فضيل عياض كه خود داستانى عجيبى دارد به در خانه داود طايى آمد، صداى ناله جانسوز او را از درون خانه شنيد، فضيل فرياد زد: اى داود! اگر حديث رسول خدا را كه فرمود:لايَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَكى مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ.داخل آتش نمىشود كسى كه از ترس خدا بگريدرا صحّت ورود يافته و اين كه قطرهاى […]
فضيل عياض كه خود داستانى عجيبى دارد به در خانه داود طايى آمد، صداى ناله جانسوز او را از درون خانه شنيد، فضيل فرياد زد: اى داود! اگر حديث رسول خدا را كه فرمود:
لايَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَكى مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ.
داخل آتش نمىشود كسى كه از ترس خدا بگريد
را صحّت ورود يافته و اين كه قطرهاى از اين اشك، آتش عذاب را خاموش مىكند درست مىپنداشتى اين همه گريه و زارى نمىكردى، تو را چه مىشود و چرا اين گونه با كشتى چشم در درياى اشك روانى؟ در به رويم باز كن كه به زيارتت آمدهام.
داود جواب داد: مرا خوف و خشيت از حق، از ملاقات با اشخاص باز داشته، فعلًا در راه محبوب و براى تصفيه جان و تزكيه نفس و صفاى قلب و زدودن كدورتِ روان مشغول خودم!
زنى در همسايگى داود بود، به درب خانه آمد و به فضيل گفت: حوصله كن تا وقت نماز برسد و او براى نماز جماعت عزيمت مسجد كند، او را آن وقت زيارت كن كه وى در خرج كردن وقت انسانى بسيار منظّم و دقيق است.
وقت نماز رسيد داود به مسجد رفت و فضيل هم دنبال او به مسجد شد، سپس با اجازه داود به خانه داود درآمد. كوزه شكستهاى از آب ديد كه آبش تابش آفتاب خورده و اطاقى معمولى و ساده و اثاثى مختصر و در حدّ قناعت.
به داود گفت: اين كوزه را از آفتاب بردار و جايى بگذار تا آبش خنك شود، داود گفت: آن قدر به خود اطمينان ندارم كه آب سرد ميل مرا به طرف لذّات دنيا زياد نكند.
گفت: اى داود! خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنيا از تمتّعات طبع است و همين مرا بس است كه حال اسراف و زياده روى ندارم.
فضيل مىگويد: قبل از اين زيارت، داود را به غايت حسن و جمال ديده بودم به اندازهاى كه در بين مردم مشهور به صاحب جمالتر از او كسى نبود، ولى در اين زيارت وى را زار و نزار و رنگ پريده و لاغر ديدم، به او گفتم: اين چه حال است؟
گفت: اى فضيل! هشت غم مرا از خورد و خوراك و سؤال و جواب باز داشته و به اين روزم انداخته است:
*غم هول مطّلع
1- غم هول مُطّلَع يعنى وقت مرگ، كه در قرآن آمده:
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»هر كسى مرگ را مىچشد.
أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ»هر كجا باشيد هر چند در قلعههاى مرتفع و استوار، مرگ شما را درمىيابد.
كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ* وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ* وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ* وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ* إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ»اين چنين نيست [كه مىپندارد]، هنگامى كه جان به گلوگاه رسد،* و [كسان بيمار] گويند: درمان كننده اين بيمار كيست؟* و [بيمار] يقين مىكند [كه با رسيدن جان به گلوگاه] زمان جدايى [از دنيا، ثروت، زن و فرزند] فرا رسيده است!* و [از سختى جان كندن] ساق به ساق به هم پيچد؛* آن روز، روز سوق و مسير به سوى پروردگار توست.
فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ* وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ»پس چرا هنگامى كه روح به گلوگاه مىرسد،* و شما در آن وقت نظارهگر هستيد [و هيچ كارى از شما ساخته نيست!]
*غم منزل گور
2- قرار گرفتن در منزل گور است:
منزل بى در و پيكر، منزل تنگ و تاريك، منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با يك لباس چون كفن، منزلى كه راه گريز به جايى ندارد و ندانم در اين خانه كدام تابلو را بر بالاى سر من نصب كنند؟
رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ أو حُفْرَةٌ مِنْ حُفَر النّيرانِ.باغى از باغهاى بهشت، يا چاهى از چاههاى آتش دوزخ.
*غم جواب دو ملك
3- فرياد دو ملكى است كه در قبر به گوشم رسد:
مَنْ رَبُّكَ؟پروردگار تو كيست؟
كه نمىدانم جوابگو هستم يا نه. اين بستگى دارد به اين كه نهال توحيد را با اعتقاد و اخلاق و عمل آبيارى كرده و بارور كرده باشم تا بتوانم پاسخگوى آنان گردم و گر نه اگر غفلت داشته و درون را بتخانه كرده باشم چه جوابى دارم بدهم؟!
*غم نفخه صور
4- غم نفخه صور است:
وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ* قَالُوا يَاوَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»
و در صور دميده شود، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مىشتابند.* مىگويند: اى واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟ اين واقعيتى است كه [خداى] رحمان وعده داده بود و پيامبران راست گفته بودند!!
اى فضيل! در آن وقت بدن به من برگردانده شود و در قبر آمادهام كنند كه به محشر بيايم، چون آماده شوم ندانم به چه حال وارد شوم؟ كه قرآن را در اين زمينه دو آيه است:
يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ* وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»در روزى كه چهرههايى سپيد و چهرههايى سياه شود، اما آنان كه چهرههايشان سياه شده [به آنان گويند:] آيا پس از ايمانتان كافر شديد؟ پس به كيفر آن كه كفر مىورزيديد، اين عذاب را بچشيد.* و اما آنان كه چهرههايشان سپيد گشته، همواره در رحمت خدايند و در آن جاودانهاند.
*غم محشر
5- چون وارد محشر شوم ندانم زمام امرم را به ساربان آتش دهند كه خود براى خود پرداختهام و يا ملائكه رحمت براى نداى:
ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ»[به آنان گويند:] با سلامت و امنيت وارد آن جا شويد.به سراغم آيند.
*غم موقف حساب
6- موقف حساب است كه:
إِنَّ اللّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً»يقيناً خدا به اندازه وزن ذرّهاى [به احدى] ستم نمىكند و اگر [هم وزن آن ذرّه] كار نيكى باشد، آن را دو چندان مىكند و از نزد خود پاداشى بزرگ مىدهد.
*غم ترازوى اعمال
7- به وقت قرار گرفتن در برابر ميزان و ترازوى سنجش اعمال است:
وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ* وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ»
ميزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است؛ پس كسانى كه اعمال وزن شده آنان سنگين و با ارزش باشد، رستگارند.* و كسانى كه اعمال وزن شده آنان سبك و بىارزش باشد، به سبب اينكه همواره به آيات ما ستم مىورزيدند، به خود زيان زده [و سرمايه وجودشان راتباه كرده] اند.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ»اما كسى كه پروندهاش را به دست راستش دهند، مىگويد: [اى مردم!] پرونده مرا بگيريد و بخوانيد.
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ»و اما كسى كه پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، مىگويد: اى كاش پروندهام را دريافت نمىكردم.
*غم قهر خدا
8- خدا را رحمت است و قهر. تجلّى رحمتش در دنيا، قرآن و رسالت و تكاليف، و در آخرت بهشت و رضوان و تجلّى قهرش در آخرت عذاب اليم و دوزخ هميشگى است. و اين آخرين مرحله است كه من ندانم در آن آخرين مرحله عاقبتم به كجا منتهى مىگردد؟!»