عمر کوتاه انسان، هر چند که از حیث اعداد و ارقام بلند باشد، بازهم نمی‌تواند بیانگر زنده یا مرده بودن وی باشد، بلکه بقول حکما: «آنچه بواسطه آن می‌توان حکم به مرده یا زنده بودن انسان‌ها داد، آثار و دستاوردهای آنان است.» چنانکه می‌گویند: آثار ماست که دلالت بر وجود ما می‌کند.   یا بقول […]

عمر کوتاه انسان، هر چند که از حیث اعداد و ارقام بلند باشد، بازهم نمی‌تواند بیانگر زنده یا مرده بودن وی باشد، بلکه بقول حکما: «آنچه بواسطه آن می‌توان حکم به مرده یا زنده بودن انسان‌ها داد، آثار و دستاوردهای آنان است.» چنانکه می‌گویند: آثار ماست که دلالت بر وجود ما می‌کند.

 

یا بقول سعدی:

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز  /   مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند.

افراد زیادی بوده‌اند که چشم به جهان گشوده‌اند، اما گویا نگشوده‌اند؛ چرا که وجود و عدم وجود آنها هیچگونه نفعی برای بشریت نداشته است. اما در مقابل، کسانی نیز بوده‌اند که زندگی سراسر خیر و برکت آنها چنان منفعت و برکتی برای انسان‌ها داشته که با وجود کوچ کردن آنها از این دیار خاکی، هر روزه در محافل و مجالس گوناگون از آنها یاد شده و با استفاده کردن از افکار، اندیشه‌ها، نظریات و دستاوردهای آنها، از آنان به نیکی یاد می‌شود. قطعا امام «جلال الدین سیوطی» – رحمه الله – نیز از همین دست افراد می‌باشد.

عبدالرحمن بن کمال الدین یا همان امام سیوطیِ مشهور را نمی‌توان در حد چند سطر یا چند واژه منحصر کرده، چرا که گستردگی و تنوع آثار و خدمات علمی وی به جهان اسلام، هر نویسنده و محققی را به فضل ایشان و عجز در مقابل مقام شامخ وی معترف می‌کند.

جلال الدین سیوطی در غروب روز اول ماه رجب سال 849 هـ .ق دیده به جهان گشود، اما «ابن ایاس» معتقد است که وی زاده جمادی الثانی است.    

خاندان و خانواده‌ای که امام سیوطی در آن دیده به جهان گشود، به دیانت و علم معروف بودند. چنانچه سیوطی نام پدر خود را در زمره‌ی فقهای شافعی مصر ذکر کرده است. از این رو می‌توان یقین داشت که پدرش از اهل فضل و علم بوده، حتی که مدتی در شهر «اسیوط» بر مسند قضاوت تکیه زده است.

 در بیان نسب علمی پدرش یادآور می‌شوند که از شاگردان ائمه‌ی به نامی همانند قایانی و امام حافظ ابن حجر بوده است. ذکر شده که پدرش در همان آوان کودکیِ جلال الدین، روزی فرزندش را در جلسه علامه ابن حجر برده و از استاد می‌خواهد برای فرزندش دعا کند. از همین رو با وجود اینکه سیوطی، ابن حجر را به عنوان استاد در نیافته، اما او را از زمره اساتید خود می‌داند.

 

عبدالرحمن هنوز بیش از شش سال عمر نداشت و چیزی تا پایان حافظ قرآن شدنش نمانده بود، که پدرش را از دست داد؛ اما منزلت و جایگاه پدر در نزد خاص و عام نمی‌گذاشت، کودک به سرنوشتی ناخوشایند دچار شود.

متولد شدن در خانواده‌ای متصف به دیانت و فقه و زاده شدن در دامان مادری مومنه و خداجوی و از از طرفی، وصیت پدر و سپردن فرزند به مجتهد و فقیه بزرگ، کمال الدین بن همام، صاحب فتح القدیر، دست در دست هم ‌دادند تا آینده‌ای روشن و پرنور برای عبدالرحمن رقم بزنند. و از همه مهمتر، قاهره در آن عصر و بعد از حمله مغول به بغداد، یکی از مراکز علمی بزرگ جهان اسلام بشمار می‌رفت، به نحوی که از هر لحاظ اعم سیاسی، فرهنگی و تمدن به جای بغداد قرار گرفته بود.(حموده 22)

عبدالرحمن به سبب ذکاوت ذهنی و استعداد زیادی که داشت از همان اوان نوجوانی در پی کسب علم شد. او در سن پانزده سالگی قصد فراگیری فقه و نحو را کرد و به گونه‌ای در این زمینه موفق شد که از سن هفده سالگی اجازه تدریس عربی را یافت.

می گویند: وی تا زمان وفات شیخ الاسلام علم الدین بلقینی ملازم و همراه وی بوده است و بعد از وفات ایشان، در درس شرف الدین مناوی شرکت می‌جسته و بعد از وفات ایشان، برای فراگرفتن لغت، بدیع، اصول و تفسیر در جلسات درس شبلی و کافیجی شرکت می‌کرده است.

تا سن بیست سالگی در شهر و سامان خود در حلقه‌ی درس اساتید متعدی شرکت می‌جست تا اینکه عازم سرزمین وحی شد و در آنجا با ملاقات تعداد زیادی از علما و  دانشمندان اسلامی، توانست بر ذخیره علمی خود بیفزاید.

در سال 870 و بعد از بازگشت از حجاز، به شهرهای مختلف مصر همانند: دمیاط ، اسکندریه و… برای علم آموزی رفت و طی این مدت با اساتیدی همانند: شهاب الدین جدیدی و شیخ خانقاه ملاقات داشت و در درس وی حضور یافت.

در مورد اینکه آیا وی جز سفر به حجاز و جولان در شهرهای مصر، به جای دیگری برای علم آموزی سفر داشته یا خیر اختلاف نظر وجود دارد. برخی همانند ایاد خالد الطباع معتقد است که وی به سرزمین و دیار دیگری سفر ننموده است. وی در این زمینه چند دلیل ارئه می کند.

اما برخی دیگر می‌گویند که وی برای علم آموزی تا به هند سفر کرده است.

داودی، شاگرد سیوطی، اساتید وی را 600 نفر برشمرده است.

 

سیوطی بین مخالفین و موافقین

بنا بر قاعده[من ألف فقد استهدف] «هر کس که دست به قلم شد، مورد نقد قرار می‌گیرد». سیوطی نیز در طول تاریخ حتی در زمان حیات خود مورد تمجید و تنقید قرار گرفته است. از مهمترین کسانی که در حیات سیوطی به وی نقد داشتند، امام سخاوی بود که خود سیوطی بر رد ادعاهای سخاوی کتاب نوشت.

عمده ترین ایراد سخاوی بر سیوطی این بود که وی کتاب‌های پیشینیان را جمع آوری نموده و تلخیص کرده و یا با اختلاس مطالب، آنها را به نام خود نشر می‌دهد. علاوه بر جواب‌های خود سیوطی که به سخاوی داده، نظریه امام شوکانی نیز تا حد زیادی قانع کننده می‌باشد. علامه شوکانی در البدر الطالع می‌نویسد: فإن هَذَا مازال دأب المصنفين يأتي الآخر فَيَأْخُذ من كتب من قبله فيختصر أَو يُوضح اَوْ يعْتَرض أَو نَحْو ذَلِك [ سبک نویسندگان همواره این گونه بوده که از کتابهای گذشتگان بهره می بردند، حال یا آنها را مختصر نموده یا مطالب آنها را واضح‌تر کرده، یا بر آنها اعتراضاتی وارد می نمودند]. (شوکانی، البدار الطالع 1/333)

و نهایتا حرف‌های حسودان و افراد مغرض ایشان را متمایل به  گوشه نشینی نمود.

یکی از نکات بارز در حیات علامه سیوطی گرایش وی به تصوف می‌باشد. روایات تاریخی بیانگر این است که سیوطی در خانواده‌ای چشم به جهان گشوده که همه از مشایخ وبزرگان تصوف بوده‌اند. چنانچه جد وی از مشایخ این نحله بوده و پدرش نیز بدان گرایش داشته و حتی ابن همام که وصی و سرپرست سیوطی بود نیز از صوفیان است.

در آثار سیوطی  کتاب‌های متعددی یافت می‌شود که بیانگر دفاع وی از بزرگان و شیوخ تصوف است، چنانچه کتاب «تنبه الغبی بتبرئه ابن عربی» و یا کتاب «قمع المعارض فی نصرة ابن الفارض» گویای این مهم است.

یکی دیگر از نکات بارز در حیات علامه سیوطی ـ رحمه الله ـ اجتهاد است. اما با این وجود، وی «مجتهد فی المذهب» بوده و از مذهب امام شافعی ـ رحمه الله ـ تبعیت کرده و مقلد آن امام همام بوده است.

نکته دیگری که در زندگی سیوطی قابل تامل است، عدم تعلق وی با دربار و سلاطین می‌باشد. در طول حیات ایشان، سیزده سلطان و پنج خلیفه از خلفای عباسی بر قدرت تکیه زده‌اند، اما سیوطی به همه‌ی آنها ـ هر چند آنان به وی تعلق خاطر داشتند ـ بی توجه بوده و با وجود درخواست سلاطین و امرا مبنی بر حضور وی در دربار، امتناع می ورزیده است. حتی کتابی پیرامون این مطلب به نام (ما رواه الأساطين في عدم المجيء إلى السلاطين) نگاشته‌اند.

 

زندگی علمی علامه سیوطی ـ رحمه الله ـ:

علامه سیوطی تنها در یک نحله علمی تخصص نداشته، بلکه فردی با همتی خارق العاده و دارای نبوغی وسیع بوده است، چنانچه قلم سیال سیوطی شاهدی واضح بر این مهم می‌باشد.

 شمس داودی، صاحب «طبقات المفسرین الکبری» که یکی از شاگردان سیوطی می‌باشد در مورد زندگی وی می‌نویسد:«عاينت الشيخ وقد كتب في يوم واحد ثلاثة كراريس تأليفًا وتحريرًا وكان مع ذلك يملي الحديث ويجيب عن المتعارض منه بأجوبة حسنة»(مقدمه طبقات ذیل طبقات الحفاظ 223)

من  شیخ سیوطی را می دیدم که روزانه با وجود اینکه جواب مخالفین و منتقدین را به نحو احسن می‌داد و جلسه حدیث نیز داشتند، گاهی در روز سه دفتر مطلب می‌نوشت.

اما نهایتا ایشان در سن چهل سالگی از مردم دوری گزیده و وقت خود را همه تن صرف تألیف و تصنیف نمود و با وجود گوشه‌نشینی، شواهد تاریخی گویای این است که ایشان تا سال 906 مصادف با 57 سالگی خود، برخی مناصب را برعهده داشتند.

سلیمان حموده در کتابی که پیرامون زندگی امام سیوطی نگاشته آثار برجای مانده از ایشان را ششصد اثر می‌داند.

اما ایاد خالد الطباع، آثار امام سیوطی را اعم از خطی، چاپ شده و نشده را 1194 اثر می‌داند.

از آثار امام جلال الدین سیوطی ـ رحمه الله ـ می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

الحاوی للفتاوی

الاشباه و النظائر فی النحو

اللآلی المصنوعه فی الاخبار الموضوعه

لباب النقول فی اسباب النزول

اللآلی المنتشره فی احادیث المنتشره و …

 

سبک نگارشی امام سیوطی  مبتنی بر چند اصل بوده است:

1- خلاصه و تلخیص کردن کتاب‌های دیگران همانند: خلاصه کردن تاریخ دمشق ابن عساکر و الضوء اللامع سخاوی

2- شرح کتاب‌ها و اشعار نویسندگان دیگر همانند: شرح وی بر الفیه ابن مالک و شواهد المغنی ابن هشام.

3- امانت داری در نقل مطالب که همواره نام قائل و صاحب اثر را بیان نموده است.

4- اختلاف حجم آثار که آثار وی از یک برگه گرفته تا چند جلد می‌باشند.

5- ملصق و منضم کردن چند کتاب و عنوان مثل: کتاب الحاوی للفتاوی، که فتاوای متعدد ایشان می‌باشد.

6- تنوع موضوعات در کتابها که از نحو گرفته تا تفسیر، فقه ، حدیث و … می‌باشد.

7- نقل ایشان از کتاب‌های پیشینیان که اکنون از بین رفته است؛ که این خود نوعی حفظ آثار آنها نیز بشمار می رود.

8- ذکر اقوال مختلف پیرامون یک موضوع و نسبت دادن هر قول به صاحب آن و بیان قول صحیح‌تر و یا سکوت از تعیین آن.(الطباع308)

 

وفات امام سیوطی

بلاخره این امام همام در تاریخ 19 جمادی الاولی، سحر گاه روز جمعه، سال 911 و بعد از شصت و یک سال و ده ماه و هجده روز زندگی بابرکت، دیده از جهان فرو بست.

 

علت وفات ایشان را دردی در بازوی دست چپ ایشان بیان داشته‌اند که بعد از یک هفته درد و ناراحتی، منجر به وفات ایشان گردیده است.

جمعیت زیادی برای شرکت در نماز جنازه‌ی ایشان شرکت جستند و بعد از وفات ایشان، در مسجد جماع اموی نیز بر ایشان نماز جنازه غائبانه اقامه شد.

 

منابع:

الشوكاني، محمد بن علي،البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بيروت، دار المعرفة.

حمودة، طاهر سليمان، جلال الدين السيوطي عصره وحياته و ….، بيروت، المكتب الاسلامى، الطبعة الأولى، 1410

الطباع، ایاد خالد، الامام الحافظ جلال الدین السیوطی،  دمشق، دارالقلم، الطبعه الاولی، 1417

السيوطي، جلال الدين، ذيل طبقات الحفاظ للذهبي، المحقق: الشيخ زكريا عميرات، دار الكتب العلمية

 

نویسنده: عصمت الله تیموری