روز پنجشنبه هفته گذشته در مسافرتی که به شهر تاریخی «خواف» داشتم ، جهت ادای نماز عصر به یکی از مساجد شهر رفتم. نماز جماعت تمام شده بود و من که مسافر بودم، وضویی گرفته در گوشه ای از مسجد به تنهایی به نماز ایستادم. چند نفری از مقتدی ها، هنوز داخل مسجد بودند […]
روز پنجشنبه هفته گذشته در مسافرتی که به شهر تاریخی «خواف» داشتم ، جهت ادای نماز عصر به یکی از مساجد شهر رفتم. نماز جماعت تمام شده بود و من که مسافر بودم، وضویی گرفته در گوشه ای از مسجد به تنهایی به نماز ایستادم.
چند نفری از مقتدی ها، هنوز داخل مسجد بودند و هر کس در کناری، مشغول ذکر و تلاوت بود.
دو رکعت نماز مسافری ام که به اتمام رسید، مردی میانه سن، که قیافه اش می گفت فرهنگی (معلم) است، آرام به من نزدیک شد و سلام و علیکی کرده مصافحه نمود و بسیار مؤدبانه گفت: ببخشید جناب مولوی! پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ می فرمایند: مسلمان آئینه ی مسلمان است. و مسئولیت مسلمان، این است که اگر عیبی در برادر مؤمن خود دید، به او گوشزد کند.
من که کمی جا خورده بودم عرض کردم: خواهش می کنم، بفرمائید.
گفت: شما وقتی در نماز ایستادید، بعد از تکبیرافتتاح و هنگام بستن دستان، کُتِ خود را جمع نمودید که این کار، به نظرم عمل منافی سکون و آرامش در نماز است.
راست می گفت، عادتی است که در سرم نشسته و باید ترکش کنم.
دوباره معذرت خواست و من نیز بابت این تذکر بجا و خیرخواهانه از او تشکر کردم .
بعد از رفتنش لختی اندیشیدم و با خود گفتم: خدا خیرش دهد؛ براستی آئینه ای صاف بود که عیبم را جلو رویم به من نمایاند و چه خیرخواهانه عیبم را گفت.
براستی اگر همه ما، وقتی ایرادی در رفتار و کردار دیگری می بینیم، برای خودش و جلو خودش و نه پشت سرش و جلو دیگران به او گوشزد کنیم، دنیای ما مدینه فاضله خواهد شد.
خدا خیرش دهد که براستی مؤمنی بود که آئینه مؤمن بود!
حسین سلیمان پور