خداوند متعال انبياءـ عليهم السلام ـ را براي راهنمايي انسانها بسوي سعادت اخروي و نجات آنها از شقاوت و بدبختي مبعوث نمود و ضمن بعثت، معجزاتي را براي آنها ارزاني داشت تا انسان ها به صداقت شان پي برده و در نتيجه ايمان بياورند. خداي مهربان با ارسال آخرين فرستاده اش، رحمت خود را بر […]
خداوند متعال انبياءـ عليهم السلام ـ را براي راهنمايي انسانها بسوي سعادت اخروي و نجات آنها از شقاوت و بدبختي مبعوث نمود و ضمن بعثت، معجزاتي را براي آنها ارزاني داشت تا انسان ها به صداقت شان پي برده و در نتيجه ايمان بياورند.
خداي مهربان با ارسال آخرين فرستاده اش، رحمت خود را بر جهانيان كامل كرد و راه سعادت را در قالب کتابي به نام قرآن، به همگان نماياند. قرآن مهمترين معجزه ي پيامبر اسلام (ص) است که از نظر فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان و رسا بودن معانى در بالاترين سطح كلام قرار دارد و اين همان چيزي بود كه تمام اديبان عصر پيامبر بدان اعتراف داشتند.
احکام، عبادات، اصول اخلاقي، آداب زندگي و آنچه كه موجب خوشبختي بشر مي شود، در قرآن بيان شده است تا هدايتگري براي همه انسان ها و تمام ادوار باشد. خداوند با نزول قرآن كه كامل و جامع است، حجّت را بر آدميان تمام کرد و اعلام نمود که هيچ کتابي مانند قرآن پاسخگوي نيازهاي انسان نخواهد بود.
تعريف معجزه
«معجزه به امر خارق العاده اي گفته مي شود كه تمامي بشر يكجا از آوردن مانند آن عاجز باشند و خداوند متعال آن را در اختيار كسي كه ادعاي نبوت مي كند قرار داده تا شاهد و مؤيد نبوتش باشد.» معجزات پيامبران با هم تفاوت داشتند و هر پيامبري معجزه يا معجزات مخصوص خودش را داشت. حال بايد دانست چرا معجزه اصلي حضرت محمد (ص) قرآن قرار گرفت؟ قبل از پاسخ به اين سوال بايد به اين مطلب اشاره كرد كه معجزه همانطور كه بيان شد به امر خارق العاده اي اطلاق مي شود كه بشر از آوردن آن عاجز باشد و مزيد بر اين تعريف، معجزه بايد امري باشد كه انسان هاي عصر آن پيامبر بصورت اغلب درباره آن آگاهي زيادي داشته باشند تا آنجا كه به نبوغ و مهارت فوق العاده اي دست يافته باشند تا هيچ خرده اي بر نبي (ع) گرفته نشود مبني بر اينكه مردم را به مبارزه درباره كاري طلبيده كه شناخت كافي نسبت به آن ندارند. پس لا زميست مبارزه در خصوص چيزي باشد كه قوم و قبيله پيامبر وقت، تخصص كافي در آن زمينه را كسب كرده باشند، آن زمان است كه چنين مبارزه اي داراي ارزش و قيمت است و بالطبع شخص پيروز در مبارزه باعث بهت و تعجب ماهرين درآن فن و ساير انسان ها مي شود. به همين خاطر است كه وقتي معجزه هر پيامبري را مورد بررسي قرار مي دهيم متوجه مي شويم كه آن پيامبر امري را از جانب خداوند آورده كه مردمانش و بخصوص صاحبان فن، شناخت بسيار زيادي را نسبت به آن داشتند.
معجزات پيامبران پيشين
بعنوان مثال، زمان حضرت عيسي دوران رونق و رواج دانش پزشكي و پديد آمدن پزشكان بزرگ و معروف دنيادر سطح امپراطوري رم، امثال بقراط و جالينوس بود. مايههاي پزشكي و شفا دادن بيماران رايج بود، لذا معجزهي حضرت عيسي براي قانع كردن و گرفتن ميدان از دست طرف ديگر، معجزهاي از سنخ همانهاست، يعني به حسب بينش سطحي و عاميانه شبيه كار همانها بود، آنها مريض را معالجه ميكردند، حضرت عيسي (ع) مريض لاعلاج را شفا ميداد، يا مثلاً پزشكان، شخص كوري كه در حياتش به نابينايي مبتلا شده بود را درمان مي كردند، اما سيدنا عيسي (ع) كور مادرزاد را بينا ميكرد كه تفاوت بين شفا دادن كور مادرزاد با شفا دادن كسي كه چشم داشته و نابينا شده، زياد است و دومي امري كاملاً ممكن است، اما اولي كه به نظر ناممكن ميآيد را حضرت عيسي (ع) انجام ميداد.
و همين طور است معجزه حضرت موسي (ع) آن هنگام كه عصاي چوبي اي را كه فاقد روح و حركت بود، بعنوان معجزه پيش كرد و آنرا در ميدان مبارزه عليه جادوگران كه نسبت به تمام علوم جادوگري آگاه بودند، بكار برد و تمام ساخت وپرداخت هاي آنان را در يك لحظه نابود كرد، آنجا بود كه جادوگران سر به سجده نهادند و به موسي (ع) ايمان آوردند، چون آنها در علم جادوگري نابغه بودند و به تمام فنون آن آگاهي كامل داشتند، لذا زمانيكه آن صحنه شگفت آور را مشاهده كردند، پي بردند كه چنين قدرتي ماوراء طبيعت است و در طاقت بشر نيست كه خواسته باشد چنين مهارتي را از خود نشان دهد و به تعبير ديگر ، معجزه اي بود كه سيدنا موسي (ع) از جانب رب خود آورده بود.
قرآن معجزه اي كه بليغ ترين سخن قلمداد شد
حال برگرديم به پاسخ سوال مان كه چرا قرآن معجزه پيامبر اكرم (ص) قرار گرفت؟ خاتم النبيين (ص) در زمانه اي به پيامبري مبعوث شدند كه مردمانش از لحاظ فصاحت و بلاغت كلام در سطح بالايي قرار داشتند. نوجوانان شان قصيده هايي كه مشتمل بر ابيات بسيار زيادي بود را به راحتي حفظ مي كردند و از معاني آن آگاه بودند. خطيبان در خطابت، شاعران در شعر و نثر پردازان در نثر تبحر خاص داشتند بطوري كه بسا اوقات ارتجالا و بدون آمادگي قبلي خطبه هايي را ايراد مي كردند و اشعاري را مي سرودند كه هر بيت آن مشتمل بر چندين آرايه ادبي بود.
عرب جاهلي در حدي از فصاحت و بلاغت بود كه شاعران نامي شان، سروده هاي خود را در بازارها و محافل و مجامع به معرض ديد و شنود فصحا و بلغاي عرب مي گذاشتند و پس از انتخاب برترين، آن را بر ديوار کعبه به عنوان سند افتخار فرهنگي و ادبي نصب مي کردند که اشعار باقي مانده آن عصر و از جمله «معلقات سبع» هنوز هم به عنوان اشعار برگزيده عرب شناخته مي شود.
خصوصيات علمي چنين مردمي مي طلبيد كه معجزه پيامبرشان از جنس معلومات شان باشد. اينچنين بود هنگامي كه قرآن بر پيامبر (ص) نازل مي شد مجالي براي بحث و جدل براي شان باقي نمي گذاشت حتي خود قرآن آنها را به مبارزه طلبيد: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ كه اگر قدرت داريد ده سوره مثل سوره هاي قرآن بياوريد و تمام كساني را كه در توان تان است براي ياري و كمك خود فرا خوانيد و اگر اين توانايي را هم نداريد، يك سوره كوچك بسان سوره كوثر بياوريد: ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و اين در حالي بود كه متبحرين و حاذقين علم بيان در زمان پيامبر(ص) تعداد شان زياد بود، حتي برخي از صاحبان «معلقات سبع» با نزول برخي از آيات قرآن مجيد، شبانه اشعار خود را از ديوار کعبه برچيدند و ميدان فصاحت و بلاغت را به قرآن سپردند، زيرا هماوردي با اين کتاب معجز از توان و طاقتشان بيرون بود و اين چنين بود كه پرنده بلند پرواز انديشه هاي فصيحان عرب و عجم هرگز به الفباي شکوهمند قرآن نرسيد.
نكته اي ديگر كه قابل ذكر است اينكه مهلت مقرري براي پايان مبارزه تعيين نشده بود، بدين معنا كه تا وقتي نظام دنيا پا برجاست، فرصت آوردن چنين كلامي براي شما باقيست. هنگاميكه ائمه علم بلاغت در زمان شكوفايي و عصر طلايي اين علم توانايي آوردن چنين كلامي را نداشتند پس ساير انسان ها كه در قرون بعدي آمدند و خواهند آمد به مراتب از خلق چنين کلامي عاجزتر خواهند بود. و در نهايت خداوند متعال اين ناتواني را صراحتا بصورت عام و گسترده بيان مي كند:﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَـٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾ «بگو: اگر انسان و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همبستر آن را نخواهند آورد هر چند يكديگر را كمك كنند».
نمونه اي از فصاحت و بلاغت قرآن
علامه سيوطي به نقل از كرماني در مورد فرموده خداوند متعال:﴿ وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴾ چنين مي گويد:«اجماع و اتفاق مخالفان و ستيزه جويان اسلام، پس از تفحص و جستجو در كلام عرب و عجم، بر اينست كه بشر از آوردن چنين آيه اي قاصر و عاجز است» .
آري همين آيه است که ابن مقفع اديب معروف عرب را به زانو درآورد، او که طبق وعده با دوستانش مي خواست به معارضه يک چهارم قرآن برخيزد، وقتي به اين آيه رسيد، دست نگهداشت و خود را کاملا عاجز و ناتوان ديد، زيرا در عين اختصار ماجراي طوفان سيدنا نوح (ع) و جزئيات و سرانجامش، آن را با تعبيرات کوتاه و بسيار پر معنا شرح مي دهد.
علماي بلاغت مي گويند: بيش از بيست آرايه ادبي در اين آيه وجود دارد كه بصورت اجمالي به بيان تعدادي از آنها مي پردازيم:
1- صنعت ابداع: آن است که در يک عبارت نظم و يا نثر، چند صنعت بديعي با يکديگر جمع شده باشد .
2- تناسب: ميان دو کلمه «ابلعي و اقلعي» مناسبت تامه هست.
3- مطابقت (تضاد و طباق): در دو کلمه «سماء» و«ارض» مطابقت لفظي هست.
4- جناس لاحق: بين واژهي «ابلعي» و «اقلعي» جناس لاحق وجود دارد.
5- استعاره: در دو کلمه «ابلعي» براي ارض و«اقلعي» براي «سما» استعارة تخييليه وجود دارد.
6- مجاز: خطاب «يا سماء اقلعي» مجاز حذف است.
7- ترادف: در جمله «واستوت علي الجودّي»صنعت ترادف هست.
8- تعليل: در اين آيه، صنعت تعليل هم مشهود است، زيرا خشک شدن آب «غيض الماء» علت قرار گرفتن کشتي بر کوه جودي شد.
9- اشاره: در جمله «وغيض الماء» كه داراي الفاظ كمي است، اشاره به معاني زيادي كه عبارت از قطع شدن ماده آب از چشمه زمين و باران آسمان است، دارد و اگر اين انقطاع نمي بود، آب هم فروكش نمي كرد. به عبارت ديگر گويا با ايما و اشاره اي مختصر، به بيان معاني و مفاهيم بسياري پرداخته است.
10- احتراس: صنعت احتراس(رفع ابهام) در عبارت «وقيل بعدا للقوم الظالمين» به چشم ميخورد.
11- ايجاز: در آيه مورد بحث، هنر ايجاز نيز به كار رفته است. زيرا اين چنين گفته نشد:«يا أرض ابلعي ماءك فبلعت» و «يا سماء أقلعى فأقلعت»، و همينطور است «غيض الماء» كه «غيّض ماء الطوفان» از آن تعبير نشد، و بر«قضي الأمر» اكتفا شد و از آن با «قضي أمر نوح وقومه» ياد نشد .
12- كنايه: در آيه به فاعل «غيض» و «قضي» و «قيل يا أرض» و «قيل بعداً» تصريح نشده است زيرا اينچنين كارهاي بزرگي فقط از عهده يك ذات عظيم كه قدرتش بر هيچ كس پوشيده نيست، بر مي آيد.
13- تعريض: با جملهي «بعداً للقوم الظّالمين» به همهي ظلم پيشگان، گوشه زده است كه آنان نيز در مسير هلاكتند.
14- حسن بيان: يكي ديگر از آرايه هاي موجود درآيه، حسن بيان است، زيرا شنونده براي فهميدن معناي آن احتياج به انديشه فراوان ندارد و مفهومش براي خواننده بخوبي روشن ميشود و معاني كلمات برايش دشوار نخواهد بود.
قرآن هم معجزه وهم راهنما
حكمت ديگري كه مي توان براي قرار گرفتن قرآن بعنوان معجزه بدان پرداخت، جاودانگي آنست. بر عكس معجزات ساير پيامبران كه موقتي بودند، قرآن معجزه جاويد و هميشگي براي اين امت خواهد بود و بر خلاف ساير كتب آسماني كه فقط بعنوان راهنما بودند، قرآن هم راهنما و هم معجزه بوده و خواهد ماند تا اينكه براي هيچ كس عذر و بهانه اي در صورت عدم ايمان باقي نماند، چرا كه راه نشان و هدايتگر، كه قرآن است در ميان شان وجود داشته است.
نتيجه
قرآن کريم، اين کتاب بزرگ الهي، چنين امتياز مهمي را در سرحد اعجاز حفظ کرده که هم الفاظ در آن در نهايت عذوبت و شيريني، و هم حق معاني با تمام ريزه کاريها و دقايقش ادا شده است و اين يکي از ابعاد اعجاز قرآن در جنبه فصاحت و بلاغت است. پس مي توان گفت: كه قرآن، اين معجزه جاويد، آيات و سوره هايش يكي پس از ديگري در ميان اديبان عرب فرود مي آمد و بر بهت و حير تشان مي افزود و بسا اوقات آنها را با الفاظ صريح به مبارزه فرا مي خواند، اما نه تنها پاسخي از جانب آنها دريافت نمي كرد بلكه در مقابل، آنان با زبان خويش به شكست خود اذعان نموده و تمام محصولات ادبي شان كه روزي به آنها افتخار مي كردند، را از اين ميدان بر چيدند و به باد فراموشي سپردند، چرا كه لذت و شيريني آن آثار در مقابل حلاوت و طراوت قرآن غير قابل مقايسه بود. واين همان چيزي است كه اديبان عرب و عجم از ديرباز تا كنون بر آن اتفاق نظر دارند كه قرآن مجيد سرشار از صنايع و هنرهاي ادبي و بلاغت فوق العاده است.
و همين قرآن است كه كتاب جاويد و ماندگار نامگذاري شده تا اينكه پس از وفات سيد المرسلين (ص) بزرگترين دعوتگر به شاه راه هدايت باشد و انسان هايي كه پس از آن در طول تاريخ آمده و خواهند آمد، در آياتش تدبر و انديشه كنند تا به وسيله آن خود را از بدبختي رهانيده و به سوي سعادت ابدي رهسپار شوند.
نورمحمد خسروی