تصمیم گرفتم به بررسی مستکبران و شیوههای آنها در برده ساختن مردم بپردازم. ابتدا آیات قرآن را به شکلی اجمالی و گذرا در ذهنم مرور کردم تا آیات مرتبط با موضوع را پیدا کنم.
چند آیهای بیشتر به ذهنم خطور نمیکرد. اما کمی بیشتر که فکر و جستجو کردم اینقدر آیات زیادی را مرتبط با موضوع پیدا کردم که مجبور به دستهبندی آن شدم و با خود گفتم: شاید نشود در یک قسمت به تمامشان بپردازم. سپس نیازی به این ندیدم که به دیگر منابع مراجعه کنم، چون واقعا چنان تشفی خاطر شدم که دیگر عطشی برای پرداختن بیشتر و گستردهتر به این موضوع در دلم باقی نماند.
بسم الله الرحمن الرحیم والصلاة والسلام علی أشرف الأنبياء والمرسلين، وعلى آله وصحبه الغر الميامين، وعلى من تبعه بإحسان إلى يوم الدين. أما بعد:
خودکامگان و گردنکشان در طول تاریخ همیشه مورد توجه مورخان، پژوهشگران و عموم مردم بودهاند و این افراد با وجود کم بودن تعدادشان نسبت به سایر مردم که شامل قشر متوسط و مظلوم میشوند، باز هم سر و صدای زیادی به پا کردند و صفحات زیادی از تاریخ را به خود اختصاص دادند. صفحاتی که خط به خطش بوی قتل و غصب و ظلم میدهد، کلمه به کلمهاش آهنگ دلخراش و ناکوک فریب و توطئه را در گوش انسان فرو میکند، نقطه به نقطهاش حکایت از قطرههای خونی دارد که این جماعت خودشیفته و بیرحم بر صفحات تاریخ پاشیدند.
مردم هر دوره مخصوصا قشر هشیار و بیدار جامعه سعی داشتهاند با ورقگردانی تاریخ کمی بیشتر با این افراد و شگردهایشان آشنا شوند، به این امید که بتوانند قبل از اینکه امواج حرص و طمعشان آنها و سایر مردم را یک لقمهی چپ کند با هم بستگی و آگاهی تبدیل به سد محکمی در برابر آنان و اهداف شومشان شوند.
خواستم من هم به نوبهی خود نقشی در این فرآیند داشته باشم و بتوانم گامی هر چند ناچیز در این راستا بردارم.
تصمیم گرفتم به بررسی مستکبران و شیوههای آنها در برده ساختن مردم بپردازم. ابتدا آیات قرآن را به شکلی اجمالی و گذرا در ذهنم مرور کردم تا آیات مرتبط با موضوع را پیدا کنم.
چند آیهای بیشتر به ذهنم خطور نمیکرد. اما کمی بیشتر که فکر و جستجو کردم اینقدر آیات زیادی را مرتبط با موضوع پیدا کردم که مجبور به دستهبندی آن شدم و با خود گفتم: شاید نشود در یک قسمت به تمامشان بپردازم. سپس نیازی به این ندیدم که به دیگر منابع مراجعه کنم، چون واقعا چنان تشفی خاطر شدم که دیگر عطشی برای پرداختن بیشتر و گستردهتر به این موضوع در دلم باقی نماند.
البته از حق نگذریم این آیات قرآن بودند که ابتدا مرا به سمت خود جذب نموده و راه را برایم باز کردند و این اشتیاق را در من به وجود آوردند تا بیشتر به این موضوع در پرتو آیات بپردازم.
متاسفانه همیشه نگاه ما به قرآن نگاهی سطحی است که باعث میشود از بسیاری از مطالب آن محروم شویم و قافیه را ببازیم و لذت کامرانی از گشت و گذار در آن را نچشیم که هیچ، بلکه گاهی سرجنگ با آن هم برداریم!
بهترین تشبیهی که در این لحظه به ذهن قاصرم میرسد این است که قرآن مانند اقیانوسی بیکران است که هرکس به اندازهی توانایی و استعداد و ظرفیت خود از آن بهره میبرد. آن ملوانی که با لنج بزرگش تور پهن میکند چند تن ماهی صید میکند، آن غواصی که به عمق آن میرود مروارید به دست میآورد، و آن پسرکی که شنا بلد نیست و لب ساحل ایستاده است با موجهایی در قد و قواره خودش همآغوش میشود و چند دانه صدف از لب ساحل سوغات برمیدارد، و آنکه کمیدورتر ایستاده از نوای دلفریب موجهای آرامش لذت میبرد و گهگاهی از بانگ خروشان امواج سهمگینش لرزه براندام میشود. البته دیوانههایی هم پیدا میشوند که با این اقیانوس بیکران سرجنگ برمیدارند و ناآگاهانه تصمیم میگیرند قلبش را بشکافند، ولی از گزند امواجش در امان نمیمانند.
این اقیانوس همینطور که خودش بیکران است اعماق و پهنایش پایانی ندارد و مردمان هر عصر و دورهای به اندازهی فهم و درک و علم و دانش و فناوری و طلب و ادب خود از آن بهره میبرند.
در گذشته با وجود اینکه علوم لغت و علوم طبیعی و پزشکی و آناتومی و جامعه شناسی به اندازهی امروز پیشرفت نکرده بود، اما مردم به دلیل صداقت و صفایی درونی که داشتند، انوار آیات بیشتر بر آبگینهی وجودشان تجلی مینمود، اما امروزه با وجود اینکه هرساله بر تعداد تفاسیر و مطالب مرتبط به اعجاز قرآن افزوده میشود و کتابها و مطالب بیشتری در این عرصه منتشر میشود، اما از این صفحات کم و بیش دود زده و زنگار بسته کورسویی هم برآید غنیمت است.
مثل این است که بذرهای اصلاح شده با پیشرفتهترین تکنولوژی و تحت نظر خبرهترین متخصصین را در زمینی شوره زار بریزی، که اگر چند دانه هم بروید باید کلاهت را به هوا پرت کنی.
عذر میخواهم که مقداری از موضوع اصلی دور شدم، البته مرا معذور بدانید که وقتی بحث قرآن به وسط میآید دست خودم نیست و زمام قلم چموشم از دستم در میرود و نگه داشتنش بس دشوار میشود، چراکه ابراز احساسات و تجربهها و خاطراتم در رکاب قرآن شاید تنها حظ من از نوشتههایم باشد.
الآن دیگر به سراغ بحث اصلی میرویم و به بررسی شگردهای مستبدان برای بسط نفوذ خود و برده ساختن مردم میپردازم.
۱- وعدههای دروغین و ایجاد امیدهای واهی و پوچ:
بنیان گذار و پیشگام در این شیوه ابلیس بود که کارش را با تکبر شروع کرد و خود را از انسانها برتر دید و خواست با هر شیوهای که شده آنها را برده و تحت تسلط خود بگیرد، هرچند که خود خوب میدانست کارهایش آخر عاقبت خوبی نه برای خود و نه برای نوچههایش ندارد، اما پادشاهی و جولان دادن چند روزی هم غنیمت است. «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى». طه۱۲۰
ولی باز شیطان فریبش بداد / بسی وسوسه در دلش در نهاد
بگفتا نشانت دهم آن درخت / کزان ملک جاوید یابی و بخت؟
شیطان که دید این شیوه بر «ابو البشر» کار ساز شد و مسیر زندگیاش را تغییر داد گفت: به! فریب دادن فرزندان او که حتما سادهتر است و با دادن وعدههای پوچ و دروغ و ایجاد امیدهای واهی و بیاساس انسانها را به سمت دامی که برایشان پهن کرده بود سوق داد و هرچه دلش میخواست از آنها سوء استفاده کرد.
«يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ، وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا». نساء١٢٠
دهد وعده بسیار شیطان خوار / کند آرزومند و امیدوار
نباشد ولی وعدهاش جز غرور / که تا خلق را سازد از حق بدور
بله! دیگر مستکبران تاریخ که نمک پرودهی استاد بزرگ خود بودند هم از این شیوه غافل نماندند.
مثلا فرعون که نماد استبداد در تاریخ است، وقتی کارش پیش جادوگران گیر کرده بود به آنها وعده داد که اگر بر موسی ـ که منادی حق و مدافع قشر مظلوم وتهدیدی برای سلطنت او بود ـ چیره شوند، آنها را از مقربان خود قرار خواهد داد.
«فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ. قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ»
دجال نیز که بزرگترین دروغگوی تاریخ است از همین شیوه استفاده میکند. به این حدیث دقت کنید:
عن حذيفة عن النبي -صلى الله عليه وسلم- أنه قال في الدجّال: «إِنَّ مَعَهُ مَاءً وَنَارًا، فَنَارُهُ مَاءٌ بَارِدٌ، وَمَاؤُهُ نَارٌ، فَلَا تَهْلِكُوا». (رواه مسلم/كتاب الفتن وأشراط الساعة/ باب ذكر الدجال/الحديث:٢٩٣٤)
حضرت حذیفه بن یمان از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکنند که ایشان در مورد دجال فرمودند: او با خود آب و آتش همراه دارد که آتشش آبی سرد و گوارا و آبش آتش است. پس هلاک نشوید.
در نتیجه ابتدای تاریخ بشر با فریب شیطان و وعدههای پوچ و دروغینش شروع شد و پایانش نیز با فریبکاریها و سیاهنماییها و شعبدهبازیهای دجال رقم خواهد خورد و در این وسط شیاطین جنی و انسی و دجالان کوچک و بزرگ که دجْل (به معنای: دروغ، فریب) را خط مشی خود قرار میدهند و از قدرتهایی که به هر نحوی آن را به دست آوردهاند برای فریب و برده ساختن مردم استفاده میکنند و چنان تظاهر میکنند که میتوانند تغییراتی بزرگ ایجاد کنند و دنیا را زیر و زبر نمایند، ادعاهایی پوچ که برای جلب توجه و وابسته کردن مردم به خود استفاده میکنند. با امکانات و تسلطی که بر مردم دارند همه چیز را وارونه جلوه میدهند و اینقدر شب و روز در گوش مردم میخوانند و ضمیر ناخودآگاه مردم را پر از آنچه میخواهند میکنند، تا مردم را خودباخته، نیازمند و وابسته به خود مینمایند.
شیطان و دجال و فرعون از برجستهترین کسانی هستند که در آیات و احادیث به عنوان نماد ظلم و استبداد و فریب و دجل پیشگی از آنها یاد شده تا مردم مسحور قدرت و ثروت افرادی یا حکومتهایی اینچنینی نشوند و با طناب پوسیده اینها به چاه نروند و دنیا و آخرت خود را نابود نکنند.
۲- تبعیض، نسلکشی:
خداوند به عنوان منت بر بنیاسرائیل میفرمایند: «وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ، وَفِي ذَلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ»بقره:۴۹
و (به یاد آورید) آن گاه را که شما را از دست فرعون و فرعونیان رها ساختیم، آنان که بدترین شکنجهها را به شما میرسانیدند. پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده میگذاشتند، و در این آزمایش بزرگی از جانب خدا، برایتان بود.
فرعون تبعیض و نژادپرستی را به اوج رساند تا حدی که بخاطر یک نگرانی احتمالی فرزندان پسر بنیاسرائیل را سر میبرید و زنانشان را برای خدمت زنده نگه میداشت.
و از طرفی دیگر عرصه پیشرفت و پستهای حکومتی و دیگر موقعیتها را مختص نزدیکان و خاندان خود قرار داده بود، که از ذکر تعبیر «آل فرعون» در آیه مشخص است.
شاید اگر کمی فکر کنیم و به تاریخ و اطراف نگاهی بیندازیم این منش زیاد هم ناآشنا نباشد. مستکبران و سفّاکانی که از عصر ما چندان دور نیستند همین منش را داشتند و بر پایهی وهم باطل برتری خود و نژادشان هدف از خلقت تمام مردم دنیا را خدمت به نژاد خود میدانستند.
امروزه هم در بسیاری از حکومتها افرادی دیده میشوند که شاید در گفتارشان نه اما در عملکردشان به وضوح دیده میشود که خود را برتر میبینند و اغیار را بردهی خود میدانند و به شکل محسوس و بیشتر نامحسوس اقدام به تحمیل فشارهای اقتصادی و انواع نسلکشی بر اقشاری که قصد پسرفت آنها را دارند میکنند.
پروردگار در آیهی دیگری میفرمایند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَه عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (۲۰۴) وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ، وَاللهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (۲۰۵) وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ(۲۰۶)».بقره
طبق فرمایش خداوند در میان مردم کسانی هستند که چنان حرف میزنند که انسان را به شگفت میآورند و خدا را بر صدق دل خود شاهد میگیرند اما در خفا از هیچ کوششی برای ایجاد فساد و لطمهی اقتصادی و نسل کشی دریغ نمیکند و خداوند فساد را دوست ندارد، اگر به اینگونه افراد بگویند که از خدا بترسید چنان سرمست قدرت هستند و به گناه خود میبالند و تکبر تمام وجودشان را فراگرفته که هیچ اعتنایی نمیکنند. دوزخ برای اینگونه افراد بس است که واقعا بد جایگاهی است.
این شیوهی تمام مستکبرین خدانشناس است که خداوند در چند جا از قرآن ما را از آن آگاه ساخته است، و ریشهی این منش عدم ایمان یا ایمان ناسالم به خداوند و آخرت است، چراکه اگر کسی ایمان درستی به خداوند داشته باشد به خود جرأت نمیدهد که یک ارزن از حق ضعیفترین بندهی خدا را بخورد.
۳- اعمال سلیقه در اجرای قانون
در قصهی حضرت موسی علیه السلام در قرآن میخوانیم که ایشان وقتی دید یک بنیاسرائیلی با شخصی از قبطیها از قوم فرعون میجنگد، خواست درسی به قبطی بدهد، (چون طبیعت مقابله با ظلم و دفاع از مظلوم در وجود پیامران الهی موج میزد و همین باعث میشد که اغلب مستضعفان و مظلومان از آنها پیروی کنند) حضرت موسی علیه السلام با همین قصد، مشتی به او زد و او مرد.
ایشان از کردهی خود پشیمان شدند و از خدا درخواست بخشش کردند، فردا دیدند که همان بنیاسرائیلی با یک قبطی دیگر در جدال است، ایشان خشمگین شدند و به او گفتند: تو واقعا انسان گمراهی هستی، و سپس خواستند جدال را خاتمه بدهند. بنیاسرائیلی گمان کرد که حضرت موسی علیه السلام میخواهد او را بزند و از ترس گفت: میخواهی مرا هم مثل شخص دیروز بکشی؟! تو قصدت اصلاح نیست.
قبطی قضیه را فهمید و راز فاش شد و خبر به فرعون رسید. حال ببینیم که فرعونی که چندین و چند نوزاد پسر بنیاسرائیلی را بیرحمانهتر از گرگهای درندهخو سر برید چگونه بیقرار میشود و برای دستگیر کردن موسی که بدون عمد یک شخص از قومش را کشته بود، حساسیت نشان میدهد و جلسه تشکیل میدهد و افرادی را مامور میکند تا او را پیدا کند.
بله!!
طرز فکر یک مستکبر دقیقا همین است، اگر خودش هزاران هزار فرد بیگناه از یک ملت را بکشد هیچ اشکالی ندارد، ولی خدا نیاورد آن روزی که یکی از هم کاسههای خودش کشته شود یا آسیبی ببیند که شاید آن هم نتیجهی عملکرد خودش باشد، گوش دنیا را کر میکند و تا مسبب پیدا نشود و قانون بر او اجرا نشود آرام نمیگیرد. مستکبران در اینگونه مواقع چنان متعهد و قانونمدار میشوند و چنان برای اجرای قانون حساس میشوند که دیدن دارد.
اعمال سلیقه در اجرای قانون دقیقا همین کاری بود که فرعون کرد. او تمام توان و نیروهای تحت فرمانش را به کار بست تا قانون را جایی که خودش میخواست و به ظاهر به نفع او بود اجرا شود و در دیگر موارد طوری رفتار میکرد که انگار حکومتش هیچ قانونی ندارد و او قدرت مطلق و تصمیم گیرندهی نهایی و بالاتر از قانون بلکه خود قانون است.
این یکی دیگر از شیوههای مستکبران است که با این رفتار یک بام و دو هوای خود در اجرای قانون زیر سایهی قانونی خود ساخته و حکومتی خود خوانده هر جنایتی میکنند و خودشان میبرند و میدوزند، البته نه پارچه را بلکه زبان مطالبهگر و دهان افشاگر را.
۴- تشویش اذهان، فریب، نادان فرض کردن مردم
«وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ(۳۱) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم، بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ(۳۲) وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا، وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ».سبا
خداوند خطاب به پیامبرش صلى الله عليه وسلم میفرماید: اگر میشد که گنهکاران زیانکار را ببینی که روز قیامت جلو پروردگار خود به خط شدهاند و همدیگر را سرزنش میکنند و گناه را به گردن همدیگر میاندازند حتما از دیدنشان در عجب میماندی! افرادی که مستکبران از ضعفشان سوء استفاده کردند و آنها را برای اهداف شوم خود به کار گرفتند به مستکبران و بالادستیها میگویند: اگر شما نبودید ما ایمان میآوردیم و راه درست را انتخاب میکردیم. مستکبران به آنها میگویند: مگر ما شما را از راه درستی که خداوند به شما نشان داد بازداشتیم؟! پس خودتان برخود ظلم کردید و خودتان گنهکار و مجرم بودید! چراکه ما قدرت تحمیل و اجبار نداشتیم و شما با اختیار خود مسیر نادرست را انتخاب کردید. دوباره مستضعفان که همان بردگان فکری مستکبران هستند به آنها میگویند: بلکه شما شبانه روز برای فریب دادن و به بردگی کشاندن ما برنامه میریختید و با دروغهای طرحریزی شدهتان چنان ما را مسحور میکردید که راحت ما را وادار میکردید تا به خدا کفر کنیم و برای او شریک قائل شویم، سپس همه پشیمانی و سرافکندگی خود را از فرط شرمندگی پنهان میکنند.
در آیه به صراحت قید شده که پیروان مستکبران میفهمند که چه کلاهی سرشان رفته و تمام عمر خود را صرف خدمت به اهداف چه کسانی کردهاند، اما حیف که چه دیر!
در مورد فرعون گفته شده: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ، إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ».زخرف/۵۴
فرعون (برای ادامهی خودکامگی خود) قوم خویش را فرومایه و ناآگاه بارآورد (و آنان را در سطح پائینی از فرهنگ و رشد فکری نگاه داشت) و ایشان هم از او فرمانبرداری و پیروی کردند. آنان قومی فاسق (و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل) بودند.(۱)
واقعا چقدر آیات قرآن زیبا و پر محتوا و دقیق و با چیدمانی حیرت انگیز است که کلمات آن به نحو شگفتی با هم مرتبطاند و بلا تشبیه همچون چرخدندههایی هستند که در اوج دقت و ظرافت تراشیده شدهاند و با لطافتی وصفناپذیر که فقط در شأن لطیفی الله متعال است در کنار هم قرار داده شدهاند و همدیگر را تکمیل و به معانی بسیاری اشاره دارند.
همین آیه را تحلیل مختصری بکنیم که از موضوع هم خارج نیست.
لفظ «استخف» از ماده «خفف» گرفته شده و به چند صورت معنی کرده شده که از ویژگیهای باب استفعال هستند و با ریشهی کلمه ارتباط دارند.
۱- استخف أي: استخف عقول قومه(۲). یعنی آنها را سبک مغز یافت.
۲- استخف أي: حملهم على الخفة والجهل(۳). یعنی آنها را به سمت سبک مغزی و نادانی کشاند.
٣- استخف أي: استهان بهم(۴). یعنی آنها را کم و بیارزش شمردن.
٤- استخف أي: استفزّ. (۵) استخفاف به معنای استفزاز و استفزاز یعنی کسی را از راه درست دور کردن و او را به گمراهی و جهالت کشاندن است.(۶)
بعد از این کلمه در آیه حرف «ف» آمده به این معنا که اطاعت قوم فرعون از او مبنی بر هر یک از معانی سابق است.
یعنی فقط کسانی خام مستکبران میشوند و به آنها خدمت میکنند که به خاطر سبکمغزی و عدم ژرف نگری فریب خورده باشند. اگر کمی واضح و صریح بگوییم هر جا خر باشد خرسوار هم پیدا میشود.
در نتیجه انسانهایی که اندیشههایی پوچ و اهدافی سطحی دارند که باعث میشود شخصیتشان بیثبات باشد و با چیزهای سطحی اشباع شوند خیلی راحت تن به بردگی انسانهایی ناقص میدهند که آرزوهای خود را در دستان آنها میبینند.
شاعر عرب زبان در بیتی چه جالب این انسانها را به تصویر میکشد:
غير الجدير بأن تكون لقوحه / ربًّا عليه ولا الفصيل عيالَا(ديوان الحماسة)
مرد با عزت کسی است که در شأن خود نبیند که شترش ارباب او باشد و بچه شترهایش خانوادهاش.
یعنی اینقدر خود را در برابر مال دنیا خوار نمیکند.
در ادامهی آیه علت این این بردگی همه جانبه از جنبهای دیگر بررسی میشود.
لفظ «إن» گاهی برای بیان علت مطلب گذشته میآید که در اینجا نیز به همین معنا آمده که بیانگر این است که علت اطاعت کورکورانه قوم فرعون از او فاسق بودن آنها بود.
«فَسَقَ» معنای اصلیش «خَرَجَ» است، همانطور که در آیهی «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» به همین معنا آمده، یعنی شیطان از فرمان پروردگارش خارج شد.
این بخش آیه به این نکته اشاره دارد که علت بردگی فکری و جسمی برای مستکبران خارج شدن از رهنمودهای پروردگار و بندگی اوست.
چراکه فرامین الهی چنان به انسان عزت میدهد و او را به کمال روحی و فکری میرساند و چنان اعتماد و توکل و استغنایی به او میبخشد که ممکن نیست شخصی که به چنین منبعی لامتناهی متصل باشد، بردهی طمعها یا ترسهایش شود و کسی که از این منبع محروم باشد یا اتصال ضعیفی داشته باشد، انسانی عادی و غیر مسلح میشود که در جدال قدرتها و امکانات قافیه را میبازد.
و تمام قصههای قرآن که از کشمکش حق و باطل حکایت میکند به همین اصل اشاره دارد.
لازم میبینم که به این نکته اشاره کنم که فرعون ـ همانطور که گذشت ـ بخشی از مردم مصر را با زور و تهدید و نسلکشی بردهی خود ساخت و بخشی دیگر را با مکر و فریب و تطمیع و وعدههای دروغین.
در این آین این مطلب مطرح شده: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ، إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»
فرعون در سرزمین مصر استکبار و سلطهگری کرد و مردم مصر را به گروههای مختلفی تقسیم کرد (یعنی تبعیض را اعمال کرد) بدین صورت که یک گروه از ایشان را ضعیف و ناتوان کرده و پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را برای خدمت زنده نگه میداشت، او واقعاً مفسد بود و با این کارهایش زمین را پر از تباهی کرد و به گروه دیگر که قوم او بودند ثروت و قدرت داد و آنها را فریب داد تا هر چه را میخواهد، اجرا کنند.
منظور اینکه لازم نیست یک مستکبر فقط از یک شیوه استفاده کند یا حتما از تمام شیوهها استفاده کند، بلکه میشود از تمام شیوهها استفاده کند یا تمرکزش را روی بعضی از آنها بگذارد، طوریکه ممکن است بعضی از شیوههایش سریعتر مشخص شود و بعضی مخفی بمانند.
در آیهای دیگر همین فرعون به راحتی با عقل مردم خود بازی میکند و حقیقت را برعکس جلوه میدهد و آنها را بیعقل و نادان فرض میکند و به خود اجازه میدهد که هر چرندی را در مغز آنها جای دهد و خطاب به آنها میگوید: «قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي، أَفَلَا تُبْصِرُونَ»
فرعون برای اثبات فضل و خدایی خود به مردم مصر میگفت: نگاه کنید که چگونه این رودها از زیر پای من میگذرند؟
اگر منظورش این بوده که این رودها تحت فرمان من هستند خب چطور که خودش به وسیلهی همین آب کشته شد!
اگر هم ثروت خود را به رخ مردم میکشید خب باید کسی به او میگفت: تو که این قدرت و ثروت را با ظلم و فشار به مردم به دست آوردی! پس چطور شرم نمیکنی از اینکه با این وقاحت ثمرهی ظلم و بیعدالتیت را به رخ مردمت بکشی؟
در چند جای دیگر از قرآن هم از مکر فرعون و دیگر مستکبران سخن به میان آمده است.
شاید بگویید: چطور مردم آن زمان اینقدر ساده فریب میخوردند؟ یا اینکه اگر نقشههای مستکبران همینقدر ساده و سطحی باشد که مشکلی نیست!
اما مستکبران طبق شرایط و سطح فکر مردم برنامهریزی میکنند و اگر لازم ببیند اتاق فکرهایی با استخدام نابغهترین افراد زمان خود تشکیل میدهند تا مدرنترین شیوهها را برای انحراف افکار مردم طرح ریزی کنند
گرچه آیات مفاهیم بسیار گستردهتری دارد اما بخشی در ذهن بنده نمیگنجد و بخشی در این مقاله.
ادامه دارد…
مراجع:
۱- تفسیر نور
۲- التفسير الميسر
۳- لسان العرب
۴- همان منبع
۵- تفسير الجلالين
**************
**********
******
***
*
- نویسنده: عبدالمجید خدادادیان