آیا هدف از روزه این است که تشنگی و گرسنگی بکشیم؟ پاسخ را از خود الله متعال بشنو: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ} [بقره: ۱۸۳] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه بر شما فرض گردید چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شد. […]
آیا هدف از روزه این است که تشنگی و گرسنگی بکشیم؟
پاسخ را از خود الله متعال بشنو:
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ} [بقره: ۱۸۳]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه بر شما فرض گردید چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شد. باشد که تقوا پیشه سازید».
که چه بشود ؟ که گرسنگی بکشید؟ که تشنه شوید؟ که خسته شوید؟
نه! {باشد که تقوا پیشه کنید}. و تقوا یعنی خشیت همیشگی از خداوند.
بنابراین روزه با دهان و شکم و دست و پا کار ندارد. کار روزه با قلب است. یعنی اگر روزه گرفتی و شکمت تحت تاثیر آن قرار گرفت و گرسنه شد، و دهانت خشک شد و بدنت ضعیف شد، اما قلبت تحت تاثیر قرار نگرفت و خاشع و فروتن نشد، در واقع به حقیقت روزه دست نیافتهای.
چون بعضی از روزهداران به اشتباه گمان میکنند هدف نهایی روزه دست کشیدن از خوردن و نوشیدن است! در نتیجه دست از خوردن حلال میکشند، اما مرتکب حرام میشوند!
چه فایدهای دارد روزهٔ کسی که هنگام افطار میگوید: «تشنگی رفت و رگها خیس شد و اجر آن ان شاءالله ثابت شد»، سپس سیگار خود را روشن میکند؟!
چه فایدهای دارد شادی کسی که هنگام افطار خوشحال است، اما جز گرسنگی و تشنگی هیچ بهرهای از روزهٔ خود نبرده؟
کسی که شکمش از غذا روزه گرفته، اما چشمانش از نگاه به حرام، و گوشهایش از شنیدن حرام، و زبانش از گفتنِ گناهان روزه نگرفته، امیدِ به دست آوردن چه تقوایی دارد؟
اگر میخواهی با روزهٔ خود معنای تقوا را محقق سازی باید قلب و اعضای بدنت هم روزه شوند.
قلب از کینه و کدورت…
چشمت از نگاه به حرام…
گوشت از شنیدن زشتی و ترانهها…
زبانت از گفتن فحشاء و سخنان ناروا…
دستت از آزار رساندن به بندگان و انجام فساد…
و پاهایت از رفتن به سوی حرام… روزه بگیرند.
روزه باعث میشود بر این اساس تربیت شوی. بر قهرمانی و اراده. روزه افسار شهوت را مهار میکند تا در نتیجه، آمدن رمضان شروعی باشد برای تحول در زندگی.
رمضان ارادهٔ تو را قوی میکند. تو با نیروی ارادهٔ خود دست از آب و غذا کشیدهای. هیچکس تو را با غل و زنجیر نبسته. هیچکس بالای سرت نیست که نگهبان تو باشد.
بنابراین اراده کن که در این ماه رمضان بارها قرآن را ختم کنی…
اراده کن که همهٔ رمضان را در نماز قیام شرکت کنی…
اراده کن دست از سیگار بکشی…
اراده کن و چشم و گوش خود را از حرام پاک بدار…
همهٔ اینها را اراده کن و انجامش بده!
آری… رمضان فرصتی است برای صادقان که خود را تغییر دهند. وقتی است برای اصلاحِ خود که فرصتی بهتر از آن دیگر پیش نمیآید.
رمضان به ما یاد میدهد که در درون خود نیرویی داریم که سختیها در برابر آن شکست میخورند.
و متاسفانه بیشتر مردم اراده دارند، اما آن را عملی نمیکنند!
ببین از شعبان تا رمضان چقدر مردم تغییر میکنند.
ناگهان مساجد پر میشود از نمازگزاران، و ناگهان دست مردم به صدقه و خیرات گشوده میشود.
قاریان و روزهداران و اهل عبادت و نمازگزاران به رقابت با هم میپردازند. آنان قهرمانانی هستند که توانستهاند بر شیطان غالب شوند.
آیا چنین کسانی اگر صادقانه اراده کنند قادر به اصلاح و تغییر نیستند؟
چه بسیارند جوانان و دخترانی که میدانند برنامهٔ زندگیشان نیاز به تغییر دارد.
رابطههای حرام تا کی؟ خوابیدن از نمازها تا کی؟ تا کی باید دیگران در وی تاثیر بگذارند؟ امروز و فردا کردن و فرصت سوزی تا کی؟ چرا آنها هم قهرمان درون خود را بیدار نمیکنند و به هدف زندگی خود پی نمیبرند؟
پروردگار از آنها چه میخواهد؟ چرا به وجود آمدهاند؟
چه بسیارند مردمی که امروز فرصتها را از دست میدهند…
فرصت انجام نیکیها را به دست میآورند… کاروان خداوند میآید اما از سفر با آن باز میمانند…
رمضان میآید و میرود اما تغییری نکردهاند…
نمازی که پس از رمضان میخواند همان نمازی است که پیش از رمضان به جا میآورد.
زبانِ او پس از رمضان، همان زبانِ پیش از رمضان است.
سخنانی که به زبان میآورد، نگاههایش، همه چیزش، همان است که همان!
ای روزهداران:
چه زیباست جرات آن را داشته باشیم که پای بر بینی شیطان بگذاریم و کینه و کدورت را از دلهای دیگران بیرون بیاوریم.
کدورتها را با لبخند و مهربانی یا هدیهای از بین ببریم، چنانکه پیامبر ما ـ صلی الله علیه وسلم ـ میفرماید: «هدیه دهید، تا نزد یکدیگر محبوب شوید» [آلبانی در صحیح الأدب المفرد (۴۶۲) آن را حسن دانسته است].
یا با نیت صادقانه و شفافگویی، و یا نامهای صادقانه، کدورتها را از بین ببریم.
مسور بن مخرمة ـ رضی الله عنه ـ به شام سفر کرد و نزد معاویه ـ رضی الله عنه ـ رفت. چیزهایی از او خواست و معاویة نیز آن را انجام داد. به معاویه خبر رسیده بود که مسور از او و برخی والیانش عیب میگیرد و چه بسا پیش نزدیکان خود دربارهٔ وی چیزهایی گفته بود.
همینکه مردم رفتند، معاویه و مسور تنها شدند. سپس به مسور گفت: ای مسور، این چه کاری است که بر مسئولان عیب میگیری؟
مسور گفت: این را بگذار و نیکی کن.
اما معاویه اصرار کرد و گفت: نه به خدا قسم! خودت عیبهایی را که بر من میگیری به خود من خواهی گفت!
مسور سخن گفت و هر چه عیب از معاویه سراغ داشت به او گفت.
معاویه گفت: خود را از گناهان بریء نمیدانم. اما ای مسور چرا اصلاحاتی را که برای مردم انجام میدهم نمیگوی؟ چرا که نیکی ده برابر میشود. یا آنکه تنها گناهان را میگویی و نیکیها را رها میکنی؟
مسور گفت: تنها گناهان گفته می شود!
معاویه گفت: اگر چنین است، ما نیز نزد الله به هر گناهی که کردهایم اعتراف میکنیم. اما ای مسور آیا تو در خلوت خود گناهی کردهای که میترسی اگر استغفار نکنی هلاک شوی؟
گفت: آری.
معاویه گفت: چه باعث شده که فکر کنی در امید به مغفرت خداوند شایستهتر از من باشی؟ به خدا سوگند آنچه از اصلاح و نیکی به دست من است، به دست تو نیست، اما به خدا سوگند میان دو امر اختیار داده نمیشوم ـ یعنی میان الله و دیگران ـ مگر آنکه الله را بر دیگران ترجیح میدهم، و من بر دینی هستم که کار نیک در آن پذیرفته میشود و حسنات پاداش داده میشوند، و گناهان نیز جزا داده میشوند، جز آنکه الله از آن در میگذرد.
مسور اندکی ساکت ماند، سپس گفت: بر من غالب شدی! سپس برای معاویه دعا کرد و از نزد وی بیرون رفت. پس از آن هر گاه از معاویه یاد میشد برای وی دعا میکرد.
چه زیباست که ما نیز مانند معاویه جرات اصلاح درون خود را داشتیم.
در این ماه بزرگ مردم به سوی خداوند روی میآورند، چرا ما از این فرصت استفاده نکنیم؟ امام مسلم از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ روایت نموده که فرمودند: «به الله سوگند که اگر خداوند به واسطهٔ تو تنها یک نفر را هدایت کند برایت از شتران سرخ بهتر است» [متفق علیه].
یکی از مشایخ که در «جازان» زندگی میکند از شیخ دعوتگر، عبدالله القرعاوی ـ رحمه الله ـ نقل میکرد که ایشان هیچ فرصتی را برای تعلیم مردم و دعوت آنان به سوی خداوند از دست نمیداد.
روزی ایشان از کنار چاهی میگذشت که چوپانها کنار آن ایستاده بودند تا ظرفهای خود را پر کنند. او متوجه شد که هر یک از آنان مدت زیادی منتظر میماند تا نوبتش برسد. او نیز سایهبان کوچی کنار چاه ساخت و هر گاه چوپانها به آنجا میآمدند ظرفی از خرما در برابر خود مینهاد و هر یک از آنان را که میدید صدایش میزد و گفت: هی فلانی! بیا اینجا خرما بخور و سورهٔ فاتحه را حفظ کن!
چوپان نیز الاغ خود را در صف میگذاشت و نزد شیخ مینشست و خرما میخورد و سورهٔ فاتحه را تکرار میکرد. هنوز نوبتش نرسیده بود که سوره را کاملا حفظ کرده بود!
صدها نفر به همین روش سورهٔ حمد را حفظ کردند. چه بسا سخنی گذرا باعث هدایت یک شخص یا دست کشیدن او از گناه شود.
شبی از شبهای رمضان برای یک برنامهٔ زنده دعوت بودم.
فیلمبرداری در یکی از هتلهای مکه بود که مشرف بر حرم بود و بینندگان به طور زنده مردم را در حال طواف میدیدند.
واقعا منظرهٔ باشکوهی بود، تا جایی که مجری برنامه نتوانست خودش را کنترل کند و در اثنای برنامه گریه کرد.
پس از پایان برنامه فیلمبردار برای تشکر پیش من آمد، در حالی که سیگار به دستش بود. دستش را گرفتم و گفتم من هم از شما متشکرم، اما کمی با شما حرف دارم.
گفت: بفرمایید.
گفتم: میدونی که سیگار…
حرفم را قطع کرد و گفت: شیخ در این مورد منو نصیحت نکنین! فایدهای نداره!
گفتم: خوب حرفم رو گوش کنین!
گفت: شیخ وقتت رو نکش… من چهل سال هست دارم سیگار میکشم. اصلا دودش توی رگهام در جریانه! خیلیها از شما زرنگتر بودن و نتونستن!
دستش را گرفتم و گفتم: بیا با هم کعبه رو نگاه کنیم…
کنار پنجرهای که رو به حرم بود ایستادیم. وجب به وجب مسجدالحرام پر بود از کسانی که در حال سجده و رکوع بودند… کسانی که در حال انجام عمره بودند… کسانی که در حال گریه و مناجات بودند… منظرهٔ تاثیرگذاری بود.
گفتم: اینها رو میبینی؟
گفت: بله…
گفتم: هر کدوم از جایی اومدن… سیاه و سفید… عرب و عجم… فقیر و غنی… همه از الله میخوان که ازشون بپذیره و مغفرتشون کنه…
گفت: درسته…
گفتم: از الله نمیخوای چیزی رو که به اونها عطا کرده به تو هم عطا کنه؟
گفت: بله…
گفتم: دستت رو بلند کن و از الله بخواه.
دستم را بلند کردم و گفتم: خداوندا او را بیامرز.
گفت: آمین.
گفتم: خداوندا درجهاش را بالا ببر.
گفت: آمین.
کمی که دعا کردم دلش نازک شد و گریه کرد و در همین حال میگفت:آمین… آمین…
همین که خواستم دعا را به پایان برسانم گفتم: خداوندا اگر او از کشیدن سیگار دست کشید دعایش را مستجاب کن و گرنه او را از پذیرش آن محروم گردان!
او دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و زد زیر گریه و در حالی که صورت خود را با دستانش پوشانده بود از اتاق بیرون رفت.
مدتی گذشت و دوباره برای یک دیدار تلویزیونی به آن شبکه رفتم.
وقتی وارد شدم مردی از من استقبال کرد و به گرمی با من سلام و خوش و بش کرد.
گفتم: از لطف شما بسیار ممنونم اما شما رو به جا نمیارم!
گفت: اون فیلمبردار رو یادتون هست که چند سال پیش نصیحتش کردین تا دست از سیگار کشیدن برداره؟
گفتم: بله.
گفت: منم شیخ. به خدا قسم از اون روز تا الان یه نخ سیگار هم به دهنم نذاشتم.
و در پایان… برادران و خواهران گرامی:
از الله متعال مسالت دارم ما را برای روزه و قیام رمضان ـ از روی ایمان و اخلاص ـ توفیق عطا کند.
دکتر محمد بن عبدالرحمن العریفی
منبع: الاصابه