مقدمهالحمد لله و كفي و الصلوة و السلام علي عباده الذين اصطفي اما بعد :يقيناً علم و آگاهي يافتن به اعمالي كه سبب تقرب به بارگاه خداوند سبحان مي‌گردد ، چيزي است كه هر مسلمان صادقي بر آن حريص است تا اعمال صالح و نيكي انجام دهد كه مولايش مي‌پسندد و دوست دارد . مؤمن […]

مقدمه
الحمد لله و كفي و الصلوة و السلام علي عباده الذين اصطفي اما بعد :
يقيناً علم و آگاهي يافتن به اعمالي كه سبب تقرب به بارگاه خداوند سبحان مي‌گردد ، چيزي است كه هر مسلمان صادقي بر آن حريص است تا اعمال صالح و نيكي انجام دهد كه مولايش مي‌پسندد و دوست دارد .

مؤمن آنچه از جان و مال تقديم پروردگارش مي‌كند، بزرگ نمي‌شمرد چرا كه پايان زندگي هر انساني مرگ است و هر مالي بالاخره روزي از دست مي‌رود و قلب مؤمن از آنچه بين او و بين الله تعالي مانع و حجاب مي‌شود بيمناك است و از هر مانعي كه او را از راه راست ( راهي كه شروعش عبادت و پايانش بهشت است ) باز دارد ، مي‌ترسد .
از بزرگ‌ترين بلاها و موانع رسيدن به الله تعالي ، تسلط نفاق بر قلب يا مخلوط شدن آن با عمل است . چگونه چنين نباشد در حالي كه سلف صالح رضی الله عنهم بيشترين خوف و ترس را از نفاق داشتند چرا كه خطرش را مي‌دانستند و ضررش برايشان روشن و واضح شده بود .
امام بخاري ـ رحمه الله ـ در كتاب صحيحش مي‌فرمايد :
ابن ابي مليكه فرمود : « سي تن از ياران پيامبر صلی الله علیه و سلم را دريافتم و همگي از نفاق بر خويشتن مي‌ترسيدند » .
از حسن بصري ـ رحمه الله ـ روايت شده كه فرمود : « از آن (نفاق) نمي‌ترسد مگر شخص با ايمان و در امان نيست از آن مگر منافق » .
حضرت عمر رضی الله عنه از حذيفه رضی الله عنه [راز دار رسول‌الله صلی الله علیه و سلم ] پرسيد : اي حذيفه! تو را به ذات خداوند سوگند مي‌دهم بگو آيا رسول‌الله صلی الله علیه و سلم مرا نيز جزو منافقين برشمرد ؟ حذيفه رضی الله عنه جواب داد: « خير ، و غير از شما هيچ كس ديگر را تزكيه نمي‌كنم ».
معناي اين گفته‌ي حذيفه رضی الله عنه اين است كه ايشان خواست دروازه‌ي پرسش [در مورد نفاق ] را برخود ببندد تا غير از عمر رضی الله عنه كسي ديگر در اين مورد از وي سؤال نكند و [حذيفه ] او را تزكيه كند در حالي كه آن شخص مستحق و لايق تزكيه نباشد نه به اين معنا كه غير از عمر رضی الله عنه ديگران همه منافق بودند.
از امام احمد ـ رحمه الله ـ پرسيده شد : در مورد كسي كه نسبت به خودش از نفاق نمي‌ترسد چه مي‌فرماييد ؟ فرمود : «چه كسي بر خودش از نفاق نمي‌ترسد » . [يعني هيچ مؤمني وجود ندارد كه بر خود از نفاق نترسد].
در صحيح بخاري از ابن عمر ـ رضي الله عنهما ـ روايت شده كه از ايشان پرسيدند : ما نزد حاكم و سلطان خود رفته و سخناني در حضورش بر زبان مي‌آوريم بر خلاف آنچه كه بيرون از بارگاهش مي‌گوييم . ابن عمر فرمودند : « ما [ اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم] اين عمل را نفاق مي‌شمرديم».
در مسند [احمد] از حذيفه رضی الله عنه روايت شده است كه فرمود : « شما سخناني مي‌گوييد كه ما در زمان رسول‌الله صلی الله علیه و سلم آن را نفاق مي‌شمرديم » .
و در روايتي ديگر آمده كه فرمود : « در زمان رسول‌الله صلی الله علیه و سلم بعضي كلمات را اگر يك بار هم شخصي بر زبان مي‌آورد منافق مي‌شد در حالي‌كه من از شما روزانه يا در هر مجلسي ده بار اين چنين كلماتي را مي‌شنوم » .
اين حالت آن بزرگان از خوف نفاق و ترس از آلوده شدن بدان بود ، با وجود اين‌كه قلوبشان مملو از ايمان و يقين بود و در همه‌ي كارهاي خير و نصرت دين الله از همه‌ي امت سابق و پيشقدم بودند .
اما امروزه حالت ما چطور است ؟ اي الله! قلوبمان را از نفاق و اعمالمان را از ريا پاك گردان و ما را از خيانت محفوظ دار . آمين

تعريف لغوي و اصطلاحي نفاق
در قاموس آمده است : « در دين نفاق كرد » يعني كفرش را پوشاند و اظهار ايمان كرد .
جوهري در صحاحش گفته است : « نفاق عمل منافق است » و راغب اصفهاني در « غريب القرآن » مي‌گويد : «و از همين ماده است نفاق و معناي نفاق داخل شدن در شريعت از دروازه‌اي و خارج شدن از آن از دروازه‌اي ديگر است و از « نافقاء» مشتق شده است و « نافقاء» سوراخ موش صحرايي است كه داراي دو دروازه است ؛ دروازه‌ي آشكاري كه ديده مي‌شود و دروازه‌ي پنهاني كه ديده نمي‌شود تا اگر صيادي به آن حمله‌ور شود ، سرش را از سوراخ ديگر (راه مخفي) بيرون برده نجات يابد .
اما نفاق شرعي بر دو قسم است :
« نفاق اعتقادي و نفاق عملي » .
نفاق اعتقادي اين است كه به ظاهر اظهار ايمان به خداوند، ملائكه ،كتب آسماني ، پيامبران و روز قيامت نمايد در حالي كه در باطن تكذيب كننده‌ي ذات رسول‌الله صلی الله علیه و سلم يا بعضي از آنچه رسول‌الله صلی الله علیه و سلم آورده است باشد يا نسبت به ذات گرامي رسول صلی الله علیه و سلم يا بعضي دستورات و فرمايشات ايشان كينه و بغض داشته باشد يا پيروزي اسلام را ناپسند بداند و از شكست اسلام و مسلمين خوشحال شود . صاحب اين نوع نفاق از دين اسلام خارج شده و در پايين‌ترين طبقه‌ي دوزخ جاي مي‌گيرد ، چنانچه خداوند مي‌فرمايد :
« و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الآخر و ماهم بمؤمنين » .
( و از مردم كساني هستند كه (به ظاهر ) مي‌گويند ما به خداوند و روز آخرت ايمان داريم در حالي كه (حقيقتاً) مؤمن نيستند ( و منافقانه و فقط به زبان اظهار ايمان مي‌كنند ) .
و در جايي ديگر فرموده است :
« إن المنافقين في الدرك الاسفل من النار و لن تجد لهم نصيراً » .
(همانا منافقان در پايين‌ترين طبقه‌ي دوزخ‌اند و هرگز برايشان ياوري نمي‌يابي ) .
نفاق عملي عبارت از اين است كه شخص مسلمان دروغ بگويد يا در امانت خيانت كند يا در دعوا و خصومت زياده‌روي كند (از حد بگذرد و شريعت را زير پا نمايد) يا خلاف وعده و بدقولي كند بدون اين‌كه با ذات الله كفر ورزد يا ذات گرامي پيامبر صلی الله علیه و سلم را تكذيب نمايد يا نسبت به ذات شريفش بغض و كينه داشته باشد .

ظهور نفاق
زندگي مكي صدر اسلام خالي از نفاق بود چرا كه مسلمانان ضعيف بودند و هيچ قدرت و شوكت و غنيمتي نداشتند بنا بر اين در دين اسلام داخل نمي‌شدند مگر افراد مخلصي كه فقط به خاطر الله جل جلاله ايمان آورده بودند نه از ترس قدرتي كه با آن سازش كنند و نه به طمع منافع و فوايد مادي كه به آن دست يابند بلكه دعوت در مكه‌‌ي مكرمه مورد حمله و تعقيب دشمنان بود و پيروانش همواره از جانب مشركين سركوب شده و مورد انواع و اقسام آزار و اذيت قرار مي‌گرفتند .
بنا براين جز ايمان خالص يا كفر واضح و صريح چيزي ديگر وجود نداشت . اما بعد از هجرت پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم حالت مسلمانان تغيير يافت و دين اسلام تبديل به قدرتي گرديد كه موجب ترس و خوف ديگران شد و مسلمانان در جنگ بدر و ديگر جنگ‌هاي بعد از آن با دشمنانشان جنگيدند و با نصرتي از جانب الله جل جلاله برآنان چيره و پيروز شدند .
بدين سبب منافقان بنا به مصالح زودرسي كه فكر مي‌كردند اگر ظاهراً در اسلام داخل نشوند از دستشان مي‌رود ، اظهار اسلام كردند تا جايي كه عبدالله بن ابي (رئيس منافقان )‌‌‌ بعد از جنگ بدر گفت : « اكنون كار مشكل شده است (يعني اسلام قدرت و شوكت يافته است) » . پس بيعت كرد و ظاهراً او و ديگر مشركيني كه همراه وي بودند مسلمان شدند و از اين‌جا نفاق در مدينه‌ي منوره آغاز شد و اين گروه بوجود آمدند كه ظاهرشان با اسلام و مسلمين بود و باطنشان با كفار .

صفات منافقان
خداوند متعال پرده از كار مشركين برداشت و اسرارشان و آنچه را در سينه پنهان داشتند ظاهر فرمود و كينه‌هاي باطني و قلبي آنان را هويدا ساخت و كارشان را به علت ضرر بزرگ و شدت گرفتاري و ابتلاي مسلمانان با منافقان براي بندگان مؤمنش واضح و آشكار نمود تا از آنان برحذر باشند و منافقان نتوانند با بعضي صفات به ظاهر نيكشان، خود را مخفي كنند و در مورد اين گروه آياتي نازل فرمود كه تلاوت مي‌گرديد تا جايي‌كه نزديك بود انگشت‌نما شوند.
« و لو نشاء لأريناكهم فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنّهم في لحن القول و الله يعلم اعمالكم » .
( و اگر ما بخواهيم آنان‌(منافقان) را به تو اي پيامبر صلی الله علیه و سلم نشان مي‌دهيم پس تو آنان‌را با سيما و چهره ، قطعاً مي‌شناختي و هر آينه آنان را در لحن گفتارشان مي‌شناسي و الله اعمالتان را (از نظر اخلاص و نفاق و غيره ) مي‌داند ) .

دروغ
دروغ صفت بارز و شاخصه‌ي غالب اعمال منافقان است كه با خون و گوشت و رگ و پي آنان آميخته و در اعماق دل‌هايشان جاي گرفته است . آنان هم به پروردگارشان و هم به اهل ايمان و هم به كفار و نيز به يكديگر ، در دنيا و در آخرت دروغ مي‌گويند . به پروردگارشان دروغ مي‌گويند چون به گمان خود خداوند را فريب مي‌دهند و مخلصانه و صادقانه عمل نمي‌كنند .
« يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعون إلا أنفسهم و مايشعرون »
( يعني به زبان اظهار ايمان مي‌كنند و در دل كافرند به گمان اين‌كه اين كارشان زيركي و زرنگي است و عملشان نزد خداوند برايشان سودمند است و اگر مي‌دانستند كه خداوند متعال از تمام اعمالشان آگاه است و حساب همه چيز به‌دست اوست و پوشيده و پنهان را مي‌داند ، حتماً از فريب‌كاري با الله تعالي خودداري مي‌كردند چرا كه هر عاقلي از فريب‌كاري با انساني مثل خودش كه از فريب‌كاري‌اش آگاه باشد خودداري مي‌كند اما منافقان به سبب جهل و ناداني و بي‌عقلي گمان مي‌كنند كه كارشان درست و صحيح است و راهشان راه هدايت است .

سستي در نماز
ببينيد نماز كه بهترين و شريفترين عبادت است منافقان با تنبلي و سنگيني و كراهت قلبي به سوي آن مي‌روند چرا كه نه ميلي به عبادت دارند و نه خشوع و خضوعي ، بنابراين نمازشان هيچ اثري در بازداشتن‌شان از فحشاء و بدي ندارد و فقط ورزش محض است و جسدي بي‌روح و مرده‌اي بي‌معنويت .
« و إذا قاموا إلي الصلوة قاموا كسالي »
اين صفت ظاهري منافقان است و صفت باطني‌شان « يراؤون الناس » (رياكاري مي كنند و براي تقيه و سازش‌كاري نماز مي‌خوانند و نماز بر آنان بسيار سنگين است ) .
در صحيح بخاري و مسلم آمده است كه رسول‌الله صلی الله علیه و سلم فرمودند :
« سنگين‌ترين نماز بر منافقان نماز عشاء و فجر است و اگر اجر و ثواب اين دو نماز را مي‌دانستند حتي به صورت خزيده هم كه شده در اين دو نماز شركت مي‌كردند » .
« و لايذكرون الله إلا قليلاً »
يعني در نماز خوف و ترسي از خداوند ندارند و نمي‌دانند كه چه مي‌گويند . وقتي كه در نماز كمتر به ياد خداوند هستند ـ در حالي كه محل ذكر و ياد خداوند است ـ پس در خارج از نماز خيلي به ندرت خداوند را ياد مي‌كنند و آن هم زماني است كه به مصيبتي گرفتار مي‌آيند .
امام مسلم ـ رحمه الله ـ و ديگران از انس‌بن مالك رضی الله عنه روايت كرده‌اند كه رسول‌الله صلی الله علیه و سلم فرمودند : « تلك صلوة المنافق تلك صلوة المنافق تلك صلوة المنافق يجلس يرقب الشمس حتي إذا كانت بين قرني الشيطان قام فنقر اربعاً لايذكر الله فيها إلا قليلاً »
( اين نماز منافق است ، اين نماز منافق است ، اين نماز منافق است ، نشسته خورشيد را نگاه مي‌كند تا زماني‌كه نزديك است خورشيد بين دو شاخ شيطان قرار گيرد ( طلوع يا غروب كند ) بلند شده چهار بار نوك مي‌زند و در نماز خداوند را ياد نمي‌كند مگر اندكي [خورشيد هنگام طلوع يا غروب بين دو شاخ شيطان واقع مي‌شود بنابراين مراد اين حديث شريف يا نماز عصر است يا نماز فجر كه اين دو نماز بر منافق بسيار ثقيل و سنگين است ) .

زكات هم ، همراه و قرين نماز است
منافق با طيب خاطر و رضاي دل و سخاوت‌مندي زكات ادا نمي‌كند بلكه با گرفتگي و ناپسندي و سنگيني ادا مي‌كند .
خداوند متعال مي‌فرمايد :
« و ما منعهم أن تقبل منهم نفقاتهم إلا أنهم كفروا بالله و برسوله و لايأتون الصلوة إلا و هم كسالي و لا ينفقون إلا و هم كارهون » .
(و مانع قبولي نفقات‌شان در نزد خداوند نمي‌شود مگر كفرشان به الله و رسولش و اين‌كه به طرف نماز با كسالت مي‌روند و با ناپسندي و كراهت قلبي انفاق مي‌كنند) .
اين حالت منافقان در مورد دو ركن بزرگ از اركان اسلام است پس گمانت نسبت به بقيه‌ي احكام دين چيست ؟ و همين هم شايسته‌ي قلبي است كه مريض است .
خداوند مي‌فرمايد :
« في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون » ، مراد از مرض ، شك و نفاق است.
« فزادهم الله مرضا » يعني خداوند بر گمراهي‌ و شكوكشان افزود . چنانكه الله تعالي مي‌فرمايد :
« و إذا ما أنزلت سورة فمنهم من يقول أيكم زادته هذه ايماناً فأما الذين آمنوا فزادتهم ايماناً و هم يستبشرون و اما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجساً إلي رجسهم و ماتوا و هم كافرون ».
( هنگامي كه سوره‌اي (از سوره هاي قرآن) نازل مي‌شود، كساني از آنان (كه منافق‌اند از روي تمسخر و استهزاء برخي به برخي رو مي‌كنند و ) مي‌گويند : اين سوره بر ايمان كدام يك از شما افزود ؟ ( و آيا چيز مهم و مفيدي گفت و نمود ؟! ) و اما مؤمنان ( همان سوره‌ي قرآن) بر ايمان‌شان مي‌افزايد و ( نور آن بيش از پيش راه حق را بديشان مي‌نمايد و از اين نزول قرآن كه مايه‌ي افزايش ايمان و پرتو جان و سعادت هر دو جهان آنان مي‌شود ) شادمان مي‌گردند . و اما كساني كه در دل‌هايشان بيماري نفاق است ، ( نزول سوره‌اي از سوره‌هاي قرآن به جاي اين‌كه روح تازه‌اي در كالبدشان دمد و مايه‌ي تربيت جديدي شود ) ، خباثتي بر خباثت‌شان مي‌افزايد ( و كفر و عنادشان را بيشتر مي‌نمايد و پليدي‌هايشان هر روز فزوني مي‌گيرد و تاريكي‌هاي جان و دلشان دائماً تراكم مي‌پذيرد و ) در حال كفر مي‌ميرند ( و در دوزخ جاي مي‌گيرند )) .
شرعاً و عقلاً جزا و سزا بايد از جنس عمل باشد ، بنابراين مؤمنان به سبب هدايت و استقامت‌شان خداوند بر هدايت‌شان مي‌افزايد ، چنانكه خداوند متعال مي‌فرمايد :
« و الذين اهتدوا زادهم هديً و آتاهم تقواهم » .
( و كساني كه راهياب شده‌اند خداوند بر راهيابي ايشان مي‌افزايد و تقواي لازم را بديشان عطا مي‌نمايد ) .
يا در جايي ديگر مي‌فرمايد :
« و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا » .
( و كساني كه براي ( رضايت ) ما به تلاش ايستند و در راه (پيروزي دين) ما جهاد كنند ، آنان را در راه‌هاي منتهي به خود رهنمود (و مشمول حمايت و هدايت خويش) مي‌گردانيم و قطعاً خدا با نيكوكاران است (و كساني كه خدا در صف ايشان باشد پيروز و بهروز‌اند) ) .
و منافقان با خداوند فريب‌كاري مي‌كنند و خداوند هم سزاي فريب‌كاريشان را مي‌دهد و از جمله‌ي سزايشان اين است كه الله تعالي به تدريج آنان را در سركشي و گمراهي غوطه‌ور مي‌كند و آنان را به خودشان وا مي‌گذارد تا اين‌كه به مهلكات دنيا و آخرت گرفتار شوند.
در مورد جهاد نيز همين حالت را دارند . ترس و بزدلي سراسر وجودشان را فرا مي‌گيرد و ديگران را نيز از شركت در ميادين جهاد منع مي‌كنند و از ياري و نصرت دين اسلام سر باز مي‌زنند چنانچه الله تعالي مي‌فرمايد:
« قد يعلم الله المعوّقين منكم و القائلين لإخوانهم هلمّ الينا و لا يأتون البأس إلا قليلاً ، أشحّة عليكم فإذا جاء الخوف رأيتهم ينظرون اليك تدور أعينهم كالذي يغشي عليه من الموت فإذا ذهب الخوف سلقوكم بألسنة حدادٍ أشحّة علي الخير أولئك لم يؤمنوا فأحبط الله اعمالهم و كان ذلك علي الله يسيراً » .
( خدواند كساني را به خوبي مي‌شناسد كه مردم را از جنگ باز مي‌داشتند و كساني را كه به برادران خود مي‌گفتند : به سوي ما بياييد و ( به ما بپيونديد و خود را از معركه بيرون كشيد ) و جز مقدار كمي ( آن هم از روي اكراه يا ريا ) دست به جنگ نمي‌يازيدند . آنان نسبت به شما بخيل‌اند ( و براي تهيه‌ي ادوات و ابزار جنگي كمترين كمكي نمي‌كنند) و هنگامي كه لحظات بيم وهراس فرا مي‌رسد ( و جنگجويان به سوي يكديگر مي‌روند و چكاچك اسلحه‌ي همديگر را مي‌شنوند آنچنان ترسو هستند كه ) مي‌بيني به تو نگاه مي‌كنند در حالي كه چشمانشان بي‌اختيار در حدقه به گردش درآمده است همسان كسي كه دچار سكرات موت بوده و مي‌خواهد قالب تهي كند . اما هنگامي‌كه خوف و هراس نماند ( و جنگ به پايان رسيد و زمان امن و امان فرا رسيد ) زبان‌هاي تند و تيز خود را بي‌ادبانه بر شما مي‌گشايند ( و مقامات شجاعت و ياري خويشتن را مي‌ستايند و پررويانه سهم هر چه بيشتر غنايم را ادعا مي‌نمايند ) و براي غنايم، سخت حريص و آزمندند . آنان هرگز ايمان نياورده‌اند و لذا خدا اعمال ايشان را باطل و بي‌مزد مي‌كند و اين كار براي خدا آسان است ) .
در حالي كه در حديث شريفي كه مسلم از ابوهريره رضی الله عنه روايت كرده ، آمده است :
« من مات و لم‌يغز و لم يحدّث نفسه بالغزو مات علي شعبة من النفاق » .
( كسي كه بميرد در حالي كه جهاد نكرده باشد و در دلش هم شوق جهاد نباشد بر شاخه‌اي از نفاق مرده است).
اما دروغشان با مؤمنان اين است كه با آنان اظهار محبت و دوستي مي‌كنند در حالي كه قلباً و باطناً با آنان دشمن‌اند و آرزوي آمدن مشكلات و بلاها و مصيبت‌ها را بر اهل ايمان دارند وكفار را عليه مسلمانان كمك و تشجيع مي‌كنند چرا كه آنان نصرت دين اسلام و رفعت و عزت مسلمانان را نمي‌خواهند .
قال تعالي : « و إذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنا معكم إنما نحن مستهزئون ، الله يستهزئ بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون » .
( و هنگامي كه با مؤمنان روبرو مي‌شوند مي‌گويند ايمان آورديم و هنگامي كه با رؤسايشان (كفار) خلوت مي‌كنند مي‌گويند ما حقيقتاً با شماييم و ما (مسلمانان ) را (با اظهار ايمان) مسخره مي‌كنيم ، الله نتيجه‌ي استهزاء‌شان را مي‌دهد و به آنان فرصت مي‌دهد تا در سركشي و گمراهي سر گردان باشند ) .
معلوم مي‌شود كه با مسلمانان همنشيني چنداني ندارند چرا كه انس و الفت قلبي با آنان ندارند اما اگر اتفاقاً با هم برخورد نمايند يا هم مجلس شوند اظهار دوستي و محبت مي‌كنند ، برعكس با دشمنان اسلام ( يهود ونصاري) با ميل و رغبت همنشيني و مجالست زيادي دارند و آنچه در دل مخفي دارند به آنان اظهار مي‌كنند .
نتيجه‌ي اين نفاق، عقوبت و عذاب الهي است چنانچه در بخاري و مسلم از ابوهريره رضی الله عنه روايت شده است : « و تجدون شرّ الناس ذا الوجهين الذي يأتي هؤلآء بوجهٍ و هؤلآء بوجهٍ » .
( و شما بدترين مردم را كساني مي‌يابيد كه دورو هستند ، پيش يك گروه چهره‌اي دارند و نزد گروهي ديگر چهره‌اي ديگر).
در حديثي ديگر كه بخاري و مسلم روايت كرده‌اند آمده است :
« عن عبدالله بن عمرو ـ رضي الله عنهما ـ قال قال رسول‌‌الله صلی الله علیه و سلم أربعٌ من كنّ فيه كان منافقاً و من كانت فيه خصلة منهنّ كانت فيه خصلة من النفاق حتي يدعها ؛ إذا حدث كذب ، و إذا وعد أخلف و إذا خاصم فجر و إذا عاهد غدر » .
(رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند : چهار خصلت‌اند كه در هر شخصي وجود داشته باشند منافق است وهر كسي كه يكي از اين خصلت‌ها در او باشد خصلتي از نفاق در اوست تا زماني كه آن‌‌را ترك كند ؛ هرگاه سخن گويد دروغ بگويد و هرگاه وعده‌ ‌دهد خلاف وعده كند و هرگاه با كسي درگير شود از حدّ شرعي تجاوز كند و هر گاه با كسي پيماني ببندد خيانت كند) .

خلاف وعده
اين هم شاخه‌اي از دروغ است اما خطرناك‌ترين و زيان‌بارترين نوع آن نسبت به مصالح مردم است چراكه وعده و قول و قرار سبب ترك مصلحت حقيقي به اميد مصلحت خيالي موعود مي‌شود و به سبب خلاف وعده ، شخص وعده داده شده آن (مصلحت) را از دست مي‌دهد و وقتش بي‌جهت و بي‌فايده ضايع مي‌شود .
همچنين خلاف وعده سبب دشمني و كينه شده و منجر به انتقام و برانگيختن فتنه و فساد مي‌شود . ضرر ديگرش اين است كه صداقت و اعتماد را از بين مي‌برد . اين خلاف وعده در ميان مسئولين به كثرت ديده مي‌شود كه وعده مي‌دهند اما وفا نمي‌كنند و قول مي‌دهند اما عمل نمي‌كنند .
چه بسا انسان‌هاي نيازمندي كه به اميد وعده‌هاي مسئولين از دنيا مي‌روند ولي به خواسته‌ي خود نمي‌رسند .
خلاف وعده بر دو نوع است :
اول اين‌كه شخص وعده‌اي بدهد و در دل نيت وفا به وعده‌اش را نداشته باشد ، اين شخص بدترين خلق خداست .
دوم اين‌ كه وعده بدهد و نيتش هم وفاي به آن باشد اما بعداً بدون عذر خلاف وعده نمايد . هر دو نوع خلاف وعده گناه كبيره و از اخلاق منافقان است . خداوند متعال مي‌فرمايد:
« و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصّدقنّ و لنكوننّ من الصالحين فلمّا آتاهم من فضله بخلوا به و تولّوا و هم معرضون فأعقبهم نفاقاً في قلوبهم إلي يوم يلقونه بما أخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا يكذبون » .
( و از جمله‌ي آنان (منافقان) كساني هستند كه با خداوند عهد بستند كه اگر خداوند از فضل خود به ما مال و ثروت عنايت فرمايد يقيناً در راه او صدقه مي‌دهيم و حتماً از نيكوكاران خواهيم شد . هنگامي كه الله تعالي از فضل خود آنان را ثروتمند كرد نسبت به آن بخل ورزيدند و پشت كردند (به عهد خود) در حالي كه از انفاق روي‌گردان بودند پس در پي اين عملشان خداوند در قلوبشان نفاقي كاشت كه تا روزي كه با خداوند ملاقات مي‌كنند در قلوبشان باقي است و اين به سبب خلاف وعده‌شان با الله و دروغ‌گويي‌شان بود) .
ترك وحي الهي
يكي از صفات منافقان اين است كه تسليم وحي و حكم الهي و سنت پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم نيستند و به بدعات و آنچه بر خلاف شريعت و سنت رواج يافته ، بيشتر اعتقاد و اعتماد داشته و عمل مي‌كنند . علاوه بر اين در خصومات و مسائل حقوقي قوانين كفار را بر قوانين خدا و رسول صلی الله علیه و سلم ترجيح مي‌دهند و به آن تمايل بيشتري دارند . چنانچه الله تعالي مي‌فرمايد :
« و إذا دعوا الي الله و رسوله ليحكم بينهم إذا فريق منهم معرضون و إن يكن لهم الحق يأتوا اليه مذعنين » .
( هنگامي‌كه ايشان به سوي خدا و پيغمبرش فرا خوانده مي‌شوند تا (پيغمبر برابر چيزي كه خدا نازل فرموده است) در ميانشان داوري كند ، بعضي از آنان (نفاقشان ظاهر مي‌شود و از قضاوت او) روي مي‌گردانند . ( زيرا كه مي‌دانند حق به جانب ايشان نيست و پيغمبر صلی الله علیه و سلم هم دادگرانه عمل مي‌فرمايد و حق را به صاحب حق مي‌دهد ) ولي اگر حق داشته باشند ( چون مي‌دانند داوري به نفع آنان خواهد بود ) با نهايت تسليم به سوي او مي‌آيند ) .
يعني هنگامي‌كه مطابق شريعت حق با آنان باشد شريعت را قبول دارند و هر گاه به ضررشان باشد قبول نمي‌كنند . متأسفانه اين تنها صفت منافقان صدر اسلام نيست بلكه منافقان هر زمان با هم شباهت تام دارند حتي نفاق زمان ما شديدتر و غليظ‌تر از منافقان عهد پيامبر صلی الله علیه و سلم است ، چرا كه آنان در هنگام شدايد و سختي‌‌ها به حكم و وحي الهي رجوع مي‌كردند اما منافقان زمان ما در هنگام سختي‌ها و مشكلات هم به وحي الهي رجوع نمي‌كنند و اگر شخص باايماني بگويد شريعت و دين الهي شايسته‌تر به حكم بين بندگان و حل خصومات و مشكلات زندگي است در جوابش مي‌گويند اين در حالي ممكن است كه مسلمانان غالب باشند اما در زمان حال مطابق شريعت حكم و زندگي كردن حساسيت گروه‌هاي غير مسلمان را بر مي‌انگيزد و باعث تقسيم ممالك اسلامي به طوايف و دسته‌هايي مي‌شود بنا براين ما شريعت و قوانين جديد را با هم جمع مي‌كنيم و دادگاه‌هايي بر اساس قوانين جديد و دادگاه‌هاي ديگري بر اساس قوانين شرعي تشكيل مي‌دهيم .

دوستي با كفار
اصل دوستي ، محبت است و اصل دشمني ، بغض و كينه است . منافقان كفار را دوست دارند و نسبت به مؤمنان بغض و كينه دارند به همين دليل آنان را دوست و تكيه‌گاه مي‌گيرند نه مؤمنان را ، و با كفار معاشرت و دوستي و صداقت دارند ، گاهي به خاطر عزت ظاهري بين مردم به آنان پناه مي‌برند به گمان اين‌كه عزت و ذلت به دست آنان است و اگر قلوب سالمي مي‌داشتند مي‌دانستند كه خداوند ، رب العزت است و تنها با طاعت و بندگي او انسان به عزت مي‌رسد . چنانكه الله تعالي مي‌فرمايد :
« بشر المنافقين بأن لهم عذاباً اليماً الذين يتخذون الكافرين اولياء‌من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزة فإن العزّة لله جميعاً » .
( به منافقان خوش‌خبري بده به اين‌كه برايشان عذاب دردناكي است ، آناني كه به جاي مؤمنان ، كافران را به دوستي مي‌گيرند ، آيا عزت را نزد آنان (كفار) مي‌جويند ؟ در حالي كه تمام عزت‌ نزد الله است ) .
علت ديگر دوستي منافقان با كفار اين است كه گاهي مسلمانان را در حالت ضعف و كفار را به ظاهر قوي‌تر مي‌بينند . به اميد دست يافتن به غنيمت و قدرت ، با كفار دوستي مي‌كنند .

تشابه منافقان در زمان‌هاي مختلف
قبلاً هم گفتيم كه منافقان در هر زمان و مكاني كه باشند از اين نظر كه سعي در فساد و باز داشتن از راه خدا دارند ، با يكديگر شباهت زيادي دارند . چنانكه خداوند متعال مي‌فرمايد :
« المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون أيديهم ».
در اعمال و افعال مثل هم هستند و اول و آخرشان يكي است ، منكر را معروف مي‌بينند ، مثلاً در مورد مشروبات الكلي مي‌گويند نوشيدني روحي است و ذهن را تقويت كرده و شادي و نشاط به همراه دارد ، در مورد دخانيات و مواد مخدر مي‌گويند غم و اندوه را از بين برده و شادي و سرور را به قلب وارد مي‌كند و پاكي ذهن را به دنبال دارد ، و در مورد سود و ربا مي‌گويند از نظر اقتصادي ضرورت دارد و معامله‌ا‌ي جهاني است . در مورد سكوت از نهي از منكر مي‌گويند اين مدارا با مردم و سازش و خوش اخلاقي است . كسي‌كه با نيك و بد به‌طور يكسان همنشيني و مخالطت دارد بدون اين‌كه فسق و فجور را بد بداند نزدشان محبوب‌تر است .
علاوه بر اين‌ها از كارهاي نيك نهي مي‌كنند مثلاً در مورد جهاد در راه الله مي‌گويند جهاد ، مسلمانان را متهم به تعصب كرده و دولت‌هاي بزرگ را عليه مسلمانان تحريك و مصالح مسلمانان را تهديد مي‌كند .
به طور كلي در مورد اسلام مي‌گويند اسلام قيد و بندهاي سنگين و تكاليف جان‌فرسايي است كه انسان را محدود و مقيد مي‌كند ، بنابر اين (منافقان) معصيت را دوست دارند و طاعت و بندگي را زشت و ناپسند مي‌دانند .

جمع بين نفاق و ايمان
[از آنچه تا به حال به عرض خوانندگان گرامي رسيد شايد اين سؤال پيش آيد كه آيا نفاق و ايمان ممكن است با هم در يك قلب جمع شوند ؟ پاسخ اين سؤال اين است كه به دلايل ذيل بله ]
نفاق عملي و ايمان بدين صورت با هم جمع مي‌شوند كه شخص در اعتقادات خود مؤمن و در عمل منافق باشد . امام احمد با سندي معتبر از ابي سعيد خدري رضی الله عنه روايت مي‌كند كه رسول‌الله صلی الله علیه و سلم فرمودند :
« قلوب چهار قسم‌اند : قلب أجرد (خالي ) كه در آن ، نور (ايمان) چراغي روشن و نوراني است . و قلب أغلف(در پرده و پوشيده) ، و قلب منكوس(وارونه) و قلب مُصفح (مايل و كج ) .
اما قلب أجرد ؛ قلب مؤمن است و چراغش نور آن مي‌باشد ، و أغلف قلب كافر است و منكوس قلب خالصي است كه ( ايمان را ) شناخته سپس انكار كرده است و مصفح قلب مايل و كجي است كه در آن ايمان و نفاق هر دو موجود است و مثال ايمان در آن مثل سبزي است كه آب پاك آن را رشد مي‌دهد و مثال نفاق در آن مثل دمل است كه چرك و خون آن را رشد مي‌دهد و بزرگ مي‌كند . پس هريك از اين دو ماده (نفاق و ايمان ) بر ديگري غلبه يافت ، بر قلب مسلط مي‌شود .
اين بود خلاصه‌اي از صفات منافقان ، به اميد آن‌كه خداوند متعال به فضل و رحمت بي‌منتهايش ما و همه‌ي مسلمانان را از نفاق و صفات منافقان محفوظ دارد . آمين
نوراحمد پاك نيت