مدرسه که بازگشایی میشود، ودانش آموزان که در آن قدم می نهند، روح تازهای در صحن و فضای آن دمیده میشود.داستان٬ حکایت درخت و بهار است. درخت را دیدهاید! آنگاه که پس از زردی خزان و سردی زمستان٬ ابر بهاران بر سرش نم نم شروع به باریدن میکند و قطرات باران را چون دانههای مروارید […]
مدرسه که بازگشایی میشود، ودانش آموزان که در آن قدم می نهند، روح تازهای در صحن و فضای آن دمیده میشود.
داستان٬ حکایت درخت و بهار است.
درخت را دیدهاید! آنگاه که پس از زردی خزان و سردی زمستان٬ ابر بهاران بر سرش نم نم شروع به باریدن میکند و قطرات باران را چون دانههای مروارید نثار قامتش مینماید٬ اندک اندک جان میگیرد٬ زنده میشود٬ شکوفه میدهد٬ قامتش مزین به جامه ای سبز و شاخ و بار می شود، و تو، دلت میخواهد در سایه سارش بیارامی و از منظر زیبایش بهره جویی. این، همان داستان مدرسه است و دانش آموز.
تابستان و تعطیلات ٬ خزان مدرسه است و فصل برگریزانش ٬ وارد صحن مدرسه که میشوی، همه چیز و همه جایش سرد است و بی روح. پاییز که می آید و فصل بازگشایی مدارس٬ ورود دانش آموزان، به آن روح میدمد ٬ جان میبخشد و حیاتی نو. مدرسه که گشوده میشود، و دانش آموزان که چون خون گرم در رگهای سردش دمیده می شوند و حیاتی دوباره می یابد، تو نمی توانی خوشحالی و مسرتت را پنهان کنی٬ دوست، که دوستش را میبیند، گل از گلش میشکفد و با لبخندی، گرم در آغوشش میگیرد و همین است حال شاگرد با معلمش و معلم با شاگردش و دوست با دوستش و همکلاسی با هم کلاسی اش و هم میزی با هم میزی اش و همه کس با همه کس. و این است حکایت ماه مهر، ماه مدرسه و تو بر بال خاطرات نشسته زمزمه می کنی:
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر ماه مهربان
بوی خـورشید پگاه مدرسه
از میان کوچه های خستگی
می گـریزم در پناه مدرسه
باز می بینم ز شوق بچه ها
اشتـیاقی در نگاه مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط
خنـده های قاه قاه مدرسه
باز بوی باغ را خواهم شنید
از سـرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید
سرخ بر تخته سیاه مدرسه
شعر از:قیصر تمین پور
حسین سلیمان پور