مولانا ابوبکر تایبادیاز بلوك باخرز و تايباد دانشمندان، علما و عرفائي برخاستهاند كه صیت شهرتشان آفاق را در برگرفته و جوانب مختلف حیات پربرکتشان هم اکنون در كتب تواريخ و تذكرهها مسطور است. يكي از چهرههاي تابناك عالم عرفان كه در نيمه دوم قرن هشتم هجري شهر تايباد را كانون استفاده و استفاضه از وجود […]
مولانا ابوبکر تایبادی
از بلوك باخرز و تايباد دانشمندان، علما و عرفائي برخاستهاند كه صیت شهرتشان آفاق را در برگرفته و جوانب مختلف حیات پربرکتشان هم اکنون در كتب تواريخ و تذكرهها مسطور است.
يكي از چهرههاي تابناك عالم عرفان كه در نيمه دوم قرن هشتم هجري شهر تايباد را كانون استفاده و استفاضه از وجود خود قرار داد و صيت شهرتش تا آنجا رسيد كه اميرتيمور گوركان شخصاً بديدار او شتافت مولانا ابوبكر تايبادي است.
مولانا ابوبكر زينالدين تايبادي دانشمند و عارف معروف، شاگرد نظامالدين هروي است و از روحانيت شيخالاسلام احمد جامي تربيت معنوي يافته و بعضي او را مريد ابوطاهر خوارزمي نوشتهاند. ]فرهنگ معين جلد پنجم صفحه 376. [
وی از اجلّه علما و عرفا و اولياي قرن هشتم هجرت و جامع كمالات صوري و معنوي می باشد و در علوم ظاهري كامل و در صفاي باطن و كشف و شهود بحري بوده بيساحل و خواجه بهاءالدين نقشبندي بخدمت وي رسيده و سيدشريف جرجاني و ملاسعد تفتازاني با آن همه مراتب عالي علمي كه دارند بمقامات وي معتقد و اميرتيمور بدو دست ارادت داده است. گويند وي در سفر به مكه چند روزي در شيراز اقامت گزيد و خواجه حافظ را از غوغاي طاعنان رهائي بخشيد.
و از اوست كه به ملك غياثالدين از حكمرانان وقت نوشته است:
در هر دلكي از تو نهيب است بترس
افراز ملوك از نشيب است بترس
درهرستمي باتو حسيب است بترس
با خلق ستمگري كني و ننديشي
(جلد پنجم ريحانهالادب صفحه 27.)
محيط زندگي زينالدين ابوبكر تايبادي
زينالدين ابوبکر تايبادي با تركتازيهاي تيمور به شهرهاي خراسان معاصر است. قرن زندگي او كه همان قرن زندگي نورالدين عبدالرحمن جامي است، از دورههاي ناپايدار تاريخ ايران بشمار ميرود و اساس دولتهاي محلي مانند آلكرت در هرات و سربداران در سبزوار با حملات تيمور گوركان فرو ميريزد.
اما در ايندوره عقايد متصوّفه گسترش مييابد و اين عقايد و افكار در شرق و غرب ممالك اسلامي آنزمان انتشار و رواج مييابد.
نامه مشايخ جام به زينالدين ابوبكر تايبادي و دعوت او به ملاقات با اميرتيمور
در حدود سالهاي 782 و 783 هجري قمري كه اميرتيمور براي قلع و قمع امير غياثالدين پيرعلي عازم هرات بود، پس از تسخير سرخس به طوس و جام عزيمت نمود و چند روزي در تربت شيخ جام اقامت نمود و از مشايخ خاندان شيخ احمد جامي كه بخدمت او رسيده بودند خواست كه ترتيبي فراهم آورند تا مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي كه در عرفان و تصوف و وارستگي در صفحات خراسان مشهور بود و در تايباد ميزيست، بخدمت او بشتابد. ولي مولانا زينالدين ابوبكر با وجود آنكه فاصلة تايباد تا شهر جام زياد نبود تقاضاهاي مكرر مشايخ جام را نپذيرفت و از رفتن بخدمت اميرتيمور امتناع نمود و در جواب مشايخ جام نامهاي نوشت و با كمال زيركي و دانائي دلايل عدم قبول خود را در تشرف بحضور سلطان بيان كرد و عدم آشنائي با آداب و رسوم شهري و درباري را بهانه آورد و گفت چون من شخصي منزوي و روستائي هستم نميتوانم رسم خدمت پادشاه را بجاي آورم و ديگر اينكه در عالم خلسه و در حالتي بين خواب و بيداري مرا از اين كار نهي فرمودند و در چند نوبت ديگر اين ممانعت و نهي را تكرار و تأكيد نمودند و لذا پس از وصول اين نامه اميرتيمور مصمّم گرديد كه خود شخصاً به زيارت مولانا برود.
متن نامه ابوبكر تايبادي در جواب مشايخ جام
وصول خطاب مخاديم عظام بدين كمترين انام و ساير اهالي اهل اسلام مبارك باد باضعاف آن خدمات وافر بموقف عرض ميرساند بعز قبول موصول باد. اشارت و التفات خاطر مبارك مخدوم جهانيان پادشاه اهل ايمان لازال فيحفظ الرحمان آيا به چه فخر ميتوان بهتر از اين بر آراي منير پوشيده مباش كه بعد از تفقد پادشاه اسلام كه از احرام حضرت ايشان توقع انواع كمالات دوجهاني توان داشت روستائي را قوت آن نباشد كه بيمانع عظيم به تكليف توقف تواند نمود و چرا نمايد، پيش از تفقد حضرت از براي استكشاف مصلحت اين معني بزيارت مسجد متبرك رفته شد و استخارت كرده دعا كرد سنه خفيه افتاد و در ميان خواب و بيداري منع به مبالغه ديده شد و بعد از تفقد حضرت خصوصاً در اين هفته چندبار اينحالت بر حضرت عزت رفع كرد و بكرات در واقعه تنبيه و اشارت بمنع و رد يافته شد و حقا كه اين منع را هيچ سبب نميدانم غير از ضعف و عجز خويش از اداي حقوق باز بر مخالفت اين تنبيه و اشارت بكدام دل خراب نمايم و بر تحمل تهمت تفسير بكدام قوت توانم ارحمي يا رحيم عليما اگر تنبيهات و اشارات حق است و تقرير اين فقير صدق برائت اين حقير از تهمت تقصير در دلها فرود آر يا مقلبالقلوب و الابصار و چون مقدور اين بيچاره جز دعا نيست و راه دعا از همهجا به حضرت كبريا يكي است اين مسكين را در حق پادشاه اسلام مقبول گردان رحيما بحرمت قوت و قدرت و بينيازي تو كه بر ضعف و عجز و نيازمندي او ببخشاي.
سر پادشاهان گردن فراز
بدرگاه تو بر زمين نياز
كريما چون مدتي اين بنده خود را سبب اماني بسياري از بندگان داشتي اين نعمت را در حق همگنان پايندهدار،
يا رب تو مرين سايه يزداني را
بگذار در اين جهان جهانباني را
اندر كنف عاطفت خويششدار
اين حامي بيضة مسلماني را
و مأمول از كرم حق تعالي آنست كه مانع و عذر اين ضعيف را بر پادشاه اسلام مقبول و آشكار گردانند و حكم حضرت حق راست كه واسطة اين معني كه را گرداند. كاين كار دولت است كنون تا كه را رسد. دولت دو جهاني درتزايد باد[نقل از كتاب اسناد و نامههاي تاريخي صفحه 336].
سفارش فرزندان شيخ جام و باقي مشايخ جام به اميرتيمور گوركان
مكتوب حضرت شيخالاسلامي مولانا ابوبكر تايبادي به اميرتيمور گوركان در سفارش فرزندان شيخ جام و باقي مشايخ به اميرتيمور گوركان بشرح زير است:
«حضرت معبود طريق بهبود ارزاني دارد «انه رؤف بالعباد» خداي عزّوجل مرتشييد ارزاني ملكداري و مباني جهانداري را وسيلتي بزرگ نهاده است و آن مشيت بالتفات خاطر پاكان درگاه و مشايخ آگاه قدسالله ارواحهم كه به حقيقت پادشاهان دين و دولتند و شاهان دنيا در نظر عنايت ايشانند چنانكه شيخالاسلام احمد جام قدسالله روحهالعزيز فرمودند:
زير گليمشان جم وخاقان وقيصرند
شاهان دلق پوش كه كمتر حمايتي
و از قبيل تشبث بارواح آن پاكان است كه از براي تعظيم ايشان رعايت جانب فرزندان ايشان كنند قطع نظر از آنكه آن فرزندان به ذات و معاملت خود مستحق آن نظر باشند كه در مقامات شيخ ابوسعيد ابوالخير قدسالله روحهالعزيز آوردهاند كه آنها كه ما را در حيات درنيافتند بعد از ما رعايت جانب فرزندان ما كنند همچنان است كه ما را دريافتند و در اقامت مراسم خدمت ما كوشيدند و در مقامات شيخالاسلام احمد جام قدسالله روحه آورده است كه هر كس باعتقاد بر ما سلام كرده است يا بر مريدي از مريدان يا بر فرزندي از فرزندان ما، از براي ما، حق سبحانه و تعالي همه را در كار ما كرده است چون موسي و خضر عليهماالسلام از عمارت ديوار آن دو يتيم بشهر انطاكيه فارغ شدند موسي را عليهالسلام وجه آن ديوار گري ظاهر نبود، در توجيه آن خضر عليهالسلام تمسك بصلاح پدر آن يتيمان كرد چنانكه حقتعالي در قرآن از آن خبر داد «و كان ابوهما صالحا» در تفسير آورده است كه ميان آن دو يتيمان و آن پدر صالح هفت پشت بوده و بعضي زيادت نيز گفتهاند پس حمايت آن فرزندان سبب عنايت و حمايت آن پاكان است. اولاد ايشان آنچه اينجااند بشدت مؤنات مبتلي و آنچه نه اينجااند با اين بيم در زحمت جلادند. از حضرت احديت توفيق كرامت باد تا فرزندان شيخالاسلام احمد جام قدسالله روحها و فرزندان كسي ديگر از مشايخ كه باشند بنظر عنايت منظور گردند.
كه قدروقيمت اين منفعت نداند كس
بدان نظر كه تو داني بحال ايشان رس
خنك آنرا كه بود راه بدين دولت و بخت. فيالجمله چون اين مسكين غريق نعمت آن حضرت است و آنچه او را صلاح دولت دنيي و عقبي نمايد، اخفاي آن نوعي از خيانت باشد و بدين نوع سخن جرأت نمود حق سبحانه و تعالي مزيد مرحمت برعايت كه بحكم «الراحمون يرحمهم الرحمن» واسطه رحمت و عنايتالله است، ارزاني دارد. «انه رؤف بالعباد»[ اسناد و مكاتبات تاريخي ايران گردآورده عبدالحسين نوائي صفحه اول].
ملاقات اميرتيمور با مولانا زينالدين ابوبكر
صاحب حبيبالسير دربارة ملاقات اميرتيمور و شيخ زينالدين ابوبكر تايبادي بشرح زير ياد ميكند:
…اما چون ملك غياثالدين پيرعلي با آنحضرت سر يكدلي نداشت و قرابت سببي را نابوده انگاشت پاي در دامن تمكين كشيده بملازمت سده سدره رتبت مبادرت ننمود و امير مؤيد و منظور به ملاحظه آنكه لشكر نيشابور به ملك ملحق نگردد بعد از عبور از آب مرغاب عنان باره جهان نورد به قصبه كوسويه تافت و در اوايل ذيحجه سنه مذكوره (سال 782 هجري) بدانموضع رسيده مهدي نامي كه حاكم آنجا بود در سلك ساير خدام بارگاه سپهر احتشام انتظام يافت و فرمانفرماي بلاد و عباد (مقصود اميرتيمور است) از كوسويه به تايباد رفته شرف ملاقات قدوهالاوتاد مولانا زينالدين ابوبكر قدسسره حاصل فرمود[جلد سوم تاريخ حبيبالسير از انتشارات كتابخانهي خيام صفحه 430].
مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي به تيمور گوركان اندرز ميدهد
صاحب كتاب حبيبالسير دربارة ملاقات اميرتيمور با مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي و گفتگوئي كه بين آنها صورت گرفته است چنين مينويسد:
«مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي جامع كمالات صوري و معنوي بود و در علوم ظاهري شاگرد مولانا نظامالدين هروي و چنانچه در نفحات مسطور است مولانا زينالدين ابوبكر به حقيقت اويسي بوده است و از روحانيت حضرت شيخالاسلام احمد جامي قدسسره تربيت يافته. در وقتي كه اميرتيمور گوركان داعيه تسخير هراهداشت در قصبه تايباد با جناب مولوي ملاقات نمود و آنجناب زبان به نصيحتآنحضرت گشوده سخنان سودمند فرمود. نقلست در اثناء قيل و قال صاحبقران ستوده خصال از آن قدوه اصحاب وجد وحال سؤال كرد كه شما چرا هرگز ملك غياثالدين پيرعلي را ارشاد نفرموديد تا ترك اعمال ناشايست دهد مولانا زينالدين گفت كه او را نصيحت كردم قبول ننمود لاجرم ايزد تعالي شما را بر وي گماشت و اگر تو نيز با بندگان خداي تعالي برنهج عدالت سلوك ننمائي ديگري بر تو مستولي خواهد شد.
اميرتيمور گوكان فرمود كه كيست آن شخص كه او را بر من استيلا دست دهد جناب مولانا گفت عزرائيل، امير صاحبقران از شنيدن اين سخن فال نيك گرفته گفت هيچيك از سلاطين را بر من ظفر دست نخواهد داد و انتقال من از دار ملال به اجل طبيعي خواهد بود»[ جلد سوم تاريخ حبيبالسير صفحه 543].
زينالدين ابوبكر تايبادي خواجه حافظ شيرازي را ارشاد ميكند
زماني زينالدين ابوبكر تايبادي عازم زيارت كعبه ميشود و چون به شيراز ميرسد در اين شهر چند روزي رحل اقامت ميافكند و اتفاقاً ايام اقامت او مصادف ميشود با اوقاتي كه خواجه حافظ شيرازي بمناسبت سرودن اين شعر كه:
واي اگر از پي امروز بود فردائي
گر مسلماني ازاين است كه حافظ دارد
مورد اعتراض شديد قرار گرفته بود و شايد به تحريك خود شاه شجاع كه با حافظ كدورتي پيدا كرده بود اين صحنه بوجود آمده بود و خواجه دچار تشويش و اضطراب بود و بيم آنرا داشت كه مردم عوام به تحريك مُّلاها و آخوندها بروي شورش كنند، لذا در رفع اين غائله به خواجهزينالدين ابوبكر تايبادي عارف مشهور اين قرن كه در شيراز بسر ميبرد پناه برد و مولانا زينالدين ابوبكر براي او تدبيري انديشيد كه خواجه شيراز را از آن مهلكه نجات داد و چنين است اين داستان به نقل از كتاب تاريخ حبيبالسير كه مينوسد:
روزي شاهشجاع بزبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته گفت ابيات هيچيك از غزليات شما از مطلع تا مقطع بر يك منوال واقع نشده بلكه از هر غزلي سهچهار بيت در تعريف شرابست و دوسه بيت در تصوف و يكدو بيت در صفت محبوب وتلون در يك غزل خلاف طريقه بلغاست. خواجه گفت آنچه برزبان مبارك شاه ميگذرد عين صدق و محض صواب است اما معذلك شعر حافظ در اطراف آفاق اشتهار تمام يافته و نظم حريفان ديگر پاي از دروازه شيراز بيرون نمينهد. بنابر كنايت شاه شجاع در مقام ايذاء حافظ شده بحسب اتفاق در آن ايام آن جناب غزلي در سلك نظم كشيد كه مقطعش اينست. شعر:
واي اگر از پي امروز بود فردائي
گر مسلماني از اينست كه حافظ دارد
و شاه شجاع اين بيت را شنيده گفت از مضمون اين نظم چنان معلوم ميشود كه حافظ به قيامت قائل نيست و بعضي از فقهاء حسود قصد نمودند كه فتوي نويسند كه شك در وقوع روز جزا كفر است و از اين بيت آن معني مستفاد ميگردد. خواجه حافظ مضطرب گشته نزد مولانا زينالدين ابوبكر تايبادي كه در آن اوان عازم حجاز بود و در شيراز تشريف داشت رفت و كيفيت قصد بدانديشان را عرض نمود مولانا فرمود كه مناسب آنست كه بيت ديگر مقدم برين مقطع درج كني مشعر باين معني كه فلان چنين ميگفت تا به مقتضاء آن مثل كه نقل كفر كفر نيست ازين تهمت نجات يابي بنابراين خواجه حافظ اين بيت را گفته پيش مقطع در آن غزل مندرج ساخت كه:
بر در ميكدة با دف و ني ترسائي
اينحديثمچهخوشآمدكهسحرگهميگفت
واي اگر از پي امروز بود فردائي
گر مسلماني از اينست كه حافظ دارد
و باين واسطه از آن دغدغه نجات يافت (جلد سوم تاريخ حبيبالسير از انتشارات كتابخانه خيام صفحه 316.)
تاريخ وفات زينالدين ابوبكر تايبادي
مؤلف كتاب حبيبالسير تاريخ وفات زينالدين ابوبكر تايبادي را بشرح زير بدست ميدهد: وفات مولانا زينالدين ابوبكر در نيمروز پنجشنبه سلخ محرمالحرام سنه 791 روي نمود. روحش شاد و راهش پر رهروان
ملك عمادالدين زوزني در تاريخ وفاتش اين قطعه نظم فرمود:
گذشته هفتصد از سلخ محرم
سنه احدي و تسعين بود تاريخ
كه روح پاك مولاناي اعظم
شده نصفالنهار از پنجشنبه
همه گفتند از جان خير مقدم
سوي خلد برين رفت و ملايك
و ديگري از فضلا در اين باب گويد:
يك نقطه بنه به آخر صاد
تاريخ وفات قطب اوتاد
و قبر آنجناب در قصبه تايباد است[جلد سوم تاريخ حبيبالسير صفحه 543].
از آنجا که امیر تیمور نسبت به مولانا ارادت خاص داشت پس از وفات مولانا در سال 791 هجري شاهرخ تيموري پسر و جانشین امیر تیمور به ايجاد بناي باشكوهي مشرف به مزار او فرمان داد
قبر شريف وي هماكنون در نزديكي يوسفآباد تايباد موجود و ايوان رفيعي كه به امر شاهرخ در آنجا ساختهاند از آثار ظريفه معماري آن عصر است.