انواروب: شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین پور حفظه الله، مدیر مدرسه علوم دینی عین العلوم گشت و مؤسس و دبیر کل شورای هماهنگی مدارس علوم دینی اهل سنت سیستان و بلوچستان، که بنا به دعوت دارالعلوم هرات جهت شرکت در مراسم ختم کتاب صحیح بخاری و دستاربندی دانش آموختگان و اعطای جوایز به […]

انواروب: شیخ الحدیث مولانا سید محمد یوسف حسین پور حفظه الله، مدیر مدرسه علوم دینی عین العلوم گشت و مؤسس و دبیر کل شورای هماهنگی مدارس علوم دینی اهل سنت سیستان و بلوچستان، که بنا به دعوت دارالعلوم هرات جهت شرکت در مراسم ختم کتاب صحیح بخاری و دستاربندی دانش آموختگان و اعطای جوایز به حافظان این مدرسه، به افعانستان رفته بودند ، در برگشت، ضمن تشریف آوری به حوزه علمیه انوارالعلوم خیرآباد، با اساتید و طلاب این حوزه دیدار و گفتگو داشتند.

 

ایشان که بعد از ظهر روز پنج شنبه بعد از سفرسه روزه به هرات، از مرز دوغارون به کشور مراجعت فرمودند، ساعاتی میهمان حوزه علمیه انوارالعلوم خیرآباد بودند.

آنچه در پی می آید، متن سخنان کوتاه ایشان در جمع اساتید ، طلاب و ارادتمندان ، در مسجد حوزه علمیه انوارالعلوم می باشد.

 

 

نحمده و نصلی علی رسوله الکریم اما بعد: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمان الرحیم، والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. صدق الله العظیم.

اساتید معزم و مکرم و طلاب عزیز، بنده توان صحبت ندارم و آنچنان که سخنرانان می توانند خطابه ایراد کنند، زبان الکن من یارای گویایی ندارد، اما دستور رسید که لحظاتی خدمت دوستان باشم و چون با طلاب عزیز نسبتی دارم، چه آنکه بنده نیز طلبه هستم، کلماتی چند بصورت طلبگی خدمت عزیزان عرض می کنم.

شما بعنوان طالب العلم آسایش و روابط با قوم و خویش و متعلقین را پشت سر گذاشته اید و خود را در حوزه و چهاردیواری آن پایبند کرده اید، حتما هدف و مقصدی دارید  و بخاطر آن مقصد، ناگواری ها را تحمل می کنید . به این همت و صبر و کوشش شما باید تبریک ، تهنیت و مبارکباد گفت، چرا که چنین همتی آسان نیست و سنگین است.اما کار سنگین و سخت وقتی به خاطر هدف بزرگتری باشد، آسان می شود و چون هدف عالی است، وسایل آن هر اندازه مشکل باشند سهل است.

پس شما هدف مهم و بزرگی را مدنظر دارید و بخاطر آن مشکلات آسان می شوند و آن هدف، دریافت علم و دانش است.

به همین خاطر به شما«طالب العلم»؛ یعنی جوینده علم، می گویند. بنده بیشتر به طلاب عرض می کنم که شما طالب علم نیستید. طالب علم آن است که انگیزه علم در قلب او خود به خود به وجود آید و او به طرف تحصیل علم حرکت کند.عموما طلاب ما اینگونه نیستند، بلکه پدر و مادر، آنها را به حوزه می آورند . داعیه ندارند، چون هنوز عقل و درکشان بحدی نرسیده که قدر علم را بدانند.البته کسانی که در حد بالا قرار می گیرند و کسانی که می خواهند فارغ التحصیل شوند، پی می برند که علم چیست، و اندکی آن را درک می کنند. اما با توجه به رفاه امروزی باز هم «طالب» گفتنمان، سنگین است.

در مقدمه کتب، اساتید در باره زندگی نامه مؤلفین صحبت می کنند. طالب علم واقعی، گذشتگان ما بودند. کسی که از سمرقند و بخارا حرکت می کند و به مراکز علمی خراسان، بغداد و مصر و حرمین می رود، آنهم پای پیاده، آن، طالب علم است. چه آنکه انگیزه، او را واداشته در دنیا بچرخد . آنان، نان نداشتند، لباس ، کتاب ، قلم و کاغذ نداشتند ،  وسایل امروزی نبود، از این خوراکی های ما، صحبتی در میان نبود، اما علم را دریافتند.

مصنف کتاب می نشست و منتظر املای استاد بود و اینگونه کتب تصنیف شد. لذا گاهی می گویند: این نسخه چنین است و آن نسخه چنان. چون اذهان و فهم و درک یکسان نبود. یکی جوری و دیگری جوری دیگر می شنید.آنان طالب علم بودند. علم آنان چنان در سینه و اذهان بود که اگر کتبشان به غارت می رفت، دوباره از بر می نوشتند. پس  امروز که در وفور نعمت قرار گرفته ایم باید قدردان باشیم . لئن شکرتم لازیدنکم. شکر نعمت، نعمتت افزون کند / کفر، نعمت از کفت بیرون کند.

باید خدا را سپاس بگوییم که خدا چنان که دیگر چیزها را پیشرفت داده، وسایل علم را نیز پیشرفت داده است. آن زمان طالب علم چراغ نداشت، اگر مغازه دار چراغ در مغازه می گذاشت، طالب در نور روزنه مغازه مطالعه می کرد.

در سرزمین مقدس خراسان که محل علم بوده ، طلاب از درِ خانه ی مردم غذا می گرفتند و تغذیه می کردند. حتی خود ما در پاکستان چنین بودیم و امروزه شما نشسته اید و الله روزی می دهد.اگر شما در دریافت علم کوتاهی کنید ناقدری است.

سروران عزیز، خیلی به گذشته نرویم. بیایید و ببینید نیاز امروزی چیست و به آن توجه کنید.

نخست، اگر علم را کامل دریافتیم، ولی به عمل نرساندیم و بر علم، عامل نشدیم ، به درد ما نمی خورد. اگر عمل کردیم، ولی اخلاص نداشتیم، باز هم بی فایده است، پس هدف واقعی علم، عمل است و ارتباط با خدا.  و اگر این هدف به دست نیامد، علم و عمل بی فایده است . باید به شکلی با الله مرتبط شویم و برقراری ارتباط با الله به همان شیوه نبی و اصحاب و تابعین و ائمه مجتهدین میسر می شود، روشی که آنان برای من و شما گذاشتند. یکی از آن راه ها «ارتباط برقرار کردن با مردان خدا» است.

در زندگی نامه شیخ الهند آمده که نماز ظهر پنجشنبه را در دیوبند می خواندند و شب جمعه خدمت مولانا رشید احمد گنگوهی می رسیدند و شب جمعه و شنبه را به ذکر میگذراندند و باز از آنجا پیاده به دیوبند می آمدند، حال آنکه خودشان بزرگترین عالم هند بودند و ارتباط با مردان خدا که آنان ارتباطی با خدا دارند آنان را به آنجا رساند. لذا امام خراسان، امام غزالی می گوید: «العلم الظاهر حجاب بینک و بین الله تعالی» چرا؟ چون با علم است که غرور، تکبر، عجب و خودبینی می آید.

جوانان محترم! زمان ما گذشته و زمان، مال شماست. حدیثی به خاطرم آمد . ابن عباس، عموزاده پیامبر (ص) روایت می کند از ابوسفیان بن حرب(رض)، کسی که حدود بیست و یک سال دشمن اسلام بود و بدترین مشقات را برای پیامبر(ص) ساخت . از بدر تا مکه همه مشکلات را او ساخت، اما چون خدا دستگیری کرد انسان متحول می شود. خداست که انسان را خوشبخت و یا بدبخت می کند . در حدیث داریم که آفرینش انسان تا چهل روز مضغه است و بعد علقه می شود و… و بعد مذکر و مؤنث و عمر و رزق و شقاوت و سعادت کودک مشخص می شود و همه اینها را فرشته می نویسد.

گاهی انسان در مقدرات خدا سعید نوشته شده است و او در تمام عمر شقی زندگی می کند و یک وجب به انتهای عمر ، مقدرات الهی او را سعادتمند می کنند و بسا بر عکس.

اگر کسی عمرش را به کفر گذراند و در آخر حیات، کلمه(لا اله الا الله محمد رسول الله ) بگوید وارد بهشت می شوید. ابوسفیان نیز چینین شد . در مقدرات خداوندی خوشبخت نوشته شده بود و در فتح مکه مسلمان شد. همین ابوسفیان زمانی که هنوز مسلمان نشده بود برای تجارتی به شام رفت ، هرقل، پادشاه روم، آنزمان چون نذر کرده بود اگر بر ایرانیان پیروز شود پای پیاده به بیت المقدس برود، در شهر قدس بود.  از طرفی پیامبر(ص) نامه ای به هرقل فرستاده بود و وی را دعوت به اسلام داده بود. چون هرقل به بیت المقدس رفت، خواست در مورد پیامبر از خود اهل مکه و عرب ها اطلاعاتی کسب کند. لذا ابوسفیان را به دربار خواست و سوالاتی نمود که یکی از سوالات این بود: در آباء و اجداد محمد کسی پادشاه بوده یا نه؟ ابوسفیان گفت: نه، معتمد و سردار و بزرگ بوده اند ، ولی پادشاه، نه! هرقل گفت : سؤالم بدین خاطر بود که اگر کسی از آبا و اجدادش پادشاه بوده است شاید الان به دنبال احیاء حکومت پدری خود است. مقصد من از بیان این واقعه این بود که به شما بگویم: جوانان عزیز و ساکنین خراسان! شما که بویزید و عطار و مسلم و عبیدالله انصار و غزالی و فخر رازی داشته اید، آیا نمی خواهید به فکر زنده کردن آنان باشید؟ بکوشید تا افتخار سابق را برگردانید .این با علم ظاهر به دست نمی آید، باید خود را مرتبط با خدا کنید، من کان لله کان الله له. اگر خود را به خدا بسپرید الله کمک می کند. پس شما بکوشید غزالی و جامی و بویزید شوید و علم را به پختگی یاد بگیرید.

تا زمانی که پیوند با الله درست نشده کارهای ما بی فایده است. شما با علم قرارداد دارید، اگر طبق قرار داد وفا کردید، نصیب می شود، ولی اگر نه، نصیب نمی شود. العلم لا یعطیک بعضه حتی تعطیه کلک.کل علم فقط به خدا داده شده، حتی پیامبر(ص) علم کلی نداشت. در روز قیامت برخی علمای بی عمل را به جهنم می برند، اما به برخی می گوید: اگر می خواستم به جهنم ببرمت، علم نمی دادم . انسان باید بین خوف و رجا زندگی کند. الایمان بین الخوف والرجا. خدا توفیق دهد تا در میدان طلبه ای، طالب علم واقعی باشیم .