خندۀ متوسط و معتدل، دارويي براي غمها و مرهمي براي ناراحتيها است. چنين خنده اي در شاد کردن روح و قلب، قدرت عجيبي دارد ؛ چنانچه ابودرداء – رضي الله عنه – مي گويد: من مي خندم تا دلم شاد گردد. پيامبر – صلى الله عليه وسلم – گاهي چنان مي خنديد که دندانهاي آسياب […]

خندۀ متوسط و معتدل، دارويي براي غمها و مرهمي براي ناراحتيها است. چنين خنده اي در شاد کردن روح و قلب، قدرت عجيبي دارد ؛ چنانچه ابودرداء – رضي الله عنه – مي گويد: من مي خندم تا دلم شاد گردد. پيامبر – صلى الله عليه وسلم – گاهي چنان مي خنديد که دندانهاي آسياب ايشان ديده مي شد. {فَضَحِكَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُه} (بخاری۴۴۳۷) خنديدن کساني که بيماري انسان و درمان آن را مي دانند، اينگونه است.

 

خنديدن، قله آرامش و راحتي است، اما خنديدني که بيش از حد نباشد! در حديث آمده است که: “زياد نخنديد؛ چون خندۀ زياد، دل را مي ميراند”. بلکه نه زياد و نه کم، به صورت ميانه؛ چنانکه در حديث آمده است: “لبخند زدن در برابر برادرت صدقه ايست”.

{ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا (نمل/۱۹)} “از گفته اش تبسم کرد”.

اما از خنديدن براي تمسخر و استهزا بايد پرهيز کرد!. { فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ (زخرف۴۷) } “وقتي او با آيات ما نزد آنها آمد، ناگهان شروع به خنديدن به او کردند”.

يکي از نعمتهايي که به اهل بهشت داده مي شود، خنده است: { فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (مطففین۳۴) } “در روز قيامت مؤمنان به کافران مي خندند”.

عربها، کسي را که همواره لبخند بر لبانش نقش مي بست، مي ستودند و اين را دليل بزرگواري، سخاوت و کرامت مي دانستند. ضحوک السن يطرب للعطايا … و يفرح ان تعرض بالسؤال

آنهايي که همواره لبخند بر لبانشان نقش بسته است، هنگام عطا و بخشش به مردم، شادمان مي شوند و اگر از آنها چيزي خواسته شود، خوشحال مي گردند.

در حقيقت، اسلام، در عقايد، عبادات، اخلاق و رفتار بر ميانه روي استوار است. پس نبايد انسان، هميشه ترشروي و اخمو باشد و نيز نبايد خنده هاي بلند و بيهوده سر دهد؛ بلکه متانت و وقار خود را حفظ کند و براي آرامش روحي خود، به اندازۀ معقول و ميانه بخندد. ترشرويي، نشانه ناراحتي دروني و بدمزاجي انسان است: { ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (مدثر۲۲) } “سپس اخم نمود و روي ترش کرد”. در حديث آمده است: (و لو أن تلقي أخاک بوجه طلق) “و خوبي را ناچيز مدان؛ هر چند برادرت را با گشاده رويي دايدار کني”. احمد امين در کتاب (فيض الخاطر) مي گويد: آنهايي که به زندگي لبخند مي زنند، فقط خودشان خوشبخت نيستند؛ بلکه آنها در انجام کارها توانايي بيشتري دارند و بيشتر مي توانند مسئوليت بپذيرند؛ اينها براي رويارويي با سختيها، حل دشواريها و انجام کارهاي بزرگي که به سود خودشان و مردم است، شايسته ترند. اگر به من بگويند: از ثروت فراوان و مقام والا يا از وجود راضي و سرحال، يکي را انتخاب کن، دومي را انتخاب خواهم کرد؛ مال و ثروت وقتي با ناراحتي و ترشرويي همراه باشد، به چه درد مي خورد؟! مقام والا اگر با گرفتگي و تشويش خاطر همراه باشد، چه ارزشي دارد؟! اگر کسي تمام دنيا را داشته باشد، اما طوري گرفته باشد که گويي عزيزي را به خاک سپرده و برگشته است، چه ارزشي دارد

لبخند ظاهري، ارزشي ندارد مگر آنکه برآمده از ناهنجاريهايي باشد که بر طبيعت انسان مي آيد. گلها، خندانند و جنگلها، لبخند مي زنند. درياها، رودبارها، آسمان، ستارگان و پرندگان، همه، لبخند مي زنند و بر لبهاي انسان نيز بطور طبيعي لبخند نقش بسته است؛ {البته در صورتي که چهرۀ خود را عبوس و ترش نگرداند.} بنابراين اگر همیشه ترشرو و عبوس باشد، صداي او با نغمه هاي هماهنگ طبيعت ناهمخواني مي کند و ناسازگار است. از اينرو کسي که خودش را عبوس و ترشرو گرفته، زيبايي را نخواهد ديد و کسي که قلب او آلوده گشته، از مشاهده و درک حقيقت ناتوان است. چون هر انساني، دنيا را از لابلاي عمل، انديشه و انگيزه هايش مي بيند. پس وقتي عملش، درست باشد و از فکر درست و انگيزه هاي پاکي برخوردار باشد، عينکي که با آن دنيا را تماشا مي کند، پاک و روشن است و او، دنيا را همانگونه که آفريده شده، مي بيند. در غير اين صورت شيشه هاي عينکش سياه مي گردد و او، هر چيزي را تار و سياه مي بيند.

منبع: امت آنلاین به نقل از : کتاب غم مخور