به راستی چه چیز می‌تواند این جامعه را با وجود دشمنی‌های پیاپی همواره ثبات بخشد و تأثیرش را روشن نگاه دارد؟ در پاسخ باید گفت: رمز بقای این امت «رسالت» است. رسالتی که نهضت این امت را موجّه می‌سازد. رسالتی که در پی اعتلای اسلام و نجات بشریت است و در پی فراهم آوردن بستری […]

به راستی چه چیز می‌تواند این جامعه را با وجود دشمنی‌های پیاپی همواره ثبات بخشد و تأثیرش را روشن نگاه دارد؟ در پاسخ باید گفت: رمز بقای این امت «رسالت» است. رسالتی که نهضت این امت را موجّه می‌سازد. رسالتی که در پی اعتلای اسلام و نجات بشریت است و در پی فراهم آوردن بستری است تا همگان نیک بختی و خرسندی فرجام را نائل شوند.

آنچه امروز رخ می دهد، زادۀ آرزوی گذشتگان است و آنچه امروز در ذهن می‌پروانیم و بدان امید بسته‌ایم، إن‌شاءالله روزی به حقیقت خواهد پیوست.
در اوضاع کنونی که بسیاری تنها آه و فغان سر می‌دهند، بی‌آنکه جهت تغییر خود و جامعۀ خویش گامی بردارند و فقط فساد روزافزون را نظاره‌گراند، شاید جملۀ مزبور بتواند نقطۀ عطفی در آستانۀ اندیشۀ‌شان باشد و روزنۀ امیدی بر صفحۀ دل‌شان بگشاید.
شاید «حسن البناء» رحمه الله نیز در فضای به‌ظاهر شکست خورده و در کمال ناباوریِ جامعۀ خویش به این سخن زبان گشوده تا تودۀ مسلمانان را از یأس و ناامیدی نجات بخشد.
این جمله به ما می‌آموزد که بسیاری از نقشه‌های پیش روی‌مان، چه آنکه فزایندۀ طراوت روح و روان است و چه آنکه زایندۀ کدورت و رنجیدگی درون، آثار مبتکران افکار بشری است، افکاری که پشتکار غیرقابل انکاری قرین راهش بوده، آن را بر منصۀ ظهور نشانده است.
باید بدانیم که دشمنان‌مان در نبرد ایدئولوژیک، خود را از این قاعده مستثنا نمی‌دانند، با کوشش بی‌دریغ و تکاپوی روزافزون در پی فسادانگیزی و نابودی ارزش‌های اسلامی و انسانی هستند و جامعۀ بشری را در تنگنا قرار می‌دهند.
آن‌ها بر این گمان‌اند که در پرتو برنامه‌های بلند مدت و ثبات و پایمردی، توان پیدایش خواسته‌هایشان را دارند، عجولانه تصمیم نمی‌گیرند، از شکست به عقب نمی‌نشینند، بلکه همواره به استراتژی‌های متفاوت چنگ می‌زنند و مصداق گفتۀ شیطان را به تصویر می‌کشند: «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ» ، « آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می‌آیم (و هر یک از قوای عامله و ادراکی آنها را به میل باطل می‌کشم)» شکست صلیبیان در جنگ‌های صلیبی و روی آوردن به استعمار در شکل‌های مقدماتی و سپس پیشرفته (امپریالیسم)، گواهی روشن بر این مدعاست.
متأسفانه در مقابل، دوستان و حامیانی داریم که با دوری از کتابِ هدایت و آموزه‌های پیامبر نستوه و خستگی‌ناپذیر و نیز تاریخ پرفروغ خویش نابخردانه شکست را در عصر حاضر پذیرفته‌اند، به تغییر و دگرگونی نمی‌اندیشند. در عرصۀ  تصمیم، سراسیمه عمل می‌کنند و سست و ناپایدارند. صبر و بردباری را درختی تلخ با میوه‌های شیرین‌ می‌بینند، اما در انتظار رسیدن میوه‌های شیرین آن برنمی‌آیند. همواره نتایج روز به هنگام را آرزو دارند. اهل همت را می‌ستایند، ولی نمی‌خواهند خود مشعل امید و کانون تحول باشند.
این در حالی است که گذری هر چند سطحی در تاریخ می‌تواند امواجی از امید و آرزو و اعتماد به نفس را ره‌آورد ساحل وجودمان سازد.
مدرسه الهام بخش تاریخ، ما را امتی معرفی کرده که در دوره‌های مختلف با سخت‌ترین شرایط به حیات خویش ادامه داده است. این امت همواره مهد مردانی بوده که یکایک آنان با اعتماد به وعده‌های الهی بنیاد مصیبت‌های وارده بر عالم اسلام را برانداختند؛ مصیبت‌هایی که هر یک به تنهایی می‌توانسته ادیان گذشته را به ورطۀ نابودی ببرد.
گرداب هراس‌برانگیز مغول، یکپارچگی بی‌سابقه صلیبیان، حوزه‌های فرقه‌گرایی مسلمان نمایان، ایده‌های فرقه گرایی مسلمان نمایان یا ساده لوحان، بروز حکومت‌های به ظاهر اسلامی متعدد و در عین حال خودکامه، ولی در مقابل عزت و پایداری جامعۀ اسلامی و قدرت روزافزون آن چه با داشتن یک حکومت مستقل و آزاده و چه در محدوده یک جامعۀ معتقد، ولی در یوغ اشغالگران ستمگر یا زیر چکمه‌های دشمنان کینه‌توز.
به راستی چه چیز می‌تواند این جامعه را با وجود دشمنی‌های پیاپی همواره ثبات بخشد و تأثیرش را روشن نگاه دارد؟ در پاسخ باید گفت: رمز بقای این امت «رسالت» است. رسالتی که نهضت این امت را موجّه می‌سازد. رسالتی که در پی اعتلای اسلام و نجات بشریت است و در پی فراهم آوردن بستری است تا همگان نیک بختی و خرسندی فرجام را نائل شوند.
این رسالت و این نوع پندار از میان معتقدانش رجالی به ارمغان آورده که برای مصونیتش تلاش می‌کنند. به آسودگی خویش نمی‌اندیشند، بلکه برای اقشار مختلف جامعه بسان شمع می‌سوزند و می‌گدازند. زندگی می‌کند تا زندگی بسازد. با ملامت و تهدید به عقب نمی‌نشینند، خط سرنوشت خویش را در تلاش و زحمت می‌دانند. فکر و سعادت اخروی خود و انسانیت بر آنان چنان سایه افکنده که هرگز بذر ضعف و ناتوانی در سرزمین وجودشان جایی برای رشد و نما نمی‌یابد. اما امروزه با کمال تأسف به کمرنگ شدن پندار رسالت در میان آحاد جامعه اسلامی کمتر با چنین مردانی روبرو می‌شویم و این خود باعث ضعف روزافزون مسلمانان و رخ‌نمایی مشکلات پیاپی شده است. فقدان قابل توجه مردان دیانت، رشادت، حماس، جدیت، ایثار و از خودگذشتگی فاجعه‌ایست که جز با تربیت چنین افرادی جبران پذیر نخواهد بود. این مهم بسیج عمومی جامعه اسلامی را می‌طلبد، پدران و مادران، علما و فرهنگیان، موسسه‌های علمی، مدارس و مساجد باید با رویکرد پرورش افرادی حماسه آفرین و احیای احساسات عمیق اسلامی راهی به سوی موفقیت و تعالی بگشایند و هرگز آن را ناممکن تلقین نکرده خود را در این راستا موظف بدانند و عمق وجودشان را بر زیور گفتۀ صدیق اکبر بیارایند: أینقص الدین و أنا حي؟

سید یوسف موسوی

*****************
*************
********
****