مسأله عصمت پیامبران بخش مهمی از مسائل اعتقادی مسلمانان به شمار می رود. مذاهب و فرق مختلف اسلامی با آنکه دربارهٔ برخی از جزئیات عصمت پیامبران اختلاف نظر دارند، اما در مجموع به عصمت پیامبران اعتقاد کامل دارند. مبحث عصمت پیامبران از آفرینش نخستین پیامبر الهی، حضرت آدم علیهالسلام تا بعثت خاتم پیامبران، حضرت محمد […]
مسأله عصمت پیامبران بخش مهمی از مسائل اعتقادی مسلمانان به شمار می رود. مذاهب و فرق مختلف اسلامی با آنکه دربارهٔ برخی از جزئیات عصمت پیامبران اختلاف نظر دارند، اما در مجموع به عصمت پیامبران اعتقاد کامل دارند. مبحث عصمت پیامبران از آفرینش نخستین پیامبر الهی، حضرت آدم علیهالسلام تا بعثت خاتم پیامبران، حضرت محمد صلی الله علیه و سلم همواره مطرح بوده و هست.
اگر تاریخ ادیان وحیانی مورد بررسی قرار گیرد مشخص میشود که یهودیان بیش از پیروان سایر ادیان در مورد پیامبر دچار افراط و تفریط شدهاند، به طوری که آنان انواع تهمتها و افتراهای ناروا را به پیامبران نسبت دادند و ضمن تکذیب و انکار حق، دشمنی آشکارا با پیامبران داشتند و چنان قسی القلب و سنگدل بودند که تعدادی از آنان را نیز به شهادت رساندند. خداوند درباره این قوم ناسپاس میفرماید: «كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» [بقره: 61] آنان نسبت به آیات الهی کفر میورزیدند و پیامبران را به ناحق میکشتند، اینها به خاطر آن بود که آنان گناهکار و متجاوز بودند.
هتک حرمت پیامبران الهی از جانب یهودیان به قدری سنگین است که خداوند مؤمنان را توصیه میفرماید تا از تکرار روش بد و ناشایست یهودیان کاملاً بر حذر باشند، زیرا این مسأله سبب فلاکت و زبونی ابدی یهودیان شد. چنانکه میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا» [احزاب:69] ای کسانی که ایمان آورده اید مانند کسانی نباشید که موسی را مورد آزار و اذیت قرار دادند، خداوند او را از آنچه در حق او میگفتند مبرّا ساخت و او در پیشگاه خداوند آبرومند و بزرگ منزلت است.
انتخاب حضرت موسی علیهالسلام از میان تمام پیامبرانی که مورد ایذا قرار گرفتند به خاطر آن است که موذیان یهود، بیش از هر پیامبری او را آزار دادند و این آزارها بعضاً شباهت به ایذاء منافقان نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم داشت.
در آغاز اسلام که فرق و مذاهب کلامی و فلسفی نوینی پا به عرصه ظهور نهادند، مسائل اعتقادی را مورد مباحثه و مناقشه قرار میدادند. از جمله این مباحث، بحث «عصمت پیامبران» نیز بود که برخی آرا و نظراتی را پیرامون آن ارایه دادند که بر خلاف مفهوم آیات قرانی بود و در نتیجه عصمت کامل پیامبران را مخدوش میساخت. چنانکه علما و اندیشمندان اسلامی آرای فلسفی جدید را مورد نقد و بررسی قرار دادند و با دلایل و براهین قوی آنها را رد کردند. با گذشت زمان، فرق نو ظهور منقرض و پیروانشان جذب مذاهب دیگر شدند تا آنجا که آرا و افکار آنان کاملاً به فراموشی سپرده شد و امروزه فقط در میان صفحات کتابهای «ملل و نحل» میتوان آنها را جستجو کرد.
علاوه بر این، در قرون اخیر نیز برخی از روشنفکران و تجددگرایان مسلمان، مسأله «عصمت پیامبران» را مورد تحلیل و بررسی قرار دادند. برخی از آنان یکسری آرا و نظرات جدیدی را عنوان نمودند که برخاسته از مطالعات آزاد و شخصی آنان بود و به نوعی خودرأیی در مسائل اعتقادی بود و موجب تشکیک در معتقدات مسلمانان میشد.
چنین روندی موجب شد تا علما و متفکران اسلامی در مقابل نظرات و قرائتهای جدید موضع گیری و آن را یکسره محکوم نمایند. زیرا اگر پیامبران دارای عصمت کامل و همیشگی نباشند در آن صورت اعتماد مردم نسبت به صحت گفتار و کردار آنان متزلزل میگردد و در نتیجه اساس و قداست دین زیر سؤال میرود و در اعتماد عامه مردم نسبت به پاره ای از احکام و فرامین الهی شک و تردید ایجاد میشود.
با توجه به اهمیت مسأله عصمت پیامبران و جایگاه آن در میان فرق مختلف اسلامی، ضرورت دارد تا این مسأله مورد تحقیق و پژوهش بیشتری قرار گیرد تا اعتقاد افزونتر و مستحکمتر شود. به همین منظور مباحثی پیرامون عصمت پیامبران تقدیم خوانندگان گرامی میگردد.
معنی عصمت:
العَصم: به معنی امساک یا نگهداشتن و حفظ کردن. اعتصام: درآویختن و دست یازیدن، عصمة الانبیاء: حفظ کردن خداوند انبیاء را.
الِعصمة: در سخن عرب به معنی: بازداشتن و حفظ کردن. [ابن منظور، لسان العرب:4/ 798، دارالجیل، 1408هـ. و راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص:570، دارالقلم، 1412]
عصمت عبارت است از نیروئی درونی که دارندۀ آن از ارتکاب گناه باز می ماند و عصمت سبب می شود تا معصوم، کار واجبی را ترک نکند و حرامی را مرتکب نشود و نه تحت تأثیر هواهای نفسانی، مرتکب گناه شود. [تهانوی، محمدعلی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون:2/ 1183، مکتبة لبنان ناشرون، 1996م]
امام شاه اسماعیل شهید- رحمه الله- در عبارتی واضح تر دربارۀ تعریف عصمت پیامبران می فرماید: «معنی عصمت آن است که آنچه به ایشان [انبیاء] تعلق می دارد اعم از اقوال و افعال و عبادات و عادات و معاملات و مقامات و اخلاق و احوال، آن همه را حق جل و علا از مداخلت نفس و شیطان و خطا و نسیان، به قدرت کامله خود محفوظ می دارد و ملایکه حافظین را بر ایشان می گمارد تا غبار بشریت، دامن پاک ایشان را نه آلاید. [شاه اسماعیل شهید، منصب امامت، ص:37]
در این صورت عصمت، انبیاء را در هاله ای از تقدس قرار می دهد تا از خطرات درون و برون اعم از خواهشات نفسانی و القاء وسوسه های شیطانی کاملا مصون بمانند و به عنوان بهترین الگو و عالی ترین سرمشق برای انسانها به شمار آیند و اعتقاد، گفتار، روش زندگی و اخلاقشان سرمشق همگان قرار گیرد.
عوامل عصمت پیامبران:
با توجه به اینکه هدف از بعثت پیامبران، هدایت و تربیت نوع بشر در سایه تعلیمات و دستورهای الهی است، انگیزه خلقت اقتضا دارد رهبرانی معصوم برای هدایت انسانها از جانب خداوند فرستاده شوند تا مردم به صحت و درستی دستوراتشان ایمان کامل پیدا کنند و از جان و دل از آنان اطاعت کنند. به همین خاطر، خداوند پیامبران را مورد الطاف و عنایات خاص خویش قرار داده و آنان را از مقام و مزیتهای ویژه ای برخوردار ساخته که مهم ترین آنها مقام “عصمت” است. با آنکه به عصمت پیامبران در قرآن تصریح نشده، اما عصمت از عوامل مختلفی سرچشمه می گیرد که برخی از آنها در قرآن آمده است و دلالت بر عصمت پیامبران دارند. برخی از این عوامل عبارتند از:
1- وجود و آفرینش ذاتی پیامبران، پاک و پیراسته است. آنان از آلایش به هر گونه بدی و زشتی به دور هستند. چنانکه گویی ایشان بر پاکی و پرهیز از بدیها آفریده شده اند و بدیها منافی با طبیعت آنان است. و به همین خاطر، آنان از خطرات شیطان و نفس کاملا مصونیت دارند. در غیر این صورت، اگر در وجود پیامبران ماده عصیان منفعل می بود، اتباع مطلق از آنان جایز نبود.
2- پیامبران همواره به طور مستقیم مورد تربیت خداوند قرار می گیرند و در تمام مراحل زندگی از بدو ولادت تا لحظۀ وفاتشان مورد توجه و عنایت خاص خداوند هستند و از اعتقاد به کفر و شرک و ارتکاب انواع گناهان صغیره و کبیره مصون می مانند.
خداوند درباره حضرت موسی علیه السلام می فرماید: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» [قصص:7] ما به مادر موسی الهام کردیم که موسی را شیر بده، و هنگامی که بر او ترسیدی وی را به دریا بینداز، و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می گردانیم و او را از پیغمبران قرار می دهیم.
3- خداود در قرآن به رسول اکرم صلی الله علیه وسلم دستور داده تا از روش پیامبران گذشته پیروی نماید و به آنان تأسی جوید چنانکه می فرماید: «أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» [انعام:90] آنان کسانی هستند که خداوند هدایشتان کرده، پس به هدایت آنان اقتدا کن.
خداوند در این آیه پیامبران را به عنوان سرمشق عالی هدایت به پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم معرفی کرده است. در صورتی پیامبران الهی سرمشق و الگو قرار می گیرند که از ارتکاب هر نوع گناه معصوم و مصون باشند.
4- خداوند در آیات متعدد مردم را به پیروی و تأسی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم دعوت داده و می فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» [احزاب:21]؛ سرمشق و الگوی زیبایی در پیامبر خدا برای شما است.
«مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» [نساء:80]؛ و هر کس از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است.
مفهوم این امر آن است که پیامبر خدا را اسوه و الگو قرار دهید و پیروی از آن حضرت صلی الله علیه وسلم را پیروی از خدا بدانید. در صورتی این امر تحقق خواهد پذیرفت که احتمال هر گونه تخلف و تخطی از آن حضرت صلی الله علیه وسلم منتفی باشد و دافعه عصمت از ارتکاب گناه در وجود پیامبر صلی الله علیه وسلم بصورت یقینی و حتمی باشد.
5- پیامبران الهی به طور فطری در مرحله نفس مطمئنه قرار دارند و آن مرحله ای است که انسان پس از تصفیه و تهذیب و تربیت کامل به آن مرحله نایل می گردد. در چنین حالتی غرایز نفسانی کاملا در مقابل او رام می شوند. خداوند درباره حضرت یحیی علیه السلام می فرماید: {مصدقا بلکمة من الله و سیدا و حصوراً و نبیاً من الصالحین} (آل عمران: 39) او کلمه خدا (حضرت عیسی) را تصدیق می کند، رهبر خواهد بود و از هوسهای سرکش برکنار و پیامبر و از صالحان است.
کلمۀ (حصور) از مادۀ «حصر» به معنی کسی که خود را از هر جهت در محاصره قرار می دهد؛ به معنی خودداری کننده از ازدواج نیز آمده و اگر خداوند حضرت یحیی علیه السلام را به این صفت می ستاید، به خاطر این است که او بر اثر شرایط خاصی ازدواج نکرد ولی در عین حال می تواند خود را از گناه حفظ کند و به هیچ وجه آلوده به آن نشود.
6- ارواح و قلبهای پیامبران از بدو تولد مورد پالایش و تزکیه قرار می گیرد تا از ارتکاب هر گونه گناه و تحریک خواهشهای نفسانی نفس (سرکش) و القای وسوسه های شیطانی کاملا حفاظت شوند و به انسانهای فرشته صفت تبدیل شوند؛ چنانکه حضرت یوسف علیه السلام در مقام تبرئه خویش می فرماید: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ» [یوسف:53]؛ من نفس خود را تبرئه نمی کنم چرا که نفس به بدیها و نابکاریها می خواند، مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم نماید.
در این آیه حضرت یوسف در عین حالی که خاصیت نفس انسان را معرفی می نماید، خویشتن را مشمول رحمت خداوند می داند و می فرماید: {الا ما رحم ربی} مگر نفسی که خداوند آن را از ارتکاب بدی حفاظت نماید. چنانکه همسر عزیز مصر به این امتناع اعتراف می کند و می گوید: «وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسَتَعْصَمَ» [یوسف: 32] من او را به خویشتن دعوت کردم اما او خودداری کرد.
7- پیامبران از ایمان، علم و دانش فوق العاده ای برخوردارند و به حقایق و اسرار جهان و عوامل خوشبختی و بدبختی انسان آگاهی کامل دارند.
به خاطر علم و آگاهی و ایمان فوق العاده ای که دارند انگیزه های گناه را می شناسند و با توجه به اینکه به عواقب آن واقف اند، خویشتن را ازعوامل گناه بر حذر می دارند.
8- اگر آنان به اعمال صالح و ترک زشتیها دعوت کنند و خودشان به آن عمل نکنند، مصداق این آیه شریفه خواهند بود که می فرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» [بقره:44] آیا مردم را به نیکیها دعوت می کنید و خویشتن را فراموش می نمایید؟ در حالی که کتاب [خدا] را می خوانید، آیا فکر نمی کنید؟
یقینا هیچ عاقلی نمی پذیرد که پیامبران مصداق چنین خطابی باشند.
9- طبق تصریح قرآن، شیطان به عزت خداوند قسم یاد کرده که همه را جز بندگان مخلصین، گمراه خواهد کرد: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (ص:82-83) به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص تو را از میان آنان.
بدون تردید پیامبران الهی در رأس بندگان مخلص قرار دارند چنان که خداوند می فرماید: «وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ*إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ» [ص:46-45] و به خاطر بیاور بندگان ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، را صاحبان دستهای (نیرومند) و چشمهای بینا. ما آنان را با صفت خاصی ویژگی بخشیدیم که یاد ایشان همیشگی باشد.
و درباره حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِين» [یوسف:24] ما این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان برگزیده ما بود.
لذا پیامبران در زمرۀ اغواشدگان شیطان قرار نخواهند گرفت و این خود دلیل بر عصمت آنان است.
10- پیامبران الهی به طور دایمی در محضر پروردگارند و در تمام پدیده ها، حضور خداوند را می بینند و مظاهر و نشانه های جمال، جلال، قدرت، عظمت، حکمت و رحمت پروردگار را در وجود خود و محیط پیرامونشان از قبیل: آسمان، زمین، شب، روز، زندگی و مرگ مشاهده می کنند، عظمت و کبریایی پروردگار قلبهایشان را سراسر در می نوردد و دیگر در قلبشان جایی برای نفوذ شیطان و یا هوی و هوس و تمایلات شهوانی باقی نمی ماند و جز ارادۀ خداوند و فداکاری و شهادت در راه او حرکت و فعالیت دیگری انجام نمی دهند. [ر.ک. فخرالدین رازی، محمدبن عمر، عصمة الانبیاء، ص:19 دارالمطبوعات الحدیثه، 1406هـ.ق تفسیر معارف القرآن:1/ 146، از مولانا محمد ادریس کاندهلوی، مکتبة المعارف، 1419، لاهور- انوارالباری شرح اردوی صحیح بخاری:3/ 143- تقریرات علامه انورشاه کشمیری، اداره تالیفات اشرفیه، ملتان- پیام قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی:7/ 192-193، دارالکتب الاسلامیة، 1377هـ ش، تهران.]
فلسفه عصمت:
در قرآن آیات زیادی در شأن پیامبران خدا نازل شده است که به آنان قداست، پاکی و عظمت خاصی بخشیده و بعضی را به عنوان اسوه، نمونۀ زنده و تجسم عینی کمال انسانیت معرفی نموده است.
«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ*أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِين» [انعام: 90-89] کسانی هستند که کتاب، حکمت و نبوت را بدیشان دادیم. اگر نسبت به آنان کفر ورزند، ما کسانی را عهده دار آن می سازیم که نسبت به آن کفر نمی ورزند. آنان کسانی هستند که خداوند ایشان را هدایت کرده است. پس از هدایت ایشان پیروی کن.
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» [انبیاء:73]؛ و ما آنان را (پیامبران را) پیشوایانی قرار دادیم که مطابق فرمان ما رهبری می کردند و ما بدیشان وحی نمودیم انجام دادن نیکی ها و برپایی نماز و دادن زکات را و آنان تنها ما را می پرستیدند.
آیات قرآنی دلیلی است بر اینکه خداوند پیامبرانش را به نهایت رشد و کمال انسانی نایل کرده است. اگر چنین نبود آن ابهت و عظمت حقیقیشان از دست می رفت و از چشم مردم می افتادند، دیگر کسی به آنان اقتدا و اعتماد نمی کرد و برای ایشان ارزشی قائل نبود. مأموریت و فلسفه ارسال آنان برای رهبری بشریت به سوی خدا، لغو و باطل اعلام می شد، بلکه اگر کاری را انجام می دادند که منافی کمال انسانی بود به این صورت که واجبی را ترک و حرامی مرتکب می شدند یا عملی خلاف اخلاق پسندیده از آنان سر می زد، دیگر به عنوان اسوۀ حسنه، رهبران نمونه و مشعلداران هدایت بشر معرفی نمی شدند. [استاد سید سابق، عقاید اسلامی، ص:222، مترجم علی آقا صالحی، نشر احسان، 1380هـ. ق]
با توجه به آنکه پیامبران از جانب خداوند به عنوان اسوه های معصوم و الگوهای پاک از هر گونه آلودگی به گناه و معصیت معرفی شده اند، اعتقاد به عصمت پیامبران مقدمه ای برای ایمان به خداوند و تصدیق دین است. چه باور داشتن و اعتقاد به عصمت پیامبران موجب می گردد تا اعتماد و باور مردم نسبت به پیامبران الهی افزون و مستحکم تر شود و اگر چنانچه پیامبران دارای عصمت نباشند، اعتماد مردم نسبت به آنان سلب می شود و کسی به دستوراتشان عمل نمی کند. در نتیجه هدف بعثت عقیم می ماند. اما هنگامی که مردم بدانند پیامبران با یک نوع تأیید الهی در برابر تمام گناهان مصونیت دارند و ارتکاب گناه از طرف آنان محال است، در آن صورت به درستی و صحت سخنان آنان ایمان کامل پیدا می کنند و از این نظر هیچ عذری برای سرپیچی از دستورات پیامبران باقی نمی ماند. این دلیل که می توان آن را «دلیل اعتماد» نام نهاد یکی از مهمترین دلایل عقلی عصمت پیامبران است.
عصمت از دیدگاه اهل سنت و جماعت:
علمای اهل سنت و جماعت بر غیر ممکن بودن وقوع کفر از پیامبران، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، اتفاق نظر دارند. دیدگاه اجماعی اهل سنت و جماعت نیز آن است که پیامبران الهی، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، از ارتکاب گناهان صغیره و کبیره معصوم اند و فقط در برخی موارد دچار لغزش، سهو یا خطای اجتهادی می شوند.
امام ابوحنیفه رحمه الله می فرماید: «والانبیاء (علیهم الصلاة و السلام) کلهم منزّهون من الصغائر و الکبائر و الکفر و القبائح و قد کانت منهم زلاّت و خطیئات» (ملا علی قاری، شرح الفقه الاکبر، ص:126، دارالنفائس، 1417هـ. ق)؛ همه پیامبران الهی، از ارتکاب گناهان صغیره و کبیره و از کفر و انجام کارهای زشت و ناپسند پاک هستند، اما از آنان لغزشها و اشتباهاتی جزئی سر زده است.
امام ابومحمد، علی ابن حزم اندلسی (متوفی 456هـ) می فرماید: «و ذهب جمیع أهل الاسلام من أهل السنة و المعتزلة و النجاریة و الخوارج و الشیعة إلی أنه لایجوز البتة أن یقع من نبی أصلا معصیة بعمد لا صغیرة و لا کبیرة و هو قول ابن مجاهد الاشعری، شیخ ابن فورک و الباقلانی.
قال ابومحمد: و هذا قولنا الذی ندین الله تعالی به و لایحل لاحد أن یدین بسواه و نقول إنه یقع من الانبیاء، السهو عن غیر قصد و یقع منهم أیضا قصد الشیئ یریدون به وجه الله تعالی والتقرب به منه، فیوافق خلاف مراد الله تعالی، إلا أنه تعالی لایقرهم علی شئ من هذین الوجهین أصلاً، بل ینبههم علی ذلک و لابد وقوعه منهم و یظهر عزوجل ذلک لعباده و یبین لهم» [ابن حزم، علی بن احمد ظاهری، الفصل فی الاهواء و الملل و النحل،ج:3، ص:245، دار احیاء الثراث العربی، 1422هـ 2002م] همه فرق اسلامی، اعم از: اهل سنت، معتزله، نجاریه، خوارج و شیعه معتقدند ارتکاب گناهان صغیره و کبیره از پیامبران عمدا، قطعا جایز نیست و همین است نظر ابن مجاهد، استاد ابن فورک و امام باقلانی.
امام ابن حزم می فرماید: ما بر این اعتقاد خداوند را شاهد می گیریم و برای هیچ کس جایز نیست که اعتقادش غیر از این باشد، و معتقدیم که از انبیا به غیر اراده سهو انجام می شود و همچنین از آنان ارادۀ کاری صورت می پذیرد که آن را برای رضایت خداوند و حصول قرب او تعالی انجام می دهند که موافق خواست خداوند قرار نمی گیرد؛ مگر اینکه خداوند در هر دو صورت آنها را به حال خودشان رها نکرده و آنان را در مورد اینگونه اعمال متنبه و آگاه می سازد تا در آینده این گونه اعمال از آنان سر نزند، و چنین مواردی را خداوند بر بندگانش آشکار می نماید تا مسائل برای ایشان کاملا واضح و روشن شود.
علامه ابن همام، کمال الدین محمد بن عبدالواحد سیواسی (متوفی 681هـ) می فرماید: {والمختار لجمهور أهل السنة العصمة عنهما، أی: عن الکبائر مطلقا و عن الصغائر، إلا الصغائر غیر المنفرة» [کمال الدین ابن همام، المسامرة شرح المسابرة، ص:209، دائرة المعارف الاسلامیة- پاکستان] قاطبه اهل سنت به عصمت انبیاء از گناهان کبیره و صغیره معتقدند مگر ارتکاب گناهان صغیره ای که موجب نفرت نگردد.
از عبارات فوق مشخص می گردد که اهل سنت و جماعت در مورد عصمت انبیا از گناهان صغیره و کبیره اتفاق نظر دارند. این مسأله در کتابهای متعدد به عنوان اعتقاد مهم و اساسی مطرح شده است. [ر.ک، محمدبن علی شوکانی، إرشاد الفحول، ص:69- مسعود بن عمرتفتازانی، شرح المقاصد:549، عالم الکتب، 1409هـ]
علمای معاصر اهل سنت نیز همین نظر را تایید می کنند. از جمله شیخ محمدغزالی- نویسنده و متفکر مصری- می نویسد: «وقد قرر علماء المسلمین أن العصمة لرسل الله کافة، فلا یلیق أن تصدر عن أحدهم کبیرة؛ لا قبل البعثة و لا بعدها و لا تصدر عن أحدهم صغیرة تخل بالمروئة أو تسقط الاعتبار، و قد تقع منهم أخطاء یعاقبون من الله علیها و یوفقون إلی الصواب فیها و لکن هذه الاخطاء لاتتصل بأمور إعتقادیة أو خلقیة مما یعد الوقوع فیه أمراً شائنا» [محمدغزالی، عقیدة المسلم، ص:189، دارالقلم، 1421هـ 2000م] علمای مسلمین پذیرفتن مقام عصمت را برای همه پیامبران الهی واجب دانسته اند. پس به هیچ وجه لایق نیست که از آنان گناه کبیره ای سر زند، نه قبل از بعثت و نه بعد از آن، و نه اینکه از آنان گناه صغیره ای سر زند که مخل مروّت یا موجب کاهش اعتبار آنان شود. اما گاهی اوقات از پیامبران الهی خطاهایی صورت گرفته که مورد عتاب خداوند قرار گرفته اند، سپس به راه درست و صواب توفیق یافته اند، لیکن اینگونه خطاها هرگز مرتبط به امور اعتقادی و اخلاقی نبوده و از مواردی نبوده که زشت و قبیح باشند.
علامه مفتی محمد شفیع عثمانی- رحمه الله-، مفتی اعظم اسبق پاکستان، می فرماید: «تحقیقا عصمت پیامبران از گناهان صغیره و کبیره از روی عقل و نقل به اثبات رسیده است. ائمه اربعه و جمهور امت بر این مسأله اتفاق نظر دارند که انبیا علیهم السلام از هر گناه (صغیره و کبیره) معصوم اند. ادعای برخی که می گویند: گناه صغیره از آنان سر می زند، نزد جمهور امت صحیح نیست، زیرا پیامبران الگو و سرمشق بشراند و اگر از آنان عملی بر خلاف رضای خداوند صادر شود در آن صورت اطمنیانی بر گفتار و کردارشان باقی نمی ماند و مردم به آنان اعتماد نمی کنند و اگر انبیا مورد اعتماد و اطمینان قرار نگیرند، اعتبار دین باقی نخواهد ماند. [عثمانی، مفتی محمدشفیع، تفسیر معارف القرآن:1/ 247، مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور، انتشارات شیخ الاسلام احمدجام، 1381هـ ش.]
از مباحث فوق مشخص گردید فرق مختلف اسلامی به عصمت انبیا قائل اند و اعتقاد صحیح اهل سنت و جماعت آن است که پیامبران از گناهان صغیره و کبیره چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، معصوم اند.
عصمت پیامبران قبل از بعثت
قبلا در بحث (عصمت از دیدگاه اهل سنت و جماعت) به تفصیل بحث شد که دیدگاه اجمالی اهل سنت و جماعت آن است که پیامبران الهی، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، از ارتکاب گناهان صغیره و کبیره معصوم اند و فقط در برخی موارد دچار لغزش یا خطای اجتهادی شده اند که از اینگونه موارد به «ترک اولی» تعبیر می شود.
آیات قرآن نیز بیانگر آن است که پیامبران از بدو تولد تا لحظه موت، همواره و به طور مستقیم مورد توجه و عنایات خاص خداوند قرار دارند تا از وقوع در کفر و شرک و ارتکاب گناهان صغیره و کبیره مصون بمانند. خداوند در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: « قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا*وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا*وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا*وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا» [مریم:33-30]؛ من بنده خدا هستم، برای من کتاب را (خواهد) فرستاد و مرا پیامبر (خواهد) کرد و مرا هر کجا که باشم با برکت می نماید و مرا به نماز خواندن و زکات دادن تا وقتی که زنده باشم توصیه می فرماید، و سلام خدا بر من است آن روز که متولد شده ام و آن روز که می میرم و آن روز که زنده و برانگیخته می شوم.
قرآن درباره حضرت موسی (علیه السلام) نیز می فرماید: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» [قصص:7] ما به مادر موسی الهام کردیم که موسی را شیر بده، و هنگامی که بر او ترسیدی وی را به دریا بینداز و نترس او را از پیامبران قرار می دهیم.
عصمت پیامبران قبل از بعثت، ضروری و لازم است زیرا اگر پیامبران سوءسابقه داشته باشند ممکن است موقعیت آنان را در دل مردم متزلزل سازد و در آن صورت مردم می گویند: خودش قبلا فلان کاره بود، حالا آمده رهبر جمعیت شده. بنابراین هر لحظه که پیشینه بد تداعی شود، خواه ناخواه یک نوع بدگمانی و سوءظن در دل افراد ایجاد خواهد شد. اما اگر هیچ گناهی از پیامبر سر نزده باشد، می تواند از اعتماد کامل و صددرصد قطعی مردم برخوردار گردد، و به همین دلیل پیامبران باید در تمام دوران زندگی معصوم باشند.
علامه عبدالرحمن بن خلدون (متوفی 808هـ) درباره کیفیت عصمت پیامبران می گوید: دیگر از علامات این گروه (پیامبران) این است که پیش از حالت وحی دارای خلق نیک و پاکیزگی و دوری از کلیه بدیها و ناپاکیها هستند و این همان معنی عصمت است. چنانکه گویی ایشان بر پاکی و پرهیز از بدیها آفریده شده اند و گویی این بدیها منافی طبیعت و جبلت ایشان می باشد. در صحیح آمده است که پیغمبر اسلام صلی الله علیه وسلم در خردسالی با عباس، عموی خود، برای بنای کعبه سنگ حمل می کرد و چون سنگ را در ازار خود قرار داده بود، بدنش عریان شد و یکباره بر زمین افتاد و بیهوش گردید تا آنکه وی را با ازارش پوشانیدند. و روزی پیغمبر به میهمانی عروسی که در آن مراسم جشن بازیگری بود، دعوت شد ولی وی در سراسر میهمانی و تا سپیده دم به حالت خواب و بیهوشی دچار گردید و از وضع ایشان به هیچ رو آگاه نشد و در جشن میهمانی شرکت نجست و متوجه هیچ یک از امور مجلس ولیمه نشد و آنها را درنیافت، بلکه خداوند او را از همه این امور منزه ساخته بود، حتی به فطرت از طعامهای بد بو و کریه پرهیز می کرد، چنانکه وی صلی الله علیه وسلم به پیاز و سیر به هیچ رو نزدیک نمی شد و از آنها نمی خورد.» وی در مورد احوال روحانی پیامبران علیهم السلام نیز می گوید: دسته سوم نفوسی هستند که به فطرت بر تجرد و انسلاخ از همه امور جسمانی و روحانی بشری آفریده شده اند و بسوی فرشتگان افق برین، ارتقاء می یابند تا در لحظه خاصی به فعل نیز در شمار فرشتگان درآیند و برای آنان شهود ملأ أعلی در افقی که بدان اختصاص دارند و شنیدن سخن نفسانی و خطاب الهی در آن لحظه خاص حاصل شود و ایشان پیامبرانند- صلوات الله و سلامه علیهم- که خدا تجرد و انسلاخ از بشریت را در آن لحظه خاص، که همان حالت وحی است از روی فطرت به آنان ارزانی داشته و آن را سرشت و جبلتی در ایشان قرار داده و آنان را بر آن سرشت بیافریده است.
این است که پیامبران با این نوع تجرد و انسلاخ، هر وقت بخواهند بدان افق متوجه می شوند و این به یاری فطرتی است که بر آن آفریده شده اند. [عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون: 1/ 169و 180، ترجمه محمد پروین گنابادی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم 1379 هـ ش]
تفاوت میان عصمت پیامبران و فرشتگان
برخی از علمای اهل سنت و جماعت معتقدند که عصمت پیامبران به مراتب والاتر و ارجح تر از عصمت فرشتگان است. دو دلیل در اثبات این مدعا وجود دارد که عبارتند از:
دلیل اول آنکه عصمت فرشتگان اجباری و لازمه خلقت آنهاست. یعنی خداوند فرشتگان را طوری آفریده که اصلا گناه و معصیت را نمی شناسند و کاملا تابع فرمان الهی هستند. چنانکه خداوند درباره آنها می فرماید: «لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» [تحریم:6] آنها هرگز با فرمان خدا مخالفت نمی کنند و آنچه فرمان داده شود، اجرا می کنند. و به لحاظ اینکه ذات فرشتگان کاملا و فطرتاً معصوم است و هرگز دچار اشتباه نمی شوند، آنها برای سایر گنهکاران روی زمین به طلب آمرزش می پردازند. « وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ» [شوری: 5] فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگار خود را بجای می آورند و برای کسانی که در زمین هستند، آمرزش می طلبند.
در روایتی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «خلقت الملائکة من نور» [نیشابوری، امام مسلم بن حجاج، صحیح مسلم: 4/ 2294، شماره روایت (2996) دارالحدیث 1412هـ 1992م] فرشتگان از نور آفریده شده اند. لذا فرشتگان، مخلوقاتی کاملا نورانی هستند که هیچ گونه اثر ظلمت در آنها وجود ندارد و امکان صدور معصیت با آفرینش آنها کاملا در تضاد است.
اما در مقابل، پیامبران الهی از نوع بشرند و همه اوصاف بشری را دارا هستند و همانند سایر افراد بشر با تقاضای فطری نیز مواجه اند. چنانکه مشرکان مکه در اعتراض به روش رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می گفتند: «ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق» (فرقان:7)؛ این چه پیغمبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟!
ولی با وجود این اوصاف، پیامبران چنان تابع فرمان خداوند هستند و طوری در حفاظت قرار دارند که هیچ گاه مرتکب گناه نمی شوند. چنانکه در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) این مسأله روشنتر بیان شده است، آنجا که خداوند می فرماید: « وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء» [یوسف: 24]، آن زن قصد او را کرد و او نیز- اگر برهان پروردگارش را نمی دید- قصد وی را می نمود. این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم.
در آیه مزبور «همّ»؛ اختیار داشتن و وجود «برهان» کمال عصمت و حفاظت پیامبران را از جانب خداوند به اثبات می رساند. در نتیجه عصمت پیامبران کاملا اختیاری است. یعنی «امتناع صدور ذنب مع القدرة علیه»؛ پرهیز از ارتکاب گناه با وجود قدرت داشتن بر آن.
تفاوت میان عصمت غیر اختیاری فرشتگان و عصمت اختیاری پیامبران مثل آن می ماند که ما دو شخص را مورد مقایسه قرار دهیم که یکی از آن دو، کور مادرزاد و دیگری کاملا بینا باشد. حال اگر آن دو شخص به نامحرم نگاه نکنند ما کسی را موفقتر از دیگری می دانیم که با آنکه چشم دارد اما به نامحرم نگاه نمی کند، نه آن کس را که اصلا بینایی ندارد و رو به نامحرم نمی کند.
با این تفاوت ارجحیت عصمت اختیاری پیامبران بر عصمت غیر اختیاری فرشتگان مشخص می گردد.
دلیل دوم آن است که فرشتگان همانند پیامبران، الگو و سرمشق معرفی نشده اند. کسانی را خداوند به عنوان الگوی ایده آل معرفی می نماید که کاملا از خواهشهای نفسانی و وسوسه های شیطانی در امان و محفوظ باشند و گر نه مردم به اتباع از آنان گمراه خواهند شد.
امام ابومنصور ماتریدی (متوفی 333هـ) همین مسأله را سبب ترجیح عصمت پیامبران بر عصمت فرشتگان می داند، چنانکه می فرماید: «نظر، اقتضای آن می کند که تاکید وجوب عصمت در حق انبیا (علیهم الصلاة و السلام) افزون از آن است که در حق ملائکه، زیرا که خلق به متابعت انبیا مأمورند، و به متابعت ملائکه مأمور نیستند.» [توربشتی، المعتمد فی المعتقد، ص:73، به نقل از تفسیر معارف القرآن، 1419هـ لاهور]
تفاوت احکام دنیوی و تشریعی:
باید توجه داشت که در برخی از موارد، روایاتی از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم درباره امور و مصالح دنیوی نقل شده است که این قبیل روایات به عنوان وحی الهی و تشریع احکام دین تلقی نمی شوند و فقط جنبه ارشاد و استحباب دارند و بنا بر محاسبات عقلی و از روی اجتهاد شخصی صورت گرفته اند. روایتی را امام مسلم بن حجاج در کتاب «صحیح مسلم» نقل کرده اند که این مسأله را کاملا واضح می نماید. در روایت کتاب مذکور آمده است: «زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به مدینه منوره تشریف آوردند، باغداران مدینه را مشاهده فرمودند که نخلهای خرما را گردافشانی می کنند. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم پرسیدند: اینان چکار می کنند؟ صحابه پیامبر گفتند: «نخلها را گرد افشانی می کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «بهتر است این کار را انجام ندهید.» چنانکه باغداران این کار را متوقف کردند و در نتیجه محصولات آنان رو به کاهش نهاد. سرانجام به پیامبر صلی الله علیه وسلم گزارش دادند و رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إنما أنا بشر، إذا أمرتکم بشئ من دینکم فخذوا به و إذا أمرتکم بشئ من رأیی فإنما أنا بشر» [نیشابوری، امام مسلم بن حجاج: 4/ 1835، شماره روایت 2362، دارالحدیث، قاهره 1412هـ 1992م] من نیز همانند شما بشر هستم، هر گاه شما را به امر دینتان دستور دادم، از آن پیروی کنید، و هر گاه در موردی دیگر از رأی خویش نظر دادم، آن را از بشر بودن من به حساب آورید.
از این رو، روایاتی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم در مورد برخی مسائل دنیوی نقل شده است ربطی به ابلاغ وحی و تشریع احکام دین ندارد و صرفا رأی شخصی پیامبر صلی الله علیه وسلم تلقی می شود که از دیدگاه عقل بشری مطرح شده است. لذا نقل چنین روایایی، هیچ گونه تضادی با عصمت پیامبران ندارد و مقام و قداست آن بزرگواران را هرگز مخدوش نمی سازد.
مفهوم آیات قرآنی:
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که به ظاهر انسان فکر می کند پیامبران مرتکب معصیت یا عملی شده اند که با عصمت آنان در تضاد است؛ اما واقعیت امر آن است که پیامبران الهی مرتکب گناه نشده اند، چه گناه آن است که کسی با آگاهی کامل به ممنوعیت یا حرمت آن با حکم صریح خداوند مخالفت ورزد، که تصور چنین چیزی با عصمت انبیا کاملا در تضاد است. مولانا محمد قاسم نانوتوی- رحمه الله- دربارۀ تفاوت لغزش با گناه می فرماید: «اگر مخالفت دستور الهی، بر اثر فراموشی یا از فرط محبت و احساس عظمت ذات خداوندی، صورت گیرد آن ر ا «زلت» یا «لغزش» می نامند. اما گناه آن است که با آگاهی به حرمت آن و از روی قصد و به عمد انجام پذیرد. لذا نباید لغزش پیامبران را که بر اثر عظمت وجود الهی در وجودشان پدید آمده، به گناه تعبیر کرد که چنین روشی کاملا ناعادلانه است.» [نانوتوی، مجموعه رسائل مولانا محمد قاسم نانوتوی، مباحثه شاهجهان پور، ص:39، میرمحمد کتبخانه- آرام باغ کراچی- پاکستان] البته عقلاً این امکان وجود دارد که پیامبران در محاسباتشان در مسأله ای دچار خطا شوند که بلافاصله از جانب خداوند آگاه می شوند. علمای اصول از این گونه موارد به لغزش یا خطای اجتهادی تعبیر می نمایند.
اما با توجه به اینکه مقام پیامبران بسیار والاست، حتی یک لحظه غفلت در مورد آنان گاه معادل یک گناه بزرگی که از دیگران سر زند، محسوب می شود و به همین خاطر خداوند آنان را مورد عتاب قرار می دهد.
علامه عارف بالله عبدالعزیز درینی می فرماید: «قطعا انتساب پیامبران به ارتکاب گناه تا حدّی که برای ما معقول باشد، جایز نیست. این بحث دیگری است که خداوند آن را در حق پیامبرانش معصیت و اشتباه می خواند و این بخاطر آن است که مقام پیامبران نزد خداوند بسیار والاست، چنان که برای هیچ ولی مقرّبی درک آن میسر نیست تا چه رسد به دیگران که افرادی همانند ما باشند، زیرا پیامبران از ارتکاب گناه معصوم اند و بزرگترین خطای آنان مثل این است که آنان به چیز مباحی نگاه کنند.» [شعرانی، شیخ عبدالوهاب بن احمد، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر: 1/ 307، داراحیاء التراث العربی، 1408هـ 1997م]
لذا الفاظ دال بر گناه و معصیت در مورد پیامبران الهی به معنی حقیقی آن نیست، بلکه نسبت به آنان به منزله «ترک اولی» محسوب می شود و منظور از گناه پیامبران اشاره به مفهوم مقوله «حسنات الابرار سیئات المقربین» است، یعنی از میان دو کار که یکی خوب و دیگری خوبتر است، اگر آنان خوبتر را رها کنند و خوب را انجام دهند، این روش شایسته شأن و مقام آنان نیست، بلکه شایسته مقام آنان انجام کار خوبتر است که آن را «ترک اولی» می نامند. شیخ مصلح الدین سعدی تعبیر بسیار جالبی از این مفهوم دارد و می گوید:
عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت، استغفار [ کلیات سعدی، ص:46، نشر نامک، انتشارات راستین، 1377هـ ش.]
برخی از علما انابت و استغفار انبیای الهی را توأم با حکمت و فلسفه نیز می دانند و می گویند: انبیاء همان گونه که وظیفه دارند دستورات لازم، اعم از امر و نهی خداوند را به انسانها ابلاغ دارند، این وظیفه را نیز دارند که چگونگی روش توبه، انابت و استغفار را به سایر انسانها تعلیم دهند و این زمانی موثر خواهد بود که با زبان و عملکرد خودشان در پیشگاه خداوند باشد.
در هر حال، عتاب خداوند به پیامبرانش نشانۀ عظمت و مقام والای پیامبران است تا آنان را به اوج معرفت خویش و نهایت تقدس ذاتی آنان برساند. لذا هر گونه پندار نادرست و تصور عوامل گناه نسبت به انبیا الهی محکوم به شکست است.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی زابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتد اولیا را همچو خود پنداشتند.
[مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت: 263، انتشارات طلایه، 1378هـ ش]
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
نویسنده: مولوی عبدالعزیز نعمانی
منبع: فصلنامه ندای اسلام، ش: 14، ص: 6
Sunday, 13 July , 2025