ضربۀ بسیار محکم دیگر ـ از طریق یکی دیگر از عناصر اصلی رسانه ـ زمانی زده شد که علم به ابزاری تبدیل شد برای فریب. مخالفان و دشمنان اسلام از علم به عنوان ابزاری نیرومند و تسخیرگر عقلها، سوء استفاده کردند و این گونه اذهان آمادۀ تسخیر مسلمانان را رام خود کردند. گریختن «در […]
ضربۀ بسیار محکم دیگر ـ از طریق یکی دیگر از عناصر اصلی رسانه ـ زمانی زده شد که علم به ابزاری تبدیل شد برای فریب. مخالفان و دشمنان اسلام از علم به عنوان ابزاری نیرومند و تسخیرگر عقلها، سوء استفاده کردند و این گونه اذهان آمادۀ تسخیر مسلمانان را رام خود کردند.
گریختن «در این جا» به معنی «رهاکردن و دورشدن و احساس نفرت داشتن، از هر چیز و کس و موقعیت»، به یک دلیل اصلی برمیگردد: «احساس ضرردیدن از آن چیز و کس و موقعیت و …»
حال سوالی تعجب برانگیز پیش میآید: چرا فردی در مورد اسلام باید احساس کند که برای وی مضر است؟
پاسخ همه جانبهنگر این است که چون اسلام را درست نفهمیده است.
سوال بعدی که به طور منطقی جای باز میکند این است که چه چیز باعث میشود فرد، اسلام را درست درک نکند و ذهنیت بدی درمورد آن پیدا کند؟
پاسخ: درک و فهم نادرست و بد افراد درمورد امری مفید و مثبت، میتواند به دلایل مختلفی شکل بگیرد که این موضوع درمورد اسلام هم صدق میکند:
به نظر بنده بزرگترین و اصلیترین و ریشهایترین دلیل، ضعف در آموزش درست نظری و عملی این برنامه به پیروان آن است. در طول تاریخ ـ به دلایلی که در این مبحث جای گنجایش ندارد ـ نقش آموزش، مخصوصاً در خانه، کم دیده یا نادیده گرفته شده و فرزندان، اسلام را از پدر و مادرشان مانند بقچهای سربسته تحویل گرفتند. در میدان عمل، برنامۀ اسلام تنها در اموری خاص رعایت میشد و میشود و در بسیاری از امور زندگی توجهی به اسلام نمیشد و نمیشود. در این میان نقش افرادی که با لباس و عنوان و ظاهر دینی شناخته میشدند، اما در علم و عمل دچار رخوت شده بودند نیز بسیار تعیینکننده بود و هست.
استفادۀ حداکثری از این موقعیت، توسط استعمارگران افکار
مخالفان اسلام که موقعیت را تاحدودی فراهم کردند و فراهم دیدند، ابتدا این اذهان نابسامان (اذهانی که چیزی از اسلام نفهمیده، اسلام را ناقص فهمیده، در مورد آن دل سرد شده و …) را تا حد توان از فضای دین و تفکر و عمل دین دور کرده و به حاشیه کشاندند. با برنامهریزیای هوشمندانه، عمدۀ مسلمانان را درگیر مشکلات مختلف اقتصادی و سیاسی و … کردند. درهمان حال در میدان عمل و رسانه (هر ابزاری که مفهوم و موضوعی را بتوان با آن منتقل کرد)، چهرهای از اسلام به نمایش گذاشتند که با چهرۀ حقیقی آن بسیار تفاوت داشت. چهرهای کریه که متأسفانه برای اعضای این چهره، نمونههایی عینی به وجود آورده بودند یا میتوانستند به راحتی بیابند.
یکی از شاه راهههای رسانه که به طور خاص باید از آن سخن گفت، ادبیات بوده و هست. درطول تاریخ بشری، سخنی که آمیخته با تخیل و عاطفه باشد دوست داشتنی بوده. درنتیجه کسانی که درپی اصلاح و تغییر تفکرات، نوسازی فرهنگ و حتی تحولات کلان سیاسی و اقتصادی هستند، از این شاهراه به خوبی استفاده میکنند. معاندان با اسلام هم چنین کردند.
ضربۀ بسیار محکم دیگر ـ از طریق یکی دیگر از عناصر اصلی رسانه ـ زمانی زده شد که علم به ابزاری تبدیل شد برای فریب. مخالفان و دشمنان اسلام از علم به عنوان ابزاری نیرومند و تسخیرگر عقلها، سوء استفاده کردند و این گونه اذهان آمادۀ تسخیر مسلمانان را رام خود کردند.
افتادن شکاف و فاصله بین علما و مردم مخصوصاً قشر جوان مشت آهنینی بود که به یک آن، دو هدف را مورد اصابت قرار داد. علما فعالیت خود را به امامت مساجد و تدریسی ساده و به تقلید از سبکهای کهن و بدون تطبیق با زبان روز خلاصه کردند و گویا دونشأن خود میدانستند در میان مردم باشند و با مردم عادی نشست و برخاست کنند. این گونه بود که این انفصال در علما سبب پسرفت در بیشتر زمینهها شد و نتیجۀ حتمی ضعف عالم، ضعف مردم عادی نیز هست.
با وجود همۀ اینها، افراد و گروههایی بودهاند که با خلوصی وصف ناشدنی، در پی دمیدن دوبارۀ روح دینداری و ارائۀ درکی درست از اسلام بودهاند اما به طور معمول، زیر فشارهایی همه جانبه قرار گرفتهاند و از همۀ جهات خصوصاً از طرف رسانه، این حقنمای باطل و باطلنمای حق، در خفا قرار گرفتند.
تصویر جامع این گونه است که جوان مسلمان در مورد اسلام چیزی نفهمیده و تنها شعائر تعبدی خاص (روزه و نماز و زکات و ..) را بدون درک معنا و بدون دریافت روح آن، به صورت ارثی دریافت کرده است. اگر از اصول فکری دینش و این که بر چه اساسی آنها را باور دارد بپرسی، چیزی نمیتواند بگوید؛ از سویی دیگر مشکلات اقتصادی و سیاسی آن قدر او را درگیر کرده که نگران آیندهاش است و دین جایی از اهمیت در زندگی اش ندارد؛ از طرفی هم اگر قصد نزدیک شدن به دین میکند با به یادآوردن چهرهای که معمولا در جامعه از دین به تصویر کشیده شده، ناامیدانه برمیگردد. آنچه در منابع علمی و ادبی مخصوصاً منابع آن ورآبی و به ظاهر متمدن و رشدیافته میبیند، در تضاد و چه بسا تمسخر دین است و تلقین کنندۀ این فکر که دین قدیمی شده است. گویا آنها اگر در اقتصاد و فرهنگ و سیاست رشد کردهاند، مرهون رهایی دین اند؛ لشکر هولناک و دائم حمله کنندۀ شبهات هم به هر طرف که رو میکند با سلاحهایی به روز و با قابلیت هدف گیری دقیق بر فکرش یورش میآورد.
و نتیجه هم که واضح است…
عبدالله نظام الدینی