زيبا و در ميان خانواده ي محمد و فاطمه كه هر دو انسان هايي متقي و صالح شناخته‌ای بودند كودكي ديده به جهان گشود؛ پدر نامش را عبدالفتاح گذاشت.

شغل پدر نساجي (نخ ريسي) بود و از منظر اجتماعي از طبقه‌ي متوسط مردم بشمار مي رفتند اما يكي از مايه هاي فخر اين خانواده، نسب شان بود زيرا كه نسب اين خانواده به حضرت خالد بن وليد- رضي الله عنه – مي رسيد.

🔹آموزش

عبدالفتاح از هشت سالگي كه جد بزرگوارش او را به مدرسه فرستاد، آموختن را آغاز كرد و سه سال در آن مدرسه ماند. و مدتي را در مدرسه خسرويه گذراند. بعد وارد بازار شد تا بتواند دوشاودش پدر، چند و چون داد و ستد و معامله را فراگيرد، ۹ سال هم دوش پدر در بازار تجارت كرد. اما نهايتا شوق علمي و آموختن او را به مدرسه و حلقه تعليم و تعلم فراخواند و براي فراگرفتن علوم شرعي نزد علماي طراز اول شهر حلب و ديگر علماي آن سامان از قبيل شيخ محمد الحكيم  فقيه و مفتي حنفي حلب و شيخ أسعد عبجي فقيه و مفتي شافعي حلب و مصطفي الزرقاء و ابراهيم السلقيني و… زانوي تلمذ زد.

در سال ۱۹۴۴ عازم قاهره شد و به ازهر پيوست و در آنجا در حلقات درس اساتيد زيادي شركت كرد كه از بارزيترين آنها مي توان به استاد محمد زاهدالكوثري، شيخ محمود شلتوت و عبدالحميد الدراز  .. اشاره كرد. مدت چهار سال در دانشكده الشريعه مشغول تحصيل شد و بعد از پايان دروس متداوله به دانشكده «اللغة العربية» پيوست و بعد از دو سال تحصيل، در سال ۱۹۵۰ نيز از اين دانشكده فارغ التحصيل شد.

وي چنان شيفته كلاس درس استاد كوثري بود كه از شاگردان بارز ايشان به شمار مي رفت.

آنچه از شوق آموزش ايشان نقل شده اين است كه: علامه ابوغده نزديك به دويست استاد از اقصي نقاط جهان اسلام از جمله : مصر، شام، عراق، شبه قاره هند و ديگر بلاد اسلامي داشته اند.

نقل شده كه در ازهر شريف هرگاه استاد هر كلاسي اعم از فقه، تفسير، و …  بنا بر عذري نمي توانست در كلاس حضور يابد، به جاي استاد مشغول به تدريس مي شد.

🔹 فعاليت‌هاي اجتماعي

ايشان بعد از اتمام دروس و بازگشت از مصر، به حلب تشريف آورده و با كسب رتبه اول در آزمون آموزش و پروش به مدت يازده سال در مدارس حلب مشغول تدريس در رشته آموزشي «التربيه الاسلاميه» بودند و دراين خلال چند كتاب براي آموزش و تدريس در مدارس تاليف نمودند.

عبدالفتاح جوان به خاطر تقوا، عزت نفس، علم و ديگر کمالاتی که داشتند، مورد احترام عامه و خاصه ي مردم بودند از اين رو در مسير دعوت، موفقیت‌های زيادی کسب کردند و بسان مدرسه‌ای متحرک بودند و هر کس که زانوی تلمذ نزد ايشان می‌زد، به اين نکته افتخار می کرد.

ايشان امامت نماز جمعه مسجد خسرويه را بر عهده داشت و در روزهای جمعه هزاران نفر براي استماع خطبه‌ها و صحبت‌های ايشان دراين مسجد حضور مي‌يافتند و ايشان بی‌باکانه به مسائل کشور و جهان اسلام مي‌پرداختند كه خود يادآور شهامت و شجاعت صحابی جليل القدر خباب بن ارت-رضی الله عنه- بود که فرمودند:

ولست أبالي حين أقتل مسلماً/ على أي جنب كان في الله مصرعي

و همواره نشست‌های دين‌محور متعددی با علمای شهر پیرامون بیداري مردم برگزار می کردند.

ایشان مدتي عضویت و مسئوليت حزب اخوان المسلمین درسوريه را به عهده داشتند كه قبول كردن اين مهم در راستای بیداری اسلامی و خدمت به اسلام و مسلمین بوده و در پی کسب مقام و کرسی و منصب نبودند چنانچه وقتی قصد تمرکز بر تالیف و تحقیق نمودند، با وجود اصرار دوستان و اهل فضل، از این منصب کناره گرفتند.

ایشان در سال ۱۳۸۲ مصادف با ۱۹۶۱ به عنوان نماینده شهر حلب پا به مجلس ملي گذاشتند و به خاطر موضعگیری‌های و انتقادات شدید خود از دولت و پیگیری اوضاع اجتماعي، در نظر همه مردم ، محبوب قرار گرفتند. تا اینکه در سال ۱۹۶۵ بعد از انحلال مجلس، سوریه را ترک گفته و به عربستان سعودی عزیمت نمودند. و در تابستان ۱۹۶۶ ميلادي، وقتی به کشور بازگشتند با جمع زیادی از همفکران خود به زندان افتادند.

پس از يازده ماه كه از زندان آزاد شدند مجددا به عربستان سعودي رفته و نزديك به بيست سال در دانشگاه‌ هاي مختلف آن كشور به تدريس پرداخته و بر كرسي استادي تكيه زدند. و مدتي نيز در دانشگاه ام‌درمان سودان به عنوان استاد مهمان حضور داشتند. و همچنين در دانشگاه هاي يمن، و برخي دانشگاه هاي هند، براي برگزاري كنفرانس ها و نشست هاي متعدد علمي حضور مي يافتند.

شيخ عبدالفتاح ابوغده در دوراني که اجازه ورود به سوريه را نداشتند هر ازچندگاهي جهت ديدار دوستان و انديشمندان به بيروت می رفتند. در خلال آن سالها جمع کثيری از دانشمندان سوری از قبيل شيخ زرقاء، علی طنطاوی و… به بيروت نزد شيخ زهير شاويش مدير و موسس انتشارات «المکتب الاسلامی» می رفتند. زهير شاويش خود نيز از سوری های تبعيدی بود، او منزل، باغ و انتشارات و از همه مهم‌تر كتابخانه بزرگ خود را به عنوان ماوايی قرار داده بود که همه دانشمندان بدانجا رفت و آمد داشتند.

شيخ عبدالفتاح در سال ۱۴۰۵ به دعوت رسمي حافظ اسد به سوريه بازگشتند.

🔹 سفرهاي علامه ابوغده

علامه ابوغده سفرهاي زيادي با اقصا نقاط عالم انجام دادند به نقل از شاگردان استاد، ايشان به ۳۲ كشور از جمله ايران، عربستان سعودی، مصر، عراق، سومالی، کویت، اندونزی، هلند، سودان، تونس، هند، پاکستان، آفریقاي  جنوبي، فلسطين و مالزي سفر كرده‌اند. و بالاتفاق تمام سفرهاي ايشان علمي و مطالعاتي بوده است.

🔹 سفر به شبه قاره هند

علامه ابوغده در سال ۱۳۸۵ق مصادف با ۱۹۶۲ به همراه گروهي از جماعت تبليغ، سفري زميني به عراق داشتند، ضمن اين سفر، ملاقاتهاي متعددي با اهل علم از جمله: شيخ أمجد الزهاوي نمودند و از طريق دريا به پاكستان وشبه قاره هند رفتند. مقصد اين سفر ايشان بيشتر ديدار با علما و مراكز ديني اين ديار بود. كه در خلال اين سفر با علامه ندوي، مولانا حبيب الرحمان اعظمي، مولانا محمد يوسف كاندوهلوي، مفتي محمدشفيع و … ديدار نمودند.

استاد ابوغده در پي اين بودند تا از هر مجموعه و عالم ديني نهايت بهره را ببرند. نقل شده كه زمان برگشت از سفري كه به شهر كراچي پاكستان داشتند، در ايستگاه قطار مطلع شدند كه قطار با دو ساعت تاخير حركت مي كند، در همانجا با استاد مفتي محمد شفيع و مولانا محمد يوسف بنوري حلقه درسي تشكيل داده و مقداري از يك كتاب را خواندند و همچنين نقل شده كه ايشان در هند با يكي از علما به نام شيخ محمديعقوب هم مجلس بودند. شيخ محمديعقوب پرسيد:‌با اينكه همواره حضرت خالد براي شهادت خود دعا مي كرد، مي دانيد چرا دعايش قبول نشد؟ و باز در پاسخ نيز فرمود؟ چون پيامبر-صلی الله علیه وعلی آله وسلم- به حضرت خالد لقب سيف الله را داده و شمشير خداوند نبايد شكسته شود و يا شكست بخورد. علامه ابوغده از شنيدن اين نكته خيلي خرسند شده، فرمودند:‌ دانستن همين نكته به عنوان ره توشه اين سفر مرا كافي است.

🔹 صفات بارز  علامه ابوغده

ايشان زمانی که در سوریه بودند عادت داشتند دوشنبه شب هر هفته، فارغ التحصيلان دانشگاه الازهر و دانشجويان دانشكده علوم شرعي دمشق را گرد هم جمع مي كردند و يك مسئله علمي را مطرح مي نمودند و پيرامون آن به بحث و مباحث و ايراد نظرات مي پرداختند.

علامه ابوغده علاوه بر تدريس، هر هفته سه حلقه تعليمي داشتند يكي در مسجد جامع اموي حلب كه بعد از نماز جمعه به سوالات شرعي مردم پاسخ مي دادند و ديگر روزهاي دوشنبه هر هفته درس فقه در مسجد جامع زكي باشا براي عموم مردم برگزار مي نمودند و ديگري كلاس اخلاق كه در روزهاي پنج شنبه هر هفته در مسجد جامع سيف الدولة  تشكيل مي شد و جمع كثيري در آن شركت مي نمودند.

ايشان با وجود تبحر علمي از گفتن كلمه «نمي دانم» هيچ پروايي نداشتند و هرگاه چيزي از ايشان پرسيده مي شد و نسبت بدان پاسخي نداشتند چند مرتبه تكرار مي كردند  كه:  نمي دانم و نمي دانم.

در مورد شخصيت ايشان مي توان گفت كه ايشان صاحب شخصيتي مستقل، آگاه، مسلمان و مجاهد بودند.  داراي علم زياد بوده و نسبت به اوضاع مسلمانان جهان نيز آگاه و مطلع بودند و به مشكلات جهان اسلام و مسلمانان بسيار اهميت مي دادند. در سخن گفتن، خواسته و نظر خود را صريح، شفاف و به بهترين نحو ممكن بيان مي داشتند به گونه اي كه هم نشينان خود را متاثر مي نمودند. از نظر پوشش، هميشه لباس هاي متوسط اما تميز به تن داشتند. همواره از عطر استفاده نموده و به همراه داشتد، و همه از مجالست با ايشان لذت مي بردند. قلم و دفترچه يادداشت هيچ زمان از ايشان جدا نمي شد.

دعوتگر بزرگ سعيد حوي در مورد ايشان  مي گويد: زياد تلاوت مي نمود، به اذكار روزانه پايبند بود و زياد اشك مي ريخت، در بين علما و اهل علم كسي را نديدم كه مانند ايشان مطابق اين فرموده خداوند باشد: إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً

به نقل از ملازمان استاد، در هر مسيري كه در حال حركت بودند يا يك مبحث علمي به ميان مي آوردند يا اينكه مشغول به ذكر خداوند مي شدند.  و نسبت به همه اعم از اساتيد و يا حتي شاگردان خود نهايت تواضع و احترام را بجا مي آورند. همچنين نقل شده كه اگر جايي خود را مي خواستند معرفي كنند، بدون اينكه به القاب و يا مقام علمي و منزلت خود اشاره كنند، ساده و بي پروا مي گفتند: ‌من عبدالفتاح هستم.

يكي ديگر از نكات بارز ايشان عدم تعصب بود. علامه ابوغده در طول حيات علمي خود با علما و دانشمندان زيادي اعم از مذاهب و مشرب هاي فكري متعددي نشست و برخاست داشتند اما نسبت به هيچ كدام تعصب نداشتند؛ كه نمونه واضح اش، مي‌توان به اختلاف فكري استادش زاهدالكوثري با علامه ابن تيميه اشاره كرد. علامه زاهدالكوثري نسبت به بسيار از نظريات علامه ابن تيميه و امام ابن قيم زاويه فكري داشت. اما علامه عبدالفتاح با تمام اراداتي كه نسبت به استادشان داشتند در بسياري از مواضع به دفاع از علامه ابن تيميه و امام ابن قيم مي پرداختند و حتي در مورد اين دو امام و بيان منزلت شان كتاب و رساله نگاشت.

🔹در جستجوي كتب خطي و ناياب

علامه ابوغده داراي صفات و كمالات وافر و زيادي بودند اما يك امتياز ايشان كه بر ديگر صفات تفوق و برتري دارد اين بود كه ايشان بيشتر در پي كتب خطي و ناياب بودند.و هزينه هنگفتي نيز در اين مسير خرج مي‌كردند به گونه اي كه تمام ارثي كه به ايشان رسيده بود را صرف خريد كتابهاي ناياب نمودند. و در اين مسير مشقت هاي زيادي را نيز متحمل شدند و توانستند كتابخانه بزرگ و بي نظيري فراهم نمايند.

ايشان در اين راستا مشتق ها و تلاش هاي زيادي نمودند كه ذكر يك خاطره از ايشان مي تواند بيانگر بخش كوچكي از زحمات ايشان باشد.

ايشان مي گويند: زماني كه من براي تحصيل در مصر بودم استاد گرانقدرم زاهدالكوثري در مورد كتاب «فتح باب العنايه بشرح كتاب النقايه» اثر ملا علي قاري با من صحبت كردند و خواستند تا نسخه اي از اين كتاب را پيدا كنم. مدت شش سال در مصر بودم و براي يافتن اين كتاب به هر كتابخانه و جايي كه امكان وجود آن بود سر زدم اما راه به جايي نبردم. بعد از پايان درس به زادگاهم حلب بازگشتم اما دست از تلاش و كوشش برنداشتم. از آنجا كه اين كتاب در مورد فقه احناف بود، در پي اين شدم تا بدانم كه آيا در هند چاپ شده است يا نه؟ لذا از كساني كه در زمينه چاپ و نشر كتاب فعاليت داشتند، پرسيدم. برخي ازآنها با اينكه ساليان سال مشغول اين كار بودند، اما هنوز اسم اين كتاب را هم نشينده بودند. حتي يكي از آنها كتاب «العنايه» تاليف علامه عيني را به جاي كتاب فتح العنايه به من فروخت. با اين وجود دست از تلاش نكشيدم تا اينكه استاد حمدي السفرجلاني به من گفت: اين كتاب در قازان پایتخت تاتارستان روسيه چاپ شده است و در طول عمرم فقط يك نسخه از آن را ديده ام. با شنيدن اين خبر فقط همينقدر دانستم كه اين كتاب در روسيه چاپ شده است. و اين خود مي توانست بمثابه چراغ راهي باشد. تا اينكه در سال ۱۳۷۶هـ.ق براي اولين بار عازم حج گرديدم. در مكه هم به كتابخانه ها و كتابفروشيهاي زيادي سر مي‌زدم، اما دست خالي بر مي گشتم. تا اينكه از كتابفروشي به نام مصطفي شنقيطي  خبر خوبي شنيدم او گفت: اين كتاب در تركه‌ي يكي از علماي بخارا بود  كه چند روز پيش من آن را خريدم و به يكي از علماي تاشكند فروختم.

نام و اوصاف خريدار را پرسيدم. او فقط همينقدر گفت كه نامش عنايت الله تاشكندي بود و چيز ديگري از او نمي دانست. از مردم بخارا كه در مكه بودند در مورد اين فرد پرسيدم هيچ كس اطلاعي از او نداشت. به چند محله كه مردم بخارا در آن ساكن بودند سر زدم اما هيچ اثري از او نيافتم. همچنين روزي در يكي از محله هاي بيرون مكه به شخصي به نام عبدالقادر تاشكندي برخوردم او هم گفت: من عنايت الله را مي شناسم و نامش ميرعنايت الله هست اما نمي دانم خانه و جايش كجاست. تا اينكه يك روز در حين طواف دست به دعا شدم و از خداوند خواستم تا مرا به مقصدم برساند. هفته اي گذشت و من حيران و سرگردان در فكرخواسته ام بودم. تا اينكه به يك تاجر دمشقي به نام ابوعرب برخوردم او از لباس ها و قيافه ام فهميد من سوري هستم مرا به مغازه اش برد و از سرزمين شام و حالات آنجا از من چيزهايي پرسيد. كمي در مورد خواسته ام و آن مرد بخارايي صحبت كردم. ناگهان گفت:‌اين مغازه روبرو مال داماد شيخ عنايت الله هست. به والله قسم از خوشحالي مي خواستم بال دربياورم. سريعا پيش دامادش رفتم و از او خواستم تا مرا به خانه پدر زنش ببرد و او هم مرا راهنمايي كرد. به آنجا كه رسيدم شيخ در خانه نبود. چند مرتبه رفتم و آمد تا اينكه او را يافتم و كتاب را از او خريدم.

اما متاسفانه بخش عظيمي از كتابخانه بزرگ و بي نظير علامه ابوغده در آشوب‌هایي كه بين سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۲ در سوريه رخ داد، از بين رفت.

خوشبختانه مقداري كه باقي مانده بود و در اختيار دولت سوريه قرار داشت بعد از برگشت ايشان به كشور، بديشان تحويل داده شد.

🔹 آثار مكتوب

از علامه عبدالفتاح آثار مكتوب زيادي بر جاي مانده است به نحوي كه در تمام بخش هاي علوم اسلامي اعم از تفسير، حديث، فقه، اصول فقه و .. از زمره  متبحرين آن به شمار مي رفتند اما غالب خدمات علمي ايشان معطوف به حديث و تحقيق در كتب بود. از ايشان تاليف ۱۶ كتاب و نيز تحقيق بر  ۴۲ كتاب برجاي مانده است.

🔹 شیخ عبدالفتاح و روش تالیف و تحقیق

از مهمترین ویژگیهای تألیفات شیخ عبدالفتاح ابوغده می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ـ دقت در گزینش کلمه های مناسب، با کیفیت بالا و انسجام سبک.

۲- اعراب گذاری و شرح کلمات مشکل؛

۳- بازنگری و اضافات در نوبت های متعدد چاپ و نشر؛

۴- شیخ عبدالفتاح در تالیف کتب، قوائد و معلومات مهم را طی سالها، اندک، اندک،جمع آوری می کردند تا اینکه تبدیل به یک اثر گرانسنگ و قیمتی می شد، همانند کتاب «صفحات من صبرالعلماء» که در مدت ۲۰ سال آن را جمع آوری کرد.

ايشان در تحقيق كتاب ها و بيان نكته ها چنان دقيق و متبحر بودند كه گاهي تحقيق ايشان بر يك كتاب چند برگي، نزديك به دويست صفحه شده است.

شيخ عمر بن حامد جيلاني در مورد تاليفات و تحقيقات علامه ابوغده مي گويد: شيخ عبدالفتاح ابوغده نزديك به پنجاه كتاب تاليف و تحقيق نموده كه بيشترين آنها در زمينه خدمت به حديث نبوي شريف بوده است. كسي كه در كتاب هاي ايشان نگاهي بيندازد، نمي تواند بگويد كه كدام كتاب از ديگري بهتر است زيرا كه تمام تاليفات ايشان در نهايت زيبايي و با اطمينان كامل انجام گرفته است.

🔹 برخي از آثار علامه ابوغده:

و از آثار تاليفي ايشان كتابهاي زير را مي توان نام برد:

۱- مسألة خلق القرآن وأثرها في صفوف الرواة…

۲- صفحات من صبر العلماء على شدائد العلم والتحصيل

۳- كلمات في كشف أباطيل وافتراءات

۴- العلماء العزاب الذين آثروا العلم على الزواج

۵- قيمة الزمن عند العلماء

از جمله كتابهايي كه ايشان مورد تحقيق قرار داده اند موارد زير را مي توان نام برد:

۱- الرفع والتكميل في الجرح والتعديل از امام عبد الحي لكنوي

۲- رسالة المسترشدين از امام الحارث المحاسبي

۳- التصريح بما تواتر في نزول المسيح از علامه محمد أنورشاه كشميري

۴- فتح باب العناية بشرح كتاب النقاية في الفقه الحنفي از علامه ملا علي قاري هروي

۵- المنار المنيف في الصحيح والضعيف للإمام ابن قيم الجوزية

🔹 اقوال بزرگان در مورد شيخ

آنچه از اهل علم پيرامون شخصيت، علم و منزلت، اخلاق ايشان ذكر شده همه بيانگر اين است كه ايشان براي اعلاء كلمه الله از هيچ كوششي دريغ ننموده و از ايشان مي توان به عنوان يك نمونه و الگو براي پويندگان راه علم و دين نام برد.

علامه ندوي در ضمن يادداشتي ايشان را با صفاتي از قبيل، علامه محدث، محقق دعوتگر پرهيزگار و متقي، فقيه اصولي ياد مي كند و در جايي ديگر مي نويسند: عالم رباني و مربي و يادآورنده سلف صالح از نظر همت و بلندنظري و متبحر بودن در علوم متعدد مي باشد

علامه محدث احمد نصيب الحاميد مي گويد: عالم بزرگوار، محدث ماهر ، اصولي متبحر و محقق باريك بين.

علامه مفتي محمد تقي عثماني، علامه ابوغده را از جمله كساني مي دانند كه كم‌نظير هستند و مانند آنها كمتر يافت مي شود.

🔹 پايان عمر و  وفات

استاد ابوغده-رحمه الله- در سالهاي عزيمت به سوريه چند مرتبه به خاطر بيمار چشم مورد مداوا قرار گرفتند و در خلال اين سالها از بيماري كبد نيز رنج مي بردند. در سال ۱۴۱۷ براي مداوا عازم سعودي شده و در بيمارستان تخصصي ملك فيصل بستري شدند و در ماه رمضان همان سال بود كه بر درد ايشان افزوده شد و نهايتا در بامداد روز يكشنبه ۹ شوال جان به جان آفرين تسليم نمودند. و توسط فرزندشان سلمان و شاگرد هميشه همراه شان شيخ محمدرشيد غسل داده شده و بعد از نماز ظهر همان روز بر ايشان نماز گزارده شد.

دولت سوريه بمجرد مطلع شدن از وفات ايشان پيشنهاد ارسال هواپيمايي اختصاصي جهت بردن جنازه ايشان به سوريه را داد، اما با مخالفت خانواده ايشان، چنين كاري صورت نگرفت.

جنازه ايشان با يك هواپيماي اختصاصي به همراه خانواده و دوستان ايشان به مدينه منوره برده شد و بعد از نماز عشا در مسجدالنبي بر ايشان نماز گزارده شده و در جنة البقيع دفن گرديدند.

🔹 برخی از منابع:

۱٫البیومی، محمدرجب، النهضه الاسلامیه و.. دارالقلم، دمشق، ۱۴۲۰

  1. مکی، مجد،رجال فقدناهم، درالقلم، دار ابن حزم، بیروت، ۱۴۳۳

۳٫هاشمی، محمد علی،الشیخ عبدالفتاح ابوغده کما عرفته، دارالبشائرالاسلامیه، بیروت ۱۴۲۵

  1. سایت‌های: شیخ ابوغده، سنی آنلاین، رابطه علماء الشام و ..

✍🏽:عصمت الله پورمحمد تیموری

  • نویسنده: عصمت الله پورمحمد تیموری