شاید بتوان گفت که بسیاری از ناهنجاری‌های جامعه، نشأت گرفته از این است که انسان به آنچه هست، راضی نیست. او، اگر مالش کمتر است، حسرت زندگی مرفّهِ سرمایه‌داران را می‌خورد و در آتش حسرت می‌سوزد، او، اگر پست و مقامی ندارد، به انسان‌های صاحب پست و مقام رشک می‌برد و از زمین و زمان […]

شاید بتوان گفت که بسیاری از ناهنجاری‌های جامعه، نشأت گرفته از این است که انسان به آنچه هست، راضی نیست. او، اگر مالش کمتر است، حسرت زندگی مرفّهِ سرمایه‌داران را می‌خورد و در آتش حسرت می‌سوزد، او، اگر پست و مقامی ندارد، به انسان‌های صاحب پست و مقام رشک می‌برد و از زمین و زمان شاکی است. او، همواره باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه می‌کند و در حسرت زندگی نداشته دیگران است.

مدتی پیش به همراهی عده‌ای از دوستان، خدمت آقای «غلامعلی تیموری» معروف به «بسمل باخرزی»، پیرمرد شاعرپیشه باخرز و صاحب کتاب شعر «بسمل در مسیل عشق» رسیده بودیم، آنها که با این پیرمرد، حشر و نشری دارند ـ که صد البته کم هم نیستند ـ از اخلاق زیبا و منش بزرگوارانه ایشان بهره‌ها برده و می‌برند.

راقم سطور به رسم رفاقت و اردات هر از چند گاهی، لحظاتی در کلبه‌ی دوریشی ایشان حضور یافته با این پیرمردِ اهل دل هم‌کلام می‌شوم.

القصه، در آخرین ملاقاتم با ایشان، نکته‌های زیادی از دانش پیرمرد نصیبم شد که شاید یکی از نکات را بتوان به عنوان شاه‌بیت قصیده‌ی مفصل سخنانش دانست.

می‌گفت: من همواره خدا را شکر می‌کنم که «خودم» هستم.

براستی چه سخن عمیقی است این سخن، اینکه انسان در حسرت جاه و مال و منال دیگران بسر نبرد و از اینکه «خودش» هست نه تنها راضی باشه، بلکه این را لطف و نعمت خدا بداند، اگر چه در فقر به سر می‌برد و اگر چه خانه‌ای گلی دارد و صاحب پست و مقام هم نیست.

شاید بتوان گفت که بسیاری از ناهنجاری‌های جامعه، نشأت گرفته از این است که انسان به آنچه هست، راضی نیست. او، اگر مالش کمتر است، حسرت زندگی مرفّهِ سرمایه‌داران را می‌خورد و در آتش حسرت می‌سوزد، او، اگر پست و مقامی ندارد، به انسان‌های صاحب پست و مقام رشک می‌برد و از زمین و زمان شاکی است. او، همواره باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه می‌کند و در حسرت زندگی نداشته دیگران است.

چه زیباست انسان هر که هست و در هر موقعیت، جغرافیا، وضعیت و… زندگی می‌کند، به اینکه خودش هست راضی باشد و از خودش بودن لذت ببرد، قطعا نگاهی اینچنینی به زندگی، زیستن را زیبا و پر از امید، نشاط و سرزندگی می‌کند.

 

حسین سلیمان‌پور