طبق حدیث گهربار رسول الله (صلی الله علیه و سلم) که خداوند در رأس هر سده  هادی و راهنمایی  برای امت من بر می گزیند، لطف الهی شامل حال بشریت گشت و زمام خلافت اسلامی را به دست جوانی غیّور از سلالۀ پاک فاروق اعظم (رضی الله عنه) داد تا باری دیگر مجد و عزّت […]

طبق حدیث گهربار رسول الله (صلی الله علیه و سلم) که خداوند در رأس هر سده  هادی و راهنمایی  برای امت من بر می گزیند، لطف الهی شامل حال بشریت گشت و زمام خلافت اسلامی را به دست جوانی غیّور از سلالۀ پاک فاروق اعظم (رضی الله عنه) داد تا باری دیگر مجد و عزّت از دست رفته امت اسلامی را برگرداند.

آری این شخصیت بزرگ اسلام که به حق وی را می توان از معجزه های دین اسلام قلمداد کرد و از او به عنوان “مجدد قرن اول” و نیز “عمر ثانی” یاد می شود، حضرت “عمربن عبدالعزیز” است که در زمره سلسله خلفای اموی خدمات بسیار ارزشمندی به جامعه اسلامی نمود. دوران خلافت او از دوران درخشان تاریخ اسلام است که در برقراری و اجرای عدالت و مساوات زبانزد خاص و عام بود.

ولادت و نسب
حضرت امیرالمومنین، خلیفه راشد، زاهد خداترس، عابد شب زنده دار و عالم با عمل عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم  بن أبی العاص بن أمیة  بن عبد شمس بن عبد مناف،  در سال 61 هـ.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود. [سیرت عمربن عبدالعزیز- صلابی]
پدرش، عبدالعزیز بن مروان، بیش از 20 سال امیر مصر بود. روزی ایشان به خدمتگزار خود دستور داد که از پاکیزۀ مالم 400 دینار آماده کن زیرا قصد ازدواج با زنی از خانواده صالح و نیکو را دارم. سپس ایشان از نوۀ عمربن خطاب (رضی الله عنه)، أم عاصم (لیلی)  بنت عاصم بن عمربن خطاب را خواستگاری کرد.
أم عاصم (لیلی) ثمرۀ آن ازدواج مبارکی بود که که حضرت عمر (رض) در شبی از شبها در کوچه های مدینه منوره در حال گشت زنی بود، ناگهان گذرش بر خانۀ پیرزنی افتاد که به دختر جوان خود دستور می داد  که به منظور افزایش شیرها  داخل آنها آب بریزد، اما دختر از این کار امتناع ورزیده و گفت: مادر! مگر خبر نداری که امیرالمومنین از این کار منع کرده است!؟ مادر گفت: آری، اما امیرالمومنین اینجا نیست. دختر جوان با قاطعیت بیشتر پاسخ داد: مادر! دوست ندارم که در ظاهر مطیع دستور امیرالمومنین باشم و در باطن به وی خیانت کنم. حضرت عمر (رضی الله عنه) با شنیدن  این سخن  تعجب کرده و به غلام خود دستور داد  که خانه را به خاطر داشته باش و چون صبح شد از اهل خانه تحقیق کن. پس از تحقیق معلوم شد که دختر جوان و عفیفۀ شب گذشته مجرّد است. لذا حضرت امیرالمؤمنین وی را برای پسر خود عاصم خواستگاری کرده و به عقد وی درآورد، و از این پیوند مبارک دختری به نام “لیلی” متولد شد، که بعدها در ازدواج عبدالعزیز درآمد و از آنان پسری به نام عمر متولد شد، که دنیا از وی به عنوان امام عدل و انصاف، بلکه “عمر ثانی” یاد می کند. [سیرت عمربن عبدالعزیز، صلابی]

دوران کودکی
حضرت عمربن عبدالعزیز(رحمه الله) دوران رشد و شکوفایی خویش را در مدینه منوره و در جمع اصحاب و یارن رسول الله (صلی الله علیه وسلم) آغاز کرد، و از فضای علمی و معنوی آنجا و ساکنین آن مستفیض گشت.
از سرشت و طبیعت او بود  که با مشایخ و بزرگان مدینه نشست و برخواست می کرد و از رفتن در جلسات جوانان امتناع می ورزید.
اما پس از اینکه پدر بزرگوارش  وفات نمود، عمویش عبدالملک بن مروان  او را با خود برده و با فرزندان خود شریک ساخت، بلکه وی را بر بسیاری از آنان مقدم ساخت. سپس دختر خویش فاطمه را به عقد و نکاح وی در آورد. [سیرت عمربن عبدالعزیز، صلابی، ص 17]

تعلیم و تربیت:
“صالح بن کیسان” از سوی پدر عمربن عبدالعزیز برای امر تربیت و آموزش او انتخاب شد. حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) تحت توجهات و عنایات خاص وی پرورش یافت. صالح بن کیسان تمام امورش را زیر نظر داشت. روزی حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) نتوانست برای ادای نماز به مسجد حضور یابد. صالح بن کیسان از وی علّت را جویا شد. فرمود: با موهایم مشغول شدم. صالح فورا نامه ای برای پدرش نوشت و او را از جریان مطّلع ساخت. به محض رسیدن نامه، عبدالعزیز فورا قاصدی را به سوی وی گسیل داشت و به وی توصیه کرد که بدون هیچ حرفی سر او را بتراشد. قاصد آمد و بدون هیچ حرفی سر او را تراشید. بر اثر همین تعلیم و تربیت صحیح بود که در همین دوران کودکی قلبی مالامال از محبت و ترس الهی را در درون خود داشت.
بالای سرش ز هوشمندی                      می تافت ستارۀ بلندی
در همین دوران کودکی روزی بیرون خانه شروع به گریستن کرد تا اینکه خبر به مادرش رسید. مادرش شخصی را پیش او فرستاد تا علت را جویا شود؛ او جواب داد: از ترس مرگ می گریم!! زمانی که  خبر به مادر مهربان رسید، او نیز شروع به گریستن کرد. [سیرت عمربن عبدالعزیز – صلابی- ص17]
علامه سیوطی (رحمه الله) در تاریخ الخلفاء می نویسد: عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) قبل از خلافت نیز بر راه و روش صالحان و نیکان بود. غیر از اینکه ایشان در بهره وری از لذّات مبالغه می کرد و از همین جهت بعضی از دوستانش او را عیب می گرفتند. [اما پس از خلافت بطور کلی زندگانی متفاوت از زندگانی قبل از خلافت را اختیار کرد، چناچه از سیره وی کاملا هویداست.] [تاریخ الخلفاء- سیوطی- ص 229]

فضایل و امتیازات:
1-  شهادت و گواهی رسول الله (صلی الله علیه و سلم):
عباس راشد می گوید: من و آقایم در سفری همراه حضرت عمر بن عبدالعزیز بودیم. در میان راه در محلی اطراق کردیم، زمانی که حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) خواست برای قضاء حاجتی  خارج شود آقایم به من دستور داد که وی را همراهی کنم. من به دنبال او راه افتادم، در همین حال مار مرده ای را دیدیم، حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) پیاده شد  وآن را دفن کرد. سپس سوار شده  و به راهمان ادامه  دادیم. ناگهان  صدایی شنیدیم که می گفت: یا خرقاء! یا خرقاء! به چپ و راست خود نگریستیم اما کسی را ندیدیم، سپس حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) به سخن آمده گفت: ای هاتف! تو را به ذات یکتا سوگند می دهم که اگر قابل مشاهده ای خود را به ما بنمایان، و اگر نه بگو: خرقاء کیست؟ هاتف گفت: خرقاء آن ماری است  که فلان جا دفنش کردید. پس همانا من از رسول الله (صلی الله علیه وسلم) شنیدم که روزی برای خرقاء گفت: ای خرقاء در سرزمینی بی آب وعلف خواهی مرد و تو را بهترین مومن اهل زمین آن زمان دفن خواهد کرد. سپس حضرت عمر بن عبد العزیز (رحمه الله) گفت: خداوند بر تو رحم نماید، تو کیستی؟ گفت: من از جملۀ 9 نفری هستم که با رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در این وادی بیعت کردند. [سیرت عمربن عبدالعزیز- صلابی – ص 55]
2-  گواهی عمر بن خطاب (رضی الله عنه):
حضرت عمر بن خطاب (رضی الله عنه) می فرماید: إن من ولدی رجلا بوجهه أثر یملأ الأرض عدلاٌ. ترجمه: از نسل من مردی خواهد آمد که بر پیشانی خود نشانی دارد و زمین را از عدل و داد پر می سازد.
3-  ذکر او در کتب سابق:
حضرت خالد ربیعی (رحمه الله) می فرماید: در تورات خواندم که آسمان و زمین چهل سال بر حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) گریستند. [سیرت عمر بن عبدالعزیز-  صلابی-  ص75]
4- ادای احترام راهب:
روایت شده که روزی عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) از کنار صومعه راهبی گذر نمود. راهب بر خلاف معمول سابقش از صومعه خارج شده و به سمت وی شتافت، سپس به وی گفت: آیا می دانی چرا من به خاطر تو از عبادتگاهم خارج شدم؟ عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز گفت: نه!. راهب جواب داد: بخاطر حق پدرت! همانا ما او را از ائمه عادل، و به منزله ماه رجب از ماههای حرام می شماریم.

استانداری مدینه منوره:
حضرت عمر بن عبدالعزیز در ربیع الاول سال 87 هـ. ق در سن 25 سالگی از طرف ولید بن عبدالملک به عنوان استاندار مدینه منوره منصوب شد. وی بلافاصله پس از انتصابش شورای ده نفری متشکّل  از فقهاء و دانشمندان مدینه منوره را تشکیل داد، و پس از آن در طول مدت انتصابش تمام امور مدینه را زیر نظر همین شورا انجام داد. [سیرت  و مناقب عمربن عبدالعزیز، ص 57]

خلافت
سلیمان بن عبدالملک [پسر عموی عمربن عبدالعزیز]  در حالی واپسین روزهای حیاتش را می گذراند که فرزندی شایستۀ خلافت را نداشت؛ لذا نزدیکان و مشاوران او  تصمیم گرفتند حضرت عمر بن عبدالعزیز را با توجه  به تجربه کاری و لیاقتش به امر خلافت بگمارند. پس از اینکه سلیمان وفات کرد و مراسم تجهیز و تکفین انجام گرفت، حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) بر آن نماز خواند. پس از فراغت از مراسم تجهیز و تکفین ناگهان ایشان سر و صدایی را از اطراف  احساس کرد. عرض کرد: چه خبر است؟ گفتند: مرکب مخصوص خلافت را برای شما حاضر کرده اند. فرمود: دابتی أوفق لی (الاغم برایم بهتر است.) سپس سوار بر الاغ شده به طرف مسجد به راه افتاد، بالای منبر رفته، عرض کرد: ای مردم! همانا من بدون خواسته و ارادۀ قلبی ام با امر خلافت مواجه شده ام و من از بیعتی که شما با من کردید شما را آزاد می گذارم، پس بروید و برای خود خلیفه ای انتخاب نمائید. اما مردم همه با یک صدا فریاد زدند: قد أخترناک یا أمیرالمومنین و رضینا بک.
عمربن عبدالعزیز پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خطبه ای ایراد فرمود که در فرازی از آن آمده است:
«یأیها الناس! من أطاع الله وجبت طاعته، ومن عصی الله فلا طاعة له؛ أطیعونی فی ما أطعتُ الله، فإذا عصیتُ فلا طاعة لی علیکم.» (ای مردم! کسی که خدا را اطاعت کرد، اطاعت از وی لازم است، اما کسی که خدا را نافرمانی کرد، فرمانبری از وی نیست.) [سیرت و مناقب عمر بن عبدالعزیز، ص 85]
دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز گر چه از نظر زمانی کوتاه، و از دو سال و پنج ماه تجاوز نمی کند، اما ایشان توانست در این مدت کوتاه با تأسّی از شیوه های حکمرانی و حکومتمداری جد أمجد خویش حضرت فاروق أعظم (رضی الله عنه) به موفقیتهای بزرگی نایل شود، و باری دیگر امت اسلامی را از جور و ظلم زورگویان و حکمرانان خودکام رهایی بخشد و مرهمی بر زخم دیرینۀ آنان بپاشد، و بیت المال مسلمین را که مجموعه درهم و دینارهای آنان بود و به شعرای پیشه ور، چاپلوسان درباری و ندیمان خودفروخته اختصاص داشت، سامان دهد تا جائی که در قلمرو خلافت اسلامی نیازمندی برای برای أخذ زکات و صدقات مسلمین یافت نمی شد.
اما بدون تردید راز موفقیت ایشان در حکومت مداری بکارگیری شیوه های حکومت مداری حضرت فاروق (رضی الله عنه) بود. چنان که ایشان در آغازین روزهای خلافش طی نامه ای به حضرت سالم بن عبدالله بن عمر(رضی الله عنهم) چنین می نویسد: نامه ها، قضایا و سیرت جد بزرگوارم را برایم بفرست تا بر اساس آن خلافت خود را پایه ریزی کنم. [صفة الصفوة، ج 2، ص622]

صفات و ویژگیها:
حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) گر چه در دوران نوجوانی خویش چون سایر جوانان و همسالانش محبت خاصی با خوشگذرانی و لذایذ دنیوی داشت، اما هیچ وقت از حد نگذشته و حدود الهی را پایمال نکرد، بلکه از همان دوران خردسالی در پی کسب صفات صالحین و نیکان بود. چنانکه روزی با کنجکاوی خاصی پیش مادرش آمده عرض کرد: یا أم! أحب أن أکون مثل خالی (مادر! می خواهم مثل دایی ام (عبدالله بن عمر) بشوم.)
1 –  شدت خوف الهی
یکی از ویژگیهای بزرگ حضرت عمربن عبدالعزیز (رحمه الله) خوف و ترس الهی بود. و این نتیجه ایمان قوی و راسخ  او بود که توانست در اوج جوانی، خود را از دسایس شیطانی برهاند و به خدا وصل نماید.
حضرت عطاء (رحمه الله) می فرماید: عمربن عبدالعزیز هر شب فقهاء را جمع کرده به یاد موت، قیامت و آخرت می پرداختند. [سیر أعلام النبلاء، ج5، ص83]
2- زهد:
بدون تردید عمر بن عبدالعزیز از خلال زندگی اش با قرآن و تفکرش در این دنیا دریافته بود که همانا دنیا سرای آزمایش و امتحان است، بلکه مزرعه آخرت است، بنابراین ظاهر و باطن خود را تسلیم خداوند کرده و راه زهد و پارسایی را در پیش گرفت.
مورخین می نویسند: هر روز از صبح تا شام دو درهم بر اهل و خانواده اش خرج می کرد، و لباسی که به تن داشت بسیار زبر و کلفت بود.
حضرت مالک می فرماید: خوشبوئی را برای بیت المال آورده بودند، عمر بن عبدالعزیز بینی اش را گرفت تا مبادا به مشامش برسد.[ سیر أعلام النبلاء، ج5، ص82]
3 – تواضع و فروتنی:
این صفت یکی دیگر از ویژگیها و خصایص حضرت عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) بود که نمونۀ بارز آن در دوران زندگی پس از خلافت کاملا هویداست.
حضرت عمرو بن مهاجر می گوید: روزی عمر بن عبدالعزیز به من گفت: هنگامی مرا دیدی که از حق اعراض کردم پس دستت را به گریبانم فرو برده و فشار بده، سپس بگو: چه کار میکنی ای عمر!؟.[صفة الصفوة، ج2، ص 122]

عمر بن عبدالغزیز در کلام بزرگان:
بسایری از محدثین بر آن رفته اند که مهدی موعود حضرت عمر بن عبدالعزیز است. چنانچه از حضرت حسن (رحمه الله) روایت شده است: اگر مهدی باشد او عمر بن عبدالعزیز است و اگرنه مهدی نیست مگر عیسی بن مریم. [سیرت و مناقب عمربن عبدالعزیز، ص91]
حضرت سفیان ثوری (رحمه الله) می فرماید: خلفای راشدین پنج تا هستند؛ ابوبکر، عمر، عثمان، علی و عمربن عبدالعزیز.[ سیرت و مناقب عمربن عبدالعزیز،ص 91 ]
امام احمد بن حنبل (رحمه الله) می فرماید: اگر مردی را دیدی که با عمر بن عبدالعزیز محبت می کند، پس بدانید که در او خیر و خوبی است إنشاء الله.
حضرت أنس بن مالک (رحمه الله) می فرماید: امامی را مشابه تر در نماز با رسول الله (صلی الله علیه وسلم) از این امامتان (عمربن عبدالعزیز) ندیدم. [سیرت و مناقب عمربن عبدالعزیز، ص 91]

وفات:
سیدنا عمر بن عبدالعزیز (رحمه الله) پس از دو سال و پنج ماه خلافت عادلانه، که تاریخ امت اسلام پس از دوران خلافت خلفای راشدین مانند آن را به خود ندیده است، در سال 101 هـ. ق جهان فانی را وداع گفت و جسد مبارکش در دمشق سوریه به خاک سپرده شد. إنا لله و إنا إلیه راجعون.
نویسنده: قادربخش رئیسی

منابع:
–  سیرت عمر بن عبدالعزیز، دکتر صلابی؛
– سیرت و مناقب عمر بن عبدالعزیز، علامه ابن تیمیه؛
– تاریخ دعوت و اصلاح، ج1، علامه سید ابوالحسن ندوی؛
– سیر أعلام النبلاء، ج 5، علامه ذهبی؛
– صفة الصفوة، عبدالرحمن بن جوزی؛
– تاریخ الخلفاء للسیوطی.

منبع: سنی آنلاین