ولادت‌ فاطمه‌ي‌ زهرا و صلح‌ و آشتي‌ اهل‌ مكّه‌فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ پنج‌ سال‌ قبل‌ از بعثت‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در مكّه‌ مكّرمه‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. تولد ايشان‌ زماني‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌ كه‌ در مكّه‌ حادثه‌اي‌ عظيم‌ و بلوايي‌ بزرگ‌ روي‌ نموده‌ كه‌ تمام‌ قبايل‌ مكّه‌ و اطراف‌ را به‌ خود […]

ولادت‌ فاطمه‌ي‌ زهرا و صلح‌ و آشتي‌ اهل‌ مكّه‌
فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ پنج‌ سال‌ قبل‌ از بعثت‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در مكّه‌ مكّرمه‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. تولد ايشان‌ زماني‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌ كه‌ در مكّه‌ حادثه‌اي‌ عظيم‌ و بلوايي‌ بزرگ‌ روي‌ نموده‌ كه‌ تمام‌ قبايل‌ مكّه‌ و اطراف‌ را به‌ خود مشغول‌ كرده‌ بود، و مي‌رفت‌ كه‌ آتش‌ جنگ‌ قبيله‌اي‌ بر سر مسايل‌ كوچك‌ بين‌ قبايل‌ مختلف‌ افروخته‌ شود، این بلوا در وقت‌ تجديد بناي‌ كعبه‌ و بر سر نصب‌ «حجرالاسود» بود. هر قبيله‌اي‌ مي‌خواست‌ اين‌ افتخار نصيبش‌ گردد؛ غائله ای که با پادرمیانی پیامبر صلی الله علیه و سلم  به نیکی خاتمه یافت.

عكس‌ العمل‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم در مقابل‌ مژده‌ي‌ تولد دختر
پرواضح است که جامعه عرب جاهلیت زن را مایه ننگ می دانست و او را سر به نیست می کرد. در چنين‌ جامعه‌اي‌ با اين‌ طرز تفكر ببينيم‌ محمد امين‌ صلی الله علیه و سلم  چگونه‌ عمل‌ مي‌كند؟ او سه‌ دختر ديگر در خانه‌ دارد، وقتي‌ مژده‌ي‌ تولد چهارمين‌ دختر را نيز به‌ او مي‌دهند، سرور و خوشحالي‌ و شادماني‌ سراسر وجودش‌ را فرا مي‌گيرد. پيامبر صلی الله علیه و سلم  وقتي‌ به‌ سيماي‌ معصومانه‌ و نوراني‌ او نگاه‌ كرد، او را «فاطمه‌» ناميد و به‌ او لقب‌ «زهراء» داد.

فاطمه‌ كجا رُشد مي‌كند؟
فاطمه رضي‌الله عنها در خانه بزرگ‌ترين‌ و پاك‌ترين‌ شخصيت كائنات‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود، منزل‌ همان‌ محبوبي‌ كه‌ پروردگار آن‌ را از ايمان‌، اخلاص‌ و بركت‌ مملوّ گردانيد، بر سفره‌ي‌ تقوي‌ و پاكي‌ چشم‌ گشود، نزد پرهيزكارترين‌ پرهيزكاران‌ در ميان‌ ذكر و تسبيحاتي‌ كه‌ از زبان‌ پدر و مادرش‌ مي‌شنيد.
فاطمه‌ از معلّم‌ و مربي‌اي‌ ماننده‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم  بهره‌ برد همچنان‌ كه‌ از تعليمات‌ مادر ايثارگر و مهربانش‌ سجاياي‌ اخلاقي‌ و صفات‌ پسنديده‌ را آموخت‌.
او در ميان‌ اخلاق‌ كريمانه‌ و بلند پدر و مادرش‌ رشد كرد، همان‌ پدري‌ كه‌ شيوه‌ و روش‌ زندگاني‌اش‌ براي‌ جهانيان‌ به‌ عنوان‌ برترين‌ الگو معرفي‌ شده‌ است‌.
به‌ همين‌ علّت‌ فاطمه رضي‌الله عنها در عفّت‌ كامل‌، عزّت‌ نفس‌، خيرخواهي‌ و نيز بر حُسن‌ خلق‌ رُشد كرد و اينها از تعاليم‌ پدر دلسوزش‌ كه‌ پيامبر امت‌، و رسول‌ رحمت‌، بهترين‌ مرشد و بزرگ‌ترين‌ مربي‌ و هدايت‌ كننده‌ به‌ سوي‌ راه‌ راست‌ بود، مي‌باشد(1)
 
فاطمه‌ و محبّت‌ شديد پدر و مادر
فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ از جانب‌ پدر و مادرش‌ از محبّت‌ فراوان‌ و ويژه‌اي‌ برخوردار بود، همچنين مورد‌ محبّت‌ خواهرانش‌ به‌ خصوص‌ زينب‌ ـ رضي‌الله عنهاـ قرار داشت كه‌ او را راهنمايي‌ مي‌نمود، به‌ او لطف‌ و محبّت‌ مي‌كرد و با او به‌ بازي‌ مشغول‌ مي‌شد.
 
فاطمه‌ و بعثت‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم
هنوز پنج‌ سال‌ كامل‌ از عمر فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ نگذشته‌ بود، كه‌ مي‌ديد پدرش‌ خلوت‌گزيني‌ و عبادت‌ در غار حراء را بسيار دوست‌ دارد، تا اينكه‌ سرانجام‌ فرشته‌ي‌ الهي‌ او را به‌ پيامبري‌ مژده‌ داد.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  با عجله‌ و با حالتي‌ دگرگون‌ به‌ منزل‌ برمي‌گردد، همان‌ منزلي‌ كه‌ فاطمه‌ در آنجا منتظر برگشتن‌ باباي‌ مهربانش‌ است‌ تا در آغوش‌ او بپرد و سر و صورتش‌ را بوسه‌ بزند، چهره‌ي‌ پدر كاملاً متغيّر شده‌ و مطلب‌ عجيبي‌ مي‌گويد و آن‌ اينكه‌ پروردگار او را براي‌ راهنمايي‌ و نجات‌ جامعه‌ي‌ بشريّت‌ مبعوث‌ كرده‌ است‌، و او را شاهد و بشارت‌ دهنده‌ي‌ بهشت‌ و ترساننده‌ از جهنّم‌، دعوت‌ كننده‌ به‌ سوي‌ «الله» قرار داده‌ تا جايي‌ كه‌ مانند چراغي‌ نوراني بر سر راه‌ انسان‌ها واقع‌ شده‌ است‌.
پس‌ فاطمه رضي‌الله عنها بايد در چنين‌ جوّي‌ رشد كند، و با اين‌ فضاي‌ جديد منزل‌ پدرش‌ بياسايد، همان‌ جوّ وحي‌ الهي‌، مسئوليّت‌ سنگين‌ دعوت‌، و مقابله‌ با كفار و مشركان‌ ظالم‌… او از اين‌ به‌ بعد در گلستاني‌ به‌ سر مي‌برد كه‌ هر لحظه‌ آيات‌ قرآن‌ نازل‌ مي‌شد، از همان‌ لحظات‌ اول‌ و در دوران‌ كودكي‌ قرآن‌ را تعليم‌ مي‌گرفت‌، او چيزهايي‌ را مي‌آموخت‌ كه‌ هيچ‌ نوجواني‌ در مكّه‌ و اطراف‌، از آن‌ بهره‌مند نبودند، او در مهد ايمان‌ رشد مي‌يافت‌؛ رشدي‌ همراه‌ با كوشش‌ و اعتكاف‌، وقار و حيا، به‌ همين‌ علت‌ به‌ نَفْسي‌ آرام‌، قلبي‌ قوي‌، و دروني‌ زلال‌ و پاك‌، دست‌ يافت‌ كه‌ غير از ايمان‌ چيزي‌ را نمي‌شناخت‌ و چيزي‌ هم‌ غير از ايمان‌ او را نمي‌شناخت‌! (2)
در چنين‌ مدرسه‌ي‌ مباركي‌ فاطمه‌ي‌ زهرا تعليم‌ يافت‌، تعليمي‌ كه‌ با گذشت‌ سال‌ها او را به‌ شرافتي‌ رساند، كه‌ كسي‌ هم‌ رديفش‌ نبود، به‌ جايگاهي‌ برد كه‌ براي‌ كسي‌ قابل‌ دست‌ يافتن‌ نبود، به‌ صفات‌ كريمه‌ و زيبايي‌هاي‌ اخلاقي‌ كه‌ نه‌ تنها او را بين‌ دختران‌ قومش‌ ممتاز كرد، كه‌ بر تمام‌ دختران‌ دنيا نيز برتري‌ داد.
 
فاطمه‌ از پيشگامان‌ اسلام‌
چون پدر رسالت الهی را به دوش کشید، مادر فاطمه‌ (خديجه رضي الله عنها‌) اولين‌ فردي‌ بود كه‌ دعوتش‌ را پذيرفت‌ و به‌ اسلام‌ روي‌ آورد، و به‌ تبعيّت‌ از اين‌ مادر دلسوز و عفيفه‌ و مربي‌ مهّذب‌، دخترانش‌ نيز همگي‌ در آغوش‌ اسلام‌ جاي‌ گرفتند؛ پس‌ زينب‌، رقيّه‌، ام‌كلثوم‌ و فاطمه‌ي‌ زهرا (رضي‌ الله عنهن‌) بعد از مادرشان‌ اولين‌ دختران‌ مسلمان‌ به‌ شمار مي‌آيند.

فاطمه‌ي‌ نوجوان‌ در شعب‌ ابي‌طالب‌
در سال‌ هفتم‌ بعثت،(3)‌ مشركان‌ پيمان محاصره‌ي‌ اقتصادي‌ را امضا كردند و پيامبر  صلی الله علیه و سلم  و يارانش‌ به‌ همراه‌ «بني‌هاشم‌« مجبور شدند به‌ درّه‌اي‌ به‌ نام‌ «شعب‌ ابي‌طالب‌» پناهنده‌ شوند.
در شعب‌، اطاق‌ها و سايبان‌هاي‌ مناسب براي‌ زيست‌ وجود نداشت‌، در روزهاي‌ گرم‌ تابستان‌ آفتاب‌ بر سرشان‌ آتش‌ مي‌باريد، و در شب‌هاي‌ سرد زمستان‌ از سرما بر خود مي‌لرزيدند و حتي‌ لباس‌ و تن‌پوش‌ مناسبي‌ در اختيار نداشتند.
تهيه‌ آذوقه‌ مشقت‌ فراوان‌ داشت‌، از اين‌ رو گاه‌ يك‌ دانه‌ خرما را چند تن‌ بر دهان‌ مي‌گذاردند و اندكي‌ مي‌مكيدند تا مختصر رمقي‌ بگيرند!
زهراي‌ عزيز، سه‌ سال‌ از بهترين‌ سال‌هاي‌ كودكي‌اش‌ را در چنين‌ شرايط‌ سخت‌ و جانكاهي‌ گذراند (سال‌هاي‌ 12 الي‌ 15 سالگي‌).
او در سنگلاخ‌هاي‌ درّه‌ ابي‌طالب‌، شكيبايي‌ و مقاومت‌ را فرا گرفت‌، فرياد اطفال‌ گرسنه‌ي‌ شعب‌ را مي‌شنيد و خود نيز بسان‌ ديگر كودكان‌ طعم‌ تلخ‌ گرسنگي‌ را مي‌چشيد(4)

فاطمه رضی الله عنها‌ و وفات‌ مادر مهربان‌
فشار و سختي‌هاي‌ شعب‌ ابي‌طالب‌ به‌ حدي‌ بود كه‌ بسياري‌ از افراد آنجا را دچار مريضي‌هاي‌ سخت‌ و لاعلاج‌ نمود، اولين‌ قرباني‌ شعب‌، عموي‌ پيامبر و حامي‌ واقعي‌اش‌ «ابوطالب‌» بود، ايشان‌ به‌ خاطر مشكلات‌ شعب‌ و به‌ خاطر كهولت‌ و پيري‌ وفات‌ نمود و پيامبر صلی الله علیه و سلم  را تنها گذاشت‌. قرباني‌ دوم‌ اين‌ محاصره‌، خديجه‌ي‌ كبري رضي‌الله عنها مادر عزيز فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ بود.
بعد از آن‌ سختي‌هاي‌ سه‌ سال‌ محاصره‌ي‌ شعب‌، اينك‌ شادكامي‌ نمودار شد، اما دريغا و دردا كه‌ روزهاي‌ شادي‌ فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ دوامي‌ نداشت‌، تازه‌ مي‌خواست‌ عطر دل‌انگيز آزادي‌ و شادي‌ را استشمام‌ كند، كه‌ مادر عزيزش‌، خديجه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ به‌ خاطر سختي‌هايي‌ كه‌ در شعب‌ كشيده‌ بود از دنيا رفت‌.

 فاطمه رضي‌الله عنها‌ بعد از مادرش‌
دوران‌ سخت‌ و جانكاه‌ مكّه‌، سيزده‌ سال‌ بود كه‌ به‌ طور عمومي‌ براي‌ تمامي‌ مسلمانان‌ دردآور و طاقت‌فرسا بود و براي‌ اهل‌ بيت‌ رسول‌الله صلی الله علیه و سلم  به‌ طور خصوصي‌؛ چراكه‌ تحمل‌ اذيّت‌ و آزار رساندن‌ به‌ پيامبري‌ كه‌ سراسر رحمت‌ و نور بود، آن‌قدر هم‌ آسان‌ نبود. فاطمه رضي‌الله عنها تمامي‌ اين‌ سال‌ها را شاهد بود.
او پاداش‌ استقامت‌ و ثبات‌ در راه‌ دين‌ را مي‌دانست‌ به‌ همين‌ جهت‌ در كنار پدرش‌ مانند كوه‌ استوار ايستاد و اين‌ اقدامات‌ سبب‌ مي‌شد كه‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  عشق‌ و محبتش‌ نسبت‌ به‌ فاطمه‌ چند برابر گردد(5)

 فاطمه رضي‌الله عنها ‌ و حركت‌ به‌ سوي‌ مسئوليت‌هاي‌ بزرگ‌
هر چند مرگ‌ مادر براي‌ فاطمه‌ي‌ نوجوان‌ بسيار سخت‌ و تلخ‌ بود، اما او در منزلي‌ تربيت‌ يافته‌ بود كه‌ آموخته بود به‌ خاطر مسايلي‌ از اين‌، دست‌ از حركت‌ به‌ سوي‌ آينده‌اي‌ پر از مسئوليت‌ و همچنين‌ از ادامه‌ي‌ حركت‌ دعوت‌ و ابلاغ‌ دين‌ اسلام‌ به‌ تمامي‌ جامعه‌ دست‌ نكشد، بلكه‌ اين‌ سختي‌ها و تلخي‌ها را پله‌هاي‌ صعود و ترقي‌ به‌ قله‌هاي‌ موفقيّت‌ تلقي‌ نمايد.
فاطمه رضي‌الله عنها با خود عهد كرد كه‌ تا آخرين‌ لحظه‌ي‌ حيات‌ از پدرش‌ محافظت‌ و پشتيباني‌ نمايد، و به‌ جاي‌ مادرش‌، درد و رنج‌هاي‌ پدر را كه‌ از سوي‌ قريشيان‌ بر جسم‌ و روح‌ نازنينش‌ وارد مي‌شد، التيام‌ بخشد، هر چند فاطمه رضي‌الله عنها  از نظر جسمي‌ كوچك‌ و لاغر بود، اما از نظر ايمان‌ و يقين‌، بزرگ‌ از نظر تقوي‌، قوي‌ و در ياري‌ رساندن‌ و كمك‌ پدرش‌ بسيار صادق‌ بود. او در اين‌ برهه‌ از زمان‌ به‌ طور بسيار شگفت‌انگيزي‌ تغيير كرد و با وجود اينكه‌ نوجواني‌ بيش‌ نبود، اما به‌ پناهگاه‌ معنوي‌ و تكيه‌گاه‌ روحي‌ ـ بعد از خداوند ـ براي‌ پدرش‌ تبديل‌ شده‌ بود، درست‌ همانند مادرش‌ خديجه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ. به‌ همين‌ علّت‌، فاطمه‌ را «اُم أبيها» لقب‌ دادند، يعني‌ مادر پدرش‌ به‌ سبب‌ آن‌ دلسوزي‌ها و حمايت‌هاي‌ فراوانش‌ كه‌ حاضر بود جانش‌ را نيز فدا كند.

 فاطمه‌ رضي‌الله عنها در راه‌ هجرت‌
هر روز فشار و آزار كفار و مشركان‌ مكّه‌ بر پيامبر  صلی الله علیه و سلم  و يارانش‌ شدّت‌ مي‌يافت‌، مخصوصاً پس‌ از وفات‌ ابوطالب‌ و خديجه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ كه‌ از پشتيبان‌هاي‌ اصلي‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  و صاحب‌ نفوذ بودند، اما خدا دینش را یاری می کند. مردمان یثرب که قبلا ایمان آورده بودند‌ از پيامبر  صلی الله علیه و سلم  و يارانش‌ دعوت‌ نمودند تا به‌ «يثرب‌» بيايند و در آرامش‌ و به‌ دور از فشار قريشيان‌ به‌ عبادت‌ پروردگار مشغول‌ شوند.
اين‌ هنگام‌ بود كه‌ اجازه‌ي‌ هجرت‌ صادر شد و اصحاب‌، گروه‌ گروه‌ و فرد فرد به‌ «يثرب‌» پناهنده‌ شدند.
پس‌ از مدتي‌ به‌ خود رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  اجازه‌ هجرت‌ داده‌ شد و دستور رسيد كه‌ براي‌ اين‌ سفر ابوبكر  رضی الله عنه  را به‌ عنوان‌ همسفر انتخاب‌ كند و بر جاي‌ خويش‌ علي‌ رضی الله عنه  را بگذارد.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  به‌ همراه‌ ابوبكر  رضی الله عنه  آماده‌ي‌ هجرت‌ شدند و در اين‌ وقت‌ فاطمه‌ي‌ زهرا و خواهرش‌ اُم‌كلثوم‌ در بيت‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  مانده‌ بودند.
 
فاطمه رضی الله عنها و هجرت‌ به‌ مدينه‌
پيامبر صلی الله علیه و سلم  به‌ منطقه‌ي‌ قُبا در 6 كيلومتري‌ مدينه‌ رسيده‌ بود، فاطمه رضی الله عنها منتظر رسيدن‌ پيكي‌ از سوي‌ پدر و باخبر شدن‌ از وضعيت‌ آن‌ عزيز و مهربانش بود‌. ساعت‌ها و روزها به‌ سختي‌ و به‌ درازي‌ ظلم‌ ظالمان‌ سپري‌ مي‌شد، تا اينكه‌ پس‌ از سه‌ روز فرمان‌ رسيد كه‌ فاطمه‌ و اُم‌كلثوم‌ به‌ سوي‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  بشتابند، چه‌ لحظه‌ي‌ زيبايي‌ است‌، براي‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ مدتي‌ است‌ پدر عزيزش‌ را نديده‌ است‌، از فرط‌ خوشحالي‌ مي‌خواست‌ گريه‌ كند.
و پس‌ از سه‌ روز، فاطمه‌ي‌ زهرا، اُم‌ كلثوم‌ و مادرش‌ فاطمه‌ بنت‌ أسد سوار بر شتر  به‌ سوي‌ مدينه‌ حرکت نمودند(6)

ازدواج‌ فاطمه‌ي‌ زهرا رضی الله عنها
هنگامي‌ كه‌ فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ به‌ مدينه‌ آمد، اندكي‌ از مشكلات‌ و سختي‌ها فاصله‌ گرفت‌ و دوران‌ حُزن‌ و اندوهش‌ موقتاً به‌ سر آمد.
فاطمه رضی الله عنها به‌ سن‌ ازدواج‌ رسيده‌ بود، هر كسي‌ مي‌خواست‌ با او ازدواج‌ كند و براي‌ اين‌ كار دو علّت‌ ديده‌ مي‌شد؛ يكي‌ به‌ خاطر اينكه‌ اين‌ دختر، دختر سيد اولين‌ و آخرين‌، سرور كائنات‌ حضرت‌ محمد مصطفي‌  صلی الله علیه و سلم  بود. دوم‌، به‌ خاطر كمالات‌ و شايستگي‌هايي‌ كه‌ فاطمه‌ي‌ زهرا در اين‌ دو دهه‌ از زندگي‌اش‌، از رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  كسب‌ كرده‌ بود
هر مردي‌ در مدينه‌ دوست‌ داشت‌ با فاطمه ازدواج‌ نمايد و به‌ اين‌ همه‌ شرف‌ و بزرگواري‌ و قرابت‌ با رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  دست‌ يابد.

برجسته‌ترين‌ خواستگاران‌ فاطمه رضی الله عنها ‌
افراد زيادي‌ براي‌ خواستگاري‌ از فاطمه  پيش‌قدم‌ شدند كه‌ هر كدام‌ به‌ شكلي‌ جواب‌ رد را مي‌شنيدند، اما از مهم‌ترين‌ اين‌ افراد مي‌توان‌ به‌ ياران‌ نزديك‌ و جان‌ بر كف‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  همچون‌ ابوبكر صديق‌، عمر فاروق‌ و عبدالرحمن‌ بن‌ عوف‌  رضی الله عنهم  اشاره‌ كرد كه‌ جواب‌ ردّ دادن‌ به‌ آنان‌ كار آساني‌ نبود و هر فرد ديگري‌ به‌ جاي‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌بود به‌ خاطر احسانات‌ و جان‌فشاني‌هاي‌ ابوبكر  رضی الله عنه  و مخصوصاً اينكه‌ به‌ تازگي‌ عايشه‌  رضی الله عنه  را به‌ ازدواج‌ او در آورده‌ بود، شايد تسليم‌ مي‌شد و جواب‌ رد نمي‌داد، اما تقدير الهي چیز دیگری می خواست!

پيشنهاد ابوبكر و عمر رضی الله عنهما  به‌ علي‌  رضی الله عنه  براي‌ خواستگاري‌ از فاطمه رضی الله عنها
وقتي‌ ابوبكر و عمر رضی الله عنهما دو تن‌ از وزراي‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  ديدند كه‌ اين‌ ازدواج‌ براي‌ آنان‌ ممكن‌ نيست‌، به علی پشنهاد ازدواج با فاطمه را دادند.
روزي‌ ابوبكر صديق‌، عمر فاروق‌ و سعدبن‌ معاذ  رضی الله عنهم  نزد حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  رفتند و در مورد خواستگاري‌ از فاطمه‌ رضی الله عنه  او را تشويق‌ كردند.
حضرت‌ عمر  رضی الله عنه  در مورد سبقت‌ او در اسلام‌، قرابت‌ و خويشاونديش‌ با رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم  و همچنين‌ محبتش‌ در قلب‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  تا حدي‌ كه‌ او را جزو اهل‌ بيتش‌ قرار داده‌، سخن‌ گفت‌.
حضرت‌ ابوبكر صديق‌  صلی الله علیه و سلم  فرمود: به‌ نظر من‌ هر چه‌ زودتر نزد پيامبر  صلی الله علیه و سلم  برو و در امر خواستگاري‌ تعجيل‌ كن‌. حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  نيز فرمود: اين‌ كار آرزوي‌ من‌ است(7)

علي‌  رضی الله عنه  براي‌ خواستگاري‌ فاطمه رضی الله عنها  مي‌رود
هنگامي‌ كه‌ حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  صداقت‌ و دلسوزي‌ شيخين‌ (ابوبكر و عمر رضی الله عنه ) را در ارشاد و راهنمايي شان در مورد خواستگاري‌ كردن‌ از فاطمه رضی الله عنها   مشاهده‌ كرد، با عجله‌ به‌ سوي‌ خانه‌ شتافت‌ و سر و صورتي‌ صفا داد و لباس‌هاي‌ تميزتر پوشيده‌ و با ذكر و دعا به‌ سوي‌ منزل‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  گام‌ نهاد.
علي‌  رضی الله عنه  سلام‌ كرده‌ و اجازه‌ ورود خواست‌، به‌ او اذن‌ ورود داده‌ شد، نزديك‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم  رفت‌ و با حيا و شرم‌ عجيبي‌ نشست‌، از خجالت‌ و حياي‌ فراوان‌، چهره‌اش‌ سرخ‌ شده‌ بود، سرش‌ را به‌ زير انداخت‌ و ساكت‌ ماند، او نتوانست‌ چيزي‌ بگويد، تا اينكه‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  پرسيد:
«اي‌ پسر ابوطالب‌! آيا به‌ خاطر نيازي‌ آمده‌اي‌؟! خجالت‌ نكش‌! حرف‌ دلت‌ را بزن‌!»
علي‌  رضی الله عنه  لب‌ به‌ سخن‌ گشود:
يا رسول‌الله! پدر و مادرم‌ فدايت‌ باد! من‌ در منزل‌ شما بزرگ‌ شده‌ام‌، با مهرتان‌ پرورش‌ يافته‌ام‌، مهربان‌تر و نيكوتر از هر پدر و مادري‌ در تربيتم‌ كوشش‌ نموديد، از فيض‌ وجودت‌ بهره‌ها برده‌ و هدايت‌ يافتم‌، اي‌ رسول‌ خدا! سوگند به‌ پروردگار كه‌ سرمايه‌ي‌ دو سرايم‌ تويي‌.
(هر چند از مال‌ دنيا چيزي‌ ندارم‌، اما با توكّل‌ بر پروردگار كه‌ وعده‌ي‌ كمك‌ داده‌ است‌) تصميم‌ به‌ ازدواج‌ گرفته‌ام‌ و…
اگر مصلحت‌ باشد و فاطمه‌ را به‌ عقدم‌ درآوريد، سعادت‌ بزرگي‌ نصيبم‌ شده‌ است‌.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  خوشحال‌ شد و فرمودند: بگزار از فاطمه بپرسم… تا اینکه ازدواج صورت گرفت(8)

مَهريه‌ي‌ سرور زنان‌ بهشت‌
روز بعد، حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  دوباره‌ نزد پيامبر  صلی الله علیه و سلم  رفته‌ و در مورد نتيجه‌ي‌ پيشنهاد و نيز تاريخ‌ عقد سؤال‌ كرد.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  قبل‌ از آن‌ با فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ در مورد پيشنهاد علي‌ مشورت‌ نموده‌ و نظر او را جويا شد و فرمود: آيا اجازه‌ مي‌دهي‌ تو را به‌ عقد علي‌ در آورم‌؟
فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ كه‌ علي‌ را از دوران‌ كودكي‌ مي‌شناخت‌، به‌ خاطر شرم‌ و حيا ساكت‌ ماند، و نمي‌توانست‌ خواست‌ قلبي‌اش‌ كه‌ رضايت‌ به‌ اين‌ پيوند بود را مطرح‌ كند، اما حركتي‌ كه‌ ناشي‌ از نارضايتي‌ باشد، از خود بروز نداد.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در سكوت‌ پر صلابت‌ فاطمه‌ي‌ زهرا رضايتش‌ را دريافت‌ و متوجه‌ شد كه‌ به‌ خاطر شرم‌ و حيا لفظاً چيزي‌ نمي‌گويد وگرنه‌ بر انجام‌ اين‌ كار تمايل‌ قلبي‌ دارد.
رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  با چهره‌اي‌ نوراني‌ و بشاش‌ و با قلبي‌ مسرور و خوشحال‌ رو به‌ علي‌ كرد و فرمود:
آيا چيزي‌ براي‌ مراسم‌ ازدواج‌ و مهر همسرت‌ داري‌؟
علي‌ با صداقت‌ تمام‌، خويشتن‌ را نگريست‌ و دريافت‌ كه‌ جز محبّت‌ الله و رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم  چيزي‌ در بساط‌ ندارد، جواب‌ داد: يا رسول‌ الله! خودت‌ وضعيت‌ مرا مي‌داني‌، غير از يك‌ شتر ماده‌ و شمشيرم‌، سرمايه‌اي‌ ندارم‌!
رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  فرمود: پس‌ آن‌ زرهی(9)كه‌ از غنايم‌ بدر به‌ تو بخشيديم‌! آن‌ را چه‌ كار كردي‌؟
علي‌ جواب‌ داد: هنوز آن‌ را دارم‌.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  فرمود: پس‌ برو همان‌ را بفروش‌ و پولش‌ را بياور تا مهر فاطمه‌ قرار دهيم‌ و اسباب‌ عروسي‌ مهيّا نماييم‌.
علي‌ جوان‌، شادان‌ و خوشحال‌، زره‌ جنگي‌ را برداشته‌ و به‌ سوي‌ بازار شتابان‌ مي‌رفت‌.
حضرت‌ عثمان‌  رضی الله عنه  كه‌ از ماجرا خبردار شده‌ بود، فرصت‌ را غنيمت‌ شمرده‌ و خواست‌، محبّت‌ و علاقه‌اش‌ را نسبت‌ به‌ علي‌ و فاطمه اظهار نمايد و علي‌ زاهد و فقير را كمك‌ كند، به‌ همين‌ علّت‌ از عرضه‌ي‌ آن‌ در بازار مدينه‌ جلوگيري‌ كرد و گفت‌: اي‌ علي‌! من‌ آن‌ را به‌ هر قيمتي‌ از تو مي‌خرم‌.
نهايتاً آن‌ را با 470 درهم‌ از علي‌ خريده‌ و پس‌ از معامله‌، دوباره‌ همان‌ زره‌ را به‌ عنوان‌ هديه‌ به‌ حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  پس‌ داد.
علي‌  رضی الله عنه  پول‌ها را به‌ عنوان‌ مَهر فاطمه‌ تقديم‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  نمود، پيامبر مقداري‌ را به‌ بلال‌ حبشي (مؤذن‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم ) داد تا به‌ بازار رفته‌ و وسايل‌ خوش‌ بويي‌ و تزييني‌ تهيه‌ نمايد، و مقداري‌ را هم‌ به‌ اُم‌ سلمه‌ داد تا براي‌ فاطمه‌ وسايل‌ عروسي‌ را خريداري‌ كند(10)

جهيزيه‌ي‌ دختر پيامبر اعظم‌ صلی الله علیه و سلم
جهيزيه‌اي‌ كه‌ براي‌ فاطمه‌ تهيه‌ و به‌ خانه‌ي‌ علي‌ فرستاده‌ شد عبارت‌ بودند از:
1ـ يك‌ عدد تخت‌ چوبي‌.
2ـ دو عدد تُشك‌ با روكش‌ كتان‌ مصري‌ كه‌ يكي‌ را از پشم‌ گوسفند و ديگري‌ را از ليف‌ خرما پُر كرده‌ بودند.
3ـ چهار بالش‌ چرم‌ كه‌ از پشم‌ پر شده‌ بود.
4ـ يك‌ تخته‌ حصير.
5ـ پرده‌اي‌ مويين‌.
6ـ طشت‌ بزرگ‌.
7ـ مشك‌ آب‌.
8ـ كاسه‌ چوبي‌ براي‌ شير.
9ـ آفتابه‌ (ابريق‌).
10ـ دو عدد كوزه‌ سفالين‌.
11ـ چند ظرف‌ مسي‌.
12ـ آسياب‌ دستی(11)
جداي‌ از اين‌ وسايل‌ كه‌ براي‌ منزل‌ و به‌ عنوان‌ جهيزيه‌ خريداري‌ شدند، چهار تكه‌ وسايل‌ شخصي‌ براي‌ خود حضرت‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ خريداري‌ شد:
يك‌ عدد پيراهن‌ بلند. يك‌ عدد روسري‌. يك‌ چادر مشكي‌. يك‌ دستبند نقره‌اي‌.

مراسم‌ عقد فاطمه‌ و علي ‌ رضی الله عنهما
أنس‌  رضی الله عنه خادم‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم  مي‌گويد:
«چند روز بعد از خواستگاري‌ (علي‌ از فاطمه‌) پيامبر  صلی الله علیه و سلم  مرا صدا زده‌ و فرمود: برو و اين‌ افراد را (براي‌ مراسم‌) دعوت‌ كن‌؛ ابوبكر صديق‌، عمربن‌ خطاب‌، عثمان‌ بن‌ عفان‌، عبدالرحمن‌ بن‌ عوف‌، سعدبن‌ ابي‌ وقاص‌، طلحه‌، زبير و جمعي‌ از انصار و…
آنها را دعوت‌ كردم‌، همگي‌ دعوت‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  را لبيك‌ گفتند و اجتماع‌ كردند (ظاهراً اين‌ اجتماع‌ در مسجد صورت‌ گرفته‌ است‌).
اين‌ جلسه‌، جلسه‌ي‌ عقد فاطمه‌ و علي‌ رضي الله عنهما بود، عاقد علي‌ و فاطمه‌، رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  بود.

مراسم‌ عروسي‌
علي‌  رضی الله عنه  فقير و ناتوان‌ بود، چيزي‌ نداشت‌ براي‌ عروسي‌ خرج‌ كند، اما پروردگار كارساز است‌ و ديگران‌ را وسيله‌ قرار داد تا علي‌ با سربلندي‌ مراسم‌ عروسي‌اش‌ برگزار شود.
بني‌ عبدالمطلب‌ و صحابه‌ كرام‌ به‌ اين‌ مناسبت‌ مبارك‌، مجلس‌ بزرگي‌ تشكيل‌ دادند و حضرت‌ حمزه‌  رضی الله عنه  چند گوسفند و شتر را ذبح‌ كرده‌ و براي‌ مهمانان‌ طعامي‌ درست‌ كردند.
حضرت‌ سعد  رضی الله عنه  از بزرگان‌ انصار نيز گوسفندي‌ هديه‌ كرد، جمعي‌ ديگر از انصار، ذرّت‌ و… آوردند و مقداري‌ كشك‌ و روغن‌ و خرما نيز جمع‌آوري‌ شد.
غذاي‌ خوب‌ و لذيذي‌ پخته‌ شد كه‌ خود رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  شخصاً در درست‌ كردن‌ آن‌ نقش‌ داشتند، به‌ همين‌ علت‌ تمامي‌ ميهمانان‌ سير خوردند، مقداري‌ هم‌ براي‌ فقرا و مستمندان‌ برده‌ شد و سهم‌ علي‌ و فاطمه‌ نيز جداگانه‌ برايشان‌ در نظر گرفته‌ شد.
 
  فاطمه‌ رضی الله عنها  در خانه‌ي‌ علي  رضی الله عنه ‌
با آن‌ مراسم‌ ساده‌ و زيبا و با آن‌ دعاهاي‌ آسماني‌ و ملكوتي‌ سرور كائنات‌ و ياران‌ با وفايش‌، فاطمه‌  به‌ منزل‌ علي‌  رضی الله عنه  انتقال‌ يافت‌، خانه‌اي‌ ساده‌ و پاك‌، خانه‌اي‌ خالي‌ از فرش‌ و تخت‌هاي‌ گران‌قيمت‌ و ظروف‌ قيمتي‌ و بالش‌ها و پُشتي‌هاي‌ قيمتي‌ و چيده‌ شده‌، و فرش‌هاي‌ گران‌بهايي‌ كه‌ پهن‌ مي‌شوند.
آري‌! منزلي‌ گلي‌ و خالي‌ از تمامي‌ زرق‌ و برق‌ دنيوي‌ و چيزهايي‌ كه‌ مردمان‌ زمان‌ ما بدان‌ دل‌ مي‌بندند و به‌ آن‌ عشق‌ مي‌ورزند!
بلكه‌ در آنجا پوست‌ گوسفند به‌ عنوان‌ فرش‌ پهن‌ شده‌ بود، وبالش‌هايي‌ پر شده‌ از پوشال‌ خرما، چند عدد ليوان‌ سفالين‌، يك‌ آسياي‌ دستي‌ و…(12)
 
فاطمه‌ي‌ صبور و با تقوي‌
تاريخ‌ اسلامي‌ دختران‌ مانند فاطمه‌ را كمتر به‌ خود ديده‌ كه‌ «صبر» و «تقوي‌» را با هم‌ جمع‌ كرده‌ باشد. او تمامي‌ كارهاي‌ منزل‌ را خودش‌ انجام‌ مي‌داد؛ از آسيا كردن‌ گندم‌ و جوها گرفته‌ تا خمير كردن‌ و پختن‌ نان‌، همگي‌ را با دستان‌ مبارك‌ خويش‌ انجام‌ مي‌داد، بر اثر اين‌ زحمات‌ فراوان‌ دست‌هايش‌ تاول‌ زده‌، و كمرش‌ به‌ درد آمده‌ بود. حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  از نظر مالي‌ وضعي‌ نداشت‌ كه‌ بتواند براي‌ فاطمه خدمتكاري‌ استخدام‌ كند.

فرزنداني‌ مبارك‌
پس‌ از گذشت‌ يك‌ سال‌ از ازدواج‌ مبارك‌ و ميمون‌ علي‌ و فاطمه‌ ، اين‌ دو جوان‌ محبوب‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم ، پروردگار توانا فرزندي‌ به‌ آنان‌ عنايت‌ فرمود كه‌ بيشتر از خودشان‌ مايه‌ي‌ خوشحالي‌ و خرسندي‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم  بود.
بالأخره‌ انتظار علي‌ و فاطمه‌ به‌ پايان‌ رسيد و در شعبان،(13) و يا نيمه‌ي‌ اول‌ رمضان‌ المبارک(14) سال‌ سوم‌ هجري‌، پروردگار توانا به‌ آنان‌ پسري‌ عطا فرمود كه‌ نيكويي‌ و زيبايي‌ صورت‌ و سيمايش‌ از همان‌ لحظات‌ اول‌ هويدا بود.
فردي‌ با عجله‌ اين‌ مژده‌ را به‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  رساند، آن‌حضرت‌ كه‌ مدت‌ها منتظر وضع‌ حَمل‌ پاره‌ي‌ تن‌ خويش‌ بود، از شنيدن‌ اين‌ خبر بسيار خوشحال‌ شد. اين‌ خوشحالي‌ تنها به‌ اهل‌ بيت‌ خلاصه‌ نمي‌شد، بلكه‌ تمامي‌ مسلمانان‌ مدينه‌، همان‌ اصحابي‌ كه‌ خود را در غم‌ و شادي‌ مرشد و استادشان‌ شريك‌ مي‌دانستند، همگي‌ مسرور و خرسند بودند از تولد «سبط‌» رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم .
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  بي‌درنگ‌ به‌ سوي‌ منزل‌ فاطمه  شتافت‌ و پس‌ از اطلاع‌ از سلامتي‌ فاطمه‌ و تبريك‌ و تهنيّت‌ به‌ او فرمود: فرزندم‌ كجاست‌؟!
نوزاد را براي‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  آوردند، او را بغل‌ كرده‌ و در گوش‌ راستش‌ اذان‌ و در گوش‌ چپش‌ اقامه‌ گفتند، سپس‌ پرسيدند:
چه‌ اسمي‌ برايش‌ انتخاب‌ كرده‌ايد؟ حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  جواب‌ داد: «حرب‌».
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  فرمود: نه‌! اين‌ نام‌ زيبا نيست‌، «حسن‌» براي‌ اين‌ طفل‌ مناسب‌ است‌ (به‌ خاطر حُسن‌ و زيبايي‌ ظاهر و باطنش‌).
ظاهراً اين‌ اولين‌ فرزند اهل‌ بيت‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  پس‌ از بعثت‌ آن‌ حضرت‌  صلی الله علیه و سلم  بوده‌ است‌، به‌ خاطر همين‌ رسول‌ اكرم‌  صلی الله علیه و سلم  در شب‌ هفتم‌ جلسه‌ي‌ «عقيقه‌«(15) برپا كردند، گوسفندي‌ ذبح‌ كرده‌، اصحاب‌ و يارانش‌ را دعوت‌ كردند، موي‌ سر نوزاد را تراشيده‌، هم‌وزن‌ آن‌ نقره‌ به‌ فقرا صدقه‌ نمودند، و شخصاً او را «تحنيك‌«(16)  كرده‌ و نامش‌ را «حسن‌» گذاشتند(17)
بعد از گذشت‌ يك‌ سال‌ از عمر «حسن‌» خداوند دومين‌ فرزند را نيز به‌ علي‌ و فاطمه‌ عطا فرمود. اين‌ نوزاد نيز پسري‌ بود كه‌ در شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ به‌ دنيا آمد، دقيقاً همان‌ كارهايي‌ كه‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  براي‌ «حسن‌» انجام‌ داده‌ بود، مانند دادن‌ عقيقه‌، دعوت‌ صحابه‌، تراشيدن‌ موي‌ سر و صدقه‌ي‌ نقره‌ي‌ هم‌وزن‌ آن‌ و نام‌گذاري‌ و تحنيك‌، همگي‌ را براي‌ نوزاد جديد انجام‌ داده‌ و او را حسن‌ كوچك‌ ناميد؛ «حُسين‌» اسم‌ مصغّر «حسن‌» است‌ به‌ همين‌ جهت‌ آنان‌ را «حَسَنَين‌» مي‌گويند.
اين‌ دو پسر به‌ محبوب‌ترين‌ فرزندان‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  تبديل‌ شدند تا جايي‌ كه‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  فرمود:
«هُما ريحانتاي‌َ من‌ الدنيا»(18)
«اين‌ دو خوش‌بويي‌ و مايه‌ي‌ خنكي‌ چشم‌ و دلم‌ هستند در دنيا».
فرزند ديگر حضرت‌ فاطمه‌ «محسن‌» نام‌ داشت‌ كه‌ بر اساس‌ تواريخ‌ صحيح‌ اسلامي‌ در همان‌ كودكي‌ فوت‌ كرده‌ است(19)
فرزند سوم‌ حضرت‌ فاطمه‌ ، دختري‌ به‌ نام‌ «زينب‌» بود كه‌ در سال‌ پنجم‌ هجري‌ متولد شد، او پس‌ از رسيدن‌ به‌ سن‌ بلوغ‌ با «عبدالله بن‌ جعفر بن‌ ابي‌طالب‌»  رضی الله عنه  ازدواج‌ كرد.(20)
زينب در حادثه‌ي‌ تلخ‌ و غم‌انگيز «كربلا» برادر بزرگوارش‌، حضرت‌ حسين‌ رضی الله عنه  و يارانش‌ را همراهي‌ مي‌كرد؛ و براي‌ آنان‌ بسان‌ مادري‌ دلسوز بود، او بعد از شهادت‌ خونين‌ حضرت‌ حسين‌  رضی الله عنه  و يارانش‌، در كاروان‌ كودكان‌ و خانواده‌ي‌ امام‌ حسين‌ به‌ دمشق‌ رفت‌.
وي‌ در تاريخ‌ زنان‌ اسلام‌، استقامت‌ و صلابتي‌ از خويش‌ به‌ ثبت‌ رسانده‌ است‌ كه‌ نمونه‌ي‌ آن‌ در تاريخ‌ ناياب‌ است‌.
زينب‌ كه‌ درس‌ مبارزه‌ و سخنوري‌ را از مادرش‌ (فاطمه‌ي‌ زهرا) فرا گرفته‌ بود پس‌ از واقعه‌ي‌ كربلا وظيفه‌ي‌ ابلاغ‌ پيام‌ خون‌ شهدا را بر عهده‌ گرفت‌ و با رشادتي‌ شگفت‌آور به‌ افشاگري‌ عليه‌ رژيم‌ يزيد پرداخت(21)
فرزند چهارم‌ اين‌ دو بزرگوار (علي‌ و فاطمه ‌)، «اُم‌كلثوم‌» بود. او در سال‌ هفتم‌ هجري‌ در مدينه‌ي‌ منوّره‌ به‌ دنيا آمد و پيامبر  صلی الله علیه و سلم  نام‌ او را «اُم‌كلثوم‌» گذاشت‌. او در سال‌ 62 هجري‌ در مصر وفات‌ يافته‌ و همانجا مدفون‌ است(22)
اُم‌كلثوم‌ در دوران‌ كودكي‌ با حضرت‌ عمر  رضی الله عنه  ازدواج‌ كرده‌ و از ايشان‌ صاحب‌ دو فرزند به‌ نام‌هاي‌ «زيد» و «رقيه‌» است‌.
 
زندگي‌ پرفراز و نشيب‌ فاطمه‌
هر چند مدت‌ زندگي‌ فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ فقط‌ نزديك‌ به‌ سه‌ دهه‌ بود، اما در طول‌ اين‌ مدت‌ سختي‌ها و تلخي‌هاي‌ فراوان‌ و شادي‌هاي‌ اندكي‌ را مشاهده‌ نمود. بسيار گذرا مي‌توان‌ به‌ موارد ذيل‌ اشاره‌ نمود:
ـ مشاهده‌ي‌ اذيّت‌ و آزار پدر عزيزش‌ از سوي‌ مشركان‌ مكّه‌.
ـ محاصره‌ي‌ پدر و يارانش‌ در شعب‌ ابي‌طالب‌.
ـ وفات‌ مادر عزيز و مهربان‌ او.
ـ هجرت‌ و جدايي‌ خواهرش‌ رقيّه‌ به‌ حبشه‌.
ـ وفات‌ خواهرش‌ رقيّه همسر حضرت‌ عثمان‌  رضی الله عنهما .
ـ مصوبه‌ي‌ مشركان‌ در دارالندوه‌ و تصميم‌ به‌ قتل‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم .
ـ هجرت‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  به‌ مدينه‌ و بي‌خبري‌ فاطمه از او.
ـ هجرت‌ فاطمه به‌ مدينه‌ و تعقيب‌ آنان‌ از سوي‌ دشمنان‌.
ـ روزهاي‌ شكل‌گيري‌ حكومت‌ اسلامي‌ در مدينه‌.
ـ وقوع‌ جنگ‌ بدر و مشاهده‌ نصرت‌ الهي‌ و امدادهاي‌ غيبي‌.
ـ جنگ‌ اُحد و شايعه‌ي‌ شهادت‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم .
ـ ازدواج‌ با علي  رضی الله عنه ‌ و آغاز زندگي‌ جديد.
ـ تولد فرزندان‌ مبارك‌.
ـ فوت‌ خواهر ديگرش‌، زينب در سال‌ هشتم‌ هجري‌.
ـ فوت‌ خواهر ديگر، اُم‌كلثوم‌ در سال‌ نهم‌ هجري‌.
ـ فتح‌ مكّه‌ و مشاهده‌ شكوه‌ و عظمت‌ اسلام‌.
ـ روزهاي‌ واپسين‌ زندگي‌ پدر.
ـ فراق‌ باباي‌ عزيز و محبوب‌.
ـ ارتداد بعضي‌ از قبايل‌ عرب‌.
آري‌! فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ سختي‌ها و تلخي‌هاي‌ زندگي‌اش‌، چند برابر روزهاي‌ شيرين‌ بود، اما باز هم‌ تسليم‌ نشد و به‌ عنوان‌ يك‌ زن‌ صابره‌ و با تقوا در برابر مشكلات‌ استقامت‌ نمود تا به‌ آن‌ جايگاه‌ رفيع‌ نايل‌ آمد.
 
فاطمه و آخرين‌ روزهاي‌ زندگي‌ رسول‌الله صلی الله علیه و سلم
پيامبر صلی الله علیه و سلم در سال‌ آخر عمر مبارك‌ تصميم‌ به‌ حج‌ بيت‌الله گرفتند؛ البته‌ نه‌ يك‌ حج‌ ساده‌ و در حد اداي‌ يك‌ فريضه‌، بلكه‌ مدرسه‌اي‌ سيّار بود كه‌ آخرين‌ درس‌ها را به‌ امت‌ اسلامي‌ آموخت‌…
همه‌ي‌ همسران‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  نيز در اين‌ سفر (حجةالوداع‌)، (با پيامبر  صلی الله علیه و سلم ) همراه‌ شدند. آنها به‌ هودج‌ها سوار بودند، فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ نيز با آنان‌ بود و در اين‌ سفر عبادي‌ مناسك‌ حج‌ را به‌ دستور پيامبر صلی الله علیه و سلم انجام‌ داد. حضرت‌ علي‌ رضی الله عنه نيز پس‌ از گذشت‌ سه‌ ماه‌ از مأموريت‌، در ايام‌ حج‌ به‌ مكه‌ رسيد و در آنجا همسرش‌ فاطمه‌ي‌ زهرا را ملاقات‌ كر.(23)
پس‌ از بازگشت‌ از سفر «حجة الوداع‌» پيامبر صلی الله علیه و سلم كم‌كم‌ مريض‌ شد، روز به‌ روز بر مريضي‌ آن‌حضرت‌  صلی الله علیه و سلم  افزوده‌ مي‌گشت‌.
فاطمه‌ي‌ دلسوز و مُحب‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم، همانند پروانه‌ گرداگرد رسول‌الله صلی الله علیه و سلم مي‌گشت‌ و همچون‌ پروانه‌اي‌ كه‌ بر گرد شمع‌ در حال‌ خاموش‌ شدن‌، بي‌قراري‌ مي‌كرد.
مادر مؤمنان‌ عايشه‌ي‌ صديقه‌ رضي الله عنها مي‌فرمايد:
در يكي‌ از روزها كه‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در بستر مريض‌ بود، فاطمه‌ را صدا زد، در گوش‌ او چيزي‌ گفت‌ كه‌ فاطمه‌ به‌ گريه‌ افتاد. پس‌ از لحظاتي‌ دوباره‌ فاطمه‌ را صدا زد و باز هم‌ چيزي‌ در گوش‌ او گفت‌، فاطمه‌ خنديد.
عايشه‌ گويد:
از فاطمه‌ پرسيدم‌:
«اي‌ فاطمه‌! به‌ من‌ بگو چه‌ چيزي‌ تو را به‌ خنده‌ و گريه‌ واداشت‌؟!»
فاطمه‌ گفت‌:
«من‌ اسرار پيامبر صلی الله علیه و سلم را فاش‌ نمي‌كنم‌، تا وقتي‌ ايشان‌ زنده‌ هستند».
اما پس‌ از وفات‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  دوباره‌ از فاطمه‌ جريان‌ گريه‌ و خنده‌اش‌ را جويا شدم‌، جواب‌ داد: پيامبر صلی الله علیه و سلم به‌ من‌ فرمود:
«هر ساله‌ جبرئيل‌ يك‌ بار براي‌ دور قرآن‌ نزدم‌ مي‌آمد، اما امسال‌ دو بار براي‌ اين‌ كار آمده‌، و من‌ فكر مي‌كنم‌ اجلم‌ نزديك‌ است‌. به‌ همين‌ علت‌ گريه‌ كردم‌».
سپس‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  فرمود:
«اي‌ فاطمه‌! تو اولين‌ فرد از اهل‌ بيتم‌ خواهي‌ بود كه‌ به‌ من‌ خواهي‌ پيوست‌. به‌ همين‌ علت‌ خنديدم»(24)
 
فراق‌ باباي‌ محبوب‌
بالأخره‌ روز وداع‌ فرا رسيد، روزي‌ كه‌ خورشيد در آن‌ مي‌گريست‌، ستارگان‌ و ماه‌ بي‌نور شده‌ بودند. زمينيان‌ سرگردان‌ اما آسمانيان‌ شادي‌‌ مي‌كردند.
آري‌! همه‌ منتظر بالا آمدن‌ روح‌ سرور كائنات‌، قافله‌ سالار انبيا و مرسلين‌، محبوب‌ رب‌ العالمين‌، حضرت‌ محمد مصطفي‌  صلی الله علیه و سلم  بودند. اما از آن‌ سو، فرشيان‌ از عرشيان‌ بي‌خبر! آنان‌ مي‌گريستند؛ عايشه‌ و فاطمه بي‌قراري‌ مي‌كردند، و پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در حالي‌ كه‌ سر مباركش‌ در دامان‌ عايشه‌ رضي الله عنها بود، جان‌ به‌ جان‌ آفرين‌ تسليم‌ كرد و تمامي‌ عزيزانش‌ را به‌ جاي‌ گذاشت‌.
چه‌ كسي‌ مي‌تواند حال‌ فاطمه‌ي‌ جوان‌ و عاشق‌ را درك‌ كند؟! فاطمه‌اي‌ كه‌ هميشه‌ دستش‌ در دست‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  بود. فاطمه‌اي‌ كه‌ هميشه‌ بابا براي‌ استقبالش‌ بلند مي‌شد. ديگر خبري‌ نيست‌، ديگر از نوازش‌هاي‌ باباي‌ محبوبش‌ خبري‌ نيست‌، واقعاً دردناك‌ و جانكاه‌ است‌.
هر چند فاطمه‌ي‌ زهرا سختي‌ها و رنج‌هاي‌ فراواني‌ را در زندگي‌ كشيده‌ بود، همچون‌ وفات‌ مادر و خواهرانش‌، زخمي‌ شدن‌ بابا و… اما از همه‌ جانگدازتر و دردناك‌تر، رحلت‌ پدر عزيز و محبوبش‌ بود.
به‌ همين‌ علت‌ مي‌گفت‌:
صُبَّت عَلَيَّ مَصائِبٌ لَوأَنَّها … صُبَّت عَلى الأَيّامِ عُدن لَيالِيا
مصيبت‌ و دردهايي‌ بر قلب‌ من‌ سرازير شد كه‌ اگر بر روزها مي‌ريخت‌ براي‌ هميشه‌ تاريك‌ مي‌شد و نورش‌ را از دست‌ مي‌داد.

فاطمه‌ رضي الله عنها بعد از پيامبر  صلی الله علیه و سلم
پس‌ از رحلت‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  مرحله‌ي‌ جديدي‌ از زندگاني‌ فاطمه‌ي‌ زهرا شروع‌ شد، مرحله‌اي‌ بدون‌ حضور و وجود پدر عزيز و مهربان‌. مرحله‌اي‌ كه‌ ديگر تعلّقات‌ مادي‌ و دنيوي‌ در آن‌ به‌ طور كامل‌ منقطع‌ شده‌ بود. مرحله‌اي‌ كه‌ فقط‌ آمادگي‌ براي‌ كوچ‌ و هجرت‌ به‌ سوي‌ پروردگار و پيامبرش‌ بود. پس‌ فاطمه‌ دل‌ از دنيا و متعلّقاتش‌ به‌ طور كامل‌ كَند، تمام‌ فكر و ذكر او رسيدن‌ به‌ رضاي‌ پروردگار و لقاي‌ باباي‌ عزيزش‌ بود.
وقتي‌ متوجه‌ شد پس‌ از شورا و مشورت‌ و رأي‌گيري‌ يكي‌ از معاونين‌ و وزراي‌ پدرش‌، يعني‌ ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه به‌ جانشيني‌ انتخاب‌ شده‌، خوشحال‌ شد؛ چراكه‌ او از هر كس‌ بهتر مي‌دانست‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم در روزهاي‌ آخر عمر مبارك‌، بدون‌ دليل‌ و اتفاقي‌، ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه را براي‌ امامت‌ نمازها نمي‌فرستاد، بلكه‌ اشاره‌اي‌ به‌ طرف‌ جانشيني‌ و خلافت‌ ايشان‌ داشت‌.
در بعضي‌ از تواريخ‌ مسائلي‌ همچون‌ بي‌حرمتي‌ به‌ فاطمه  پس‌ از وفات‌ رسول‌ اكرم‌  صلی الله علیه و سلم  مشاهده‌ مي‌شود كه‌ كاملاً خلاف‌ واقع‌ است‌.
تمامي‌ صحابه‌ به‌ خوبي‌ جايگاه‌ و منزلت‌ فاطمه‌ را نزد پيامبر صلی الله علیه و سلم مي‌دانستند، همگي‌ آنان‌ اين‌ حديث‌ را شنيده‌ بودند كه‌ «اذيت‌ كردن‌ فاطمه‌ همچون‌ آزردن‌ پيامبر است‌» چگونه‌ ممكن‌ است‌ شاگردان‌ مخلص‌ و جان‌ بر كف‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  آن‌ هم‌ يك‌ روز پس‌ از وفات‌ رسول‌الله صلی الله علیه و سلم  اين‌گونه‌ بي‌ادبي‌كنند؟!
 
ابوبكر و فاطمه‌
بر خلاف‌ آنچه‌ در بعضي‌ از تواريخ‌ مشاهده‌ مي‌شود، رابطه‌ي‌ حضرت‌ فاطمه‌ي‌ زهراء و حضرت‌ ابوبكر رضی الله عنه بسيار خوب‌ و نزديك‌ بود. حضرت‌ ابوبكر  رضی الله عنه  به‌ علت‌ توصيه‌هاي‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم در مورد فاطمه‌ ، او را بسيار دوست‌ مي‌داشت‌ و به‌ مسلمانان‌ نيز در مورد اكرام‌ و احترام‌ فاطمه  و اهل‌ بيت‌ سفارش‌ مي‌نمود، كه‌ احترام‌ خاندان‌ نبوّت‌ از ضروريات‌ اسلامي‌ است‌.
امام‌ شعبي‌ : مي‌گويد:
هنگامي‌ كه‌ فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ مريض‌ شد، ابوبكر  رضی الله عنه  براي‌ عيادت‌ او آمده‌ و اجازه‌ي‌ ورود خواست‌، حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  به‌ فاطمه گفت‌: ابوبكر پشت‌ در است‌ اجازه‌ي‌ ورود مي‌خواهد.
فاطمه‌ (كه‌ نمونه‌ي‌ زن‌ مؤمن‌ و فرمانبردار شوهرش‌ بود) گفت‌: آيا دوست‌ داري‌ به‌ او اجازه‌ دهم‌؟!
علي‌  رضی الله عنه  جواب‌ داد: بله‌.
فاطمه‌ گفت‌: پس‌ اجازه‌ دارد. ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه داخل‌ شده‌ تا رضايت‌ او را به‌ دست‌ آورد و گفت‌: سوگند به‌ پروردگار خانه‌ و كاشانه‌، ثروت‌ و طائفه‌ام‌ را رها نكردم‌ مگر به‌ خاطر كسب‌ رضاي‌ پروردگار و پيامبرش‌ و كسب‌ خوشنودي‌ شما اهل‌ بيت‌.
پس‌ فاطمه  نيز اعلام‌ رضايت‌ و خوشنودي‌ كرد، تا ابوبكر رضی الله عنه راضي‌ شد.
امام‌ ذهبي‌ در كنار نقل‌ اين‌ واقعه‌ به‌ نكته‌اي‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ دليل‌ بر بلندي‌ مقام‌ فاطمه‌ در كسب‌ علم‌ و ادب‌ مي‌باشد و آن‌ اينكه‌: فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ به‌ خوبي‌ اين‌ نكته‌ را تشخيص‌ داد كه‌ بدون‌ اجازه‌ شوهرش‌ نمي‌تواند كسي‌ را به‌ منزل‌ راه‌ دهد(25)(پس‌ اجازه‌ گرفتنش به‌ خاطر رعايت‌ اين‌ اصل‌ شرعي‌ بود، نه‌ به‌ خاطر كينه‌ و عداوت‌ با ابوبكر صديق‌  رضی الله عنه ).
نقل‌ كنند در اين‌ ملاقات‌ ابوبكر و عمر با هم‌ به‌ عيادت‌ فاطمه آمدند، ابوبكر فرمود: اي‌ عزيز رسول‌ خدا! خويشان‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم نزد من‌ عزيزتر و گرامي‌تر از خويشان‌ خودم‌ مي‌باشند و تو در نزد من‌ گرامي‌تر از دخترم‌ عايشه‌ هستي(26)
 
وفات فاطمه‌ي‌ زهراء
از آنجايي‌ كه‌ فاطمه‌ي‌ زهراء از پدر عزيزش‌ شنيده‌ بود كه‌ اولين‌ فرد از اهل‌ بيت‌ كه‌ به‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  ملحق‌ مي‌شود، اوست‌ براي‌ اين‌ سفر آمادگي‌ مي‌گرفت‌. روزي‌ به‌ شوهر گران‌قدرش‌، علي‌ مرتضي‌  رضی الله عنه  گفت‌: پسر عموي‌ عزيزم‌! احساس‌ مي‌كنم‌ هنگامه‌ي‌ كوچ‌ به‌ سوي‌ پدرم‌ نزديك‌ است‌، تو را وصيتي‌ مي‌كنم‌.
حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  در مقابلش‌ نشست‌ و فرمود: آنچه‌ دوست‌ داري‌ بگو!
فاطمه‌ گفت‌: از وقتي‌ به‌ خانه‌ي‌ تو آمده‌ام‌، نه‌ دروغ‌ گفته‌ام‌ و نه‌ خلاف‌ ميلت‌ كاري‌ انجام‌ داده‌ام‌.
علي‌ رضی الله عنه  جواب‌ داد: تو بسيار خداشناسي‌ و از من‌ پرهيزگارتري‌! جدايي‌ از تو برايم‌ بسيار دردناك‌ است‌، اما نمي‌توان‌ جلو مرگ‌ را گرفت‌. به‌ خدا سوگند مرا به‌ ياد رحلت‌ رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  و آن‌ مصيبت‌ بزرگ‌ انداختي‌.
در اين‌ لحظه‌ هر دو گريه‌ سر دادند. حضرت‌ علي‌ رضی الله عنه دستش‌ را بر پيشاني‌ و سر و صورت‌ فاطمه گذاشته‌ و گفت‌: هر دستوري‌ كه‌ داري‌ بفرما! كه‌ با تمام‌ وجود براي‌ خدمتگزاري‌ آماده‌ام‌.
فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ فرمود:
وصيّت‌ من‌ اينكه‌ بعد از مرگ‌ من‌ با خواهر زاده‌ام‌ «اُمامه‌» ازدواج‌ كن‌؛ چرا كه‌ او از هر كسي‌ نسبت‌ به‌ تربيت‌ و مراقبت‌ فرزندانم‌ بهتر است‌. ديگر اينكه‌ مرا شبانه‌ غسل‌ بده‌، كفن‌ كن‌ و به‌ خاك‌ بسپار، آن‌ هنگام‌ كه‌ چشم‌ها در خواب‌ است‌، تا نامحرمان‌ مرا نبينند.
حضرت‌ فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ در مورد حجاب‌ بسيار دقيق‌ و حساس‌ بود. در همان‌ روزها به‌ «اسماء بنت‌ عميس‌» (همسر حضرت‌ ابوبكر صديق  رضی الله عنه ‌) گفت‌: اصلاً دوست‌ ندارم‌ كه‌ بر بدن‌ زن‌ پارچه‌اي‌ اندازند كه‌ بدنش‌ از زير آن‌ نمايان‌ باشد.
«اسماء» گفت‌: ناراحت‌ نباش‌! چيزي‌ به‌ تو نشان‌ خواهم‌ داد كه‌ در حبشه‌ ديده‌ام‌. سپس‌ چند شاخه‌ خرما آورده‌، آنها را خم‌ كرد و به‌ هم‌ وصل‌ نمود، سپس‌ پارچه‌اي‌ بر آن‌ كشيد و چيزي‌ شبيه‌ تابوت‌ درست‌ كرد.
حضرت‌ فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ از ديدن‌ آن‌ خوشحال‌ شد و فرمود: بسيار خوب‌ است‌ جسد مرد يا زن‌ در آن‌ معلوم‌ نمي‌شود. حتماً پس‌ از غسل‌ دادن‌، مرا در اين‌ بگذاريد تا بدنم‌ براي‌ مردان‌ مشخص‌ نباشد(27)
بيماري‌ فاطمه‌ روز به‌ روز شدت‌ مي‌يافت‌، حسن‌ و حسين‌ و علي‌  رضی الله عنهم  لحظه‌اي‌ فاطمه‌ را تنها نمي‌گذاشتند. تا اينكه‌ سه‌شنبه‌ سوم‌ رمضان‌ (يازدهم‌ هجري‌) فرا رسيد، درست‌ شش‌ ماه‌ پس‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم ‌ صلی الله علیه و سلم  فاطمه‌ به‌ «سلمي‌»يا «اسماء»فرمود تا آب‌ آماده‌ كردند. حضرت‌ فاطمه‌ غسل‌ كاملي‌ كرد و بدن‌ خود را به‌ خوبي‌ شست‌. لباس‌هاي‌ نو پوشيد سپس‌ به‌ «سلمي‌» (اسما) گفت‌ تا رختخوابش‌ را در وسط‌ حجره‌ بگستراند، آن‌گاه‌ رو به‌ قبله‌ دراز كشيد؛ (و به‌ صورت‌ سنّت‌) دست‌ها را زير سر نهاد و گفت‌: من‌ اكنون‌ قبض‌ روح‌ مي‌شوم‌، خود را پاكيزه‌ كرده‌ام‌ كسي‌ مرا برهنه‌ نكند.(28)
پس‌ از پرواز روح‌ فاطمه‌ي‌ زهراء ـ رضي‌الله عنهاـ حسن‌ و حسين  وارد خانه‌ شدند و سراغ‌ مادرشان‌ را گرفتند و گفتند: اكنون‌ وقت‌ استراحت‌ مادرمان‌ نيست‌! اسماء (سلما) به‌ آنان‌ گفت‌: عزيزانم‌! مادرتان‌ از دنيا رفت‌.
فرزندان‌ زهراء به‌ جانب‌ مسجد شتافتند تا پدرشان‌ را از مرگ‌ غم‌انگيز مادر با خبر كنند. وقتي‌ خبر وفات‌ زهراء به‌ علي‌ رسيد از شدّت‌ غم‌ و اندوه‌ بي‌تاب‌ شد و فرمود: اي‌ دختر پيامبر! تو تسلي‌ بخش‌ من‌ بودي‌، بعد از تو از كه‌ تسليت‌ جويم‌.
خبر رحلت‌ يادگار رسول‌ الله  صلی الله علیه و سلم  به‌ سرعت‌ در مدينه‌ پيچيد. مردم‌ فوج‌ فوج‌ به‌ سوي‌ خانه‌ي‌ فاطمه  آمدند، با ديدن‌ علي‌ و حسن‌ و حسين  رضی الله عنهم ‌ به‌ شدت‌ مي‌گريستند، منتظر بودند تا جنازه‌ي‌ زهراء را تشييع‌ كنند، اما ابوذر آمد و گفت‌: به‌ خانه‌هايتان‌ برگرديد! چون‌ تشييع‌ جنازه‌ به‌ تأخير افتاده‌ است‌.
اين‌ يكي‌ از وصاياي‌ خود فاطمه‌ بود كه‌ تشييع‌ جنازه‌ بدون‌ حضور مردم‌ در دل‌ شب‌ انجام‌ گيرد.
طبق‌ وصيّت‌ آنحضرت‌ ـ رضي‌الله عنهاـ، حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  و اسماء بنت‌ عميس‌ (همسر ابوبكر  رضی الله عنه )، فاطمه را غسل‌ دادند و كفن‌ كردند. سپس‌ حضرت‌ علي‌  رضی الله عنه  و حضرت‌ عباس‌  رضی الله عنه  بر او نماز گزاردند. و شبانه‌ او را به‌ بقيع‌ بردند. در تشييع‌ جنازه‌ فقط‌ حضرت‌ علي‌، عباس‌، حسن‌، حسين‌، و فضل‌  رضی الله عنهم  حضور داشتند.
سپس‌ حضرت‌ علي‌، عبّاس‌ و فضل‌  رضی الله عنهم ، جسد مبارك‌ فاطمه‌ را در قبر گذاشتند.
حضرت‌ فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ در سن‌ 29 سالگي‌ در سوم‌ رمضان‌ سال‌ 11 هجري‌ رحلت‌ فرمود و در قبرستان‌ بقيع‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
بعضي‌ از مورّخان‌ بر اين‌ باوراند كه‌ حضرت‌ فاطمه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ در حجره‌ي‌ خودش‌ در همسايگي‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  دفن‌ شده‌ است(29)(30)

 

ــــــــــــــــ
1- نساء حول‌ الرسول : ص‌ 421.
2-  صحابيات‌ حول‌ الرسول: ص‌ 256.
3- يعني‌ در 12 سالگي‌ فاطمه‌ اگر تولدش را 5 سال‌ پيش‌ از بعثت‌ در نظر بگيريم‌.
4- زندگاني‌ فاطمه‌ زهرا، نصيرپور: ص‌ 34 ـ 33.
5 – نساء حول‌ الرسول‌ ص‌ 424.
6 – تاريخ‌ يعقوبي‌: ج‌2، ص‌ 41.
7 – نساء حول‌الرسول‌، محمد قطب‌: ص‌ 426 ـ 425. زندگاني‌ فاطمه‌ي‌ زهراء، نصيرپور: ص‌ .40
8 – الإصابة: ج‌8، ص‌ 158. طبقات‌ ابن‌سعد: ج‌8، ص‌20. أسدالغابة: ج‌5، ص‌ 364.
9 – زره‌ جنگي‌: لباسي‌ بود كه‌ با حلقه‌هاي‌ فولادي‌ به‌ هم‌ مي‌بافتند و در جنگ‌ها براي‌ جلوگيري‌ از ضربات‌ شمشير و تير و نيزه‌ دشمن‌ به‌ تن‌ مي‌كردند، اين‌ زره‌ همراه‌ شتر و شمشيري‌ از غنايم‌ جنگ‌ بدر به‌ حضرت‌ علي‌  رسيد.
10 – نساء حول‌ الرسول‌ ص‌ 427.
11 – أعلام‌ النساء في‌ عالم‌ العرب‌ والإسلام‌: ج‌4، ص‌ 110. امالي‌ طوسي‌: ج‌1، ص‌ 39. كشف‌ الغمة‌: ج‌1، ص‌ 359.
12- نساء مبشّرات‌ بالجنة: ص‌ 209.
13 – نساء مبشّرات‌ بالجنة: ص‌ 216.
 14 – كامل‌ ابن‌ اثير: ج‌ 20، ص‌ 141 و ديگران‌.
15- عقيقه‌: گوسفندي‌ كه‌ روز هفتم‌ تولد نوزاد، هنگام‌ تراشيدن‌ موي‌ سر او، ذبح‌ مي‌كنند و قسمتي‌ از آن‌ را بين‌ فقرا توزيع‌ نموده‌ و قسمتي‌ را به‌ عنوان‌ غذا درست‌ مي‌كنند و جلسه‌ مي‌گيرند، معمولاً در همين‌ جلسه‌ نوزاد نام‌ گذاري‌ و ختنه‌ مي‌شود.
16 – شيرين‌ كردن‌ دهان‌ نوزاد در هنگام‌ نام‌ گذاري‌.
 17- نساء حول‌ الرسول‌، محمد قطب‌: ص‌ 430 و نساء مبشّرات‌ بالجنة: ص‌ 216.
18 – بخاري‌، ترمذي‌ و احمد آن‌ را روايت‌ كرده‌اند.
19 – نساء حول‌ الرسول‌، محمد قطب‌: ص‌ 430، كامل‌ ابن‌ اثير: ج‌3، ص‌397.
20- نساء مبشّرات‌ بالجنة: ص‌ 217 و نساء حول‌ الرسول‌، محمد قطب‌: ص‌ 431.
21 – زندگاني‌ فاطمه‌ زهرا، نصيرپور: ص‌ 58.
22 – سيدتنا فاطمة‌ الزهراء، محمد عقيل‌ زاده‌: ص‌ 240.
23- المغازي‌: ج‌ 3، ص‌ 1087 ـ 1082.
24  – بخاري‌ و مسلم‌ آن‌ را روايت‌ كرده‌اند. سير اعلام‌ النبلاء: ج‌ 2، ص‌ 126.
25- نساء مبشّرات‌ بالجنة: ص‌ 224 و سير أعلام‌ النبلاء: ج‌ 2، ص‌ 121.
 26- زندگاني‌ فاطمه‌ زهراء، نصيرپور: ص‌ 107.
27 –  حلية الأولياء: ج‌ 2، ص‌ 43.
28 – زندگاني‌ فاطمه‌ زهراء، نصيرپور: ص‌ 110 و مسند امام‌ احمد: ج‌ 6، ص‌ 163 و حلية الأولياء: ج‌ 2، ص‌ 43 و ذخائر العقبي‌ ص‌ 43 و أسد الغابة‌: ج‌ 5، ص‌ 590 و…
29 – زندگاني‌ فاطمه‌ زهراء، نصيرپور، ص‌ 118-114.
30ـ برگرفته شده از كتاب ـ فاطمه زهرا از خود دفاع مي كند ـ .