در بسیاری مواقع رسول خدا برای سوگند می‌گفت: «لا ومقلب القلوب» [خیر به گردانندهٔ قلب‌ها قسم]؛ در لغت‌نامه‌ها آمده است که قلب به خاطر تغییر و دگرگونی فراوانش به این نام معروف است. به همین خاطر در حدیث وارد شده است که گاهی یک شخص بامداد مؤمن است اما شب هنگام کافر و بی‌دین می‌شود […]

در بسیاری مواقع رسول خدا برای سوگند می‌گفت: «لا ومقلب القلوب» [خیر به گردانندهٔ قلب‌ها قسم]؛ در لغت‌نامه‌ها آمده است که قلب به خاطر تغییر و دگرگونی فراوانش به این نام معروف است.

به همین خاطر در حدیث وارد شده است که گاهی یک شخص بامداد مؤمن است اما شب هنگام کافر و بی‌دین می‌شود یا اینکه شب مؤمن است اما بامداد کافر می‌شود و ایمانش را از دست می‌دهد. ممکن است کسی گمان کند که عنان قلبش را در دست دارد و هر وقت بخواهد می‌تواند اطاعت کند یا دست به گناه بزند؛ به میل خود به خدا روی ‌آورد و هر وقت هم بخواهد از او روی ‌بگرداند؛ در حالی که نمی‌داند این گونه نیست و قلبی که در سینه‌اش نهفته است از او فرمان نمی‌برد. زیرا گاهی پیش می‌آید که شخص پس از نافرمانی از خداوند خواهان ارتباط با اوست و پس از گناه میل به عبادت دارد اما قلب از او فرمان نمی‌برد و در اختیارش نیست. 

 

به همین مناسبت خداوند متعال فرموده است: 

 «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» [انفال: ۲۴] و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل مى‌گردد. 

 طبری می‌گوید: حول به معنی واقع شدن بین دو چیز است و هر‌گاه خداوند متعال میان بنده و قلبش حایل شود و راه درک و فهمش را ببندد، هیچ‌گاه بنده نمی‌تواند راهی به سوی آن بگشاید. گاهی شخص قلبش را جستجو می‌کند اما آن را نمی‌یابد به همین خاطر به درگاه خدا روی می‌آورد و آستانش را می‌کوبد تا شاید قلبش را بیابد. 

در برخی از آثار آمده است که انسان مسلمان در سه جا قلب خود را می‌جوید: هنگام گوش دادن قرآن، در مجالس ذکر و هنگام خلوت. او در اینجا‌ها قلبش را جستجو می‌کند تا آن را با یاد خدا زنده ‌کند. البته نمی‌توان تنها به این سه مورد بسنده کرد زیرا راه‌های خیر فراوان است و انسان می‌تواند قلبش در آن‌ها بیابد؛ انسان مؤمن گاهی قلبش را در دست کشیدن بر سر یتیم می‌یابد و گاهی در عیادت بیمار؛ گاهی در دیدار برادر مؤمن خود و گاهی در پاسداری و نگهبانی در راه خدا؛ گاهی در طلب علم دانش و گاهی در جهاد با ظالمان؛ گاهی در یاری مظلومان و گاهی در همکاری در راه خیر… 

بدین ترتیب راه‌های خیر در برابر انسان مسلمان فراوان است و می‌تواند از هر غنیمتی سهمی به دست آورد. مؤمن از هیچ کار خیری سیر نمی‌شود تا اینکه سرانجام بهشت را از آن خود کند. به طور خلاصه تنها جایی که انسان مؤمن می‌تواند قلب گمشده‌اش را در آنجا بیابد محضر خداوند است و اگر خدا را دریابد قلبش را یافته است و همه چیز را دارد. گریز از خدا تنها به سوی اوست و به همین خاطر در دعای رسول خدا آمده است: خدایا هیچ پناهی از تو نیست مگر درگاه تو. 

حافظ ابن رجب حنبلی در این باره صحنهٔ زیبایی را ترسیم می‌کند و نشان می‌دهد که انسان چه وقت می‌تواند قلبش را بیابد. 

او می‌گوید: یکی از یاران ذو النون مصری در کوچه‌ها می‌گشت و با گریه می‌گفت: قلبم کجاست؟ چه کسی قلبم را یافته است؟ روزی که از کوچه‌ای می‌گذشت می‌بیند مادری فرزندش را کتک می‌زند و کودک به شدت گریه می‌کند؛ آن‌گاه او را از خانه بیرون انداخت و در را به رویش بست. کودک گریه کنان به چپ و راست می‌نگریست و نمی‌دانست کجا برود و به چه کسی پناه ببرد. بنابراین به سوی در بازگشت و سرش را بر آستانش نهاد و پس از لحظاتی در‌‌ همان جا به خواب رفت. وقتی از خواب بیدار شد با صدایی گریان به مادرش گفت: مادرم دری را که تو به رویم بسته‌ای چه کسی آن را بر من خواهد گشود؟ وقتی تو مرا از خود رانده‌ای چه کسی دلش به حالم خواهد سوخت؟ وقتی تو بر من خشم گرفته‌ای چه کسی پناهم خواهد داد؟ مادر با شنیدن نیایش کودک دلش به رحم آمد و در را گشود، کودک را در آغوش گرفت و به داخل خانه برد. بر سر و روی کودک بوسه می‌داد و می‌گفت: فرزند عزیزم پارهٔ تنم؛ تو خود باعث شدی تا بر تو خشم بگیرم و با تو چنین رفتار کنم؛ اگر حرفم را گوش می‌دادی هیچ آزاری از من به تو نمی‌رسید… 

آن مرد با مشاهدهٔ این صحنه بی‌درنگ قلبش را یافت و با صدای بلند فریاد زد: قلبم را یافتم… قلبم را یافتم…

 

نویسنده:  فتحی ابو الورد

مترجم: وفا حسین پور