مسعود بن سعد بن سلمان بين سالها 438 تا 440(1) در خانوادهاي دانشمند و صاحب مقام در شهر لاهور ديده به جهان گشود و بنا به گفتهي اكثر اهل ادب طبق تصريح خود مسعود وي اصالتاً از همدان ايران بوده كه خاندانش بعد از فتح هند بدست غزنويان عازم آن ديار شدهاند. از چگونگي رشد […]
مسعود بن سعد بن سلمان بين سالها 438 تا 440(1) در خانوادهاي دانشمند و صاحب مقام در شهر لاهور ديده به جهان گشود و بنا به گفتهي اكثر اهل ادب طبق تصريح خود مسعود وي اصالتاً از همدان ايران بوده كه خاندانش بعد از فتح هند بدست غزنويان عازم آن ديار شدهاند.
از چگونگي رشد و تربيت وي معلومات چنداني در دست نيست ولي همين قدر مشخص است كه «مسعود از آغاز جواني در سايه حمايت پدر تربيت يافت و از خرمن دانش استادان ادب خوشه چيني كرد(2)
بعد از اينكه سلطان ابراهيم فرزند خود سيفالدوله را به امارت هند بر گماشت، مسعود نيز به عنوان همراه و ملازم سيف با او راهي هند شد، و بگونهاي با او اخت شده بود كه در سفر و حضر و صلح و جنگ همركاب سيف بود و از اين جهت توانسته بود بر مقام ادبي و لشكري خود بيفزايد و مسعود همچنان زندگي را در خوشي ميگذراند تا اينكه ورق روزگار برگشت.
در دربار ابراهيم شايع شد كه فرزندش سيف در پي اين است كه تا با ملكشاه سلجوقي در عراق ارتباط برقرار كند. اين خبر ابراهيم را بر آن داشت تا قبل از اينكه سيف كوچكترين حركتي براي انجام اين هدف خود انجام دهد وي را دستگير و به زندان بيندازد.
نه تنها سيف بلكه همنشينان و نديمان وي نيز در اين آتش سوختند و به بلاي زندان و اسارت مبتلا شدند، در اين ميان يكي از همراهان سيف، مسعود بود او نيز همانند ديگر همگنان خود به اسارت افتاد.
مسعود با اين رويداد مدت ده سال از بهترين روزهاي عمر و عنفوان جواني خود را در زندانهاي سو و دهك و ناي گذراند چنانچه ميسرايد:
هفت سال بكوفت سو و دهك ****پس از آنم سه سال قلعه ناي
بعد از سپري شدن يك دهه رنج و سختي بالاخره مسعود طعم آزادي را چشيد.
اين آزادي هنوز مرارتهاي زندان و آه و نالهها را از خاطر و اعماق وجود مسعود نزدوده بود كه به سبب رفقت با ابو نصر فارسي و به دليل اينكه وي گماشتهي ابونصر بر يكي از ولات است به زندان افتاد و هشت يا نه سال در قلعهي مرنج در حبس بود.
سعد زنداني شدن خود و ديدن اين همه مصائب را از جانب كساني ميديد كه طاقت ديدن وي را ندارند و به او حسادت ميورزند چنانچه در بيتي ميسرايد:
همي ندانم خود را گناهي و جرمي**** مگر سعايت و تلبيس و مكر شيطان
مسعود زجر كشيده وقتي كه از زندان مرنج آزاد شد، جسم و جان او ديگر طراوت و چالاكي گذشته را نداشت او اكنون به زندان پيري و كهولت افتاده و سالهاي پاياني عمر خود را به عنوان كتابدار در دربار سپري نمود. دكتر زرينكوب مينويسد: سالهاي كوتاه آزادي،سالهاي آخر عمر شاعر بودند كه در آن مدت وي مرگ سلطان مسعود، زوال ملك ارسلان و سلطنت بهرامشاه را ديد و شغلي هم كه بدو رجوع شده بود سرپرستي كتابخانه سلطان بود(3)
و بنا بر بعضي گفتهها وي در پايان عمر از كارهاي ديواني و درباري كنار كشيده و زهد و عبادت را اختيار نمود تا اينكه در سال 515 ديده از جهان فروبست.
حبسيات مسعود
در تعريف حبسيه بايد گفت: سبك شعري است كه شاعر چه با درك و يا با احساس دردها و مصيبتهاي مختلف اعم از انواع شكنجه، بيماريها، درد غربت و تنهايي، بيكسي و دوري از خانواده و ديگر غمهاي خود را به نظم ميكشد.
در ادب فارسي حبسيههاي مسعود جايگاه خاص و ويژهاي دارد او در حبسيات خود مشكلات متعددي از مصيبتهاي وارده بر خود را گوشزد ميكند و از آنجا كه مسعود با تمام وجود آن مصيبتها را لمس كرده و با سوزدل اشعار را سروده بر خواننده تاثير ميگذارد.
مضامين و مدايح شعري مسعود
يكي از موضوعات مورد بحث در همهي كتب و ديوانهاي شعر، مدح است كه شعرا و صاحبان علم و ادب بنا بر منزلتي كه در نزد پادشاهان داشتهاند در جهت پاسداشت مقام آنها، نام آنها را در ابيات و اشعار خود به نيكي ذكر كردهاند، ولي در بعضي مواقع خيمهي غلو و زياديروي گونهاي بر احساسات آنها سايه مياندازد كه حد انصاف از كف ميرود و اين قريحه و استعداد ادبي هزينهاي ميشود براي رسيدن به مقام و مكنتي.
در مورد مضامين و مدايح موجود در ديوان مسعود نظريات و گفتههاي متعددي جود دارد به عنوان نمونه دكتر كدكني مينويسد: يكي از خصايص برجسته تصاوير در شعر مسعود رنگ فلسفي و گاه علمي آنهاست و با اينكه در اين راه نخستين كس به شمار نميرود، از نظر تشخص و گسترش كه اين نوع تصاوير در ديوان وي دارد قابل ملاحظه است و از همينگونه خيالهاست كه ميتوان دريافت او مردي آگاه به فلسفه و دانشهاي مختلف روزگار خود بوده است همچنين تاثير نجومداني و بعضي علوم ديگر را نيز در تصاوير شعري او ميتوان يافت(4)
دكتر زرينكوب مينگارد: شعر او منحصر به حبسيات نيست در وصف، در مدح، در غزل و هجو و شوخي نيز قدرت و مهارت دارد.(5)
دكتر تهامي در اثر گرانسنگ خود در مورد مدايح موجود در شعر مسعود مينويسد: مدايحي كه در ستايش سلاطين و بزرگان سروده نيز از غلو ومبالغه معمول مداحان عاري و با نصايح و راهنماييهايي سودمند همره است(6)
دكتر شفقزاده با ارائهي تصويري دلكش از شعر مسعود مينويسد: حتي با آن همه ستايش كه بر حسب احتياج و رسم و زمان و گاهي هم بحكم قدرشناسي نسبت به شاهان كرد باز هيچگاه حاضر به منت پذيري از كسي نشد و استقلال خود را نگه داشت و در عين آماج بودن به بلاهاي بزرگ شهامت نفس خود را بدينگونه بيان ميكند:
سر به پيش خسان فرو نآرم كه من از كبر سرو بر چمنم(7)
غلامحسين مصاحب در دائره المعارف خود مينويسد: مسعود سعد داراي علو طبع و مناعت فوقالعاده بود …. در مدايحش درس زندگي و اخلاق و همچنين اشاره به بعضي وقايع تاريخي ديده ميشود(8)
آنچه از سخنان صاحبان فن و غواصان درياي ادب و فرهنگ فارسي مبرهن شد اينست كه مسعود اگر مدحي نموده نه از براي چاپلوسي و تملق و ريزهخواري بوده بلكه فقط در جهت اكرام و پاسداشت مقام آنها بوده است. ( و هيچ يك بر اين باور نيستيم كه وي انساني معصوم بوده ولي آنچه كه از زندگي و اشعار وي برداشت ميشود همين است )
گذشته از اين امور بنا بر قول دولتشاه، قصايدي در مورد توحيد و معارف و زهد و ترك دنيا نيز دارد(9)
آثار مسعود
مسعود به سه زبان فارسي عربي و هندي شعر ميسروده آنچه كه از وي بر جاي مانده ديوان فارسي ميباشد. نفيسي مينويسد: وي در زبان فارسي و عربي و هندي شاعري توانا بوده و ديوان فارسي او متجاوز از دههزار بيت ميشود(10)
زرينكوب مينويسد: چند بيت عربي هم به او نسبت دادهاند اما نه از يك ديوان عربي كه او گفته باشد امروز نشاني است نه از ديوان اشعار هندي او(11)
مذهب مسعود
مسعود نيز همانند اكثر قريب به اتفاق فرهيختگان و شهسواران علم و ادب فارسي به مذهب اهل سنت و جماعت گرايش داشته و اين خود از چند طريق قابل استدلال ميباشد.
اول از همه ملازمت وي با دربار سلجوقيان ميباشد كه همهي اهل تاريخ گواه بر اين مدعا هستند كه سلسلهي حكومتي سلجوقيان سني مذهب بوده است.
و ديگر وجود مدايح خلفاء و ذكر صفات بارز آنها در ديوان مسعود جاي هيچگونه شكي را براي طالب اين مبحث باقي نميگذارد.
وي در قصيدهاي ممدوح خود منصوربنسعيد را از چند جهت به صفات خلفاي راشدين مقارن ميداند، اودر اين قصيده آورده:
ترا صدق بوبكر و علم علي****ترا فضل عثمان و عدل عمر(12)
يا در قصيدهي ديگري در مدح سيفالدوله ميگويد:
امير غازي محمود سيف دولت كو **** شجاعت علي و سيرت عمر دارد(13)
و يا در قصيدهي ديگري آزاد شدن خود را از زندان تازه شدن عدل عمر ميداند. استاد ارجمند فريدون سپري مينويسد: مسعود كه سالها تازيانهي بيعدالتي و حبس و نفي بلد را آزموده است به آزادگان و انساندوستان مهر ميورزد، و آزاد شدن خود را تازه شدن عدل عمر به حساب ميآورد و ميسرايد:
بريده نيست خلاصي و راحت من****در اين زمانه كه تازه شدست عدل عمر(14)
و يا در مدح سلطان مسعود، صفات دو تن از خلفاي راشدين را چنين ذكر ميكند:
شاهي گر بيان كند اخلاق او خرد **** فهرست باس(15) حيدر و عدل عمر شود(16)
با بيان اين مطالب واضح شد كه وي سني مذهب بوده و ابر مردان آن را به نيكي و ارجمندي ياد نموده، فقط يك احتمال براي شيعه بودن وي وجود دارد و آنهم اينكه تقيه كرده باشد كه اين احتمال نيز به سبب عدم وجود هيچگونه اشاره يا كنايه و يا متني كه وي را شيعه معرفي كند، منتفي ميباشد
عصمت الله پورمحمد تیموری
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و ارجاعات
1 ـ ظفري، وليالله، حبسيه در ادب فارسي، تهران، امير كبير، 1364 ص41
2 ـ همان ص 42
3 ـ زرين كوب، عبدالحسين،با كاروان حله، تهران، انتشارات علمي، 1378 ص125
4 ـ شفيعي كدكني، محمد رضا، صور خيال، تهران، آگاه، 1370 ص604
5 ـ زرين كوب، عبدالحسين،با كاروان حله، تهران، انتشارات علمي، 1378 ص 125
6 ـ تهامي، غلامرضا، فرهنگ اعلام تارخ اسلام، تهران، انتشار، 1385 ج2ص1913
7 ـ رضا زاده شفق، صادق، تاريخ ادبيات ايران، تهران، آهنگ، 1369 ص 155
8 ـ مصاحب، غلامحسين، دائرة المعارف فارسي، شركت سهامي كتابهاي جيبي وابسته به انتشارات امير كبير، تهران،1387،جلد دوم بخش دوم ص 2768
9 ـ سمرقندي، امير دولتشاه، تذكره الشعراء، به همت محمد رمضاني، انتشارات پديده خاور، بيجا ، سال 1366ص39
10 ـ نفيسي، سعيد، تاريخ نظم و نثثر در ايران و در زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري، انتشارات فروغي، جلد اول، ص44
11 ـ زرين كوب، عبدالحسين،با كاروان حله، تهران، انتشارات علمي، 1378 ص125
12 ـ ديوان مسعود سعد سلمان بتصحيح رشيد ياسمي، تهران، امير كبير،1369ص201
13 ـ ديوان مسعود سعد سلمان بتصحيح رشيد ياسمي، تهران، امير كبير،1369ص88
14 ـ سپري، فريدون، خلفاي راشدين در قلمرو نظم و نثر فارسي، سنندج،كردستان، 1378 ص69
15 ـ نمودار، خلاصه، ملخص( دهخدا ج11 ص 17244)
16 ـ ديوان مسعود ص 126