آخرین راه کار هم دعوت و تبلیغ است. مبلغین و علماء همواره در صف اول بوده‌اند و خواهند بود. خدا نکند عالم و دعوتگری خودش دچار خرافه شود، آن وقت است که خودش باعث گسترش خرافه‌پرستی در جامعه می‌شود.

مولوی محمد ظاهر فقهی در سخنان مراسم نماز جمعه این هفته خیرآباد (۲۱ بهمن ۱۴۰۱) در موضوع “خرافات و راه مبارزه با آن” به ایراد سخن پرداخت و گفت:
تمام تلاش انبیاء در ماحول توحید بوده است و علاوه بر آن، یک موضوع مهم دیگر که قوم آن نبی به آن مبتلا بوده‌اند. مثلا حضرت شعیب علاوه بر اینکه توحید را در اولویت امور دعوی خود داشت، چون در قوم ایشان کم‌فروشی زیاد بود، به این موضوع هم توجه ویژه‌ای داشتند. یا حضرت لوط علاوه بر اینکه قوم خود را دعوت به توحید می‌دادند، با هم‌جنسگرایی که در قومشان رواج داشت، مبارزه می‌کردند.
محور دعوت پیامبر ما صلی الله علیه و سلم علاوه بر توحید، مبارزه با خرافه پرستی بود. چون جاهلیت نتیجه‌ای داشت به نام خرافه‌پرستی و خرافات.
عموما یکی از عواقب وجود جهل در هر جامعه، روی آوردن مردم به خرافه‌پرستی است.

خرافه‌پرستی معناهای عام و فراگیری دارد که یکی از آنان “بت‌پرستی‌”ست.
امروز هم جاهلیت هست، ولی جاهلیت مدرن و پیشرفته.
در تعریف خرافه گفته‌اند: به هر کار غیر عقلانی و غیر منطقی که پشتوانه‌ی وحیانی نداشته باشد، خرافه می‌گویند.
البته بعضی امور شرعی در عقل نمی‌گنجد، اما وحیانی است.
مثلا زکات گوسفند در ۴۰ تا یک گوسفند و در ۱۲۰ تا دو گوسفند است، در حالی که عقل می‌گوید باید ۳ تا باشد نه دو تا.
عقلی که خرافه را تشخیص می‌دهد البته باید عقل سلیم باشد نه عقلی که با بی‌بند و باری رشد کرده است و چنان خراب شده که خوبی را تشخیص نمی‌دهد!
مثالی ساده می‌زنم. تصور کنید انسانی که در مکان بد و بدبویی زندگی می‌کند، چون به این بوی بد عادت کرده، اگر کسی به او بگوید چرا در چنین مکان بدبویی زندگی می‌کنی، تعجب می‌کند و می‌گوید اینجا که بوی بدی ندارد! این شخص قدرت تشخیص را از دست داده است، چون به این بو عادت کرده است.

دومین خرافه “بد فالی و شگون بد زدن” است. این خرافه هنوز در جامعه ما وجود دارد. می‌گوییم فلانی شوم است. فلان روز، فلان وقت، فلان حیوان شوم است.
طرف می‌گوید: از روزی که با فلانی وصلت کردیم، روز خوش ندیدیم!
خداوند در مورد موسی و قومش می‌گوید که اگر به قوم موسی خوبی می‌رسید، می‌گفتند به برکت ماست و اگر بدی می‌رسید، می‌گفتند به خاطر موسی و اطرافیانش است!
امروز هم تا مشکلی پیش می‌آید برخی می‌گویند از روزی که شما ملاها آمدید چنین و چنان شد! خداوند می‌فرماید: این‌ها سخنانشان از روی جهل‌شان است.

خرافه‌ی دیگر، “سحر و جادو” است. این یکی از مصادیق بارز خرافه‌پرستی است که هر گاه به بن‌بست می‌رسیم، به آن پناه می‌بریم.
حال چه نزد عوام و چه نزد هم لباسان ما یعنی عالم‌نماها. این خرافه همواره بوده است.

خرافه‌ی بعدی “زنده به گور کردن دختران” است. امروز این خرافه مدرن شده است. داریم به شکل دیگری دختران را زنده به گور می‌کنیم. در تقسیم میراث حقش را نمی‌دهیم و او را زنده به گور می‌کنیم. این زنده به گور کردن مدرن است.
برخی از ما معتقدیم دختر مثل پسر نمی‌شود. امروز دختر داران ناراحتند که چرا همه‌ی فرزندان‌شان دختر شده. به دختر اجازه تحصیل نمی‌دهیم و احترامی که باید، به او نمی‌گذاریم.

خرافه‌ی دیگر “غلو” است. چیزی یا کسی را بالاتر و بیشتر از آنچه و آنکه هست قرار دهیم.

آخرین مورد خرافه‌ “قبرپرستی و مرده‌پرستی” است. زیارت قبور جایز است، اما استمداد به قبر خرافه است. پیری یا صوفی‌ای فوت شده است و ما به قبر او نخ می‌بندیم و بر روی قبر او گل می‌سازیم و… همه خرافات است.

سرمنشاء خرافه چیست و کجاست؟
اول “جهل و نادانی”ست که باعث می‌شود انسان در وادی غیر عقلانی قدم بگذارد.
دوم “اوهام و خیالات” است.
سوم “عدم توجه به تمام جوانب حوادث”. جنبه تقدیر را نمی‌سنجیم و همه چیز را به غیرالله پیوند می‌زنیم، در حالی که باید تسلیم تقدیر باشیم.
چهارم “تهاجم فرهنگی” است که خرافه را در جامعه گسترش می‌هد.
پنجم “کسب مال و ثروت” است که مردم را به خرافه می‌کشاند. خیلی در لباس عالم هستند و برای درآمد و مال دنیا مردم را به طرف خرافات سوق می‌دهند.
ششم “آزادی” است که به اسم آزادی مردم را به دام خرافه می‌اندازند.
آزادی‌ای که امروزه در فضای مجازی ترویج می‌شود آزادی نیست، بلکه لخت شدن، توهین به دیگران، بی‌حجابی و‌… است.

حال باید ببینیم چطور می‌توانیم با خرافه‌پرستی مبارزه کنیم.
اول: بالابردن سطح دانش و علم جامعه. باید مطالعه‌ی خود را گسترش بدهیم. امروز به برکت فضای مجازی همه چیز برای کسب معلومات در اختیار ماست، باید استفاده کنیم.
دوم: اختیار کردن رهبران و پیشوایان صالح و الگوی خوب. باید الگوی خوبی برای خود انتخاب کنیم و بهترین الگو هم پیامبر صلی‌الله علیه و سلم است. اسلام دینی است که همه‌ی احکام آن به قاعده است.
به قرآن و تعالیم آن مراجعه کنیم.
آخرین راه کار هم دعوت و تبلیغ است. مبلغین و علماء همواره در صف اول بوده‌اند و خواهند بود. خدا نکند عالم و دعوتگری خودش دچار خرافه شود، آن وقت است که خودش باعث گسترش خرافه‌پرستی در جامعه می‌شود.