مقدمه نگاشتن و نوشتن پيرامون زندگي فريدالدين عطار نيشابوري كه به حق گوهري فريد و يگانه بوده مرا نشايد، . و نوقلمي چون من را در دریای معرفت و شناخت وی غواصی نباید.ليكن در حد توان سعي دارم تا با نوشيدن جرعهاي از درياي مواج وی و گام زدن در ساحل افكار و انديشههايش و […]
مقدمه
نگاشتن و نوشتن پيرامون زندگي فريدالدين عطار نيشابوري كه به حق گوهري فريد و يگانه بوده مرا نشايد، . و نوقلمي چون من را در دریای معرفت و شناخت وی غواصی نباید.ليكن در حد توان سعي دارم تا با نوشيدن جرعهاي از درياي مواج وی و گام زدن در ساحل افكار و انديشههايش و گردآوردن صدف ها شايد بتوانم گوهري به كف آرم.
امروزه نه تنها عطار، بلكه بسياري از نامآوران ايران زمين چنانچه كه شايسته و بايسته آنان بوده شناخته نشده، و در تلاطم و كشمكش زندگي امروزي بشر رها شدهاند و به حتم اندكاند آنان كه از حيات و سلوك آنها مطلع باشند.
گوشهاي از زندگي عطار
بايد اذعان نمود كه در ميان بزرگان شعر فارسي، اندک اند کسانی که زندگی شان بسان زندگي عطار در پردهي ابهام است، بگونهاي كه نه سال تولد او به وضوح آشكار است و نه سال وفاتش. ولي بنا به قول دكتر نفيسي ولادت وي با وجود اختلافات زياد در حدود سالهاي 530 تا 537 بوده است.
بنا بر روايات تاريخي، وی در روستاي «كدكن»( از توابع امروزي تربت حيدريه ) چشم به جهان گشود و در سنين كودكي با پدر عازم نيشابور شده و در محله «شادياخ» ساكن شدند.
وي مراحل ابتدايي آموزش را نزد پدر آموخت و سپس به مكتب در محضر استاد شركت ميجست و ديگر وقت باقي مانده را همراه با پدر در عطاري ميگذراند و از او راه و روش طبابت و داروسازي را ميآموخت.
او با سرودن شعري در اسرار نامه كه آخرين لحظات عمر پدرش را ترسيم ميكند خود را «محمد» معرفي نموده است:
به آخر دم چنين گفت آن نكو كردار خداوندا محمد را نكودار
ديگر آنچه كه مسلم است اين ميباشد كه لقب وي «فريدالدين» و «عطار» و كنيتش «ابوحامد» بوده و اين لقب برگرفته از شغل و كسب و كار وي نيز ميباشد. چنانچه در دائرهالمعارف فارسي آمده است: سبب شهرت فريدالدين به عطار نيز اين اشتغال خود و پدرش به اين حرفه بوده است، و اين عطاري كه عبارت از داروسازي و طبابت توأم با هم بوده است هيچ يك را از زهد و عرفان مانع نميشده است.(1)
عطار همانند خيلي ديگر از شاعران شعر و قريحهي ادبي خود، اين استعداد الهي را خمير مايهاي براي كسب مقام و منصب ننمود. و از نردبان همت خود براي رسيدن به متاع بخس دنيا بهره نجست و سعي ميكرد، تا همانند سنايي تجربيات و دانستههاي خود را صرف آگاه كردن انسانها و آشنا كردن آنها با حقايق زندگي بنمايد.
او در پي آن بود تا به هر نحو ممكن، چه با قصيده، چه باداستان و چه با مثنويهاي شورانگيز خود مردمان را متوجه واقعيات كند و نگذارد كه مردمان در صحراي تيه فكري خود سرگردان شوند.
او با چنگ زدن بر دامان بزرگاني همانند «نجمالدين كبري» و «مجدالدين خوارزمي» خود را در درياي معرفت الهي غوطهور ساخت، تا آنجا كه مقلد و دنبالهروي عرفاني او مولوي ميگويد:
عطار روح بود و سنايي دو چشم او ما از پي سنايي و عطار آمديم
يا در غزلي ديگر ميگويد:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچهايم
شايد شفافترين و زيباترين گفته در مورد عطار، قول مرحوم همايي باشد كه ميگويد:
شيخ عطار يكي از مردان بزرگ ادبي و عرفاني ماست كه شايستگي لقب انسان كامل را دارد، روح او منبعي سرشار از حكمت و دانش و عرفان بوده، تن و جان خود را وقف عبادت و خدمت مخلوق ميداشت هم كار ميكرد و هم شعر ميگفت و كتاب مينوشت.
نه شعر و شاعري را وسيلهي كسب مال و جاه قرار داد، و نه تصوف و قلندري را دستاويز تنبلي و تن آسايي، از كار طبابت و داروخانه هم كسب معيشت ميكرد و خدمت به خلق، طبع وقار و زبان سحر انگيز شاعرانه و قلم سحّار نويسندگي او همه صرف تعليم و تربيت وتهذيب اخلاق جامعه بشري شده بود، همتي بلند و استغناي طبعي بس منيع و ارجمند داشت.(2)
او بدين طريق زندگي نمود تا اينكه در حملهي مغولهاي خونخوار كه نيشابور و ديگر بلاد اسلامي را ويران نمودند و تمام نيشابور را تلي از خاك نمودند و به كسي رحم نمينمودند، يكي از كشته شدهگان اين چپاول عطار بود كه شربت شهادت را نوشيد و در نيشابور دفن گرديد.
مضامين شعري عطار
آثار عطار همانند شعرهاي بسياري از شعرا چون حافظ، سعدي، مولوي و سنايي و… برگرفته از وجداني بيدار بوده كه با سير و سياحت در ميان اقوام و ملل و با تعمق در آشفته حالي آنها و نابسامانيهاي موجود و افول اخلاق اجتماعي، سعي نمود تا با استفاده از طبع شعري آميزه با عرفان و تبيين حقايق، نه تنها قريحه یذاتي خود را بارور سازد بلكه شعلهاي فراروي انسانهاي گم كرده راه باشد تا بتوانند با استمداد از آن، پلشتيهاي فكري و اخلاقي را از خود زدوده و در مسير رسيدن به حق و معرفت الهي راه را بهتر بپيمايند.
عطار در مدح هيچ حاكم و يا صاحب منصبي بيتي نسروده، بلكه هر چه از قلم او ميتراويد حكمت بود و معرفت و بيانگر عزت بود و رشادت.
او تا آنجا در اين مرحله پيشرفت كه مولوي، خداوندگار عرفان، از او به نيكي ياد مي كرد و او را رهآشناي هفت شهر عشق و عرفان ميدانست و به خود ميباليد كه توانسته عطار را در سنين طفوليت خود در يابد.
آن زمان كه بهاءالدين ولد از ترس مغولان خونخوار ديار خود را ترك گفته بود و محمد، فرزندش، كودكي بيش نبود از نيشابور گذر كردند. شيخ عطار بديدار آنها شتافت، شيخ با ديدن محمد او را به آيندهاي روشن بشارت داد و به بهاءالدين گفت: زود باشد كه اين فرزند تو آتش در سوختگان عالم زند،
مذهب عطار
يكي از نكات مهم در زندگي هر انسان گرايش ديني وي ميباشد كه مشخص شود او به كدامين مسلك و مذهب معتقد بوده است.
همواره سؤالات متعددي در ذهن هر ایرانی تداعي ميشود كه در پي اين است تا زواياي ناپيداي زندگي مشاهیر را كشف كند و با نگريستن در آثار افرادي همانند مولوي، حافظ شيرين سخن شيرازي، سعدي، عطار و يا ديگر ابرمردان عرصهي عرفان و ادبيات ايران بيان كند که او به كدام مذهب معتقد بوداست؟!
در اين ميان عطار يكي از شخصيتهايي ميباشد كه در ميان اهل علم گفتگوهايي در مورد مذهب وي شده است و در اين مجال سعي ميشود تا با پرداختن به اين موضوع در راستاي تبيين مذهب اعتقادي عطار مقداري شفاف سازي شود.
در باب مذهب و گرايش ديني عطار و همترازان او بايد گفت: در قدم اول اينگونه افراد، اين گوهر شناسان بيبديل روزگار، فراتر و ارجمندتر از اين هستند كه انسانهايي بعد از ايشان در مورد مذهب آنها با يكديگر كشمكش و مجادله كنند، بلكه بايد هر كس بنا بر وسعت دامنهي فكري خود از جهان بيني و آثار آنها استفاده كند.
ولي با این وجود، از آنجا که در جهان امروز بگونه اي سرقت شخصيتها فراگير شده كه هر كس سعي بر اين دارد تا در جهت اثبات منش خود هر صاحب فكر و انديشهاي را معتقد به اعتقادات ديني و مذهبي خود كند، بران شدیم تا تحقیقی مختر و کوتاه اما مدلل و گویا در مورد مذهب وی داشته باشیم.
يكي از نكاتي كه در جهت شيعي نشان دادن عطار و بسیاری دیگر از مشاهیر اهل سنت از آن استفاده ميشود اظهار ارادت خالصانه این بزرگواران به آل و اولاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم است. و اين مطلب براي بسياري از افراد باصطلاح اهل دانش و قلم چيزي جز تاسف به ببار نميآورد؛ افرادي که با يدك كشيدن القاب و صفات پر طمطراقي همانند دكتر، استاد، و … با مطالعهي اين همه كتاب و مقاله به اين آگاهي نرسيدهاند كه اهلبيت پيامبر اعم از همسر و فرزند و داماد و اقوام از ديدگاه اهلسنت داراي مقامي بس رفيع و والا ميباشند. چنانچه امام بزرگوار، امام محمدبن ادریس شافعی رحمه الله که یکی از ائمه چهارگانه اهلسنت است درمورد محبت اهلبیت چنین میسراید:
یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلوة له(3)
اي خاندان رسول خدا ! خداوند در قرآن كه آن را نازل فرموده، دوستي شما را فرض قرار داده. همينقدر بزرگي و منزلت شمارا كافيست كه هر كس در نماز خود بر شما درود نفرستد نماز او پذيرفته نيست
و نیز شاعرانی همچون مولانا، سعدی و … که در سنی بودن آنها هیچ تردیدی نیست اشعار زیادی در وصف اهلبیت سرودهاند:
مولانا جلال الدین رومی میسراید:
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل(4)
و نیز میگوید:
گفت پیغمبر علی را کای علی شیرحقی پهلوانی پردلی (5)
سعدی میفرماید:
خدایا به حق بنی فاطمه که بر قول ایمان کنم خاتمه (6) و…
شاید عجیب ترین و در عین حال مضحک ترین دلیل مدعیان شیعه بودن عطار و امثاله را ميرزا علي آقاي قاضي بیان کرده باشد آنجا که گفته است: «محال است كسي به درجة توحيد، و عرفان برسد، و مقامات و كمالات توحيدي را پيدا نمايد و قضيّة ولايت بر او منكشف نگردد»!!.
او معتقد است كه: «بزرگاني كه نامشان در كتب عرفان ثبت است، و آنها را واصل و فاني ميشمرند؛ یا از أهل ولايت نبودهاند؛ و يا تحقيقاً ولايت را ادراك كردهاند؛ ولي بر حسب مصلحت زمانهاي شدّت و حكّام و سلاطين جور كه از عامّه بودهاند، تقيّه ميكرده، و ابراز نمينمودهاند؛ مانند شيخ سليمان قندوزي حنفي صاحب «ينابيع المودّة»، و مانند سيّد علي همداني صاحب كتاب «مودّة القربي»، و مانند مولي محمّد رومي بلخي صاحب كتاب «مثنوي».!!
وی می افزاید: «أمّا شيخ فريد الدّين عطّار بدون شك شيعه بوده است؛ وليكن چون در زمان سلجوقيان ميزيسته، و آنها عامّي (سنی)مذهب بودهاند؛ به ناچار در بعضي از كتب خود بر آن نهج مشي فرموده است»!!.
بطلان سخن و استدلال میرزا علی آقا چنان واضح و مشخص است که نیازی به ذکر آن نیست! زیرا آنقدر از بزرگان اهل سنت به درجة توحيد، و عرفان رسیده اند، و مقامات و كمالات توحيدي را پيدا نموده اند که امکان شمردن و نام بردن آنان از طاقت انسان خارج است. عارفانی همچون شیخ رومی، بایزید بسطامی نعمت الله ولی و.. و صدها نفر دیگر که تذکره برخی آنان را خود عطار در تذکرة الاولیا خود آورده است، که تمام شخصتهای جهان اسلام اعم از شیعه و اهل سنت بر درجه بلند عرفان آن واقف و معترفند.
واما آقای تقي تفضلي سعی کرده است به صورتی دیگر عطار را شیعه بنمایاند و ادعایی آورده است به زعم خودش محکم و صد البته بدون دلیل! وی بيان داشته است: عطار در سنين جواني پيروي مذهب اهل سنت بوده و در كهنسالي نوري در دلش تابيده و شيعهي اثناعشري شد!!.در مورد اين نظريه چند سؤال پيش ميآيد:1)اين نور چه بود؟ 2) علت تابش نور چه بوده است و عطار از چه چيزي متاثر شده بود؟3) عطار در كدامين قصيده و يا مثنوي خود به تابش نور و تاثير پذيري از آن اشاره نموده است؟و….
و اما دست آویز محکم و عروة الوثقای کسانی که عطار را شیعه انگاشته اند، ابیات منتسب به عطار در کتاب مظهر العجایب می باشد. کتابیکه اکثر قریب به اتفاق محققین او را از عطار نمی دانند چنانچه در ( سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان) در مقاله ای که به مناسبت روز بزرگداشت عطار نیشابوری نوشته شده است آمده است:
«شاعر خود در قسمتی از منظومه خسرو نامهی خویش مثنویات خود را نام برده است. غیر از آنچه در قول دولتشاه و ابیات عطار دیده ایم آثار متعدد دیگری را نیز بدو نسبت داده اند و به قول هدایت در ریاض العارفین «گویند کتب شیخ یکصد و چهارده جلد است» و این عدد حقیقتا اغراق آمیز به نظر میرسد.
غیر از اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، جواهرالذات (یا جوهر ذات)، وصیت نامه، منطق الطیر، بلبل نامه، حیدرنامه، (یا حیدری نامه)، شترنامه، مختارنامه، شاهنامه، خسرونامه (یا گل و خسرو)، دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات که تاکنون دیده و گفته ایم، منظومه ای دیگر به نام مظهر العجایب، هیلاج نامه، لسان الغیب، مفتاح الفتوح، بیسر نامه (یا پسرنامه)، سی فصل و جز آنها را هم بدو منسوب دانسته اند که بعضی از آنها به سبب رکاکت الفاظ و سستی فکر و اندیشه و اظهار تمایل شدید و متعصبانه به تشیع، مسلماً از عطار نیشابوری نیست و از شاعر دیگریست که به عطار نسبت یافته است. مرحوم استاد سعید نفیسی در کتاب خود درباره ی شرح احوال عطار، در این باره بحثی مستوفی دارد که باید به آن مراجعه کرد. با این حال باید متوجه بود که نفی انتساب بعضی از منظومه های منسوب به عطار نیشابوری، دلیل آن نمیشود که آثار منظوم او را اندک بدانیم زیرا شاعر خود کثرت اشتغال خویش را به شعر و به نظم منظومه های گوناگون یاد کرده و به این که معاصران به همین سبب وی را “بسیارگوی” دانسته بوده اند اشاره نموده است.(7)
و اما دلیل سنی بودن عطار:
1 ـ مهمتر دلیل بر سنی مذهب بودن عطار نیشابوری وجود مدايح خلفاي سهگانه در منطقالطير، مصيبتنامه، الهينامه، اسرار نامه،پند نامه و خسرونامه ميباشد.چرا که بیان این جور سخنان در وصف خلفای ثلاثه از زبان شاعری شیعه مذهب نه تنها بعید به نظر می رسد که غیر ممکن است.
در منطقالطير در مدح حضرت صديق اكبر ميسرايد:
خواجه اول كه اول یار اوست ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست
صدر دین صدیق اكبر قطب حق در همه چیز از همه برده سبق
هرچ حق از بارگاه كبریا ریخت در صدر شریف مصطفی
آن همه در سینه صدیق ریخت لا جرم تا بود ازو تحقیق ریخت(8)
در منقبت حضرت فاروق اعظم ميگويد:
خواجه شرع آفتاب جمع دین ظل حق فاروق اعظم شمع دین
ختم كرده عدل و انصافش بحق در فراست بوده بر وحیش سبق
آنك حق طاها برو خواند از نخست تا مطهر شد ز طاها و درست
های طاها در دل او های و هوست فرخ آنك از های و هو در های و هوست(9)
در مورد مقام حضرت عثمان غني ميسرايد:
خواجه سنت كه نور مطلق است بل خداوند دو نور پر حق است
آنك غرق قدس و عرفان آمدست صدر دین عثمان عفان آمدست
رفعتی كان رایت ایمان گرفت از امیر المؤمنین عثمان گرفت
رونقی كان عرصه كونین یافت از دل پر نور ذی النورین یافت(10)
در مورد حضرت علی کرم الله وجهه می سراید:
خواجه حق پيشواي راستين كوه حلم و باب علم و قطب دين
ساقي كوثر امام رهنماي ابن عم مصطفي شير خداي(11)
2 ـ محیط نشو و نمو عطار محیطی سنی مذهب بوده است استاد «فروزانفر» در مقدمه ی ترجمه ی رساله ی «قشریه»، چنین آورده :
«… عده ی زیادی از فقها و محدثین و مفسرین و لغویین و کتاب و شعرا (که به تازی و پارسی و یا به هر دو زبان شعر می گفتند) و نیز حکما و علما ریاضی و متکلمین از فرَق مختلف و مشایخ صوفیه، در این شهر(نیشابور) به نشر علوم و ادب و تربیت اخلاقی و تهذیب نفوس مشغول بودند و مجالس درس و بحث و نظر و وعظ همه روزه، دایر بود و مردم گروه گروه در این مجالس حضور می یافتند، دانش می آموختند و معرفت می اندوختند و برای نمونه کافی است گفته شود که ابوعبدالله حاکم در تاریخ نیشابور، دوهزار و چهارسد و سی تن را نام برده که در این شهر درس خوانده و یا درس گفته اند و این عده شامل کسانی است که از صدر اسلام تا اواخر قرن چهارم به نیشابور سفر کرده و علم آموخته و یا از دیگران دانش اندوخته و اکثرا از مردم آن شهر بوده اند و عبدالفاخر فارسی که کتاب سیاق را ذیل آن تاریخ کرده و علماء قرن پنجم تا ربع نخستین از قرن ششم را در تاریخ خود یاد می کند، شرح حال هزار و ششسد و سی تن را آورده است که اکثرا از طبقه ی فقها ومحدثین بوده اند و از ادبا و شعرا و علمای شیعه و حکما و ریاضیدانان و دیوانیان هر چه کمتر نام برده …»(12)
بنا به آنچه گفته شد، واضح است که در روزگار کودکی و عنفوان جوانی عطار، در زادگاهش نیشابور، که محل رشد و ترقی مذهب تسنن بوده است، سپری شده است و از محضر اساتید سنی مذهبی همانند نجمالدين كبري و مجدالدين خوارزمي کسب فیض نموده است. و حتی کوچکترین سخن مستندی مبنی بر اینکه عطار حتی برای یک لحظه در محضر استاد شیعی مذهب زانوی تلمذ زده باشد وجود ندارد.
3 ـ محمد استعلامي در مقدمه تذکرة الاولیاء عطار می نویسد:: «چنان كه ظواهر آثار گواهي مي دهد او (عطار)مذهب اهل سنت داشته است و تكريم ائمه سنت دليلي است ظاهر و غيرقابل انكار.»(13)
وی ادامه می دهد: جالب است كه اين شاهكارنثر عرفاني پارسي(تذکرة الاولیاء) كه يك مسلمان اهل سنت به يادگار گذاشته است، با اين نام آغاز مي شود: ذكر ابن محمد جعفرالصادق عليه السلام. آنگاه عطار چنين مي نويسد: «به سبب تبرك به صادق(ع) ابتدا كنيم… كه ايشان همه يكي اند. چون ذكر او كرده آمد، ذكر همه بود. نبيني كه قومي كه مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ يكي دوازده است و دوازده يكي.» حتي بعضي ها چون قاضي نورالله شوشتري تصور كرده اند عطار شيعي بوده است در حالي كه شواهد متعدد در منطق الطير و همين جمله نشان از اهل سنت بودن او داشته است. وقتي مي گويد: «نبيني كه قومي كه مذهب او دارند…الخ» يعني خود را از آن جمله ندانسته است. .»(14)
4ـ دکتر ابوالحسن امين مقدسي استاديار گروه زبان و ادبيات عرب دانشکده ادبيات و علوم انساني، دانشگاه تهران در مقاله ای تحت عنوان« مقارنه مدايح نبوي عطار و صفي الدين حلي» می نویسد:
«صفي الدين و عطار دو شاعر اسلامي اند که درباره پيامبر (ص) مدائح قابل توجهي دارند. مضاميني همچون معراج، اخلاق پيامبر و کرامات آن حضرت برتري او بر ديگر پيامبران و طلب شفاعت، از جمله مواردي است که هر دو شاعر به آن پرداخته اند، عطار مطالب را به دو گونه مستقيم و غيرمستقيم ذکر مي کند در حالي که صفي الدين معمولا صفات پيامبر (ص) را به صورت مستقيم ذکر مي کند موارد غيرمستقيم عطار در خلال تصاويري هنري آمده است که خواننده را به خود جذب مي نمايد، از سوي ديگر نگاه عطار به پيامبر (ص) و صفات و رفتار او نگاهي عرفاني و صوفيانه است، در برابر آن صفي الدين با نگاهي شاعرانه و زميني پيامبر (ص) را مدح مي کند و تاريخ را به نظم مي کشد او پيوسته سعي دارد تا اصول بديع را در قصيده بديعيه خويش جاي دهد. با وجود اينکه صفي الدين شيعه و عطار سني است ولي نگاه هر دو شاعر به مذاهب نگاهي معتدل و وحدت آفرين است.
ــ صدیق مطلق آنکه پس از مصطفی به حق
شایسته از او نبود هیچ پیشوا
در باخت مال ودختردرپیش یار غار
جان هم بباخته است به او یار بی دغا
ــ فاروق اکبر آنکه چو طاها وهو شنید
در های هوی آمد وشد صید طاوها
ــ امیر اهل دین استاد قرآن
امیر المومنین،عثمان عفان»(15)
5 ـ سعيد نفيسي در مورد مذهب عطار و كساني كه سعي ميكنند تا وي را شيعه جلوه دهند مينگارد:
مؤلف مجالسالمؤمنين كه به شيعه تراش معروف است، كوشيده است كه عطار را هم شيعه كند و دليلي كه آورده اشعاري ست كه از او در منقبت عليابنابيطالب نقل كرده است، غافل از اينكه برخي از آن اشعار از فريدالدين عطار نيشابوري كه مورد بحث ماست، نيست و از ديگري ست….. وانگهي صوفيه هرگز دربارهي هيچ يك از خلفاي چهارگانه غلو نكردهاند و يكي را بر ديگر ترجيح ندادهاند.
به همين جهت در آثار عطار مدح هر چهار يارآمده است، منتهي در بعضي از مثنويهاي او که اخيرا در طهران چاپ كرداند، گويا عمداً مناقب سه خليفه اول را حذف كردهاند.
وي در ادامه با نگاهي منصفانه ميافزايد:
البته چنين كسي را با اين انديشهها بالاتر از هر فرقه و يا طريقتي دانست، وانگهي پيروان سنت در ايران هرگز نسبت به ائمه اثني عشري تندي نكردهاند، و تفاوت آشكاري كه در ميان تسنن ايران و كشورهاي ديگر اسلام است در همين جاست.
و حتي شيعه ايران تا پيش از صفويه نسبت به سه خليفه ديگر و اصحاب و بستگان پيامبر بدزباني نكردهاند در اين كه عطار در فروع بر طريقه تسنن ميرفته است شكي نيست، در مقدمه خسرو و گل سه قسمت اشعاري در مدح امام اعظم ابوحنيفه، و مدح امام محمد قرشي و مدح امام اعظم شافعي.درمقدمه همه مثنويات خود مدح هر چهار خليفه و چهار يار را دارد.
وي در ادامه به نمونه چاپهايي از بمبئ و مصر كه اين مدايح در آنها موجود است اشاره کرده، مينويسد: منتهي در چاپ سربي كه اخيراً در طهران در 1309 انتشار دادهاند آن اشعار را عمداً حذف كردهاند و در منطقالطير و الهينامه نيز مدايح هر چهار خليفه و در اسرار نامه نيز مدايح سه خليفه نخست است منتهي در چاپ طهران در صحيفه28 پس از نعت رسول آن را حذف كردهاند.
نفيسي در ادامه ميافزايد: بيت
سوار دين پسر عم پيامبر شجاع شرع صاحب حوض كوثر
كه در نسخههاي خطي موجود است كه آن را بدينگونه تغيير دادهاند:
خصوص آن وارث دين پيمبر چراغ شرع و صاحب حوض كوثر
در مصيبت نامه پبش از مدايح علي ابن ابي طالب در مناقب خلفاي سه گانه اشعاري دارد كه در چاپ طهران آن را حذف كردهاند (16)
ديگر اينكه در پندنامه كه بنا به گفتهي دكتر فرشيد اقبال هر چند خود( عطار) در ديگر آثارش از آن نامي نبرده ولي بيترديد از اوست (17)، هفت بيت شعر در مدح ائمهي مجتهدين اهلسنت امام ابوحنيفه و سه شاگرد بزرگوار ايشان امام ابويوسف و امام محمد و امام زفر و ائمه بزرگدار امام شافعي و امام مالك وامام احمدبن حنبل سروده است كه اين خود نظريهي معتقد بودن وي به مسلك اهل سنت را مسجّل و قطعي ميكند و تنها چه چيزي كه باعث شده تا اين قطع و بريدها و يا تغييرها در انديشه و آثار اين ابرمرد صورت بگيرد چيزي جز تعصب و كشيدن پردهي كج انديشي بر چشمان بصيرت نيست و پايان اين جستا ر را به گفتهي شيخ عطار ميسپاريم كه در باب تعصب فرمودند:
اي گرفتارتعصب مانده دايما در حب و در بغض مانده
گر تو لاف از عقل و از لب ميزني پس چرا دم از تعصب ميزني
در ادامه ميافزايد:
گر كني تكذيب اصحاب رسول قول پيغمبر نكردستي قبول
گفت هر ياريم نجمي روشن است بهترين قرنها قرن من است
بهترين خلقها ياران مناند اقربا و دوستداران مناند
بهترين چون نزد تو باشد بتر كي توان گفتن تو را صاحب نظر
السلام عليكم
عصمت الله پور محمد تیموری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و ارجاعات
1ـ مصاحب، غلامحسين، دائرة المعارف فارسي، شركت سهامي كتابهاي جيبي وابسته به انتشارات امير كبير، تهران،1387،جلد دوم بخش اول ص 1747
2 ـ به نقل از كتاب در مدرسه پير نيشابور ص18
3 ـ الشافعي، محمد بن ادريس،ديوان الامام الشافعي، تحقيق دكتر اميل بديع يعقوب، دارالكتاب العربي،بيروت، الطبعة الثالثة ص115
4 ـ مثنوی ص 162
5 ـ همان منبع ص132
6 ـ کلیات سعدی
7 ـ سایت موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیانhttp://www.library.tebyan.net/celebrated_authors/2003/4/14/1947.html )
8 ـ عطار نیشابوری (منطق الطیر)
9 ـ همان
10 ـ همان
11ـ بايد دانسته شود كه عطار به دليل صوفي بودن و عدم تخصص در بحث حديث، در منقبت حضرت علي از صفاتي استفاده نموده كه از نظر روايي داراي صحت نبوده كه از آنجمله به باب علم و ساقي كوثر بودن ميتوان اشاره نمود
12 ـ مقدمه ی ترجمه ی رساله ی «قشریه» استاد بدیع الزمان فروزانفر
13 ـ تذكرة الاولياء/ محمد استعلامي/ ص ۳۵
14 ـ تذكرة الاولياء/ محمد استعلامي/ ص ۳۵
15 ـ پایگاه اطلاع رسانی علمی sid
16 ـ نفيسي، سعيد، زندگينامه شيخ فريدالديت عطار نيشابوري، انتشارات اقبال، تهران، چاپ دوم 1384 صص90 تا95
17 ـ اقبال، فرشيد، گزيده آثار عطار، انتشارات در، تهران، چاپ اول، 1385، مقدمه