هر گاه تبلیغ بر روش صحیح صورت پذیرد و هدف مبلغ، نمایاندن راه صحیح به مردم و تأثیر در دل آنان و ارشاد و هدایتشان باشد، شناخت اسبابی که مردم را از پذیرش دعوت منصرف می کند مهم است، چه آنکه گاهی اتفاق می‌افتد که دعوت، آن چنان که باید مؤثر نیست، در حالی که  […]

هر گاه تبلیغ بر روش صحیح صورت پذیرد و هدف مبلغ، نمایاندن راه صحیح به مردم و تأثیر در دل آنان و ارشاد و هدایتشان باشد، شناخت اسبابی که مردم را از پذیرش دعوت منصرف می کند مهم است، چه آنکه گاهی اتفاق می‌افتد که دعوت، آن چنان که باید مؤثر نیست، در حالی که  دعوتگر به شکل اساسی و بر مبنای چارچوب دعوت وظیفه اش را انجام داده است.

حال سؤال این است که با وجود همه این موارد چرا گاهی اوقات دعوت تأثیر واقعی خود را ندارد.

فرد دعوت گر بسان پزشکی است که در پی شفای مریض هست، پس برای معالجه باید علت مریضی را دانسته  و از مریض، در مورد زمان ابتلا به بیماری و نیز از حالات آن بپرسد، آنگاه با توجه به اطلاعاتی که بیمار در اختیار قرار می دهد در حد توان در مداوایش بکوشد و دارو و دوایی که مناسب حال او بوده و کارسازتر هست تجویز نماید و با تعیین مقدار و نحوه مصرف، به نحوی عمل کند که به اذن خداوند مریض شفا یابد و در مدت نقاهت  او را از چیزهایی که موجب وخیم تر شدن حال وی می گرد بازد دارد تا کاملا بهبود یابد.

از آنچه  گذشت، اهمیت شناخت و رفع موانع فهمیده می شود که طبیب باید اسباب مرض را بشناسد و آنگاه آنان را رفع نماید تا شفا حاصل گردد. زمانی یک محیط و مکان امکان پذیرش چیزی را دارد که خالی باشد، این قاعده ایست که همان طور که در عالم اجسام صدق می کند در باب اعتقادات و باورها نیز عینا همین نکته یافته می شود چرا که اگر قلب مملو و سرشار از محبت باطل و خرافات باشد، محلی برای جاگیری و پذیرش حقیقت باقی نمی ماند.

آگاهی دعوتگر به علل عدم پذیرش دعوت، می تواند فوائد زیر را برای وی در برداشته باشد.

1-     اگر انسان داعی به علل عدم پذیرش دعوت آگاه شود، مشتاق بر زدودن یا حداقل کاستن آنها می گردد و این خود، می تواند به اذن باری تعالی صلاحیت حق پذیری را در مخاطبین بارورتر سازد ، ولی اگر نسبت به این موانع و زدودن آنها بی توجه باشد، همانند کسی می گردد که خانه ای در یک زمین سست بنا می کند که هر لحظه امکان ریزش آن وجود دارد.

2-    شناخت چالش ها، دعوتگر را در انتخاب و گزینش اسلوب و روش های بهتر در زمینه دعوت کمک می کند؛ چرا که سبک و چارچوب دعوت فردی که از نظر فکری منحرف می باشد با سبک و اسلوب دعوت فردی که حقیقت برایش آشکار هست اما بنا بر عللی قلبش شیفته دنیا گشته و خواسته ها بر وی تسلط یافته، فرق می نماید.

3-    شناخت علل، در هر جامعه ای که باشد، می توان در آماده سازی بهتر دعوت گران و ساختن آنها از نظر فرهنگی و آموزشی، تاثیر گزار باشد. و با شناخت کافی می توان آنها را به نحوی بار آورد که مناسب با جامعه ای باشند که می خواهند در آن به خدمت بپردازند و این شناخت، داعی را برای مقابله با شبهات افراد مغرض آماده ساخته و وی را به فراخی سینه و گفتار نرم و خوش رفتاری عادت آراسته می نماید، تا حق و اهل حقیقت را از فرجام های ناخوشایند دور بدارد.  و نیز می تواند ره آوردی های دیگری از قبیل دوستی با مردم ، صداقت با آنها و تألیف قلوب به همراه داشته باشد.

4-    در برخی از جوامع، بهتر آن است که سکان و منسب دعوت را کسانی به عهده گیرند که مردم برای آنها احترام قائل شده و به آنها اعتماد دارند، چرا که اگر مخاطبین و مدعوین به کنشگر دینی، نگاهی تحقیرآمیز داشته باشند، بگونه ای که حالت آنها به نوعی بیانگر عدم اعتماد به شخصیت یا علم وی باشد، یا از نظر جایگاه، وی را شایسته این مقام ندانند، هر یک از اینها، خود منجر به عدم پذیرش دعوت گشته و مانع از پذیرش آن می گردد و شایسته هست منزلت اجتماعی و سطح فرهنگی و معیشتی دعوت گر مورد توجه قرار گیرد.

5-    آگاهی فرد دعوت‌گر به موانع پیش رویش، در بهتر به ثمر رسیدن دعوت قطعا مفید خواهد بود و بهتر می تواند مصائب و مشکلات پیش رویش را برطرف نماید ، وقتی مبلغ  با حکمت و دانش خود قدم بردارد،  بهتر می تواند با چالش‌های پیش رویش رودررو شود، که از آن جمله می‌توان اجتناب از عصبیت‌های قومی یا شخصیتی در میان مخاطبین اشاره نمود و یا اینکه برای درک بهتر مردم از مسئله، باید مدت زمانی صبر کرد و عجله و شتاب به خرج نداد، چرا که در بسیاری از مواقع، با گفتن شعارهای تعصبی، مخاطب تحریک شده و غرورش او را وادار به گناه می نماید.
 
6-    آگاهی فعال دینی مومن، به حیله ها و دسیسه های شیطان در گمراه نمودن مردم، وی را از اینکه روزی به دام شیطان بیفتد باز می دارد ، لذا به شیطان اجازه نمی دهد تا بر او مسلط شود   و او را در شک و وهم بیندازد و یا بر دریچه قلبش به نحوی که دنیا و زیبایی هایش را برایش آراسته و چشمگیر نماید، جای گیرد یا اینکه اخلاقش را با صفات نکوهیده پلشت نماید.

7-    نکته آخر اینکه، اگر داعی تمام توان خود را بکار بست و تلاش نمود و تا حد توان در راه نشر دین همت ورزید، ولی باز هم بازتابی که فراخور دعوت باشد مشاهده ننمود، باید به خودش باز گردد و خود را محاسبه نماید و کوتاهی را در خود جستجو کند و از نو به دعوت بپردازد و بداند که علت عدم پذیرش و تاثیرگزاری دعوت ، در خودش می باشد و در کنار تلاش در دعوت، برای کسانی که حرف حق را نمی پذیرند دعا نماید.

 خداوند متعال می فرماید: ﴿ وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴾ [النحل: 36] ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستاده‌ایم (و محتوای دعوت همه‌ی پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید. (پیغمبران دعوت به توحید کردند و مردمان را به راه حق فرا خواندند). خداوند گروهی از مردمان را (که بر اثر کردار نیک، شایسته‌ی مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد، و گروهی از ایشان (بر اثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید) پس (اگر در این باره در شکّ و تردیدید، بروید) در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحه‌ی روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کرده‌اند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است).

ضلالت و گمراهی برای برخی از اهل مکه که مسیر طغیان و سرکشی را پیش گرفته بودند، حتمی شده بود، به نحوی که برخی نه تنها به قیامت و زنده شدن بعد از مرگ ایمان نداشتند و قرآن را با باطنی پاک و عقلی گیرا نپذیرفتند ، بلکه همواره در صدد ترک این دین بودند و در حد توان خود سعی داشتند نسبت به دین هیچ گرایشی نداشته باشند و سعی می کردند نگذارند که این دین به گوش مردم برسد چنانچه خداوند می فرماید: ﴿ وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا * وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴾ [الإسراء: 45، 46] [5].

(ای پیغمبر!) هنگامی که قرآن (ناطق به دلائل حق) را می‌خوانی، میان تو و آنان که به قیامت باور ندارند (و پیوسته دشمن حق و از حقیقت گریزانند) حجاب ناپیدائی قرار می‌دهیم (تا نور قرآن به دل ایشان پرتو نیندازد و به آنان سودی نرساند).* و (چون در ستیزه‌جوئی با حق پافشاری می‌کنند) بر دلهایشان پوششهائی قرار می‌دهیم تا قرآن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی ایجاد می‌کنیم (تا ندای هدایت قرآن را چنان که باید نشوند و از آن سود نبرند، و لذا) هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می‌کنی (و خدایان پنداری ایشان را همراه با او نام نمی‌بری) پشت کرده و می‌گریزند (تا صدای توحید را نشنوند).

مبلغ باید اینگونه باشد که اگر مردم حق و هدایت را نپذیرند، نا امید و دل زده نشود چرا که قلب ها در بین دو انگشت بلا کیف خداوند می باشد و هر آنگونه که او بخواهد آنها را می گرداند  چنانچه فرموده است: ﴿ أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا ﴾[6] آیا مسلمانان (هنوز منتظرند که پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرک ایشان ایمان بیاورند؟) مگر نمی‌دانند که اگر خدا می‌خواست همه‌ی مردمان را هدایت می‌داد؟!

خداوند متعال راه حقیقت را روشن نموده و پیامبرانی را مبعوث کرده و کتاب هایی را فرو فرستاده و علت ها را نیز واضح و روشن گردانده است و اسباب هدایت و فرمانبرداری  از قبیل گوش و چشم  و عقل را در نهاد بشر قرار داده است و این خود بیانگر عدل خداوند می باشد و اینکه کسی را توفیق بیشتر داده و بر هدایت او افزوده است، نشأت گرفته از فضل و دهش خداوند است و هر کسی که صلاحیت توفیق و بخشش را نداشته به حالش خودش رها نموده و او را دنباله روی نفسش قرار داده است و اگر خداوند نخواسته که به او توفیق بندگی بدهد فضل خود را از او دریغ نموده ولی او را از عدل خود محروم ننموده است.

خلاصه اینکه شناخت فرد دعوت گر نسبت به چالش های پیش رو، او را در رعایت کردن حال مخاطبین کمک می نماید به گونه ای که شرایط آنها را برای پذیرش بهتر دعوت مساعدتر می نماید.
بقلم: د. هند بنت مصطفى شريفي
مترجم: عصمت الله تیموری
——————————————————————————–
[1] الفوائد ص 43.
[2] أصول الدعوة من ص 426 – 436.
[3] سورة النحل آية 36.
[4] تأملات في سورة الإسراء: د. حسن محمد باجودة ص 191، دار الاعتصام القاهرة، ط: بدون 1395هـ.. با تصرف
[5] سورة الإسراء الآيتان 45- 46.
[6] سورة الرعد جزء من آية 31.
[7] الفوائد ص 38.