افضل‌الدين بديل بن علي نجار معروف به خاقاني شرواني يكي از شاعران مشهور و به نام ادب فارسي است، وي بنا بر تصريحي كه در ابياتش آمده، در سال 500 هجري ديده به جهان گشود، او سروره:دور كمال پانصد هجري شمار و بس   ***   كان پانصد دگر همه دور محال بودخلقند متفق كه چو خاقاني […]

افضل‌الدين بديل بن علي نجار معروف به خاقاني شرواني يكي از شاعران مشهور و به نام ادب فارسي است، وي بنا بر تصريحي كه در ابياتش آمده، در سال 500 هجري ديده به جهان گشود، او سروره:
دور كمال پانصد هجري شمار و بس   ***   كان پانصد دگر همه دور محال بود
خلقند متفق كه چو خاقاني نزاد ***  اين پانصدي كه مدت دور كمال بود

از آنجا كه پدرش نجاري بيش نبود و مادرش نيز كنيزكي تازه مسلمان، وي در خانواده‌اي از سطوح پايين جامعه بدنيا آمد.
او در كودكي از سايه‌ي مهر پرور پدر محروم شد و در زير چتر مهر مادري رشد كرد  و عمويش كه انساني انديشمند و طبيب و اديب بود تربيت و آموزش او را به عهده گرفت، و به او ادب و ديگر علوم لازمه را آموخت.
تا اينكه با پيدايش قريحه‌ي ادبي در وي، نزد ابوالعلاء گنجوي زانوي تلمذ زد و آداب و روش شعر و شاعري را آموخت، و با همين واسطه به دربار شروانشاه راه يافت، و از مقربين دربار شد.
او براي اينكه شاعري عادي نباشد، كوشيد تا دانش هاي گوناگون بياموزد و از آنها همه در شعر خويش مايه گرفت غير از لغت و ادب و كلام و نجوم و حكمت و طب،‌تفسير نيز خاطر او را كه به هر حال جوياي نوعي امتياز بود جلب كرد و انعكاس اين همه در شعر او سخنش را رنگي خاص داد.(1)
طبع بلند و شهرت و همت او را تحريك مي‌كرد تا از دربار شروان‌شاه بگريزد، و به دربارسلجوقيان بپيوندد تا اينكه با شنيدن خبر دستگيري سنجر و كشته شدن امام محمدبن يحيي آبي سرد بر پيكر انديشه‌هايش ريخته شد. وي در سفر اول حج خود هنگامي كه از مداين عبور مي كرد، ‌شعري بس غرا و دلكش سرود كه با شنيدن آن دل هر خفته‌اي بيدار مي‌شود و بر وجود انسان تلنگري مي‌زند.
           هان اي دل عبرت بين از ديده نظركن هان ***    ايوان مدائن را آئينه‌ي عبرت دان
          يك ره ز لب دجله منزل بمدائن كن   ***        وز ديده دوم دجله بر خاك مدائن ران

زنداني شدن خاقاني
او دوباره به شروان برگشت و در پي آن شد تا آنجا را ترك كند كه هنگام گريز به دست ماموران شروان‌شاه افتاد و اين كار وي شروان را سخت خشمگين كرد و او را به زندان افكند و بنا بر بعضي اقوال وي به جهت عدم پذيرش مقام وزارت به زندان افتاد.
قزويني مي‌نويسد: گويند كه پادشاه شروان او را تكليف  وزارت نمود، قبول نكرد پادشاه او را محبوس نمود و مدتي در حبس ماند پادشاه دو نفر از روستاييان را در محبس با او همصحبت نمود،‌حكيم از حماقت ايشان و همنفسي ايشان دلتنگ شد. و به پادشاه اعلام نمود كه به هر خدمت فرمايي مطيعم وليكن مصاحبت اين اشخاص را صابر و قادر نيستم پس شروان‌شاه او را بيرون آورد و وزير نمود.(2)
او در طول زندگي خود علاوه بر فراز و نشيب‌هاي درباري، مصيبت‌ها و غم‌هاي سنگيني از قبيل مرگ همسر و دو تن از فرزندانش كه به سن جواني و نوجواني رسيده بودند را متحمل شد تا اينكه در سال 595 در مقبر‌ه‌الشعراي تبريز در آغوش خاك آرام گرفت.
دولتشاه سمرقندي وفات وي را 583 دانسته و در اين  مورد مي‌نگارد:‌ وفات افضل‌الدين خاقاني در شهر تبريز بود و در سنه اثنين و ثمانين و خمسمائه در سرخاب تبريز آرميده است و مرقد او اليوم مشهور و مقرر است.(3)
اما بنا بر گفته‌ي دكتر سجادي قول صحيح در مورد تولد 520 و در مورد وفات 595 مي‌باشد.

آثار خاقاني
خاقاني نيز همانند ديگر شعرا از زندگي خود ره‌توشه‌اي مملو از پند و اندرز و حكايات و مدايح براي آينده‌گان باقي گذاشته است، كه آنها عبارتند از:
1. ديوان اشعار معروف به كليات خاقاني مشتمل بر هفده هزار بيت
2. تحفه ‌الخواطر و زبده‌الضماير معروف به تحفه‌العراقين كه پس از بازگشت از سفر حج و در شروان در حدود سال550 در شش مقاله سروده است.(4)
3. منشآت خاقاني حاوي چند نامه كه به بزرگان زمان خود نوشته است.(5)

 شعر خاقاني
چنانچه پيشتر گفته‌ي زرين‌كوب مبني بر تسلط خاقاني بر علوم مختلفه از قبيل لغت و ادب و كلام و نجوم و… گذشت، از همين جهت شعر وي داراي آهنگي خاص مي‌باشد كه هر كس به آساني نمي‌تواند از راز و رمزهاي آن آگاه شود بگونه‌اي كه بعضي بر اين باورند كه فقط 500 بيت از ديوان او را مي‌توان به سادگي شرح داد و دگر همه داراي اشارات و كنايات مختلف به علوم و حوادث و … مي‌باشد.
چنانچه مي‌آيد: انوري و خاقاني دو تن از دشوارگوترين شعرا مي‌باشند و فهم اشعار ايشان براي همگان ميسر نيست و مستلزم داشتن اطلاعات زبان‌شناسي، تاريخي و فرهنگي وسيع است.(6)
دهخدا در مورد چيره دستي خاقاني  در شعر اين‌گونه اظهار نظر مي‌كند: خاقاني از جمله ي بزرگترين شاعران قصيده‌گوي و از اركان شعر فارسي است، قوت انديشه و مهارت او در تركيب الفاظ و خلق معاني وابتكار مضامين جديد و پيش گرفتن راه‌هاي خاص در توصيف و تشبيه مشهور است.(7)
و ديگر اينكه وي با شاعران ديگر زمان خود رابطه داشته و كه از آن جمله مي‌توان به نظامي گنجوي،‌ابوالعلاء گنجوي، فلكي شرواني، و رشيدالدين وطواط، مجيرالدين بيلقان و جمال‌الدين عبدالرزاق و اثيرالدين اخسيكتي و … اشاره نمود.(8)

مذهب خاقاني
چنانچه در مبحث مذهب نظامي گذشت، شهر گنجه شهري كاملا سني مذهب و متعصب بو ده اند و به سبب فاصله‌ي كم بين محل زندگي خاقاني با محل زندگي نظامي اين خود مي‌تواند از بُعد محيطي و جغرافيايي دليلي بر سني بودن خاقاني باشد و گذشته از اين بنا بر قول دائره‌المعارف الاسلاميه خاقاني در شهر گنجه ديده به جهان گشوده است چنانچه در مدخل خاقاني مي‌آيد: شاعرٌ فارسيٌ‌ولد في گنجه(9)« خاقاني شاعري فارسي‌گوي است كه در شهر گنجه ديده به جهان گشوده است»
در ابتداي اين بحث بايد يادآور شوم كه بنا بر قول بعضي متون و بالاخص معاصرين خاقاني شاعري شيعه مذهب معرفي شده است، در اين راستا بر اين شدم تا در قدم اول اين شبهه جواب داده شود و سپس با ذكر دلايلي محكمه‌پسند مذهب واقعي وي واضح گردد.
متوني كه خاقاني را شيعه معرفي كرده‌اند بالكل يا اكثراً به مجالس‌المؤمنين قاضي نورالله شوشتري و يا طريق‌الحقايق حواله و ارجاع مي‌دهند.
در اين ميان دكتر سجادي با شرح مفصل و جذابي كه بر ديوان خاقاني نگاشته اين موضوع را از قلم نينداخته و ادعاي اين دو نويسنده را باطل و منفي دانسته است، و قسمتي از دلايل وي بر رد ادعاي شوشتري و صاحب طرايق به طور خلاصه نوشت مي‌شود:
سجادي بعد از اشاره به اينكه كه خاقاني سني و شافعي مذهب بوده مي‌نويسد: قاضي نورالله شوشتري طبق رسم و شيوه‌ي خود او را شيعه دانسته است و اشعاري چند در اثبات مدعاي خويش نقل كرده و معتقد است كه در آن زمان خاقاني تقيه ميكرده و عقيده خود را صريحا ذكر نمي‌كرده بلكه در لفافه لغز و كنايه بيان داشته است.
شوشتري مي‌نويسد: در بعضي اشعار به توحيد حق وفناي خود در اشعار اشاره فرموده است:
صورت من همه او شد و صفت من همه او  ***   لاجرم كس من و ما نشنود اندر سخنم
مخفي نماند كه مشرب عذب توحيد داشته و نقش مذهب حق اهل‌بيت بر لوح اعتقاد مي‌نگاشته….
 و يا با استدلال از اين ابيات
خط مجهول ديدم در مدينه   ***   بدانستم كه آن خط آشنا نيست
در آن خط اولين سطري نوشته   ***    كه جوزا نزد خورشيد سما نيست
بجان پادشا سوگند خوردم    ***       كه نزد پادشا جز پادشا نيست
وي پس از شرحي كوتاه اي ابيات را توجيه مي‌كند و مي‌گويد:
مراد از خط مجهول خط رجال‌الغيب و يا ملائكه است و در بيت دوم جوزا كه برج دو پيكر است، كنايه از ابوبكر و عمر است و خورشيد حضرت رسالت يعني ابوبكر و عمر نزد آن حضرت نيستند! چنانكه زعم اهل سنت وجماعت است و مراد به پادشاه اول و دوم در بيت سوم حضرت رسالت است و پس از شرح مفصلي در اين‌باره از تحفه‌العراقين نيز  در اين‌باب با همين توجيهات دليل آورده.
 صاحب طرايق‌الحقايق نيز در اين‌باب دلايلي آورده و او را شيعه معرفي كرده است.
علوي دوست‌باش خاقاني  ***   كز عشيره علي است فاضل تر
بدشان به ز مردم نيكو  ***  نيك‌شان از فرشته كامل‌تر
 و همچنين در ستايش مشهد منور حضرت اميرالمؤمنين در تحفه‌العراقين مي‌گويد:
سرها بيني كلاه در پاي   ***   در مشهد مرتضي زمين‌ ساي
سجادي مي نويسد: و نيز قصايدي كه در اشتياق خراسان سروده است را بر شيعي بودن او دليل گرفته است.
وي مي‌افزايد: اما بطور كلي از هيچ يك از اين ابيات شيعي بودن او مسلم نمي‌شود، سجادي در ادامه با ذكر دلايلي از اشعار خاقاني بر سني بودن وي اصرار مي‌ورزد.
در اينجا بايد يادآور شوم كه علاوه بر دلايل سجادي نه تنها  دو بيت:
 علوي دوست‌باش خاقاني   ***    كز عشيره علي است فاضل تر
 بدشان به ز مردم نيكو  ***     نيك‌شان از فرشته كامل‌تر
نه تنها بر شيعه بودن او دلالت نمي‌كند بلكه دليلي واضح و صريح بر سني بودن خاقاني مي‌باشد.
چه بنا بر اعتقاد اهل تشيع نسل حضرت علي كه ائمه باشند همه معصوم هستند و در ميان آنها شخص بد وجود ندارد،‌ كه اين بيت بر آنها اطلاق شود بلكه اين برخاسته از اعتقاد اهل سنت مي‌باشد كه قائل به عدم عصمت آنها بوده و ايشان را همانند ديگر انسان‌ها( سواي دودمان و نسب ) مي‌پندارند.
گذشته از اين قيل و قال‌ها ذكر صريح و بدون ابهام خلفاي راشدين و ائمه‌ي مجتهدين و بعضي از بزرگان مذهب شافعي جاي هيچ شك و شبهه‌اي را باقي نمي‌گذارد.
او در ابتداي ديوان خود مهر و دوستي چهاريار را لازمه‌ي ايمان مي‌داند، آنجا كه مي‌سرايد:
بي مهر چاريار دراين پنج روزه عمر  ***  نتوان خلاص يافت از اين ششدر فنا (10)
ويا در قصيده‌اي در مدح عصمة‌الدين خواهر منوچهر سروده:
پيشت آرم چاريارش را شفيع    ***  كز هدي‌شان عزّ و والا ديده‌ام(11)
و در مدح جمال‌الدين موصلي كه كعبه را تعمير كرده بود در مطلع چهارم مي‌گويد:
بوبكر سيرتست و علي علم تا ابد ***  من در دعا بلالش  و در حكم قنبرش
و يا در قصيده‌اي در مدح خواجه همام‌الدين مي‌گويد:
ما امتيم و شاه رسولست و او عمر  ***    فرزند او علي فرخ كامران ماست
و در مرثيه‌ي امام ناصرالدين ابراهيم سروده:
خلافت‌دار احمد بود و هم احمد ندا كردش  ***  كه فاروق فريقين و ذوالنورين فرقان         
در چند بيت در همين قصيده مي‌سرايد:
علي را گو كه غوغاي حوادث كشت عثمان را*** علي‌وار از جهان بگسل كه ماتم‌دار عثماني 
او در اين تمثيل زيبا به خود خطاب مي‌كند  همانگونه كه حضرت علي در سوگ شهادت عثمان نشست تو هم اي نفس بر سوگ اين رادمرد كه به حضرت عثمان شباهت دارد بنشين و همانند حضرت علي از دنيا و تعلقات آن كناره‌گيري كن و به آن دل‌مبند.
علاوه بر اين دلايل وجود چند رديه ي صريح بر روافض مدعا را واضح تر مي‌كند، ‌او مي‌گويد:
اين روافض كه امتيان شيطان‌اند ***   بي‌دين‌اند و سخت بي‌ايمان‌اند
از بس كه خطا فهم و غلط پيمان‌اند ***خاقاني را خارجي مي‌دانند(12)
و يا دربيت ديگري سروده:
زان قفاعي (13)كه سنت عمرست  *** رافضي نيستم چرا نخورم
به حتم خاقاني نام حضرت عمر را در اينجا به خاطر تعصب ذكر كرده است.
با ناديده گرفتن اين همه دليل ،‌ابياتي در ميان اشعار او يافت مي‌شود كه بر سني بودن او دلالت مي‌كند، كه از آن ميان مي‌توان به رؤيت خداوند اشاره كرد.
چنانچه در بيوگرافي نظامي گذشت، مسئله‌ي ديدار خداوند از مواردي است كه از ديرباز بين اهل سنت و تشيع مورد اختلاف بوده، بگونه‌اي كه اهل تشيع قائل به عدم رؤيت خداوند در دنيا وآخرت مي‌باشند ولي اهل سنت بر اين عقيده هستند كه در آخرت  ديدار خداوند براي بهشتيان ممكن خواهد شد، خاقاني بر اين اساس چند بيت را چنين سروده.
رؤيت حق بر سر معتزلي   ***    ديدني نيست، ببين انكارش
معتقد گردد از اثبات دليل   ***     نفي لاتدركه‌الابصارش
خوش جوابي كه خاقاني داد   ***       از پي رد گفتارش
گفت من طاعت آنكس نكنم  ***      كه نبينم پس از آن ديدارش
همه اين شواهد شعري و اعتقادي و محيطي  با هم مي‌توانند دلايل محكمي بر سني بودن خاقاني باشند، به اميد اينكه جايگاه و معتقدات آنها بيش از پيش براي ما نمايان شود و نسل امروز بتوانند با استفاده از نصايح گفته‌ها و انديشه‌هاي آنها سطح اخلاقي و فرهنگي جهان را ارتقا بخشيده، و طرح نودراندازند.
عصمت الله پورتیموری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ زرين كوب، عبدالحسين،‌با كاروان حله، تهران، انتشارات علمي، 1378 ص190
  2ـ قزويني، زكريا بن محمد، آثارالبلاد و اخبارالعباد، ترجمه با اضافات از جهانگير ميرزا قاجار بتصحيح و تكميل ميرهاشم محدث، تهران، اميركبير، سال 1373،  ص683
3ـ  سمرقندي، امير دولتشاه، تذكره الشعراء، به همت محمد رمضاني، انتشارات پديده خاور، بي‌جا،ص66
4ـ  ن نفيسي، سعيد، تاريخ نظم و نثثر در ايران و در زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري، انتشارات فروغي، جلد اول،  ص104
5ـ  مقدمه‌ي سجادي بر ديوان خاقاني ص58
6ـ  بويل، جي، آ،‌مترجم حسن انوشه، تهران، اميركبير، چاپ اول 1366تاريخ ايران كمبريج ج5ص534
7ـ  دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، چاپ دوم از دروه جديد ، سال 1377ج 6ص9328
8ـ  انوري، حسن، تهران، سخن، 1387 فرهنگ اعلام انوري ج1 ص631
9ـ  الشنتاوي، احمد،تهران، جهان، بي‌تا،  دائره‌المعارف الاسلاميه ج8ص193، چاپ سنگي
10ـ  خاقاني، بديل بن علي، مقابله‌ با قديمي‌ترين نسخ و تصحيح، و مقدمه و تعليقات بكوشش ضياءالدين سجادي، تهران، زوار، 1368، ص6، حواله هاي مذكور بر اساس اين نسخه مي‌باشد
11ـ  ديوان  خاقاني ص275
12ـ  ديوان خاقاني ص715
13ـ   قفاع به نوشيدني اطلاق مي‌شود كه از مخلوط آب گندم و خرما گرفته مي‌شود، چنانچه آمده: شراب يتخذ من القمح و التمر( الفقه الاسلامي و ادلته ج4ص2596)