«خلافت خلفاي راشدين اصليست از اصول دين(1) تا وقتي كه [مسلمانان] اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئلهاي از مسائل شريعت محكم نشود.» (امام شاهوليالله محدّثدهلوي) «نبوّت، خلافت الهي است و خلافت راشده، خلافت نبوي.» «دورة كوتاه خلافت راشده براي تمام ادوار و مراحل آيندة زندگي اسلامي، سرمشق و الگو است، و براي هر يك […]
«خلافت خلفاي راشدين اصليست از اصول دين(1) تا وقتي كه [مسلمانان] اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئلهاي از مسائل شريعت محكم نشود.» (امام شاهوليالله محدّثدهلوي)
«نبوّت، خلافت الهي است و خلافت راشده، خلافت نبوي.» «دورة كوتاه خلافت راشده براي تمام ادوار و مراحل آيندة زندگي اسلامي، سرمشق و الگو است، و براي هر يك از دورهها و اتفاقات ناگزيري كه در پيش داريم، در آن راهنمايي وجود دارد.» (علامه سيّد ابوالحسن ندوي)
درآمد سخن
اصل «خلافت راشده» بر بنياد قرآن و حديث استوار است و براي دست يافتن به درك درست و دقيقي از آن، بايد در آيات و احاديث ذيل تأمّل كرد:
ـ آية اكمال دين: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام ديناً»[مائده: 3]؛ امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمت خويش را بر شما تمام نمودم و اسلام را [به عنوان] دين [براي هميشه] براي شما پسنديدم.
ـ آية ختم نبوّت: «ما كان محمّد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكلّ شيء عليماً»[احزاب: 40]؛ محمّد ـ صلّياللهعليهوسلّم ـ پدر هيچ كس از مردان شما نيست، بلكه رسول خدا و خاتم پيامبران است و خداوند به همه چيز داناست.
ـ آية استخلاف و تمكين دين: «وعد الله الّذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكننّ لهم دينهم الّذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لايشركون بي شيئاً و من كفر بعد ذالك فأولئك هم الفاسقون»[سورة نور: 55]؛ وعدة خداست با كساني از شما كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته كردند، كه بيشك ايشان را در زمين خليفه سازد، چنانكه كساني را كه پيش از آنان بودند خليفه ساخت. و [آن] دينشان را كه برايشان پسنديده است برايشان استوار دارد و برايشان پس از بيمشان ايمني جايگزين كند. [چرا كه] مرا پرستش ميكنند و چيزي را با من شريك نميسازند. و كساني كه پس از اين ناسپاسي كنند، اينانند كه فاسقند.
ـ حديث خلافت نبوّت و مدت آن: «خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم يؤتي الله الملك ـ أو ملكه ـ من يشاء»[سنن أبيداود: 4646]؛ خلافت نبوّت سي سال است، پس از آن خداوند پادشاهي را به هر كس بخواهد ميدهد. «الخلافة في أمّتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذالك»[سنن ترمذي: 2226]؛ خلافت در امّت من سي سال است، پس از آن پادشاهي است.
ـ حديث حجّيت سنّت نبوي و سنّت خلفاي راشدين: «عليكم بسنّتي و سنّة الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي»[سنن أبيداود: 7064 ؛ سنن ترمذي: 8762]؛ به سنّت من و سنّت خلفاي راشدين هدايتيافتة بعد من چنگ بزنيد.
نعمت خلافت راشده
پس از نعمت عظيم رسالت پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم و اكمال دين و ختم نبوّت، بزرگترين نعمتي كه امّت اسلامي از وجود آن بهرهمند شد، نعمت استخلاف و تمكين دين در قالب «خلافت راشده» بود كه در يك دورة تاريخي سيساله رخ نمود. اين دوره اگرچه بهظاهر كوتاه بود، امّا از حيث اهميت و تأثيرگذاري در بقا و جاودانگي دين اسلام و امّت اسلامي، و در سرنوشت جهان پس از ختم نبوّت و پيامبري، نقشي حياتي و تاريخساز داشت. در اين دوران پرافتخار با همّت و فراست ايماني و اقدامات پيامبرگونه و مردافكن نسل اوّل شاگردان مكتب نبوّت، ارمغانهاي رسالت محمّدي جهاني شد؛ پايههاي دين تثبيت گرديد؛ قرآن به عنوان منبع نخست و جاويدان دين اسلام از تحريف مصون ماند، در مصحفها ثبت و ضبط گرديد و انتشار جهاني يافت؛ سنّت و حديث به عنوان دوّمين و باارزشترين گنجينة روايي ديني در كلّ تاريخ اديان، رونق محافل علمي و آموزشي جهان اسلام گرديد، سينه به سينه منتقل شد و مبناي قانونگذاري و فقه و اجتهاد قرار گرفت؛ علم فقه راهش را پيدا كرد، و اصل راهگشاي «اجماع» بنيان يافت تا در مسائل مجتهدفيه و اختلافي راهبرونرفتي براي امّت اسلامي باشد؛ علم «تزكيه و احسان» (كه در قرون بعدي به تصوّف و سلوك نامبُردار شد)، مراتب علم حكمت، وجوه اخلاق فاضله و اخلاق رذيله، و علم تدبير منزل و سياست مُدُن (نحوة ادارة جامعه و مسائل مربوط به آن) نيز در اين دوره نمودي بايسته و شايسته يافت.
ارمغانهاي نبوي و خلافت راشده
دوران بيستوسه سالة رسالت و نبوّت پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم و سي سال دوران خلافت راشده، به عنوان يك فراز نوراني و پرافتخار در كلّ تاريخ بشر و خصوصاً تاريخ اديان، از جايگاهي كاملاً استثنايي، و بدون شك و اغراق، بينظير برخوردار است. اين هنر ملكوتي و اعجازآميز پيامبر خاتم صلّياللهعليهوسلّم بود كه از همة ظرفيتها، تجربهها و توانمنديهاي جامعة بشري براي رساندن پيام دين اسلام و شريعت محمّدي استفاده كرد و همه چيز را به خدمت گرفت تا مسير تاريخ و سرنوشت انسان را با هنرمندي تمام اصلاح كند و تغيير اساسي دهد، و از لبة پرتگاه سقوط و از خودكشي دستجمعي نجات دهد و به شاهراه هدايت و كاميابي و پيشرفت و افتخار رهنمون گردد.
پس از عروج ملكوتي سرور عالميان و امام انبيا صلّياللهعليهوسلّم، شاگرداني كه ايشان تربيت كرده بود، معادن انسانياي كه ايشان كشف و استخراج كرده و در قالبهاي الهي ريخته و امّتي تمامعيار و الگو و نمونه ساخته بود، با تمام توان و ظرفيت در اين شاهراه فراخ و نوراني با سرعتي مطمئن و حسابشده پيش رفتند؛ آتشهاي فتنه و ارتداد را فرونشاندند؛ كاخهاي جور و استبداد فارس و روم را درهم شكستند و ملّتهاي جانبهلب را از ظلم و تحقير مستبّدان مغرور و متكبّر و پرستش الهههاي باطل رهايي بخشيدند، و با پيام زندگيساز دين اسلام و شريعت محمّدي آشنا كردند.
نيم قرن تلاش و جانفشاني پيامبر خاتم و ياران جانثارش، با جان اين عالم و با وجدانهاي بيدار و دلهاي جوياي حقيقت آن كرد كه خدا داند و در وصف نگنجد؛ جامعة بشري به بلوغ فكري رسيد و با عالم ملكوت از طريق «تلاوت قرآن» و «اقامة نماز» و «دعا» ارتباطي بيواسطه يافت و خدا را از رگ بناگوش به خود نزديكتر ديد و با همة راههاي تقرّب به ذات عظيم و پرمهرش آشنا گرديد. بر روي زمين وجود مسعود و جسم اطهر نبي رحمت صلّياللهعليهوسلّم و سرزمين حرمين شريفين ـ زادهما الله عزّاً و شرفاً ـ مهبط و مصدر فيض و رحمتهاي بيپايان الهي قرار گرفت و تا قيام قيامت در اين عالم جاري و ساري گشت. نعمت ختم نبوّت و پس از آن خلافت راشده چنان عظمت، شعاع و جاودانگي يافتند كه خورشيد عالمتاب و ماه روشنيبخش در مقابل آنها فروماندند.
خلافت راشده يك نظام ديني و سياسي تمامعيار
خلافت راشده يك نظام ديني و سياسي تمامعيار بود كه در رأس اين نظام، خلفاي راشدين به نيابت از پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم مسئوليت نهاد دين و نهاد حكومت را توأمان در اختيار داشتند، و همة شاگردان مكتب نبوت از جمله اهلبيت آنحضرت و تمام صحابه و ياران ايشان از كارگزاران و از اعوانوانصار مخلص اين نظام بودند.
در رأس خلفاي راشدين، خليفة اوّل و به تعبير علامه اقبال لاهوري «ثاني اسلام و غار و بدر و قبر» پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم، حضرت ابوبكر صدّيق رضياللهعنه، قرار داشت. ابوبكري كه با شنيدن خبر ارتداد برخي قبايل از اسلام و انكار فرضيت زكات توسّط گروهي ديگر، پيامبرگونه بانگ برآورد: «أ ينقص الدين و أنا حيّ (آيا ممكن است در پيكر دين نقصي پديدار شود و من ابوبكر زنده باشم)»، و به مدد توفيقات الهي و جانفشاني دليرمردان عرصة جهاد و شهادت مكتب نبوي كه پس از وفات پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم خود را ياران و سربازان مخلص خليفة آنحضرت عنوان كردند، پيروزمندانه بر ارتدادها و توطئهها فائق آمد و نه تنها اجازه نداد شيرازة دين و امّت اسلامي ازهم گسيخته شود، بلكه با برنامههايي دقيق و حسابشده زمينه را براي اقدامات اساسي خلفاي بعدي فراهم كرد.
دو وجه خلافت
خلافت نبوّت يك باطن و مغز داشت و يك ظاهر و قشر؛ امام شاهوليالله محدّثدهلوي از اين دو وجه به «خلافت باطني» و «خلافت ظاهري» تعبير ميكند. دين و شريعت، باطن و مغز بود و حكومت و دولت، ظاهر و قشر، و خلافت راشده واجد و جامع هر دو وجه بود.
وجه باطني و اصلي خلافت، پاسداري از حقيقت متعالي اسلام و گوهر دين و قيام به ابلاغ آن و كنار زدن موانع از سر راه انتشار آن بود كه خلفاي راشدين به بهترين نحو ممكن از عهدة آن برآمدند. آنان در حسّاسترين و سرنوشتسازترين برهه در تاريخ دين اسلام، يعني پس از عروج ملكوتي و درگذشت خاتم پيامبران و آخرين منجي عالم بشريت، جانانه از ساحت دين دفاع و از گوهر آن پاسداري كردند و اجازه ندادند خوابهاي دشمنان و معاندان دين اسلام تحقّق يابد، آناني كه منتظر بودند با وفات آنحضرت صلّياللهعليهوسلّم اين دين نيز همچون اديان ديگر به بيراهه و انحراف كشيده شود و با تحريف كتاب آسماني (قرآن كريم) و سخنان و سيرت پيامبرش (احاديث و سيرت نبوي)، حقيقت آن مسخ گردد؛ سرنوشتي كه رسالتهاي توحيدي پيامبران پيشين و خصوصاً انبياي بنياسرائيل حضرت موسي و حضرت عيسي عليهماالسلام با آن مواجه شد.
سخن امام شاهوليالله محدّثدهلوي كه «خلافت خلفاي راشدين اصليست از اصول دين تا وقتي كه [مسلمانان] اين اصل را محكم نگيرند هيچ مسئلهاي از مسائل شريعت محكم نشود.» ناظر به همين وجه باطني خلافت راشده است، چنانكه در ادامه اين مطلب ميفرمايد: «زيرا اكثر احكامي كه در قرآن عظيم ذكر شده، مجمل است و بدون تفسير سلف صالح به حل آن نتوان رسيد … و تطبيق احاديث متعارضه بدون سعي اين بزرگواران صورت نگيرد، و همچنين جميع فنون دينيه مثل علم قرائت و تفسير، عقايد و علم سلوك به غير آثار اين بزرگواران متأصّل نشود و قدوة سلف در اين امور به خلفاي راشدين است و تمسّك ايشان به ازيال خلفا. جمع قرآن و معرفت قرائت متواتره از شاذّه مبتني بر سعي خلفا است، و قضايا و حدود و احكام فقه و غير آن همه مترتّب بر تحقيق ايشان. هر كه در شكستن اين اصل سعي ميكند بهحقيقت هدم جميع فنون دينيه ميخواهد.»[إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: 1/1] علامه سيّد ابوالحسن علي حسني ندوي نيز ميفرمايد: «خلافت راشده نه بر وسعت و پهناوري مملكت اسلامي اطلاق ميشود و نه بر كثرت فتوحات و پيروزيهاي پيدرپي در ميدان كشورگشايي؛ بلكه خلافت راشده عبارت است از نيابت كامل از طرز تفكّر و خطمشي خاتم پيامبران صلّياللهعليهوسلّم، و بر اين اساس خلافت خلفاي راشدين نمونة كامل خلافت راشده بود، زيرا نمايندگي كامل طرز تفكّر و خطمشي نبوي را برعهده داشت.»[المرتضي: 352]
امّا وجه ظاهري خلافت راشده كه بر مبناي اصولي چون حاكميت الله، شورا، مشروعيت مردمي و قانونگذاري در چارچوب كتابالله و سنّت رسولالله و اجماع استوار بود، تجربة منحصربهفردي در تاريخ سياسي جهان بوده و از برجستهترين مدلهاي حكومتي و زمامداري در تاريخ بشر است، چنانكه به تعبير يكي از صاحبنظران معاصر ميتوان از آن به عنوان مدل سياسي «امّتـ حكومت» ياد كرد.(2) مدينة فاضله و آرمانشهري كه فيلسوفان و عدالتخواهان جهان در حسرت آن بودند، در اين دوره صورتي عملي و اجرايي يافت. زمام قدرت در دست كساني قرار گرفت كه به ظاهر با مردم عادي تفاوتي نداشتند و از هيچ برترياي نسبت به آنان برخوردار نبودند و بر خاك مينشستند، امّا مجري شريعت و قانون، پاسدار حق و عدالت، و ياور مظلومان بودند و خواب را از چشم ظالمان و مستكبران جهان ربودند.
پيامهاي خلافت راشده
بنا بر آنچه گفته شد، خلافت راشده اساسيترين و تأثيرگذارترين حلقة وصل بين نسلهاي بعدي امّت اسلامي با نبي رحمت، خاتم پيامبران، حضرت محمّد مصطفي صلّياللهعليهوسلّم است، و جز از طريق اين حلقة وصل، هيچ پيوندي نميتوان بين خود و پيامبر اسلام و كتاب و سنّت و حقيقت دين برقرار كرد و مدّعي راهيابي بود.
هدف از طرح اين بحث، يادآوري اين نكته است كه امّت اسلامي در هر مقطع تاريخي و در هر شرايطي نيازمند تأمّل دقيق و تدبّر عميق در دوران خلافت راشده است. به باور نگارنده تجربة خلافت راشده تكرارپذير نيست، امّا هموار و در همة ابعادش چراغ راه و الهامبخش امّت اسلامي، خصوصاً مصلحان، مجدّدان، مجاهدان، انديشمندان، فقيهان، مجتهدين، محدثين، مفسرين و همچنين بسياري از فعّالان سياسي، دولتمردان و حكمرانان مسلمان بوده و خواهد بود.
نكتة ديگر اينكه، آنچه براي مسلمانان قرون بعد از دوران خلافت راشده تا به امروز و تا قيام قيامت اهميت بنيادي داشته و دارد، اين سؤال است: خلفاي راشدين كه ميراث عظيم «دين اسلام» را از خاتم پيامبران صلّياللهعليهوسلّم تحويل گرفتند، آيا آن را در تلاطم طوفانهاي سهمگيني كه پس از عروج ملكوتي آنحضرت صلّياللهعليهوسلّم وزيدن گرفت، تاموتمام حفاظت كرده و به بهترين شكل ممكن به دست نسلهاي بعدي امّت اسلامي رساندند؟ پاسخ اين سؤال به گواهي تاريخ و دينشناسان منصف «آري» است. بنابراين، طرح اين بحث كه شكل خلافت پس از پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم به نحو ديگري بايد رقم ميخورد، بحثي بيمورد و انحرافيست و امروزه ديگر موضوعيت ندارد؛ زيرا هم ما را از پيام حقيقي دين و نقش جهاني و جاودانة آن دور ميكند و موجب تنش و اختلاف در بين امّت اسلامي ميشود، و هم دور از خرد و انصاف است كه ما اوّلين، بهترين و بزرگترين شاگردان مكتب نبوّت و خاتم پيامبران صلّياللهعليهوسلّم را افرادي جاهطلب معرفي و گمان كنيم كه آنان نيز همچون دولتمردان و فعالان سياسي و حزبي عصر حاضر، صرفاً مترصد فرصت به دست گرفتن قدرت و حكومت با هر ترفندي بودند و حاضر بودند حقيقت دين پايمال شود و مستحقّان و شايستگاني طرد و حذف شوند تا كساني بهناحق از نردبان قدرت بالا روند و پس از آن اين نردبان را درهم بشكنند تا كسان ديگري هوس بالا رفتن از آن را در ذهن خود نپرورانند؛ حاشاوكلا از چنين سوءظن و پندار ناشايستي. پروراندن چنين سوءظني در ذهن و تبليغ آن در سطح افكار عمومي، نه تنها روح و روان صاحبش را دچار تناقض و تضاد ميكند، بلكه اين ذهنيت را نيز در افكار عمومي مردم جهان ايجاد ميكند كه پيامبر اسلام حضرت محمّد صلّياللهعليهوسلّم در انجام رسالت الهياش و تلاشش براي تربيت اوّلين هستة اين امّت، كه بين ايشان و نسلهاي بعدي واسطه بودند، چندان موفق نبود؛ موضوعي كه همواره دستآويز بدخواهان دين اسلام، خصوصاً مستشرقان و خاورشناسان معاند قرار گرفته است؛ درحاليكه به تعبير انديشمند برجستة معاصر علامه محمّدتقي عثماني «قاطبة امّت اسلامي همواره باور داشتهاند كه پس از انبياي كرام عليهمالسلام، چشم آسمان و زمين به انسانهايي مقدّستر و وارستهتر از صحابة كرام رضواناللهعليهمأجمعين نيفتاده است. تكتك رهروان حقيقتجو و صادق اين قافلة مقدّس، از چنان صفات و ويژگيهايي برخوردار بودند كه تاريخ انساني از ارائة نظير آن عاجز است و اگر كسي از آنها دچار لغزشي شده است، مسلّماً مورد عفو الله تعالي قرار گرفته و خداوند رضايتش را از همة آنان در قرآن اعلان كرده است.»(3) بنابراين مردم قرون بعدي در جايگاهي نيستند كه در مورد عملكرد صحابه و ياران پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم قضاوت كنند، يا اينكه بخواهند خود را با آنان و آنان را با خود و زمانة خود قياس كنند؛ چه نسبت خاك را با عالَم پاك.
بعثت پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم در مقطعي از تاريخ جهان ظهور يافت كه امپراتوريهاي موروثي و سلطنتي در شرق و غرب عالم حكمفرما بود، تودهها همچون بردگان در خدمت طبقة حاكم بودند و مال و جان و ناموسشان بازيچة آنان بود. حال، گذشته از اقتضائات ديني، از حيث عقلاني و منطقي هم شايسته نبود كه بلافاصله پس از پيامبر اسلام صلّياللهعليهوسلّم نظامي موروثي شكل بگيرد و در يك خاندان امتداد يابد، چنانكه تقدير الهي نيز اجازه نداد در دوران خلافت راشده چنين اتّفاقي بيفتد؛ به تعبير علامه سيّد ابوالحسن ندوي اين نيز يكي از مصاديق آية «ذالك تقدير العزيز العليم»[يس: 38] بود.
امّا آنچه پس از سي سال و با پايان دوران طلايي خلافت راشده رخ داد و خلافت به ملوكيت و پادشاهي، كه شكل رايج و پذيرفته شدة مدل حكومت در دنياي آن روز بود، تغيير يافت، حسابش از خلافت راشده جداست، و آن خود آغاز فصل متفاوتي در حيات سياسي مسلمانان بود؛ به تعبير ديگر ميتوان گفت كه با اين اتّفاق، خلافت باطني (نهاد دين) از خلافت ظاهري (نهاد دولت) استقلال يافت تا دين و ديانت پس از تمكين و تثبيت، از آسيبهاي دنياي پر التهاب و پر فرازوفرود سياست و قدرتطلبي در امان بماند؛ چنانكه از آن پس اين طبقات مختلف علماي امّت بودند كه مسئوليت حفاظت از كيان و گوهر دين و قيام به تبليغ و انتشار آن را برعهده گرفتند و در اين راه با پايمردي ناملايمات و سختيها را تحمّل كردند، و در كنار آن، هيچگاه از عدالتخواهي و ظلمستيزي و ارشاد دولتمردان و حاكمان دست برنداشتند و در اين راه از شلاق خوردن، تبعيد شدن، زندان رفتن و حتّي كشتهشدن هراس نداشتند. بر اثر همين مجاهدتها و روشنگريهاي علما و مجدّدين امّت، كم نبودند حكمرانان و دولتهايي كه خدمات شاياني به دين و فرهنگ و تمدن اسلامي كردند و با گسترش قلمرو جهان اسلام، سرزمينها و ملّتهاي جديدي را با دعوت اسلام آشنا كردند و قرنها در مقابل تهاجمهاي غربي و شرقي ايستادگي كرده و مركزيت سياسي جهان اسلام را حفظ كردند.
منطق دين اسلام حكم ميكند كه سياست و قدرت در خدمت دين و ديانت و در خدمت خلق خدا (جمهور مردم) باشد، نه اينكه دين در خدمت قدرت و دنبالهرو سياست باشد؛ به تعبير ديگر، بايد سياست، ديني و اخلاقي و بر پاية عدالت و حفظ كرامت انساني باشد، نه اينكه دين سياسي شود و بازيچه و نردبان قدرتطلبان قرار گيرد. خلافت راشده از منظر سياسي بر چنين منطقي استوار بود و پيام آن در بعد سياسي نه تنها براي مسلمانان بلكه براي تمام مردم جهان اين است كه مردم حق دارند در امر دنياي خود، سرنوشتشان را خودشان رقم بزنند و تسليم استبداد و استعمار نشوند، همچنين منتظر يك حاكم و متوليامر منتصب و آسماني نباشند؛ زيرا با ختم نبوّت و پيامبري، ديگر هيچ كسي مأموريتي انتصابي و آسماني نمييابد و حجّت اهل آسمان بر اهل زمين تمام شده است و راه سعادت و شقاوت در امر دين و دنيا براي همگان واضح و روشن شده است.
سخن آخر اينكه، فيضيافتگان آبشخور حقيقت و انصاف، از جايگاه «خلافت راشده» در دين اسلام و تاريخ امّت اسلامي آگاه و همواره خود را رهين منّت آن دوران طلايي و آن نسل پرافتخار ميدانند و بر روان آنان درود ميفرستند و از خداي سبحان براي خود و آنان رضايت و رضوان ميطلبند، و دعايشان اين است: «ربّنا اغفر لنا و لإخواننا الذين سبقونا بالإيمان و لاتجعل في قلوبنا غلاً للذين آمنوا ربّنا إنّك رءوف رحيم»[حشر: 10]؛ پروردگارا! ما را و آن برادرانمان را كه در ايمان آوردن از ما پيشي گرفتند، بيامرز! و در دلهاي ما هيچ كينهاي در حقّ كساني كه ايمان آوردهاند، قرار مده. پروردگارا تويي كه بخشندة مهرباني.
مولوی ثناء الله شهنواز/ مجله ندای اسلام/ ش 41
منابع:
- أبيداود، سليمان بن أشعث؛ سنن أبيداود؛ الطبعة الأولي، بيروت: دارالكتب العلميه، 1422هـ./ 2001م.
- ترمذي، ابوعيسي محمّد بن عيسي؛ سنن الترمذي؛ بيروت: دارالمعرفه، 1423هـ./ 2002م.
- محدّثدهلوي، شاهوليالله؛ إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: پيشاور: مكتبة فاروقيه، [بيتا].
- ندوي، سيّد ابوالحسن علي؛ المرتضي؛ چاپ اوّل، زاهدان: فاروق اعظم، 1385.
پينوشتها:
- در اينجا معناي عام و تفصيلي اصول دين مراد است نه معناي خاص و اجمالي آن كه عبارتاند از «توحيد»، «نبوّت» و «معاد». در معناي عام و تفصيلي اصول دين، خلافت راشده در ذيل اصل نبوّت قرار ميگيرد چنانكه علامه سيّد ابوالحسن ندوي مينويسد: «نبوّت، خلافت الهي است و خلافت راشده، خلافت نبوي».
- آقاجري، هاشم؛ «سازگاري دين و دموكراسي»، روزنامة اعتماد؛ سال ششم، شمارة 1593 (پنجشنبه 27 ديماه 1386)، ص 5.
- عثماني، محمّدتقي؛ حضرت معاويه اور حقايق تاريخي؛ كراچي: ادارة المعارف، 1411هـ./ 1990م.