امام حاکم که مجال‌های سیاسی و حکومتی را دریافته بود، و به منصب های فرمانروایی و سفارتی گمارده شده بود، اما بخاطر خدمت به حدیث و سنت، از همه اینها دست کشید و کمر همت را برای  خدمت به دین و اعلاء کلمة الله، بست و آنان را بر همه چیز ترجیح داد، قطعا ایشان […]

امام حاکم که مجال‌های سیاسی و حکومتی را دریافته بود، و به منصب های فرمانروایی و سفارتی گمارده شده بود، اما بخاطر خدمت به حدیث و سنت، از همه اینها دست کشید و کمر همت را برای  خدمت به دین و اعلاء کلمة الله، بست و آنان را بر همه چیز ترجیح داد، قطعا ایشان از مجاهدین بارز و مخلص این دین می باشد.

هر دین و فرهنگ، پیشرفت و بالندگی خود را مرهون خدمت‌گذاران و مردان نام‌آوری‌ست، که برای تعالی و بلند نمودن پرچم اندیشه خود از جان و دل مایه گذاشتند، سختی‌ها را به جان خریدند و مرارت‌ها را تحمل کردند. دین اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. از خود نبی رحمت  ـ صلی الله علیه وعلی آله وسلم ـ گرفته تا اصحاب و تابعین و تبع تابعین  و مجاهدین و محدثین و دانشمندان؛ هر یک در پی این بودند تا در راستای اعلای کلمة الله گام برادرند.
واضح و مبرهن است که افراد زیادی برای خدمت به اسلام پا پیش گذاشتند. برخی با جان، عده‌ای با مال و دسته‌ای با علم (خداوند از همه آنان راضی باد). و این کاروان مجاهده همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهد و هیچ زمان باز نایستاده و بر اساس وعدۀ الهی، باز نخواهد ایستاد.
 محدثین نیز از همین دسته‌اند که برای حفظ و صیانت از میراث گرانقدر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه وعلی آله وسلم ـ تلاش‌های وافری از خود برجای گذاشتند. خدمات محدثین و نتایج تلاش آنان بر هیچ مسلمان و اسلام پژوهی پوشیده نیست، چرا که تمام چهارچوب زندگی ما از احادیث گرفته شده و آنان بودند که با دقت و درایت و باریک‌بینی خود نگذاشتند آتش خرافه و روایت سازی به خرمن ناب گفتارهای گهربار رسول خدا ـ صلی الله علیه وعلی آله وسلم ـ برسد.
امام محمد بن عبدالله معروف به «حاکم نیشابوری» از زمره افرادی‌ست که با آثار گرانسگ خود، حق بزرگی بر گردن جهان اسلام دارد.
هیچ کتابخانۀ اسلامی و یا پژوهشکده دینی نیست که کتاب «المستدرک» امام حاکم نیشابوری در آن نباشد.
 در جستار زیر نگاهی گذرا به زندگی و تلاش‌های این دانشمند اسلامی انداخته شده است.
محمد بن عبدالله معروف به «ابن البیع» یا «الحاکم»  در روز دوشنبه سوم ربیع الاول 321 هجری در نیشابور دیده به جهان گشود.
پدرش از همان اوان طفولیت سعی بر این داشت تا فرزندش دانشمند و عالم دین گردد، از همین رو در همان کودکی او را به حضور در مجالس حدیث و استماع حدیث تشویق و ترغیب می‌کرد. شایان ذکر است که دایی‌اش نیز سهم بسزایی در پرورش و فرهیختگی وی داشت.  او در سال‌های 330 و 334 در مجالس ابی‌حاتم و ابن‌حبان شرکت می‌کرد.
برای استماع حدیث از نیشابور خارج شد و در شهرهای مختلف خراسان آن زمان از قبیل سرخس، بخارا و دیگر شهرهای ماوراء النهر، ری، همدان، مکه، مدینه و دیار شام رفت. و  نزد محدثین زیادی زانوی تلمذ زد. چنانکه شیوخ وی را بیش از دو هزار استاد می‌دانند.
یکی از خوش‌اقبالی‌های امام حاکم، زاده شدن وی در عصر سامانیان بود. وجود چنین بستری قطعاً نقش بسزا و مهم در بالندگی و پیشرفت امام حاکم داشته است. در مورد عصر و حکومت سامانیان نوشته‌اند:
«بی‌گمان، تحمل شنیدن سخنان مخالف و تساهل و تسامح که از ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی پادشاهان سامانی بود، از عوامل اصلی رشد صراحت بیان دانش‌وران و گویندگان آن عصر به شمار می‌رود. هنگامی که ابوطیب طاهری، نصر بن‌احمد سامانی را هجو کرد و امیر از آن آگاه شد، چنان بزرگ‌وارانه با او برخورد کرد که ابوطیب، از پیش وی شرمسار در آمد و از هجو کردن توبه کرد.»
«مقدسی» در توصیف رفتار سامانیان با علما می‌گوید: «فرهنگ این خاندان چنان است که دانش‌مندان را در برابر شاه مجبور به زمین بوسی نمی‌کنند».
دوست‌داری علم و میلِ سامانیان به فراگیری دانش موجب شد که مدرسه‌ها و کتاب‌خانه‌های فراوانی در خراسان پدید آید. مقدسی در «احسن التقاسیم» به مدارسی در مرو اشاره می‌کند که دانش‌جویان آنها مواجب نیز می‌گرفتند  و تاریخ بخارا از این روی‌داد یاد می‌کند که احمد بن‌حسن بن‌عتبی، وزیر امیر رشید «عبدالملک بن‌نوح» در برابر مدرسه‌ای در بخارا، مسجدی نیکو ساخت. «ابن‌حوقل» نیز در «صورة الارض» از مدرسه‌های گوناگونی در این دوره در خراسان نام می‌برد. از این‌رو، گفته‌اند: «خراسان بیش از تمام ممالک اسلامی دارای مدرسه و کتاب‌خانه شد و به دیار علم و ادب معروف گشت.»
و حتی خود حاکم نیز از علم دوستی و علم پرروی سامانیان بی بهره نماند چنانکه حتی به عنوان سفیر از طرف سامانیان به سوی دولت «آل‌بویه» فرستاده شد.
در این میان، محمد بن عبدالله جوان داستان ما، در شهرهای خراسان از این شهر به آن شهر می‌رفت و فقه فرا می‌گرفت، وی فقه را نزد «ابوسهل محمد بن سلیمان» فقیه شافعی آموخت. تا اینکه به هوای دیار عرب و رفتن به سمت سرزمینی که اسلام از آن خیزش نموده، گام برداشت و در سال 341 عازم عراق شد. در جلسات فقه «ابوعلی بن ابی هریره» شرکت کرد. و بعد از آن به سماع حدیث روی آورد و چنان در این میدان اسب تاخت، که از مشهورین این میدان بشمار می‌رفت و نام آوازه‌اش همه جا را فراگرفته بود.
 وی سپس عازم دیار حجاز شد و در حلقات حدیث حرمین شریفین شرکت جست. نقل شده که امام حاکم گفت: «وقتی که آب زمزم نوشیدم، از خدا خواستم به من توفیق دهد تا بتوانم تالیفات خوبی انجام بدهم.» و بعد از آن به خراسان بازگشت و به ماوراء النهر رفت. ماوراءالنهر و بالاخص شهر بخارا در آن زمان آوازۀ جهانی داشت.
آمده: شهرهای خراسان و ماوراءالنهر را در این دوره بسیار پر جمعیت توصیف کرده‌اند. برای نمونه ابن‌حوقل در‌باره مردم بخارا می‌گوید: «مردم آن در ادب و دانش و فقه و دین‌داری و امانت و حسن سیرت و خوش‌معاملگی و کم‌ضرر بودن و نیکی رسانیدن و بخشش و پاکی نیت، از مردم دیگر نواحی خراسان برترند.»
«وجود سیالیّت مداومی که بین طبقه خاصه و عامه وجود داشت، باعث می‌گردید بعضی از افراد از طبقه عامه برکشیده می‌شدند و در ردیف خاصه قرار می‌گرفتند و برخی از افراد طبقه خاصه هم نزول کرده و جزو طبقه عامه درمی‌آمدند.»
«روشن است که افراد با استعداد در چنین زمینه‌ای و با تشویق امیران و پادشاهان و بزرگان عصر، به فراگیری علم و ادب روی می‌آورند.»
در زمان دولت سامانیان و در سال ۳۵۹ق. به قضاوت شهر «نساء» منسوب شد و نیز پس از مدتی قضاوت «جرجان» (گرگان امروزی) را به او پیشنهاد کردند که این سمت را نپذیرفت. در همان روزها به عنوان سفیر دولت سامانی به دربار آل‌بویه رفت‌وآمد داشت و در کارهای سیاسی، قضایی و اجتماعی فعّال بود.
امام حاکم نهایتاً از ماوراء النهر دل کشید و عازم نیشابور شد.
در ماجرای عداوت بین «کرامیه» و «اشاعره»، که ابن‌فورک به‌عنوان قطب اشاعره و مروج آن در خراسان، پس از خروج از شیراز، به دلیل سعایت و دشمنی شیعیان اهل ری، امکان حضور در آن دیار را نیز نیافت، در این میان یعنی حدود سالهای ۳۶۶-۳۷۳ق / ۹۷۷-۹۸۳م حاکم نیشابوری، به عنوان عالمی اشعری که در دستگاه امیر ناصرالدولۀ سیمجور، وزیر سامانی، امکاناتی داشت، توانست ابن‌فورک را به نیشابور فراخواند و موقعیت او را نزد دربار تثبیت نماید.
برخی از اساتید امام حاکم
در میدان حدیث نزد اساتید زیادی زانوی تلمذ زد و از محدثین زیادی  بهره جست که از آن میان پدرش و دایی اش، محمد بن یعقوب الأصم، ابوبکر النجاد، محمد بن یعقوب الشیبانی ابن الأخرم، محمد بن عبدالله بن أحمد الصفار، ابوسهل بن زیاد و… را نام برد.
در فقه، از ابوعلی بن ابوهریرة، ابوالولید حسان بن محمد، ابوسهل الصعلوکی  بهره برد و در قرائت نزد أحمد بن إسماعيل الصرام، علی‌ابن الإمام، محمد بن ابو منصور الصرام، ابوعلی بن النقار (مقرئ کوفه)، ابوعیسی بکار (مقرئ بغداد) زانوی تلمذ زد.
شاگردان
از دریای علم و معرفت امام حاکم غواصان گوهر شناس زیادی بهره بردند که از آن میان به ذکر همین چند نفر بسنده می شود:
الخليل بن عبد الله بن أحمد ، احمد بن الحسين بن علی، احمد بن عبد الملك بن و ابوبکر البیهقی، ابوالقاسم القشیری…
در این بین کسانی نیز بوده اند که هم از حاکم حدیث شنیده اند و حاکم نیز از آنان حدیث شنیده است. از آن میان امام دارقطنی، احمد‌ بن ابی عثمان الحیری و ابواسحاق المزکی را می توان نام برد.
سجایای اخلاقی
امام حاکم با وجود رفعت مقام علمی و شأن اجتماعی بالایی که داشتند، انسانی بسیار متواضع و دارای سعه صدر زیادی بودند بگونه ای که نصیحت را از طرف هر کس که بود با چهره‌ای گشاده می‌پذیرفتند.
به اساتید و شیوخ خود احترام گذاشته و مقام آنان را پاس می داشت. هرگاه یکی از اساتید وارد مجلس می‌شد، به احترامش بلند می‌شد. ایشان فردی باریک بین، صاحب منطق و فهم بود.
یکی از زیبایی‌های اخلاقی وی این بود که حاضر به پذیرش چیزی که بر خلاف عقیده‌اش بود، نمی‌شد هرچند که منافع زیادی را از دست بدهد. چنانکه وی بخاطر علاقه وافر به حضرت علی تحت تعقیب کرامیه قرار داشت و مدتی مخفی می‌زیست. و حتی منبرش را شکستند،  اما از نظریه خود عقب ننشست.
تالیفات
چنانکه پیشتر ذکر گردید، مصادف بودن حیات امام حاکم با عصر سامانیان، خود بستری مهم برای این شد تا امام نیز از قافله دانشمندان و علم‌دوستان عقب نماند و آثار گران‌سنگی از خود برجای بگذارد  و دانشمندان تالیفات امام حاکم را بلاغ بر 1500 مورد بر شمرده اند. چنانکه «المستدرک علی الصحیحین» سرآمد آنان می‌باشد.
برخی از تالیفات ایشان عبارتند از:
الأبواب، أجوبة الحاكم النيسابوري، الأربعين،الإكليل، الأمالي،أمالي العشيات، تاريخ نيسابور، تراجم الشيوخ و …
مشهورترین کتاب امام حاکم، المستدرک می‌باشد، این اثر امام حکام از کتاب‌های مشهور و نامی ایشان است. این کتاب شامل 8803 حدیث است که در 51 کتاب و در موضوعاتی که بیشتر فقهی هستند، جمع آوری شده است. و بخشی از این کتاب به مناقب صحابه پرداخته است. در عصر امام حکام شایع شده بود که تنها احادیثی صحیح هستند که در صحیح بخاری و صحیح مسلم ذکر شده است. چنانکه همین نکته یکی از علل تصنیف المستدرک شد و امام حاکم را وادار کرد تا سعی کند احادیثی را جمع آوری کند که بر اساس شرایط صحیح بخاری و صحیح مسلم باشد ، اما در آن دو صحیح ذکر نشده باشد.
امام حاکم در ابتدای کتاب خود می‌نویسد: «وَقَدْ سَأَلَنَيِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَعْيَانِ أَهْلِ الْعِلْمِ بِهَذِهِ الْمَدِينَةِ وَغَيْرِهَا أَنْ أَجْمَعَ كِتَابًا يَشْتَمِلُ عَلَى الْأَحاَديِثِ الْمَرْوِيَّةِ بِأَسَانِيدَ يَحْتَجُّ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، وَمُسْلِمُ بْنُ الْحَجَّاجِ بِمِثْلِهَا، إِذْ لَا سَبِيلَ إِلَى إِخْرَاجِ مَا لَا عِلَّةَ لَهُ، فَإِنَّهُمَا رَحِمَهُمَا اللَّهُ لَمْ يَدَّعِيَا ذَلِكَ لِأَنُفِسِهِمَا »
جماعتی از بزرگان حدیث این دیار دیگر جاها از من تقاضا کردند که کتابی از احادیث صحیح، برطبق اسنادی که محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج  بدان احتجاج کرده‌اند جمع‌آوری کنم چرا که عذری برای عدم تدوین روایاتی که مشکلی ندارد وجود ندارد و آ‌ن دو نفر هم ادعایی در این جهت (جمع آوری همه روایات صحیح) نکرده‌اند.»
مذهب امام حاکم و نظر داشمندان در مورد وی:
سنی بودن امام حکام یکی از مسلمات تاریخی ست که پیرامون آن جای شک باقی نمانده است. چرا که اساتید و شاگرادن و جامعه و فرهنگی که وی در آن رشد نمود و تعلیم داده و تعلیم داده است، گویای این مهم می باشد. اما برخی امام حاکم را بخاطر علاقه وافر به حضرت علی رض الله عنه وی را شیعه و نه رافضی دانسته اند. شایان ذکر ست که فرق بین شیعه و رافضی در این ست که شیعیان قائل به خلافت شیخین بوده اما در خلافت بین صهرین حضرت علی را مقدم می‌دانستند، اما روافض قائل به عدم خلافت شیخین و حضرت عثمان می‌باشند. از این رو برخی از علما همانند علامه ابن تیمیه و ابن ذهبی و… امام حاکم را شیعه می دانستند.
«آقا بزرگ تهرانی» در «الذریعه» که فهرست مؤلفات شیعه را بر می‌شمارد، تألیفات وی را نام برده است. محدث «حرّ عاملی» کتاب «تاریخ نیشابور» او را از کتابهای قابل اعتماد شیعه دانسته و صاحب ریاض نیز او را از علمای شیعه بر شمرده است.
و از جمع کثیری از اهل علم اقوال متعددی پیرامون ثقه بودن امام حکام روایت شده است.
چنانکه خطیب بغدادی می‌گوید: «کان من اهل الفضل والعلم والمعرفة والحفظ… وکان ثقة،» علامه ذهبی  اینگونه معرفی می کند: «الامام الحافظ، الناقد العلّامه، شیخ المحدثین»، … «وکان من بحورالعلم»،
ابن‌عساکر دمشقی وی را «امام اهل حدیث فی عصره» می داند. ابن‌خلّکان می گوید: «کان عالماً عارفاً واسع‌العلم»
علامه شهیر ابن‌جوزی می‌نویسد: «وکان من اهل الفضل والعلم والحفظ للحدیث وله فی علوم الحدیث مصنّفات»  علامه هم عصر وی سبکی نوشته ‌است: «کان اماماً جلیلاً وحافظاً حفیلاً اتفق علی امامته وجلالته وعظم قدره»
وفات امام:
الحاکم در روز چهارشنبه سوم یا هشتم صفر سال ۴۰۵ در نیشابور در حالی که از حمام بیرون آمده بود و هنوز لنگ حمام را از خود باز نکرده بود تا جامه بپوشد به سکته درگذشت. او را در نیشابور به خاک سپردند و قاضی ابوبکر حیری یکی از مشاهیر زهاد و علمای عصر بر او نماز گذارد.
امام حاکم که مجال‌های سیاسی و حکومتی را دریافته بود، و به منصب های فرمانروایی و سفارتی گمارده شده بود، اما بخاطر خدمت به حدیث و سنت، از همه اینها دست کشید و کمر همت را برای  خدمت به دین و اعلاء کلمة الله، بست و آنان را بر همه چیز ترجیح داد، قطعا ایشان از مجاهدین بارز و مخلص این دین می باشد.
 در متون نقل شده که یکی از افراد عبادتگزار نامه ای به امام مالک -رحمه الله- نوشت و از اینکه همیشه امام مالک مشغول به علم هستند، گلایه کرد و از امام خواست تا فرصتی برای عبادت اختصاص بدهد.
امام مالک -رحمه الله-  برایش نوشت: همانگونه که خداوند روزی را تقسیم کرده، کارها را نیز تقسیم نموده است. چه بسا افرادی هستند که موفق به نماز می‌شوند اما نمی‌توانند روزه بگیرند، و افراد دیگری هستند، صدقه می دهند و دسته ای هستند، که درِ جهاد بروی شان گشوده شده است. و نشر و آموزش علم از برترین اعمال است. و من نسبت بدانچه که خداوند روزی‌ام کرده است، راضی هستم. و آنچه که من بدان مشغولم را کمتر از آنچه تو انجام میدهی نمی دانم. و امید دارم همه بر مسیر خیر و خوبی باشیم.
روحش شاد.

ـــــــــــــــــ
منابع:
1. الذهبي، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد، سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة
2. الزركلي الدمشقي، الأعلام، بیروت، دار العلم للملايين
3. ابن كثير الدمشقي ، البداية والنهاية،بیروت، دار الفكر،1407
4. السبكي، تاج الدين عبد الوهاب، طبقات الشافعية الكبرى، بیروت،
5. محمود محمد الطناحي د. عبد الفتاح محمد الحلو، الطبعة: الثانية، 1413هـ
5. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، اشراف: محمد عبدالرحمن المرعشلی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۲ق.
6. ریحانه الادب، محمدعلی بن محمد طاهر
7.  آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه.
8. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا.
9. دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدّاد عادل، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، تهران، ۱۳۸۰ش.
10. محمد بن أحمد الذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد البجاوی، دارالفکر

عصمت الله پورمحمد تیموری