وقتي برخي از صحابة پيامبر خدا بهخصوص ابوبکر و عمر به حضرت علي پيشنهاد كردند كه به خواستگاري حضرت فاطمه برود، حضرت علي با قلبي سرشار از ايمان و سينهاي آكنده از عشق، امّا دستاني تهي و پيراسته از درهم و دينار به خانة پيامبر خدا رفت. عظمت پيامبر خدا او را از سخن گفتن […]
وقتي برخي از صحابة پيامبر خدا بهخصوص ابوبکر و عمر به حضرت علي پيشنهاد كردند كه به خواستگاري حضرت فاطمه برود، حضرت علي با قلبي سرشار از ايمان و سينهاي آكنده از عشق، امّا دستاني تهي و پيراسته از درهم و دينار به خانة پيامبر خدا رفت. عظمت پيامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت. با چشماني آميخته با آزرم نگاهي به پيامبر صلّياللهعليهوسلّم ميكرد و نگاهي ديگر به زمين.
پيامبر صلّياللهعليهوسلّم با تمهيداتي حضرت علي را به سخن گفتن واداشت، و چون علي از قصد خود ايشان را آگاه ساخت، پيامبر اكرم نظر فاطمة زهرا را در اين امر جويا شد. حضرت فاطمه سكوت اختيار كرد. اين سكوت در واقع اعلام رضايت بود.
در اين نوشتار مطالبي درباره حضرت فاطمه زهرا به مادران، همسران، دختران جوان و همه آناني که نردباني براي صعود به آسمان ميجويند، تقديم ميکنيم. ما هميشه و همهجا به حضرت فاطمه، حضرت عايشه و بانوان نمونة تربيت يافتة اسلام محتاجيم و شناخت آنها و تأمل در مسير زندگيشان، دامن و دلهايمان را به آسمان پيوند خواهد زد و آيينهاي پيشرويمان خواهد نهاد تا خدا را، خود را، و خلقت را بهتر و عميقتر به تماشا بنشينيم.
در وصف او همين بس که دستهايش بوسهگاه کسي است که همة فرشتگان در حسرت بوسه بر پايش ميسوختند، همان گل سرخ روييده در کوير، او که لطيفترين قصة زندگي پيامبر صلّياللهعليهوسلّم و قشنگترين يادمان بعد از خديجه، و مرهمي آرامبخش در روزهاي داغ و غمگين پيامبر صلّياللهعليهوسلّم بود.
فاطمه تنها يک دختر نبود، بلکه همسري نمونه براي علي، و مادري مهربان براي حسن و حسين، زينب و کلثوم، و ياور و تکيهگاهي مطمئن براي رنجهاي پيامبر صلّياللهعليهوسلّم در سالهاي کوتاه نبوّت بود. در فضيلت آن بانوي بزرگوار نويسندگان مذاهب اسلامي روايتهاي زيادي آوردهاند که هر روايت بيانگر گوشهاي از عظمت آن نور مبين و گوهر ثمين است، و اگر بخواهيم همة آنها را ذکر کنيم از حوصلة خوانندگان خارج خواهد بود.
بهراستي نوشتن دربارة فاطمه رضياللهعنها کاري بس دشوار است و از آن جايي که اهلسنّت وجماعت هميشه در راستاي سخن پروردگار قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ؛ بگو: اى اهل كتاب، در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد و از خواستههاى [نفسانى] قومى كه از پيش گمراه شدند و بسيارى [از مردمان را نيز] به گمراهى كشاندند و از راه راست، به بيراهه رفتند، پيروى نكنيد.(مائده:77)، از غلوّ در مورد اشخاص به شدت پرهيز ميکنند. اميدواريم بتوانيم در اين صفحات محدود گوشهاي از شخصيت بارز اين بانوي اسلام را از لابهلاي تاريخ و روايات صحيح استخراج و به دور از افراط و تفريط معرفي کنيم.
کنيه و لقبهاي حضرت فاطمه
ايشان لقبهاي فراواني دارد؛ مانند: صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه كه نمايانگر صفات و سجاياي اخلاقي اوست. دو صفت از صفتهاي بارز او «زهرا» و «بتول » است.(اليماني، إنهافاطمةالزهرا:28) و كنيهاش «اُمّأبيها» است؛ يعني مادر پدرش، كه نشاندهندة علاقة بسيار زياد حضرت فاطمه است به پدر بزرگوارش، و اينكه با وجود كمي سن، از آغاز كودكي، مانند مادرش خديجه پناهگاه و تكيهگاهي روحي و معنوي براي پدر بزرگوارش بوده است.
ولادت حضرت فاطمه
برخى تولد ايشان را در سال اول يا دوم بعثت و برخى پنج سال قبل از بعثت پيامبر صلّياللهعليهوسلّم سالى که قريش، کعبه را تجديد بنا کرد، مىدانند. حضرت فاطمه، آخرين دختر پيامبر اکرم صلّياللهعليهوسلّم بود،1 که رسول خدا وي را بسيار دوست ميداشت. او به پدرش بسيار شباهت داشت.(بخاري:3623)2 ايشان در محيطي پا به عرصة وجود نهاد که قحطي ايمان و فقدان عاطفه، فضايي خشن ساخته بود. آنجاکه زن دشنام بزرگ آفرينش و ننگ نشسته بر پيشاني زندگي بود و ميلاد دختران برايشان بسيار تلخ و شرمآور، که تنها گريز به دامان بيابانها و زندهبهگور کردن دختران چارهساز آنان بود. ميلاد فاطمه، پايان گريههاي مرگ و آغاز خندههاي حيات بر لبهاي دختران عرب قرار گرفت.
در سرزمين آفتهاي شوم و روزگار شرور، حضرت فاطمه، «خير کثير» بود و تداوم سلسلة خوبيها در خاندان رسالت. ميلادش طليعة مهر بود. او از پدري که با تبلور حضورش، سرزمين خکشيدة حجاز را نفسي دوباره بخشيد و روح انسانيت را در باغ جانها شکوفا کرد و از مادري بهنام خديجه، همان كه بهعنوان اولين زن مسلمان در شرايط تاريک جاهليت به پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم ايمان آورد و ثروت خويش را بر زخمهاي قلب ايشان مرهم کرد، بهدنيا آمد.
کودکي و نوجواني
ايشان در خانة نبوّت و در مهبط فرشتگان رشد كرد. در محلي نشوونما نمود كه آيههاي قرآن در آنجا نازل شدهاند. خانة ايشان خانة زبدهترين و گراميترين انسانهاي روي زمين بود، پدرش خاتم انبيا و مادرش خديجة کبري ايشان را چون دو بال ملكوتي در ميان گرفتند و به رشد و پرورش ايشان همت گماشتند.
ايشان وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خديجه شد؛ در جود و بخشش و بلندي نظر و حسن تربيت وارث مادر و در سجاياي ملکوتي وارث پدر. در لوح دلش جز خداپرستي و عبادت خالق متعال و دوستداري پيامبر صلّياللهعليهوسلّم نقشي نبسته بود و از ناپاکي دوران جاهليت فرسنگها دور بود. نه سال در خانة پرصفاي مادر و در کنار پدر زيست.
حكمت الهى بر آن قرار گرفت كه زندگى فاطمه، بانوي بانوان از آغاز كودكى آميخته با سختىها و رنجها و مشكلات باشد. بههمينجهت هنگامى كه ديده به روى زندگى گشود، پدر گرانمايهاش را غمگين يافت.3 درحالى پدر را ديد كه نزديكان و بيگانگان به جنگ با او برخاسته بودند و بيدادگران و شركگرايان با او سر ستيز داشتند.
باتوجه به سال ولادت او ميتوانيم حدس بزنيم كه احتمالاً ايام شيرخوارگي يا حداقل خردسالي را در شعب ابوطالب گذرانده است. بههرحال حضرت فاطمه از جملة کساني بود که سختترين دردها را در ابتداي دعوت اسلام تحمل کرد. در تمام اين دوران پدرش كه مصداق وإنك لعلي خلق عظيم بود، توجه عميقش را به ايشان مبذول داشت و مهر و محبتش را نثار ايشان ميکرد و ايشان در همراهي با پدر به درجهاي رسيد كه لقب «ام ابيها» گرفت و در همة اين موارد عنايت خدا با ايشان قرين بود. از همان دوران كودكي شاهد كشمكشهاي پدر با مشركان و در كنار ايشان بود.
وقتي شكمبة شتر يا گوسفند بر سر پدرش گذاشتند، ايشان با دستهاي كوچكش سر و روي پدر را پاك ميکرد. وقتي رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم به خانه برميگشت و مهتاب رخسارهاش در پس ابري از خاک و خون پوشيده بود، دستهاي کوچک فاطمه آسمان نگاه پدر را شفاف و روشن ميساخت، و آهنگ آرام وگوشنواز او تسلاي دل رنجيدة پدر بود.
حضرت فاطمه پس از تحمل سختىها و رنجها و مشاهدة رخدادهاى دردناكى چون مرگ جانسوز مادر، هجرت پرخطر و سرنوشتساز پدر، يورش بىرحمانه و وحشيانة دشمنان كينهتوز در شب هجرت به خانة پيامبر، هجرت خطر خيز و پرفراز و نشيب خودش بهسوى مدينه، تعقيب كاروان كوچك ايشان و محاصرهاش بهوسيلة دشمن، و ديگر رنجها و مشكلات، سرانجام زندگى آرامى را زير ساية پدر آغاز كرد، اما آيا بهراستى دردها و رنجها و حوادث تكاندهنده به پايان رسيده بود؟ هرگز! بلكه ايشان در مدينه نيز آرامش پيش از طوفان را مىگذراند و زمان، آبستن حوادث پياپى و مشكلات شكنندة ديگرى بود.
سفر هجرت
فاطمه و خواهرش امکلثوم رضياللهعنهما در مکه ماندند، تا اينکه پيامبر صلّياللهعليهوسلّم يکي از صحابه را براي آوردن آن دو مأمور کرد.4 دراين سفر بود که حويرث شتر آنها را رم داد و سبب شد كه شتر، آن دو را بر زمين اندازد.(فتحالباري:8/11) اين امر در سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد. حضرت فاطمه وقتي به مدينه آمد، در آنجا مشاهده ميکرد که مهاجران در ميان انصار با آرامش زندگي ميکنند و ترس غربت از وجودشان رخت بربسته است. همچنين ميديد که رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم ميان مهاجران و انصار پيمان برادري برقرار ساخته و پدرش رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم از ميان آن همه اصحاب وفادارش، علي رضياللهعنه را به برادري خود برگزيده است.(ابنهشام،السيرةالنبوية:2/150،استيعاب:3/1098)
ازداوج حضرت فاطمه
بنابر روايات صحيح ازدواج حضرت فاطمه رضياللهعنها در سن 18 سالگي در ماه ذيالحجه در سال دوم هجري با حضرت علي صورت گرفت.5 بسياري از بزرگان صحابه براي خواستگاري زهرا قدم به جلو نهادند، ضمن اينكه از ابراز اين مسئله شرم داشتند. زيرا ديده بودند كه چگونه پيامبر صلّياللهعليهوسلّم به دخترش وابسته است و چگونه اين دختر به پدرش خدمت ميکند. ابوبکر و عمر رضياللهعنهما از حضرت فاطمه خواستگاري کردند، اما پيامبر صلّياللهعليهوسلّم با تمامي رفاقتي که با آنها داشت، نپذيرفت.(طبقاتابنسعد:8/11) اصحاب محمّد صلّياللهعليهوسلّم چنان تربيت شده بودند که مسائل را بهطور دقيق درک ميکردند و اين دو بزرگوار نه تنها از جواب رد رسول خدا و دوست باوفايشان ناراحت نشدند، بلکه براي ازدواج حضرت علي با حضرت فاطمه همکاري وافري نمودند. برخي از علماي تشيع و تسنن به همكاري حضرت ابوبكر و حضرت عمر در امر ازدواج حضرت علي تصريح نمودهاند كه اين مطلب، نشانة دوستي و ارتباط تنگاتنگ ميان آن بزرگواران است.6
وقتي برخي از صحابة پيامبر خدا بهخصوص ابوبکر و عمر به حضرت علي پيشنهاد كردند كه به خواستگاري حضرت فاطمه برود، حضرت علي با قلبي سرشار از ايمان و سينهاي آكنده از عشق، امّا دستاني تهي و پيراسته از درهم و دينار به خانة پيامبر خدا رفت. عظمت پيامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت. با چشماني آميخته با آزرم نگاهي به پيامبر صلّياللهعليهوسلّم ميكرد و نگاهي ديگر به زمين.
پيامبر صلّياللهعليهوسلّم با تمهيداتي حضرت علي را به سخن گفتن واداشت، و چون علي از قصد خود ايشان را آگاه ساخت، پيامبر اكرم نظر فاطمة زهرا را در اين امر جويا شد. حضرت فاطمه سكوت اختيار كرد. اين سكوت در واقع اعلام رضايت بود. پيامبر خدا به حضرت علي فرمود: چيزي داري؟ جواب معلوم بود؛ امّا مگر فاطمه را همساني جز حضرت علي و همسري لايق جز او بود؟ رسولالله صلّياللهعليهوسلّم فرمود: آن زرهي كه در جنگ بدر بهدست شما افتاده بود، كجاست؟ عرض كرد: در خانه است. رسولالله صلّياللهعليهوسلّم فرمود: همان كافي است. سپس به حضرت بلال دستور داد كه از پول فروش آن عطر و مواد خوشبو تهيه كند.7 و در برخي از کتب روايت شده که پيامبر صلّياللهعليهوسلّم ابوبکر را مأمور تهيه جهيزية فاطمة زهرا کرد و فرمود: اين را بگير و براي فاطمه لباس و وسايل منزل بخر. عماربن ياسر و چند نفر ديگر را نيز با ابوبکر روانه کرد.(الأمالي:1/39، جلاءالعيون:1/176)
ازدواج (و به تعبير پيامبر خدا) امر الهي تحقّق يافت و آن دو بزرگوار، زندگاني مشتركي را در اوّلين سالهاي هجرت، با مهريهاي بسيار اندك و مراسمي بس ساده و جهيزيهاي بسيار مختصر آغاز كردند و بدينسان شكوهمندترين خانه و نقش آفرينترين زندگاني مشترك در تاريخ اسلام رقم خورد. در كنار خانة پيامبر صلّياللهعليهوسلّم خانهاي خُرد كه بهراستي از همة تاريخ بزرگتر و غبطهآفرين عرشيان و زمينيان بود، برپا شد. اين خانه، سرچشمة فضيلتها، مكرمتها، عشق، ايمان، ايثار، جهاد، سادهزيستي و … بود و بهراستي خانهاي بود كه سر بر عرش ميساييد.
حضرت علي اين پارساي شب و زمزمهگر خلوتهاي آن، شير بيشة نبرد بود و هنوز زخمهاي نشسته بر پيكرش التيام نمييافت كه در جنگي ديگر حاضر ميشد و حضرت فاطمه آرام و پرشكيب، بار زندگي را بر دوش داشت و با كمترين امكانات ميساخت. بهراستي اگر اين سادهزيستي و قناعت، بهطور هنرمندانه به زندگي نسل امروز و فردا تزريق شود، بهطور قطع زندگيها دستخوش تلاطم و پريشاني نخواهد شد!
مسلمانان از اين ازدواج خوشحال شدند و حمزه و علي دو قوچ را ذبح کردند و مردم مدينه را از آن غذا دادند. و رسول خدا در حق آن دو اين دعا را خواند: «اللَّهُمَّ بَارِكْ فِيْهِمَا وَبَارِكْ عَلَيْهِمَا وَبَارِكْ لَهُمَا فِي نَسْلِهِمَا» و حضرت فاطمه و حضرت علي زندگي زناشويي را آغاز کردند.
فرزندان حضرت فاطمه
حاصل اين ازدواج مبارک، فرزنداني است که تا تاريخ هست نامشان ميدرخشد؛ حسن، حسين، محسن، ام كلثوم8 و زينب رضياللهعنهم.(سيراعلامالنبلاء:2/119، معاني الأخبار:206) و بدين ترتيب نسل پيامبر صلّياللهعليهوسلّم فقط از حضرت فاطمه پايدار ماند. رسول اكرم صلّياللهعليهوسلّم حضرت حسن و حضرت حسين را فوقالعاده دوست داشت و ميفرمود: «هما ريحانتاي من الدنيا؛ ايندو در دنيا، دو گل خوشبوي من هستند.»(بخاري:3753)
فضايل و مناقب حضرت فاطمه
اگر بخواهيم از فضائل و مناقب سيدة زنان اهل بهشت بهطور مفصل سخن بگوييم سخن به درازا ميکشد. علاقه و احترامي که رسولالله نسبت به ايشان داشت، در تاريخ رابطة پدر و فرزندي بينظير است. وقتي رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم دخترش سيده فاطمه را ميديد، برميخاست و پيشانياش را ميبوسيد. رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم در حق او فرمود: فاطمه سرور زنان بهشت است.(بخاري:3624)
هنگامي که آية کريمة إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ جز اين نيست كه خداوند مىخواهد پليدى را از شما، اى اهلبيت دور كند و چنانكه بايد شما را پاكيزه گرداند.(احزاب:33) نازل شد، پيامبر صلّياللهعليهوسلّم نزد امسلمه بود. آنگاه حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين را صدا زد و عباي خود را بر آنها انداخت و فرمود: «اللَّهُمَّ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي، اللَّهُمَّ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا؛ بار الها اينها اهل بيت منند پليدى را ازآنان دور كن و چنانكه بايد آنها را پاكيزه بگردان. آنگاه سه بار فرمود: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَبَرَكَاتِكَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا جَعَلْتَهَا عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»(مسلم:2424)
حضرت عايشه رضياللهعنها ميگويد: مَا رَأَيْت أَحَدًا كَانَ أَشْبَهَ سَمْتًا وَهَدْيًا وَدَلًّا بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ فَاطِمَةَ، وَكَانَ إذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ قَامَ إلَيْهَا، فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَقَبَّلَهَا، وَأَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ، وَكَانَتْ إذَا دَخَلَ عَلَيْهَا قَامَتْ إلَيْهِ فَأَخَذَتْ بِيَدِهِ فَقَبَّلَتْهُ، وَأَجْلَسَتْهُ فِي مَجْلِسِهَا؛ هيچکس را از نظر هيئت و صورت ظاهري و دلبري شبيهتر به رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم از فاطمه نديدم، و هرگاه که فاطمه نزد پيامبر صلّياللهعليهوسلّم ميآمد، آنحضرت بهخاطر او ميايستاد و به پيشواز او ميرفت و به او خوش آمد ميگفت، و فاطمه هم نسبت به پيامبر صلّياللهعليهوسلّم همينطور رفتار ميکرد.»(ابوداود وترمذي)
رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم بهخاطر علاقهاش به حضرت فاطمه بر روي منبر چنين كلماتي را بيان فرمود: «همانا فاطمه پارة تن من است، هرکه او را خشمگين سازد، مرا خشمگين ساخته است.» و در روايتي ديگر آمده است: «همانا فاطمه پارة تن من است، آنچه او را نگران كند مرا نگران ميكند و هرکه به او آزار برساند، مرا آزار رسانده است.»(بخاري و مسلم) عايشه امالمومنين بارها در توصيف فاطمه سخن ميگفت. يكبار فرمود: «ما رأيت أحداً قط أصدق من فاطمة غير أبيها؛ من هيچ كسي را راستگوتر از فاطمه غير از پدر بزرگوارش نديدم.»(الطبراني)
مقام و منزلت والاي حضرت فاطمه نزد رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم به حدي بود که وقتي ميخواست مطلب مهمي را بيان کند، فاطمه را مثال ميزد؛ بهطور نمونه در حديثي دربارة زني مخزومي آمده است که آن زن دزدي کرد و چون با اسامهبن زيدبن حارثه رضياللهعنه پيوند خويشاوندي داشت، اقوامش اسامه را واسطه قرار دادند تا در حق او در محضر رسولالله سفارش كند. رسول خدا فرمود: و به خدا سوگند اگر فاطمه دختر محمّد هم دزدي کند، دستش را قطع خواهم کرد.(بخاري:3475)
و دردانة پيامبر نزد يارانش چنان منزلتي داشت که در هيچ نقل صحيحي نميتوان مطلبي يافت که دال بر بياحترامي به فاطمه باشد.
زهد و تقوا و حجاب و حياي حضرت فاطمه
ايشان آيينة تمامنماي زهد پدرش و نيز همسرش علي بود. روزي رسول الله صلّياللهعليهوسلّم به خانة حضرت زهرا رضياللهعنها تشريف برد، ديد كه زهرا بهخاطر كمبود پارچه، چادر كوچكي را بر تن كرده است، چنان كوچك بود كه اگر ميخواست سر مبارك را بپوشد، پاها برهنه ميشد، و اگر پاها را ميپوشيد، سر مبارك برهنه ميشد.(حليةالاولياء؛2/42)
حضرت فاطمه چنان حيايي داشت که حتي در مقابل پدر نيز نميتوانست خواستة خود را مطرح کند. روزي حضرت علي رضياللهعنه به حضرت فاطمه فرمود: اي فاطمه، رنج و زحمت فراوان تو در کارهاي خانه مرا نگران ساخته است؛ اينک که به لطف خدا اسيراني بهدست مسلمانان افتاده است، برو و از رسول الله کنيزي را براي کمک در كارهاي خانه درخواست کن. فاطمه گفت: اگر خدا بخواهد همين کار را ميکنم. سپس نزد پيامبر صلّياللهعليهوسلّم رفت. هنگامي که چشم پدر به او افتاد، خوشحال شد و پرسيد: دخترم چه خبر؟ فاطمه عرض كرد: آمدهام بر شما سلام کنم. ايشان شرم کرد که از پيامبر چيزي بخواهد و بازگشت. وقتي رسول خدا از قصد حضرت فاطمه باخبر شد، فرمود: آيا درحالي به شما خدمتکار بدهم که شکمهاي اهل صُفه از گرسنگي به درد آمده و چيزي نمييابم که به آنها انفاق کنم؟
زن و شوهر به منزلشان بازگشتند. سپس رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم نزد آنان آمد، درحاليکه آن دو، پارچه و رواندازي روي خويش انداخته بودند که هرگاه سرهايشان را ميپوشاندند، پاهايشان آشکار ميشد و هرگاه پاهايشان را ميپوشاندند، سرهايشان آشکار ميگشت. اين صحنه پيامبر صلّياللهعليهوسلّم را متأثر کرد.
فرمود: مقام و منزلت خويش را پاس بداريد!… آيا ميخواهيد بهتر از آنچه از من تقاضا کرديد به شما بدهم؟ گفتند: بلي. فرمود: اين کلمات را جبرئيل به من آموخته است؛ بعد از هر نماز سيوسهبار «سبحانالله» و سيوسهبار «الحمدلله» و سيوچهاربار «اللهاکبر» بگوييد و هرگاه که به بستر ميرويد، سيوسهبار «سبحانالله» و سيوسهبار «الحمدلله» و سيوچهاربار «اللهاکبر» را بگوييد، اينها از هر خدمتکاري براي شما بهتر است. روزي حضرت علي رضياللهعنه فرمود: به خدا سوگند هرگز اين أذکار را از زماني که پيامبر صلّياللهعليهوسلّم به من آموخته ترک نکردم. مردي از صحابه از او پرسيد: حتي در شب صفين؟ فرمود: حتي شب صفين.(مسلم:2727/2728،الإصابة:8/159)
حجاب حضرت فاطمه آن چنان محکم بود که حتي در مقابل نابينا هم حجاب را رعايت ميكرد. حياي او حتي در هنگام تکفين نيز رعايت ميشود، بهطوريکه بعدها بهصورت سنّت حسنهاي در ميآيد. حضرت فاطمه رضياللهعنها از آن جهت كه بسيار با حيا بود، به حضرت اسماء بنت عميس گفت: غسل و تكفين در فضاي باز موجب كشف عورت زنان ميگردد كه از ديدگاه من بسيار ناپسند است. حضرت اسماء بنت عميس گفت: من روشي را در حبشه ديدهام كه اگر دوست داشته باشيد آن را به شما نشان ميدهم. و بعد حضرت اسماء چند شاخه خرما را در زمين نصب كرده و پارچهاي روي آن انداخت و بدين شكل، حجاب كامل بهوجود آمد. حضرت فاطمه رضياللهعنها بسيار خوشحال شد و استفاده از روش مذكور را مورد تأكيد قرار داد.(حليةالاولياء:2/43)
همسرداري و گذشت و سادهزيستي فاطمه
حضرت فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربيت شد و علوم و معارف الهي را از سرچشمة نبوّت فراگرفت و آنچه را سالها آموخته بود، در خانة شوهر به مرحلة عمل گذاشت و همچون مادر و کدبانويي آزموده به اهل خانه و آسايش شوهر و تربيت فرزندان توجه ميکرد. همچنين آنچه را در بيرون خانه ميگذشت، مورد توجه قرار ميداد.
آغاز زندگي زناشويي او در مدينه با جنگهاى پيدرپى عليه مسلمانان همراه شد. عروس خانة علي در غياب همسر خود که سردار بىبديل سپاه اسلام بود، بار سنگين کارهاى خانه و رسيدگى به فرزندان خردسال را به دوش مىکشيد. ماجراي آبله درآوردن دستهايش از چرخاندن آسياب سنگى، وصلهدار بودن چادر حضرتش که سلمان را به گريه انداخت، و نيز حكايت شبهاى خانة على که فرزندان کوچکش گرسنه سر بر بالين مىگذاشتند، گوشههايى از درد و رنج نوعروس اسلام است، که همة اين دردها را براي آبياري نهال نورس اسلام و جان گرفتن درخت رسالت به جان ميخرد. در كتابهاي سيرت آمده است كه فاطمه چندروزي را با گرسنگي سپري كرد، شوهرش علي ديد كه رنگ فاطمه زرد شده است؛ بنابراين پرسيد: فاطمه! تو را چه شده است؟ گفت: سه روز است كه در خانه چيزي نداريم! علي گفت: چرا به من چيزي نگفتي؟ گفت: پدرم، پيامبر خدا به من فرمود: اي فاطمه! اگر علي چيزي آورد آن را بخور و اگر نه از او چيزي مخواه!
فاطمه رضياللهعنها هميشه شوهرش را تحسين و تشويق ميكرد و فداكاريها و شجاعتهايش را ميستود و بدين وسيله او را هميشه دلگرم نگه ميداشت و بهوسيلة نوازشهاي بيشائبهاش تن خسته و جراحات بدن علي را تسكين ميداد.
زهرا از مسئوليت سنگين و حساس خود و از حدود تأثير و نفوذ زن در روحية شوهر كاملاً مطلع بود. ميدانست كه ترقي و يا سعادت و بدبختي مرد تا حد زيادي، به روحيات و چگونگي رفتار زن بستگي دارد. خبر داشت كه خانه بهمنزلة سنگر و آسايشگاه مرد است، و وقتي مرد از ميدان مبارزات زندگي و برخورد با حوادث و مشكلات دنياي خارج خسته ميشود، به آنجا پناه ميبرد تا تجديد نيرو كند و خودش را براي كار و انجام وظيفه آماده نمايد و رياست اين آسايشگاه مهم به عهدة زن واگذار شده است.
زهرا رضياللهعنها محيط خانه را كارخانة بزرگ انساني و دانشگاه مهم و درس فداكاري ميشمرد. ميدانست كه تربيتشدگان اين مدرسه، هر درسي را كه در اينجا بياموزند در ميدان بزرگ اجتماع به مرحلة ظهور خواهند رساند. او از زن بودن احساس حقارت و كوچكي نميكرد و مقام زن را بسي عالي و شامخ ميدانست و اين لياقت را در خويش ميديد كه دستگاه آفرينش چنين مسئوليت سنگين و مهمي را بر دوش او نهاده و چنين پايگاه مهمي را بدو تفويض نموده است .
علم و بينش حضرت فاطمه
فاطمة زهرا همانطورکه قبلا عنوان كرديم در محيط وحي در کنار اولين معلم قرآن تربيت يافته و علوم و معارف الهي را از سرچشمة نبوّت فراگرفته بود. بنابراين از فهم و بينش خاصّي نسبت به دين برخوردار بود؛ او تنها كسي است از ميان دختران پيامبر صلّياللهعليهوسلّم كه به روايت حديث پرداخته است. هجده روايت در كتابهاي حديث از وي نقل شده كه حضرت علي، حضرت حسن، حضرت حسين، حضرت انس، حضرت عايشه، حضرت امكلثوم، امرافع و حضرت سلمي رضياللهعنهم آنها را روايت كردهاند.(الإصابةفيتمييزالصحابة:365)
گلچيني از وصاياي مهم پيامبر به فاطمه
از حضرت ابىجعفر باقر رضياللهعنه در حديثى روايتى شده است كه گفت: رسول خدا صلّياللهعليهوسلّم به فاطمه رضياللهعنها فرمود: «وقتى من وفات يافتم، بر مرگ من چهرة خويش مخراش و بهخاطر من موى خود را چنگ مزن و با «اى واى بر من» فرياد مزن و نوحهكنان بر سر من مايست».(خرمشاهی،پيام پيامبر:161) با وجود محبت سرشاري که پيامبر صلّياللهعليهوسلّم نسبت به دخترش داشت باز به او سفارش ميکرد که براي رستگاري خويش، کردار نيک و تقوا را لازم بگيرد. روزي با صدايي رسا ندا داد: «… اي گروه قريش براي خودتان توشههايي برداريد؛ زيرا من چيزي از جانب خدا ندارم که به شما بدهم. اي فاطمه دختر محمّد اگر از مال من چيزي بخواهي ميدهم، ولي من نميتوانم در پيشگاه خدا کاري انجام دهم.» و در روايت ديگر چنين آمده است: … اي فاطمه بنت محمّد! خودت را از آتش برهان؛ زيرا که من مالک ضرر و نفعي که از خدا به تو برسد نيستم… .(بخاري:2753، مسلم: 206)
وفات فاطمه
حضرت فاطمه در سن 29 سالگي روز سهشنبه سوم رمضان سال يازدهم هجري دارفاني را وداع گفت.(اسدالغابة فيمعرفةالصحابة؛7/221)11 او شش ماه بعد از پيامبر خدا زندگي کرد و اولين کسي بود از خاندانش كه به او ملحق شد و وعدة رسول خدا به حضرت فاطمه تحقق يافت. اين همان رازي بود که او هرگز در حيات پيامبر آن را فاش نکرد.(الطبقاتالكبرى:2/236) «زماني که حضرت فاطمه وفات يافت، همه مردان و زنان مدينه به سختي گريستند و مردم همچون روز وفات پيامبر صلّياللهعليهوسلّم اندوهگين شدند. در تكفين و تجهيز حضرت فاطمه همانطورکه در مبحث حياي ايشان گفته شد، توجه و دقت بهخصوصي انجام گرفت. اسماء دختر عميس،12 همسر ابوبکر بيش از همه از حضرت فاطمه پرستاري ميکرد، و ايشان در مورد تکفين و تدفين و تشييع جنازهاش به او وصيت نمود، و اسماء هم به همة وصايا عمل کرد. او تا آخرين نفس بر بالينش نشسته بود، و همان کسي بود، که علي را از وفات حضرت فاطمه آگاه ساخت.(جلاءالعيون:237) و او بود که همراه با حضرت علي، حضرت فاطمه را غسل دادند، در اينباره كه چه كسي بر حضرت فاطمه نماز جنازه خواند، اختلاف روايت وجود دارد، برخي گفتهاند حضرت علي و برخي ديگر گفتهاند حضرت ابوبكر. مراسم تدفين حضرت فاطمه را حضرت عباس، حضرت علي و حضرت فضل رضياللهعنهم بر عهده داشتند.(المنتظمفيتاريخالامم والملوک؛4/96،الاصابة فيتمييزالصحابة؛4/368)
پينوشت:
1. تمامى فرزندان رسول خدا صلّىاللهعليهوسلّم بهجز ابراهيم كه مادرش مارية قبطيه و از اهل «حفن» مصر بود ـ و مقوقس پادشاه اسكندريه او را براى آنحضرت هديه فرستاده بودـ از خديجة بهدنيا آمدند. در اينکه فاطمه کوچکترين دختر پيامبر ميباشد اندکي اختلاف است؛ گفتهاند او و کلثوم کوچکترين دختران پيامبر بودهاند و در اينکه کداميک کوچکتر است در نهاية الارب في فنون الادب آمده: قال أبو عمر بن عبد البر: كانت فاطمة هى و أختها أمّ كلثوم أصغر بنات رسول الله صلّى الله عليه وسلّم، واختلف فى الصّغرى منهما. اما ذهبي در سيراعلام النبلاء وي را کوچکترين دختران حضرت معرفي ميکند: وَكَانَتْ أَصْغَرَ مِنْ زَيْنَبَ زَوْجَةِ أَبِي العَاصِ بنِ الرَّبِيْعِ وَمِنْ رُقَيَّةَ زَوْجَةِ عُثْمَانَ بنِ عَفَّانَ. ميگويد: پنج سال قبل از بعثت، درست زماني كه تعمير خانة كعبه در دست انجام بود، متولد شده است. علامه ذهبي اندکي قبل از بعثت عنوان ميکند.(سيراعلام النبلاء:2/119).
2. عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا، قَالَتْ: أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مَشْيُ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.
3. «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»؛ شايد كه تو از آنكه [مردم] مؤمن نمىشوند، خود را به نابودى مىكشانى.(شعراء:3)
4. برخي اين صحابي را علي معرفي ميکنند و برخي همچون ابنهشام عباس را معرفي ميکنند.(فتحالباري:8/11)، السيرةالنبوية ابنهشام:4/58ـ59)
5. برخي سن ازدواج فاطمه را 9 سال ذكر كردهاند. الكافي: 8/340/536، مختصر بصائر الدرجات:130، إعلام الوري:1/290.
6. شيخ محمّدباقر مجلسي در اينباره ميگويد: شيخ طوسي با سند معتبر از اميرالمؤمنين روايت كرده است كه نزد من آمدند ابوبكر و عمر، گفتند: چرا بهنزد حضرت رسول اكرم (صلّياللهعليهوسلم) نميروي كه فاطمه را خواستگاري نمايي؟ من رفتم بهخدمت آنحضرت، چون نظر مباركش به من افتاد، خندان شد و فرمود: براي چه آمدهاي، ابوالحسن! حاجت خود را بيان كن. پس من بهخدمت آنحضرت (صلّياللهعليهوسلّم) گفتم : «يا رسول الله! استدعا مينمايم كه فاطمه را به من تزويج كني». (مجلسي، ملا محمّدباقر؛ جلاءالعيون:113، فصل پنجم در بيان تزويج اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه، تهران: مؤسسه انتشارات قم)
7. برخي گفتهاند حضرت علي شترش را فروخت.(الطبقات الکبري جلد8)
8. امکلثوم راوي حديث مادرش فاطمه است. وي پس از وفات مادر با حضرت عمر ابنخطاب ازدواج نمود و صاحب دو فرزند بهنام زيد و رقيه شد.(طبري، محمّدبنجرير؛ تاريخ سبري، ترجمة ابوالقاسم پاينده؛5/2035، تهران: انتشارات اساطير، 1368 هـ.ش. دمشقي، اسماعيلبن کثير؛ البداية و النهاية؛ 7/157، دمشق: دار احياء التراث العربي، 1408هـ.ق 1988م. ابنجوزي، عبدالرحمانبن علي؛ المنتظم في تاريخ الأمم و الملوک؛4/131، بيروت: دارالکتبالعلمية، 1412هـ.ق1992م. ابنالاثير الجزري، عليبن ابيالکرم؛ الکامل في التاريخ؛2/450، بيروت: دارالکتبالعلمية، 1407هـ.ق1987م. عسقلاني، احمدبن حجر؛ الاصابة في تمييز الصحابة؛2/468، بيروت: دارالکتبالعربي، يعقوبي، احمدبن ابييعقوب؛ تاريخ يعقوبي؛1/19ـ20، متوفي 284هـ.ق.
9. در بعضي از روايات تاريخي آمده که علي از فاطمه پسري داشت به نام محسن که در کودکي در مدينه درگذشت، ولي اين روايت در کتب اهلسنّت بهصورت روايت ضعيف ذکر شده است.(صهرين، عبدالرحيم خطيب)
10. قاطبة اهلسنّت معتقدند که حضرت فاطمه وفات نموده است. خبر از وفات فاطمه [توفي] متفقعليه ميان بخاري و مسلم است و در کتب برادران شيعه نيز آمده است.
11. در مورد سن وفات فاطمه اندکي اختلاف است، برخي گفتهاند24ـ 25و بيشتر29 ذكر كردهاند.(سيراعلامالنبلاء امام ذهبي)
12. اسماء دختر عميسبن معدبن تيم از قريش است که حضرت ابوبکر (رض) در مدينه با او ازدواج کرد. اسماء پيش از ورود پيامبر به خانة ارقم در مکه اسلام آورد و بيعت کرد و با همسرش جعفربن ابيطالب به حبشه مهاجرت نمود. در ايام فتح خيبر، از حبشه به مدينه بازگشت و پس از شهادت همسرش جعفر در نبرد موته با ابوبکر ازدواج کرد که از او محمّدبن ابيبکر را زاد که از زهاد قريش و عامل بر مصر شد. پس از (وفات) ابوبکر، اسماء به همسري علي (ع) درآمد و از او نيز داراي پسراني به نام يحيي و عون شد.(ابنسعد: 8/280-285، دايرةالمعارفبزرگ اسلامي: 5/238)
منابع:
1. ابنهشام،السيرةالنبوية:2/150،استيعاب:3/1098.
2. ابنالاثير الجزري، عليبن ابيالکرم؛ اسد الغابة في معرفة الصحابة؛7/221، بيرت: دارالکتبالعلمية،1415هـ.ق1994م.
3. ابنجوزي، عبدالرحمنبن علي؛ المنتظم في تاريخ الامم والملوک؛4/96، بيروت: دارالکتب العلمية،1421هـ.ق1992م.
4. اصبهاني، ابونعيم احمد ابنعبدالله ؛ حليةالاولياء؛ 2/42، بيروت: دارالکتابالعربي،1407هـ.ق 1987م.
5. ابنسعد، محمّدبن سعدبن منيع؛ الطبقاتالكبرى.
6. الأمالي:1/39، مناقب ابن شهر آشوب:2/20.
7. خرمشاهی، بهاءالدین و انصاری، مسعود؛ پيام پيامبر؛ چاپ اول، تهران: انتشارات جامی،1376.
8. ذهبي، شمسالدين محمّدبن احمد؛ سيراعلامالنبلاء؛ بيروت: مؤسسةالرسالة، 1414هـ.ق 1992م. معاني الأخبار:206، الاحتجاج:1/212 /38، الاختصاص:185.
9. عسقلاني، احمدبن حجر؛ الاصابةفيتمييزالصحابة؛ بيروت: دارالکتبالعربي.
10. مجلسي، ملا محمّدباقر؛ جلاءالعيون؛ جلاءالعيون:1/176.
11. هلالي، سليمبن قيس؛ اسرار آل محمّد؛ تحقيق محمّدباقر زنجانیخوئینی؛ قم: نشرالهادی، .ش۱۳۷۳ق.ه۱۴۱۵
12. اليماني، محمّد عبده، إنها فاطمة الزهرا؛ ص28، دمشق: المنار، 1418 هـ 1998 م.
رقيه نعمتي ـ عبدالله پاسالاري
منبع : ندای اسلام