انواروب: مولوی سید شهاب الدین موسوی در نشست طلبگی دفاع از رحمة للعالمین، صحبت خود را با این آیه آغاز نمود:«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» وی بعد از خواندن شعر زیبای سعدی :بلغ العلی بکماله / کشف الدجی بجماله / حسنت جمیع خصاله / صلوا علیه و آله، گفت: مسلمانان در طول تاریخ به اثبات […]
انواروب: مولوی سید شهاب الدین موسوی در نشست طلبگی دفاع از رحمة للعالمین، صحبت خود را با این آیه آغاز نمود:«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»
وی بعد از خواندن شعر زیبای سعدی :بلغ العلی بکماله / کشف الدجی بجماله / حسنت جمیع خصاله / صلوا علیه و آله، گفت: مسلمانان در طول تاریخ به اثبات رسانده اند که بخاطر محبوب حجازی، خود را به کشتن می دهند. ما هم همانند مسلمانانِ تمام دنیا و حتی در دل اروپا که ابراز احساسات نمودند، این را بهانه ای می کنیم تا ابراز عشق نماییم به کسی که تمام وجودش برای تمام عالم خیر و برکت است ، کسی که نه تنها خیرخواه مسلمانان بود ، بلکه رحمتش شامل تمام بشریت و تمام عالم می شود، چنانچه خداوند می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»
وی افزود: این وظیفه و مسئولیت ما هست که بخاطر اهانت و جسارتی که در حق پیامبر اسلام(ص) شده به ایشان اظهار ارادت نماییم.
مولوی موسوی بیان داشت: آنچه مسلمانان در این روزها و هفته ها به نمایش گذاشتند، حقیقتی غیر قابل انکار هست، حتی آنهایی که اهل نماز و بندگی و ارتباط با خدا و دین نیستند، آنها هم نمی توانند اهانت به پیامبر(ص) را تحمل کنند و قطعا این عشق در ذات و نهاد همه مسلمانان نهفته است.
استاد ندوی واقعه ای را نقل کردند که متعلق به شاعر مشهور پاکستانی به نام «اختر شیرانی» می باشد. قصه از این قرار است:
”شورس کشمیری“ در روزنامهی مشهورش چتان (chatan) که از لاهور پاکستان منتشر میشود، در مورد شاعر بزرگ شبه قارهی هند ”اختر شیرانی“ که در بذله گویی و سرودن غزلهای عاشقانه سرآمد شاعران زمان خود و معتاد به نوشیدن شراب و عرق بود، چنین نقل کرده است:
گروهی از جوانان و شاعران در هتلی در لاهور گرد هم آمدند، در این جمع جوانانی کمونیست که خیلی زیرک، باهوش و پر حرف بودند، نیز وجود داشتند. آنها با استاد ”اختر شیرانی“ بحث را به درازا کشاندند و موضوعات مختلفی را مورد بحث قرار دادند.
استاد شیرانی که بر اثر نوشیدن شراب تعادلش را از دست داده و در بدنش رعشه ای ایجاد شده بود، سخنانش ناموزون و نابرابر بود. شیرانی در خودپسندی و عُجب معروف بود و کمتر شاعری غیر از خودش را قبول داشت. دقیقاً یادم نیست آن روز چه موضوعی مورد بحث بود .یکی از کمونیستها از وی در مورد شاعر بزرگ ”فیض احمد فیض“ سؤال نمود، استاد از جواب دادن خودداری نمود. دوباره از شاعر ”شبیر حسن جوش“ سؤال کردند، استاد در جواب گفت: وی شاعر نیست، بلکه ناظم است. خلاصه اینکه نسبت به تمام شعرای معاصر موضعگیریاش یا تحقیر بود یا اعراض یا تبسم و یا تردید.
جوانان چون دیدند که وی به حرکت ادبی معاصر ارزشی قایل نیست، موضوع دیگری را به میان آوردند تا از این طریق بتوانند از وی حرفی و نظری را دریابند. بنابراین، اینگونه سؤالشان را مطرح کردند: نظر شما در مورد فلان پیامبر چیست؟
شیرانی که شراب اثرات ملموسی در وجوش گذاشته بود و چشمانش قرمز شده بود و حالت طبیعیاش را از دست داده بود، مقداری به خود آمد و گفت: این پرحرفیها برای چه؟ از ادبیات، انشاء، شعر و شعرا حرف بزنید. دوباره آنها بحث را به افلاطون، ارسطو و سقراط کشاندند که وی در جوابشان گفت: افرادی بودند که رفتند، از ما و جهان ما سخن گفتند و اگر امروز وجود میداشتند، ناگزیر شاگردی ما را میپذیرفتند، به ما چه ربطی دارد که در مورد آنها اظهار نظر کنیم.
استاد که در اوج نشاط و طراوت بود، ناگهان یکی از جوانان کمونیست حاضر در جلسه از فرصت استفاده نمود و اینگونه استاد را مورد سؤال قرار داد: نظرت در مورد محمّد چیست؟ (صلى الله علیه وسلم)
به محض طرح این سؤال، گویا صاعقهای فرود آمد، طوفانی برپا شد، هنوز جوانک جملهاش را تمام نکرده بود که شاعر مدهوش و مست، لیوان شیشهای را با قدرت تمام بر سرش کوبید؛ ای بی ادب! چگونه به خود اجازه میدهی تا این انسان گنهکار که بر شقاوت خویش اعتراف دارد، به این سؤال زشت و قبیح پاسخ دهد؟ از من فاسق چه میخواهی بپرسی؟
شاعر لرزه بر اندام در حالی که از فرط گریه داشت بر زمین میافتاد، جوان بی ادب و بی نزاکت را با خشم و غضب شدید این چنین مورد خطاب قرار داد: ای بی حیا! چگونه به خود اجازه دادی تا این نام مبارک و مقدس را بر زبان کثیفت بیاوری؟ مگر دیگر موضوعی وجود نداشت که در این حریم مقدس پا گذاشتی؟
شاعر که خشم و غضب بر چهرهاش نمایان بود و داشت بر جوان حملهور میشد، از جوان خواست تا سریعاً از این گناه نابخشودنیاش توبه کند و گفت: من از خباثت باطنی شما کاملاً اطلاع دارم و شما را خوب میشناسم.
جوان در پنجهی شاعر اختیارش را از دست داده و سراسیمه بود، هرگز گمان نمیکرد که با چنین نتیجهی خطرناکی روبرو میشود و در وجود شاعر، چنین شیر درندهای را میخروشاند و شرارهی پنهان؛ شرارهی ایمان و محبت، شرارهی حمیت و غیرت را اینگونه میشوراند.
او تا به حال شاعر را به عنوان یک فرد عیاش، ترانه خوان و بذله گو میشناخت. جوان کوشید تا موضوع را تغییر دهد و احساسات و هیجانات شاعر را فرو کشاند، اما سودی نداشت و ”اختر“ همچنان برآشفته و خشمگین بود و دستور داد تا جوان را از مجلس بیرون کنند.
شاعر آن شب را با گریه گذراند و با خود میگفت: این جوانان ملحد و بی ادب این قدر جری و جسور شدهاند که میخواهند آخرین چیزی را که ما به آن افتخار میکنیم و در زندگی به آن عشق و علاقه داریم و به او دل بستهایم، از ما بگیرند.
من بدون تردید انسانی گنهکار هستم، بر گناهانم اعتراف دارم، اما اینها از من میخواهند تا از اسلامم نیز دست بکشم و از دایرهی ایمان در آیم. نه، هرگز! چنین نخواهد شد.
مولوی سید شهاب الدین افزود: امشب فقط می خواهم چند لحظه ای در مورد رحمت پیامبر (ص) صحبت کنم. قطعا عشق ما نسبت به ایشان وظیفه هست و بهتر هست که ایشان را بشناسیم.
مهر و عطوفت ایشان نسبت به انسانیت از زندگی و سیره ایشان هویدا بود. ایشان درِ خانه ی تک تکِ اهل مکه را می زد ، گاهی در منا بود و گاهی در مزدلفه و گاهی در حنین و گاهی در طائف.
از حضرت عائشه(رض) نقل شده که شبی رسول خدا (ص) در خانه من استراحت می نمودند، دیدم به ناگه بلند شدند و از خانه بیرون رفتند. با خودم گفتم: شاید می خواهند به خانه یکی دیگر از همسرهایشان بروند، از همین رو بلند شدم و پشت سر ایشان به راه افتادم تا اینکه دیدم ایشان به قبرستان قبیله بنی سلمه رفتند و مشغول به دعا شدند. من بازگشتم و به خود گفتم: تو خجالت نمی کشی؟ تو در چه فکری هستی و پیامبر در چه فکر!
وقتی بازگشتند فرمودند: برادرم جبرئیل آمد و گفت: برو برای قبرستان بنی سلمه دعا کن که در عذاب هستند و من نیز چنین کردم. رسول خدا(ص) برای مردگان امت پریشان بود. در روایت آمده که جنازه شخصی یهودی را می بردند. پیامبر به گریه افتادند. شخصی گفت: ای رسول خدا! این دشمن شما بود و شما را آزار می داد! فرمودند: یکی از بندگان خدا به جهنم رفت.
پیامبر (ص) هیچگاه امت را فراموش ننمودند، حتی زمانی که به معراج رفتند. چنانچه در معراج می گوید: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین.آری ! نبی رحمت درهمه حال به فکر امتیان خود بودند.
استاد حوزه علمیه انوارالعلوم افزود: به خود بیاییم، ببینیم که درکجا هستیم؟ از انس بن مالک نقل شده که گفت: از رسول خدا (ص) پرسیدم: یا رسول الله! در صحرا محشر کجا می توانم شما را بیابم؟ فرمودند: در سه جا: اول درکنار حوض کوثر که امت خود را آب می نوشانم تا تشنه نشوند. دوم در کنار پل صراط که برای امت خود دعا می کنم تا به سلامت از آنجا عبور کنند و سوم در کنار میزان عدل الهی.
جدای از این، شفاعت پیامبر(ص) تمام انسانیت را در بر می گیرد، آنجا که همه در تنگای محشر قرار دارند؛ آنان پیش نوح ، ابراهیم ، موسی و …. می روند تا از خداوند بخواهند حساب و کتاب را شروع کند. و در آخر خدمت رحمة للعالمین می رسند و خواسته شان را مطرح می کنند و رسول مهربانی از خدا می خواهد تا حساب و کتاب شروع شود.
نمونه دیگری از مهر و محبت ایشان را در زمان فتح مکه می بینیم . آنگاه که تمام اهل مکه را که سالیان سال ایشان را آزرده اند، می بخشند و می گویند: فقط نه نفر را نمی بخشم، حتی اگر خود را به پرده های کعبه آویزان کرده باشند، آنها را بکشید. یکی از آنها عکرمه پسر ابوجهل بود. بمجرد فتح مکه، عکرمه به سمت یمن می گریزد، وقتی زنش ایمان می آورد، خدمت رسول خدا می رود و برای شوهرش طلب امان و پناهندگی می کند. رسول خدا(ص) عکرمه را با وجود اینکه ایشان را بارها آزرده خاطر ساخته بودند، می بخشد و به عکرمه اجازه ورود به مکه می دهد و به یارانش می گوید: اینک عکرمه مسلمان شده و به عنوان یک مهاجر می آید، مبادا به او تعرض کنید و پدرش را نفرین کنید، چرا که نفرین مرده، فقط زندگان را آزره خاطر می سازد و بس. همچنین پیامبر(ص) ابوسفیان را که بیست و یک سال بر علیه نبی رحمت جنگ می کرد می بخشد.
کجا هستند کاریکاتوریست ها؟ آنها که کاریکاتور پیامبر را در تیراژ میلیونی پخش کردند! بیایند و بخوانند سیرت رسول خدا (ص) را، یقینا شرمنده اش می شوند. ما امیدواریم آنها که کاریکاتور پیامبر را در تیراژ 5 میلیونی پخش کردند، روزی همانند «ارنود وان دورن» کارگردان هلندی فیلم موهن به پیامبر ، همان که با مطالعه سیرت آنحضرت تحت تأثیر سیرت زیبای آنحضرت قرا گرفت و مسلمان شد،اینان نیز با مطالعه سیرت زیبایش به پیام این پیامبر رحمت ایمان آورند.و ما اطمینان داریم که روح بزرگ رسول خدا(ص) آنها را همانند عکرمه و «ارنود وان دورن» مسلمان خواهد کرد.
مولوی سید شهاب الدین در پایان گفت: استاد مفتی محمدقاسم فرمودند: ما باید روزانه بخشی از سیرت رسول الله را مطالعه کنیم و با ایشان رابطه داشته باشیم و باید در تمام خانه ها و مساجد سیرت ایشان مذاکره شود و سنت های ایشان را زنده کنیم و برای نشر و اشاعه دعوت ایشان حرکت نماییم .باید برای دین قیام و حرکت کرد، دیگر نشستن جائز و روا نیست، باید شب ها حرکت کنیم و دعا کنیم.