اشاره: مولانا شهاب‌الدين شهيدي از شخصيت‌هاي مطرح و شناخته‌شدة خراسان است؛ از علماي برجسته و عالي‌قدر شهرستان خواف و استاد حديث باسابقه‌ترين مدرسة ديني اهل‌سنّت خراسان، احناف خواف. «مزرعة شيخ» نام روستايي‌ست در حوالي شهرستان خواف كه استاد شهيدي به سال 1324هـ.ش. در آن چشم به جهان گشوده و به مكتب رفته است. ايشان آن‌گونه […]

اشاره: مولانا شهاب‌الدين شهيدي از شخصيت‌هاي مطرح و شناخته‌شدة خراسان است؛ از علماي برجسته و عالي‌قدر شهرستان خواف و استاد حديث باسابقه‌ترين مدرسة ديني اهل‌سنّت خراسان، احناف خواف.

«مزرعة شيخ» نام روستايي‌ست در حوالي شهرستان خواف كه استاد شهيدي به سال 1324هـ.ش. در آن چشم به جهان گشوده و به مكتب رفته است. ايشان آن‌گونه كه خود روايت مي‌كند، تحصيلات مقدماتي را در محضر بزرگ‌مصلحِ معاصر خراسان، مولانا شمس‌الدين مطهري، رحمه‌الله، به‌عنوان يكي از شاگردان حوزة علمية احناف خواف گذرانده است. بعدها وقتي براي ادامة تحصيل عزم سفر به خارج از  كشور مي‌كند، به زاهدان مي‌رود و در اين شهر با حضرت مولانا عبدالعزيز، رحمه‌الله، ملاقات مي‌كند و راهنمايي مي‌طلبد. همين ديدار موجب مي‌شود كه ايشان ابتدا به شهرستان سراوان و مدرسة ديني زنگيان برود و از محضر مولانا عبدالعزيز ساداتي، رحمه‌الله، كسب فيض كند، و از آنجا در سفري در معيت رادمرد فقيد، حضرت مولانا عبدالواحد گشتي، رحمه‌الله، به پاكستان برود. شايد بركت شاگردي، ديدار، مشورت و همراهي با همين بزرگان باعث مي‌شود كه شهاب‌الدين جوان در پاكستان بتواند از محضر شخصيت‌هاي برجستة علمي و معنوي اين سرزمين همچون مولانا محمّديوسف بنّوري، مولانا مفتي محمود، مولانا عبدالغني جاجروي، مولانا موسي‌خان بازي، مولانا غلام‌الله‌خان، مولانا مدّثر، رحمهم‌الله، و شيخ‌الحديث مولانا سليم‌الله‌خان، حفظه‌الله، طي ارتباطي صميمي، حظ وافر ببرد. استاد شهيدي در بسياري از مدارس ديني پاكستان به تحصيل علوم ديني پرداخته است. دو سال نخست حضورش در پاکستان را در دارالعلوم كراچي گذرانده است. پس از آن به پيشنهاد شيخ‌الحديث مولانا سليم‌الله‌خان، در مركز علمي تازه‌تأسيس ايشان «جامعة رشيديه»، همان كه بعدها به «جامعة فاروقيه» تغيير نام مي‌دهد، ايشان را همراهي کرده و نام خود را به‌عنوان يكي از نخستين شاگردان اين مركز بزرگ علمي ثبت مي‌کند. جامعة اسلاميه بنوري تاون کراچي، دارالعلوم كبير والا پنجاب، قاسم‌العلوم ملتان و دارالعلوم حقانية پيشاور، مدارس ديني ديگري هستند كه مولانا شهيدي در آنها تحصيل كرده است. ايشان در سال 1353هـ.ش. پس از پايان تحصيلات به ميهن باز مي‌گردد و در سال 1356 به پيشنهاد مولانا شمس‌الدين مطهري، رحمه‌الله، به‌عنوان استاد وارد مجموعة مدرسة ديني احناف خواف مي‌شود و در اولين گام با الگو قراردادن سيستم آموزشي مدارس ديني پاكستان، برنامة درسيِ جديدي را تدوين مي‌كند و بدين‌ترتيب آغازگر روندي مي‌شود كه تاكنون در بيشتر مدارس ديني اهل‌سنّت خراسان ادامه دارد. مولانا شهيدي كه در زمان حيات مولانا شمس‌الدين مطهري، رحمه‌الله، متواضعانه در خدمت ايشان بوده است، اينك پس از وفات ايشان، همكاري صميمانه و مخلصانه‌اي با مولانا حبيب‌الرحمن مطهري، حفظه‌الله، يادگار آن رادمرد فقيد و مدير محترم مدرسة ديني احناف خواف دارد. آنچه در پي مي‌آيد، حاصل چند ساعت گفت‌وگوي صميمانة ما با اين عالم فرهيخته است  که طي دو روز صورت گرفته است. اين گفت‌وگو با نگاهي به تاريخ خراسان بزرگ آغاز مي‌شود، سپس با مرور وضعيت معاصر و فعاليت‌هاي علمي و ديني اهل‌سنّت خراسان ادامه مي‌يابد، و سرانجام با بيان گزارش يک سفر و شرکت در يک کنفرانس بين‌المللي، پايان مي‌پذيرد.
 
جناب مولانا شهيدي! از فرصتي كه در اختيار ما قرار داده‌ايد بسيار سپاس‌گزاريم. خوشحاليم که در خدمت حضرت‌عالي و در شهر خواف هستيم؛ شهري که به قول علامه شهاب‌الدين عبدالله خوافي معروف به حافظ ابرو، دانشمند و مؤرخ نامي قرن هشتم و نهم هجري، «ناحيه‌اي است مشهور كه مردان بزرگ از آنجا برخاسته‌اند». در آغاز اين گفت‌وگو اگر مايل باشيد نگاهي گذرا به تاريخ خراسان بزرگ در دوره اسلامي داشته باشيم. حضرت‌عالي به‌عنوان يكي از علماي معاصر خراسان، چه توصيفي از گذشته اين سرزمين و مفاخر آن داريد؟

 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. در پاسخ سؤال‌تان بايد عرض كنم كه خراسان در گذشته سرزمين بسيار وسيع و پهناوري بوده است كه امروزه ما تنها پاره‌اي از آن را با اين اسم و عنوان یاد می‌کنیم. اين سرزمين زرخيز، امروز در بين چند كشور تقسيم شده است. خراسان بزرگ در آن زمان از سمرقند و بخارا شروع مي‌شده و تا كرمان، و حتي بعضي گفته‌اند از طرفي تا رود سند گسترده بوده است. در كتابي، مطلبي خواندم دراين‌باره كه چرا به اين منطقه «خراسان» مي‌گويند؛ در آنجا آمده بود كه خراسان اسم يكي از فرزندان حضرت نوح عليه‌السلام بوده است كه بعد از طوفان نوح پا به اين سرزمين نهاده و موجب عمران و آباداني اين منطقه شده است. بعضي‌ مي‌گويند كه خراسان ترکيبي از دو كلمة «خور» (خوراك) و «آسان» است؛ يعني سرزميني كه خوراک در آن به آسانی به‌دست می‌آید و مردم آن از نعمت‌هاي زيادي بهره‌مندند. بعضي نيز واژة خراسان را صورت تحول‌يافتة «خُرسان/خورسان» به معناي «خورشيدمانند» مي‌دانند؛ يعني سرزميني كه مثل خورشيد مي‌درخشد. از اين سرزمين رجالي برخاسته و در آن زندگي‌ كرده‌اند كه در عرصة علم و دانش و حكمت هم‌چون خورشيد، درخشيده‌ و آن را منوّر كرده‌اند. خلاصه اين‌كه توجيهات مختلفي دراين‌باره بيان شده است. دربارة زمان و چگونگي ورود اسلام به اين سرزمين، برخي گفته‌اند كه براي اولين‌بار، خليفة دوم، حضرت عمر فاروق، رضي‌الله‌عنه، أحنف‌بن‌قيس، رضي‌الله‌عنه، را به خراسان فرستاد و اين سرزمين تا شهر هرات توسط ايشان فتح شد. اما چون مردم اين منطقه پس از تسليم و قبول حاكميت مسلمانان نقض عهد كردند، حملات ديگري نيز به اين سرزمين صورت گرفت. در زمان حضرت عثمان، رضي‌الله‌عنه، بار ديگر حاكم مسلماني بر اين سرزمين مسلط شد. مي‌گويند اين حاكم أحنف‌بن‌قيس يا قتيبه‌بن‌مسلم بوده است، و بعضي‌ از مؤرخان نوشته‌اند که اين حاكم، والي بصره عبدالله‌بن‌عامربن‌‌كريث بوده است. همين منطقة خوافِ ما توسط حضرت عبدالله‌بن‌عامر فتح شده است. مي‌گويند ايشان تا سرزمين مرو پيش مي‌رود و پس از آن، به شكرانة اين فتوحات، از همين منطقه به قصد زيارت خانة خدا احرام مي‌بندد و عازم سرزمين حرمين شريفين مي‌شود. در خراسان پس از اسلام، شهرهايي مثل نيشابور، مرو، بلخ و بخارا از رونق علمي قابل‌توجهي برخوردار بوده‌اند. در قرن هفتم حادثة ناگوار و ويرانگري در اين سرزمين رخ مي‌دهد، كه همان حملة چنگيزخان مغول به اين ديار است. مغول‌ها به شهرهاي مختلف خراسان حمله‌ آوردند و در بيشتر اين شهرها مردان و زنان را قتل‌عام و آبادي‌ها را با خاك يكسان کردند. شيخ‌ فريد‌الدين عطار در حادثة قتل‌عام مردم نيشابور به شهادت می‌رسد. شهر تابران، زادگاه امام غزالي نيز بر اثر حملة مغول‌ها ويران می‌شود. مغول‌ها وقتي به هرات حمله مي‌كنند، ملك شمس‌الدين والي اين شهر تسليم نمي‌شود و هفت روز در برابر آنها مقاومت مي‌كند و بعد از هفت روز كشته مي‌شود. مردم شهر هدايايي براي فرمانده لشكر مغول مي‌برند و خواهش مي‌كنند كه از كشتن مردم بي‌گناه دست بردارد. او هم از كشتن مردم عادي صرف‌نظر مي‌كند، اما سربازان تسليم‌شده را از دم تيغ مي‌گذراند و به سمت شهر مرو پيش مي‌رود. مردم هرات پس از آن‌كه مجدداً سروسامان مي‌گيرند، به مغول‌هاي باقي‌مانده در شهر هرات حمله مي‌كنند و همه را مي‌كشند. فرماندة لشكر مغول وقتي از اين خبر مطلع مي‌شود، تمام لشكر را بار ديگر به سمت شهر هرات هدايت مي‌كند و وقتي به اين شهر مي‌رسد، هرچه مرد و زن و كودك مي‌بيند، همه را قتل‌عام مي‌كند. مي‌گويند بيش از يك ميليون نفر را قتل‌عام مي‌كند و دستور مي‌دهد كه هيچ انساني را زنده نگذارند. چنين حادثة هولناكي منطقة خراسان بزرگ را دگرگون مي‌كند. همين شهر خواف ما مركز علمي و حكومتي بوده است، يعني همان‌طور كه شهر بصره مركز فقه و فقاهت بوده است، اين شهر نيز چنين بوده و دانشمندان زيادي را در دامان خود پرورده است. علامه زوزني (ابوعبدالله حسين‌بن‌احمد، اديب، اصولي و نحوي ايراني قرن پنجم هجري) يكي از علماي بزرگ اين منطقه بوده است. ملك‌ عمادالدين و ملك غياث‌الدين هم در اين منطقه سلسلة حكومتي داشته‌اند كه حكومت‌شان بر اثر حملة مغول از بين رفته است. همچنين حادثة طبيعي و زلزلة سهمگيني حول‌و‌حوش سال‌هاي 720 تا 730 هجری قمری در اين منطقه رخ داده كه بر اثر آن تمام آبادي‌هاي منطقه با خاك يكسان شده است. شهرهاي معروف و كليدي خراسان در گذشته شهرهاي نيشابور،‌ مرو، بلخ و شهر هرات بوده‌اند. در آن زمان، شهر مشهد كه امروز مركز استان خراسان رضوي است، وجود نداشته است. فردوسي و امام محمّد غزالي در نزديكي اين شهر دفن شده‌اند. البته اين نكته قابل يادآوري است كه آرامگاه امام محمّد غزالي در حقيقت در شهر تابران است، شهري كه در نزديكي طوس آن زمان قرار داشته و به‌كلي ويران شده است. به‌هرحال، اين‌ شهرها، شهرهاي مهم خراسان بوده‌اند كه مسلمانان آنها را فتح كرده‌اند. در ابتداي ورود اسلام، شخصيت‌هايي چون أحنف‌بن‌قيس، قتيبه‌بن‌مسلم، و عبدالله رفاعي در اين شهرها به‌عنوان والي و حاكم‌ تعيين شده‌اند. در شهر مرو مي‌گويند بريده‌بن‌حسيب حكومت مي‌كرده است. مرو در واقع اسم دو شهر است، يكي شهر «مرو پايين» كه به آن «مرورود» مي‌گفته‌اند و در كنار رودخانة مرغاب قرار داشته است، و ديگري «مرو شاه‌جهان»، شهري كه موقعيت بسيار استراتژيكي داشته است. مي‌گويند بزرگاني مثل سفيان ثوري، عبدالله‌بن‌‌مبارك و چند تن ديگر از فقها و محدثان بزرگ تاريخ اسلام از همين شهر «مرو شاه‌جهان» بوده‌اند. دو شهر مرو و بخارا و نيز شهر بلخ به‌طور كلي بعد از اسلام در عرصة علم و دانش سرآمد بوده‌اند. بسياري از فقها و محدثان ما خاستگاهشان همين شهرها بوده است. اکثر كتا‌ب‌هاي فقهي و اصولي ما، از آثار بزرگان اين منطقه‌اند؛ بزرگاني چون صدرالشريعه، صاحب كتاب «التوضيح و التلويح» و «شرح الوقايه»، علامه تاج الشريعه، صاحب كتاب «الوقايه»، امام ابوالبركات نسفي، صاحب كتاب «كنزالدقائق» و «تفسير نسفي»، و علامه محمّدعمر نسفي، صاحب متن «عقايد نسفي»، همه از همين مناطق بوده‌اند. هرات نيز خاستگاه بزرگاني چون امام فخرالدين رازي، ابوالوليد، مولانا عبدالرحمان جامي و خواجه عبدالله انصاري بوده است. شهر نيشابور كه مي‌دانيد مهد علم و دانش بوده و محدث بزرگ تاريخ اسلام امام مسلم نيشابوري، رحمه‌الله، از اين شهر به جهان اسلام معرفي شده است. مي‌گويند ابواسحاق اسفرايني نيز در اين شهر تدريس مي‌كرده است. در آن زمان ضمن اين‌كه حكّام اين مناطق زير نظر خلفاي بني‌عباس بوده‌اند، حكمرانان ديگري نيز وجود داشته‌اند كه در شهرهاي خواف، هرات، بخارا و نيشابور حكومت مي‌كرده‌اند و بين خود اين حكومت‌گران حالت نزاع و كشمكش نيز وجود داشته است. خواجه نظام‌‌الملك، وزير دانشمندي كه هم در دستگاه خلافت عباسي نقش داشته و هم وزير حكومت سلجوقيان بوده است، در زمان حيات خود چندين مركز بزرگ علمي در شهرهايي مثل بغداد، خردگرد خواف و نيشابور بنا مي‌كند كه بعدها به مدارس نظاميه مشهور مي‌شوند. امام‌الحرمين علامه جويني، رحمه‌الله، مدير و سرپرست نظامية شهر نيشابور بوده است. امام محمّدغزالي و امام ابواسحاق اسفرايني هم دو شاگرد علامه جويني و همراه ايشان در سفرها بوده‌اند. بعد از علامه جويني، امام غزالي چندين سال در نظامية نيشابور تدريس مي‌كند و از‌ آنجا به نظامية بغداد مي‌رود. متأسفانه تمام اين‌ نظاميه‌ها بر اثر حملة مغول نابود مي‌شوند. حادثة غم‌انگيز ديگري كه در اين منطقه رخ مي‌دهد و علماي بزرگ خراسان زمين را از بين‌ مي‌برد، حملة صفوي‌ها به اين منطقه است. ما تاريخ صحيحي كه بتوان در اين مورد به آن اعتماد كرد، نداريم. مي‌گويند دانشمندي فرانسوي به نام بارتولد بعد از يورش صفوي‌ها به اين منطقه آمده و جزئيات حوادثي را که بر اين سرزمين و مردم آن آمده در كتابي ثبت کرده است. همين مدرسة غياثية خرگرد خواف، در زمان حكومت تيموريان بنا شده و شاهرخ فرزند تيمورلنگ، سنگ بناي آن را در سال 848 هجري نهاده است. اين مدرسه كه از رونق علمي چشمگيري برخوردار بوده و علما و طلاب بسياري در آن به تعليم و تعلّم پرداخته‌‌اند، بر اثر حمله‌ صفوي‌ها از رونق افتاده و از بين رفته است. پس از حملة صفوي‌ها بسياري از علما و بزرگان اين منطقه به شبه‌قارة هند و ماوراءالنهر هجرت مي‌كنند و آن شكوه و عظمت علمي به مرور از اين ديار رخت مي‌بندد. علامه واصفي (محمودبن‌عبدالجليل، مشهور به واصفي، شاعر، نويسنده و تاريخ‌نگار قرن دهم هجري) كه خود هروي و شاگرد ملاحسين کاشفي واعظ، صاحب تفسير حسيني، بوده و در زمان حملة صفوي‌ها در هرات مي‌زيسته، در کتاب «بدايع الوقايع» نوشته است: روزي كه لشكر صفوي در سال 916 هجري وارد شهر هرات شد، در اين شهر واويلا بود. خطيب مسجد جامع شهر هرات در آن هنگام فردي به نام مولانا ابوبكر بود. واصفي مي‌گويد، صفوي‌ها فتح‌نامه‌اي داشتند كه در واقع لعنت‌نامه‌اي بود. در اين فتح‌نامه عباراتي در مدح شاه‌ اسماعيل صفوي بود و در پايان عباراتي در لعن شيخين و عشرة مبشره، العياذبالله. هرجا كه مي‌رفتند، عالم و خطيب بزرگ آنجا را مي‌‌آوردند و او را وادار به قرائت آن فتح‌نامه مي‌كردند. در شهر هرات همين مولانا ابوبكر را وادار به خواندن فتح‌نامه كردند و او وقتي به عبارتي كه در آن لعن شيخين و عشرة ‌مبشره بود، رسيد، از خواندن آن عبارت سر باز زد. از او پرسيدند چرا نمي‌خواني؟ در اين هنگام عالمي‌ درباري كه در مجلس حضور داشت، گفت: چگونه انتظار داريد او اين عبارت را بخواند و ابوبكر را لعن كند، حا‌ل‌آن‌كه او خود ابوبكر نام دارد. بلافاصله در همان‌جا روي منبر اين عالم را با شمشير دو نيم كردند و بسياري ديگر از علما را نيز شهيد كردند. اوضاع خونباري در هرات به‌وجود آمد، گويي روز قيامت فرارسيده بود. مولانا واصفي كه خود در آن هنگام در عنفوان جواني بود و در هرات مي‌زيست، به‌سختي موفق شد از مهلكه جان به‌در برد و به ماوراءالنهر بگريزد. وي سرانجام به سال 960 هجري در شهر تاشکند درگذشت. خلاصه اين‌كه، خراسان سرزمين گسترده، پهناور و آبادي بوده و تاريخ پر افتخاري داشته و دارد و رجال و شخصيت‌هاي برجسته و صاحب‌نام علمي، ديني، مذهبي و سياسي بسياري از اين سرزمين برخاسته‌اند. از سويي اين سرزمين و تمام شهرهاي آن دست‌خوش حوادث گوناگوني شده‌اند.   

با توجه به گذشتة درخشان خراسان، گاهي عنوان مي‌شود كه اين سرزمين خاصيت پيشين خود را از دست داده و ديگر شخصيت‌هايي در آن سطح از آن بر نخواهد خاست. به نظر شما اين سخن تا چه حد درست است و چه عوامل تاريخي اجتماعي‌اي باعث به‌وجود آمدن اين وضع شده است؟
 ما گذشتة خراسان را با رونق علم و دين، و وفور علما و دانشمندان مي‌شناسيم. توفيقي كه رجال علمي اين سرزمين در گذشته داشته‌اند، شگفت‌انگيز بوده است. علماي اهل‌سنّت در آن زمان به‌عنوان حاكم، قاضي و مفتی فعاليت كرده‌اند؛ يعني آزادي ديني، مذهبي و فكري در آن زمان در حد وسيعي وجود داشته و علما مي‌توانسته‌اند‌ به راحتي به مردم آگاهي بدهند. امروز به نظر من تفاوت مهمي كه خراسان كنوني با خراسان گذشته دارد، اين است كه آن فضا براي اهل‌سنّت خراسان وجود ندارد. همچنين بستري براي اين‌كه علماي اهل‌سنّت بتوانند به صورت كامل و وسيع با هركس و هرجا ارتباط برقرار كنند و رفت‌وآمد داشته باشند، فراهم نيست. با اين‌‌حال نمي‌توان گفت خراسان به‌طور كلي آن خاصيت و ويژگي‌هاي گذشته خود را از دست داده است. خراسان هميشه سرزميني پربار و سرشار از علم و دانش بوده و از فرهنگي بسيار غنی و قوي بهره برده است. البته تحولاتي با گذشت زمان در اين منطقه رخ داده است كه نمي‌توان گفت در اين‌ زمينه بي‌تأثير بوده‌اند. به‌هرحال خراسان بزرگ تكه‌تكه شده است. به مدت 70 سال بخش عمده‌اي از پاره‌هاي اين سرزمين تحت سيطره و استعمار اتحاد جماهير شوروي و نظام الحادي آن بوده، و ظرف اين مدت تمام آثار و مراکز اسلامي آن از بين رفته است. ضمن اين‌كه از پيامدهاي‌ حملات خانمان‌برافكن مغول‌ها و صفوي‌ها كه قبلاً به آن اشاره شد، نبايد به سادگي صرف‌نظر كرد.  اما خراسان امروز كه مركز آن شهر مشهد است، نسبت به گذشته پيشرفت قابل توجهي داشته است؛ به‌گونه‌اي‌ كه امروز مشهد به سبب وجود مرقد حضرت علي‌بن‌موسي‌الرضا، رضي‌الله‌عنه، در اين شهر، به دومين كلان‌شهر ايران تبديل شده است.
 
جناب مولانا! در ادامه مايليم به تاريخ معاصر اين منطقه بپردازيم. بدون‌شك يكي از تأثيرگذارترين شخصيت‌ها در حيات ديني و اجتماعي اهل‌سنّت خراسان در صد سال اخير، شخصيت مولانا شمس‌الدين مطهري، رحمه‌الله، است؛ مي‌خواهيم از زبان شما با شخصيت، فعاليت‌ها و خدمات ارزند‌ة ديني، فرهنگي و اجتماعي، و نقش تاريخي ايشان بيشتر آشنا شويم.

 بايد عرض كنم كه زبان من از توصيف شخصيت آن بزرگوار قاصر است. مولانا مطهري، رحمه‌الله، به تمام معني يک انسان كامل بودند. خيلي به تبليغ و وعظ و سخنراني علاقه نشان نمي‌دادند؛ به عبارتي كم سخن مي‌گفتند، اما چنان وقار و متانت و سكوني داشتند كه همگان را شيفتة خود مي‌كردند. مولانا هرگاه از علماي ديوبند، به‌ويژه استادشان مولانا سيد حسين‌احمد مدني، رحمه‌الله، ياد مي‌كردند، اشك در چشما‌ن‌شان حلقه مي‌زد. انساني بسيار آرام و فهميده بودند. رفتارشان با عموم مردم، به‌ويژه با کوچکترها بسيار مشفقانه و دلسوزانه بود. نسبت به شاگردان خود به‌گونه‌اي رفتار مي‌كردند كه هر يك از آنان گمان مي‌كرد از ديگران نزد ايشان محبوب‌تر است. نگاه‌شان بسيار وسيع و آينده‌نگري‌شان تحسين‌برانگيز بود. مولانا شخصيتي به‌تمام معنا وارسته بودند و از نظر اخلاق، زهد و تقوا و اخلاص سرآمد بودند. ايشان در واقع از جمله شخصيت‌هايي به‌حساب مي‌آيند كه در دوره‌اي كه منطقة خراسان ما به‌طور كامل از علماي بزرگ و جامع محروم شده بود، براي تحصيل علم به افغانستان و شبه‌قارة هند مهاجرت کردند. مولانا ابتدا به افغانستان مي‌روند و از آنجا رهسپار سرزمين شبه‌قاره مي‌شوند. در آن زمان هند تحت استعمار انگليس بود و هنوز استقلال نيافته و به شكل امروز تقسيم نشده بود. دوران تحصيل ايشان در خارج از ميهن 17 سال به طول مي‌انجامد. مولانا بعد از فراغت از تحصيل، چند سالي هم در آنجا به تدريس مي‌پردازند و پس از آن به زادگاه خود، روستاي «تيزآب» كه در يك فرسنگي شهر خواف واقع است، بازمي‌گردند. وقتي به اين‌جا تشريف مي‌آورند، علماي برجسته‌اي هم‌چون فقيه برجستة آن زمان در خواف، جناب مرحوم آخوند ملا احمد قهستاني، مرحوم حاجي خواجه محي‌الدين احراري ـ واعظ شهر خواف ـ، مرحوم حاج آخوند ملا نعمت‌الله اقدام، مرحوم حاج خواجه صدرالدين احراري و برخي از معتمدين و بزرگان شهر خواف، خدمت مولانا مطهري مي‌رسند و از ايشان مي‌خواهند كه به شهر خواف تشريف بياورند و فعاليت‌هاي ديني و علمي مردم شهر را رهبري نمايند. حضرت مولانا مطهري هم وقتي اين شور و اشتياق را مي‌بينند، به خواف تشريف مي‌آورند و به كار تعليم و تربيت مشغول مي‌شوند. بزرگان خواف بيان مي‌كنند كه از همان نخستين سال تأسيس حوزة علميه احناف (1325ه.ش)، بيش از هشتاد نفر طالب علم با عطش علمي فراوان خدمت حضرت مولانا مطهري مي‌رسند و ايشان با تحمل همة مشكلات پيش‌رو، به تنهايي در شرايطي بسيار سخت و دشوار، امر مهم تعليم و تربيت را آغاز نموده و با تمام نيرو و توان، آن را به‌خوبي پيش مي‌برند. حضرت مولانا تمام وقت و توان خود را صرف تعليم و تربيت طلاب، پاسخ‌گويي به مسائل شرعي مردم، قضاوت و رسيدگي به مسائل و مشكلات اجتماعيِ نه تنها مردم خواف، بلكه مردم منطقة جنوب خراسان مي‌كنند و در عين‌حال، براي تأمين مخارج زندگي‌شان به كشاورزي مي‌پردازند.فرصت چنداني براي تأليف و تصنيف به ايشان دست نمي‌دهد، اما با اين حال، ايشان در سال 1341هـ.ش. رساله‌اي در مورد احكام شيرخوارگي به نگارش درمي‌آورند. كتاب «خلاصة‌المسائل» اثر ديگري است كه زيرنظر ايشان توسط جناب مولانا حفیظ الله طاهری‌فر و مرحوم مولانا غلام‌احمد موحدی، دو نفر از شاگردان‌ مولانا مطهري به رشتة تحرير درآمده است. در اين ميان، مدرسة دينيِ احناف خواف را بايد بزرگ‌ترين اثر ماندگار حضرت مولانا دانست. به بركت اخلاص و تقواي ايشان، اين مركز بزرگ علمي كه اكنون مادر مدارس ديني اهل‌سنّت منطقة خراسان به‌حساب مي‌آيد، تاكنون به‌گونه‌اي عمل كرده است كه هم اهل‌سنّت اين منطقه بيشتر شناسانده شوند، هم شخصيّت مولانا مطهري، رحمه‌الله، به جامعة اسلامي معرفي شود و هم مردم از اطلاعات ديني و مذهبيِ قابل قبولي برخوردار شوند. افرادي كه از ابتدا تاكنون از اين مركز دانش‌آموخته و فارغ‌التحصيل شده‌اند، الحمدلله بسيارند. شايد كمتر شهر و روستايي در خراسان باشد كه از فارغ‌التحصيلان اين حوزه در آن‌جا کسي‌ نباشد. امروز آثار اين مدرسة ديني در بسياري از مناطق مشهود است. از تابياد، تربت‌جام، بيرجند و حتي از كشور افغانستان، ما شاگرداني داشته‌ايم كه هم‌اكنون نيز با علماي اين‌جا در ارتباط‌اند و مسائل و مشكلات را با مشورت اساتيد خود حل می‌كنند. همة اينها نتايج و ثمرات حوزة احناف خواف و نشان تأثيرگذاري اين مركز ديني و مهم‌ترين يادگار مرحوم مولانا مطهري، رحمه‌الله، است. مولانا شمس‌الدين مطهري، پس از عمري تلاش و خدمت مخلصانه در راستاي بيداري ديني مردم منطقه و تربيت شاگردان بسيار، در تیرماه سال 1369هـ.ش. دعوت حق را لبيك گفتند و به ديار باقي شتافتند. درگذشت اين عالم ربّاني و مردِ حق، ضايعة بزرگي براي مردم منطقه و جامعة اهل‌سنّت بود. پس از ايشان فرزند برومندشان جناب مولانا حبيب‌الرحمن مديريت حوزه را در دست گرفتند. بيماري و حادثة وفات مولانا مطهري بسيار سريع و ناگهاني اتفاق افتاد و ايشان براي جانشيني خويش وصيّت خاصي نكرده بودند. حادثة وفات ايشان صبح روز عيد قربان در يكي از بيمارستان‌هاي شهر مشهد رخ داد و علماي خواف و منطقه همان‌جا مشورت كردند و همه جناب مولانا حبيب‌الرحمن را شايسته‌ترين فرد بعد از پدر بزرگوارشان براي تصدي امور و ادامه دادن راه ايشان تشخيص دادند و ما اين موضوع را قبل از انتقال پيکر حضرت مولانا به خواف، در مسجدجامع شيخ‌فيض مشهد به اطلاع مردم رسانديم و در مراسم تشييع جنازة ايشان در خواف نيز اين مطلب به اطلاع عموم رسيد. همة علما بر اين مسئله اتفاق نظر داشتند‌ و هيچ‌كس نظر مخالفي نداشت‌. مولانا حبيب‌الرحمن مطهري ماشاءالله فردي شايسته و لايق هستند كه در پاكستان تحصيل كرده‌اند و با جمهور علماي منطقه هم‌مشرب و هم‌عقيده هستند. الحمدلله همة ما هم‌مسلك و هم‌مشرب و پيرو مکتب فکري علماي ديوبند هستيم و خط‌مشي ما يكي است كه اين نكته جاي شكر بسيار دارد.  

جناب مولانا! در يک قرن اخير، ارتباط علمي و معنوي ويژه‌اي بين اهل‌سنّت شرق ايران و علما و مراكز علمي و ديني شبه‌قارة هند برقرار بوده و هست؛ چنان‌که افراد بسياري از خراسان و بلوچستان و برخي مناطق ديگر، جهت تحصيل علم رهسپار هند و پاکستان شده و از محضر علما و شخصيت‌هاي برجستة آن سامان کسب فيض کرده‌اند. چه جاذبه‌اي در شبه‌قارة هند وجود دارد كه اين‌چنين شيفتگان علم و معنويت به آن سو مي‌شتابند؟
 به گمان من سرزمين شبه‌قارة هند به بركت اخلاص و للّهيت علما و دين‌داري مردمان آن، از جاذبة به‌خصوصي برخوردار است. در واقع اين جاذبه، نتيجة اخلاص علما و خادمان دين در اين سرزمين است. در هند و پاكستان روحية دين‌مداري در ميان مردم مسلمان نيز بسيار پررنگ است. مردم آن جا زندگي بسيار ساده و بي‌آلايشي دارند و به‌طور عموم متدين، مخلص و باخدا هستند. اخلاص، للهيّت، قناعت و ساده‌زيستي جاذبة بسيار دارد و سرزمين هند نيز سرشار از خير و بركت است. من معتقدم كساني كه به اين سرزمين مي‌روند و در آن‌جا به تحصيل علم مي‌پردازند، بركت و نوري در علم آنان پديد مي‌آيد كه شايد در جاي ديگري حاصل نشود. طي سفری که چندي قبل به این سرزمین داشتيم، مدارس ديني آن‌جا را مملو از طلاب و علماي برجسته يافتيم؛ حتي در كوچك‌ترين مدارس 400 تا 500 طلبه به تحصيل علم مي‌پرداختند. جامعة دارالعلوم كراچي 4500 طلبه دارد. جامعة فاروقية كراچي 3500 طلبه دارد. جامعة نيوتاون با تمام شعبه‌هايي كه دارد، بالاي 8000 طلبه دارد، و جامعة‌الرشيد به‌همين‌ ترتيب. جامعة‌الرشيد با وجود اين‌كه به سبك دانشگاهي طراحي شده، اما طلاب آن همه متشرع و پايبند به سنّت‌هاي حضرت رسول‌الله، صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم، هستند. اگر در زبان انگليسي تخصص حاصل مي‌كنند، درعين‌حال بسيار متشرع و پايبند هستند. در جامعة‌النور پيشاور ـ که شاخه‌ای از مرکز جماعت تبلیغ رايوند است ـ طلاب بسيار مخلص و پايبند به شريعت بودند و هم طلاب و هم اساتيد اين مدرسه شب‌زنده‌دار بودند و نماز سحرشان فوت نمي‌شد. فضاي عجيبي در اين مدرسه ديني حاكم بود. در دارالعلوم حقانیه تعداد زیادی طلبه مشغول تحصیل بودند که فقط تعداد طلاب دورة حديث آن 1400 نفر بودند. به‌هرحال من معتقدم ايمان و اعتقاد مثال‌زدني و روحية خاص ديني علما و مردم اين سرزمين، اين جذابيت‌ها را براي آن به ارمغان آورده است.  

حضرت‌عالي 34 سال است در حوزة علميه احناف خواف مشغول خدمت هستيد، لطفاً در مورد فعاليت‌ها و خدمات اين حوزه در ابعاد مختلف، براي‌مان توضيح دهيد. حوزه علميه احناف خواف بحمدالله در ابعاد مختلف مشغول خدمت به جامعه اسلامي است و درحال‌حاضر در دو بخش برادران و خواهران، داراي شعبه‌هاي گوناگوني بدين ‌شرح است: ـ شعبة اداري و مديريت، براي رسيدگي به امور اداري و مدیریتی؛ ـ شعبة قضاوت و حل‌وفصل مسائل و مشكلات خانوادگي و اجتماعي؛ ـ شعبة افتاء، براي پاسخ‌گويي به مسائل مختلف؛ ـ شعبة حفظ قرآن كريم، براي آموزش و حفظ قرآن كريم؛ ـ داير بودن كتابخانه‌اي با حدود 12000 جلد كتاب، براي نشر فرهنگ كتاب‌خواني و مطالعه بين طلاب و عموم مردم؛ ـ شعبة تخصص در فقه، دورة تكميلي فقه براي طلاب نخبه و بااستعداد؛ ـ واحد امور مكاتب، براي نظارت بر امور مكاتب سطح شهرستان؛ ـ شعبة تبليغ، براي پرداختن به وظيفة مهم امر به معروف و نهي از منكر در جامعه؛ ـ واحد امور دانشجويي، براي برگزاري جلسات آموزشي براي دانشجويان سطح شهر و نزديكي بيشتر قشر دانشگاهي و حوزوي؛ ـ مشاركت در امور اجتماعي مردم و همگامي با آنان در مناسبت‌هاي مختلف در محدودة شرع. الحمدلله حوزة علميه با مديريت صحيح و سياست درستي كه در پيش گرفته است، ضمن همگامي با مسئولان محلي، توانسته است مردم منطقه و اقشار مختلف جامعه را جهت‌دهی كند و اعتماد آنان را جلب نمايد.  

جناب مولانا شهيدي! ظاهراً براي اولين‌بار شما در حوزه علميه احناف خواف به تنظيم يك برنامه و نظام درسي و آموزشي منظم اقدام كرديد، در اين مورد بيشتر توضيح دهيد.
 من پس از پايان تحصيلاتم در پاكستان، در سال 1353هـ.ش. به زادگاهم، روستاي مزرعه‌شيخ،‌ بازگشتم. چندي بعد جناب مولانا نورالله فرقاني پيشنهاد كردند در منطقة بالاخواف، مدرسه‌اي تأسيس كنيم. به‌هرحال ما اين مدرسة ديني را در روستاي خليل‌آباد بالاخواف تأسيس كرديم و من به مدت سه سال آن‌جا بودم. چون مدرسه در روستا بود، پيشرفت چنداني حاصل نشد و تعداد طلاب اندك بود. باري، حضرت مولانا مطهري، رحمه‌الله، كه من همواره خدمت‌شان مي‌رسيدم و ايشان هم هر از چندگاهي تشريف مي‌آوردند منزل بنده، فرمودند كه اگر ممکن است شما به مدرسة احناف خواف بياييد. در پي اين پيشنهاد من در سال 1355 به جمع علما و اساتيد مدرسة احناف خواف پيوستم. البته در اين سال من دو ماه بيشتر با آنان همكاري نداشتم. در سال 1356 من رسماً به اين مدرسه آمدم. در آن زمان اساتيد و طلاب مدرسة احناف اندك بودند و نصاب «درسِ نظامي» هم در سيستم آموزشي آن جايگاهي نداشت. مدتي پس از حضور من در مدرسه، پيشنهاد شد كه برنامة درسي منظمي تدوين كنيم و من نيز با الگوگرفتن از سيستم آموزشي مدارس ديني پاكستان، برنامه‌اي تدوين كردم. برنامة پيشنهادي گسترده بود و در آن مواد و كتاب‌هايي با موضوع صرف، نحو، ادبيات عرب، منطق، فلسفه، هيئت، فقه، اصول فقه، حديث، تفسير و علوم قرآن گنجانده شده بود. اين برنامه وقتي ارائه و اجرا شد، بحمدالله مورد استقبال واقع شد و ديگر مدارس منطقه كه پس از آن تأسيس شدند، از آن الگوبرداري كردند.  

به نظر شما براي ارتقاي سطح علمي و فكري طلاب و دانش‌آموختگان مدارس ديني به سطوح بالاتر چه بايد كرد و جناب‌عالي چه پيشنهاداتي در اين زمينه داريد؟

 اين خواستة قلبي تمام علما و اساتيد است كه سطح آگاهي و دانش‌ طلاب ما بسيار بالا باشد تا با تكيه بر آن بتوانند به نيازهاي جامعة امروز پاسخ بدهند. اگر قبلا اين امكان براي طلاب و علما وجود نداشت و واقعاً هم وجود نداشت؛ چون مدارس و مراكز علمي اندك بودند و مناطق ما خالي از وجود پربركت علما و رجال ديني برجسته بودند، بحمدالله امروزه به بركت سعي و تلاش بسيار جدّيِ علما، امكانات مناسبي که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فراهم شده ‌است، فضا و جوّي به‌وجود آمده كه در آن طلاب ما مي‌توانند تا هر سطحي كه بخواهند، دانش حاصل كنند. حالا اگر در منطقه‌اي اين امكان كمتر برايشان مهيا است، مي‌توانند به مناطق ديگر بروند. حتي به كشورهاي ديگر سفر كنند و سطح دانش‌ و آگاهي خود را ارتقا دهند. تقاضاي زمان همين است، و آرزوي و خواستة قلبي علما و اساتيد و بنده نيز همين است كه دانش و معلومات طلاب و دانش‌آموختگان ما به‌قدري گسترده باشد كه بار ديگر دوران باشكوه قرن‌هاي سوم و چهارم، و پنجم و ششم كه دانشگاه نظامية نيشابور و مدرسة غياثية خردگرد خواف و امثال اين‌ها در اين مناطق رونق داشتند و عالمان برجسته و آثار ماندگار علمي به جامعة اسلامي تحويل مي‌دادند، تكرار شود. اگر براي ما اين امر ميسر نشده است، آرزوي ما اين است كه فرزندان و شاگردان ما، نه تنها در مدارس ديني، بلكه در دانشگاه‌ها نيز بتوانند به سطح مطلوبي از علم و آگاهي برسند. دانشجويان و دانشگاهيان ما نيز تلاش كنند با علم و دانش خود نيازهاي مناطق خود را برآورده‌ كنند. اگر ما به مدرّس و استاد حوزه، به مبلّغ و سخنران و دعوتگر، و به نويسنده و مترجم نياز داريم، به همين شكل به پزشك متخصص، مهندس و معمار كاردان و كاربلد، و به ديگر متخصصين نياز داريم.  

آيا براي همكاري و هماهنگي بين مدارس علوم ديني اهل‌سنّت خراسان، شورا و نهادي وجود دارد؛ در اين زمينه چه اقداماتي صورت گرفته است؟ الحمدلله در مناطق مختلف خراسان مدارس علوم ديني تأسيس شده است. در گذشته اگر در كل منطقه يك یا دو مدرسه وجود داشت، اكنون مدارس متعددي فعاليت دارند و در تمام اين مدارس، طلاب و علما مشغول تلاش و فعاليت هستند. گفتني است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، ترقي و تعالي مدارس ديني، روند روبه‌رشدي داشته است و بحمدالله از اين لحاظ كمبودي وجود ندارد كه این خود موجب تقدیر و تشکر است. چيزي كه بسيار مهم است، اين‌كه بايد در ميان اساتيد، مديران و دست‌اندرکاران مدارس ديني انسجام و هماهنگي وجود داشته باشد تا اهداف و برنامه‌ها بهتر پيش برود. مي‌توانم بگويم كه الحمدلله تا حدودي در منطقة ما، به‌ويژه در خواف، باخرز، تايباد و تا حدودي تربت‌جام، بين علما و مديران مدارس ديني هماهنگي وجود دارد. ارتباط و رفت‌و‌آمد خوب و صميمانه است و علما از آرا و نظرات يكديگر استفاده مي‌كنند. البته به آن شكلي كه در بلوچستان شوراي هماهنگي مدارس ديني فعال است، در منطقة ما چنان شورايي وجود ندارد. چند سال قبل، شورايي تأسيس شد و به مدت چهار سال فعاليت كرد، اما بنابر يكسري مشكلات نتوانست به كار خود ادامه دهد. با اين‌حال اوضاع از اين نظر كه علماي مدارس ديني منطقه با هم ارتباط داشته باشند و هم‌فكر و هم‌نظر و هماهنگ باشند، نسبتاً راضي‌كننده‌ است. در خواف بین علمای حوزه‌هاي علمیة احناف خواف، تعلیم‌القرآن نشتیفان و دارالعلوم اسلامی خلیل‌آباد همکاری و هماهنگی خوبی وجود دارد و معمولاً امور اين مدارس با مشورت آنان با یکدیگر انجام می‌شود. علاوه‌بر‌اين ارتباط علما و مدارس ديني خراسان با دارالعلوم زاهدان و علماي برجستة بلوچستان نيز تنگاتنگ است و ما براي همة علما و اساتيد احترام خاصي قائل هستيم. اميدوارم خداوند اين ارتباط را پايدار بدارد.  

اهل‌سنّت خراسان چند درصد جمعيت اين منطقه را تشكيل مي‌دهند، و به‌طوركلي ارزيابي حضرت‌عالي از اوضاع مذهبي، فرهنگي و اجتماعي اهل‌سنّت در خراسان چيست؟ درصد جمعيت اهل‌سنّت خراسان به‌طور دقيق مشخص نيست، اما در مناطقي كه اكثريت ساكنان آن‌ اهل‌سنّت هستند، مثل شهر خواف يا شهرهاي تربت‌جام، تايباد، باخرز و…، الحمدلله مردم در امور مذهبي خود آزاد هستند و مشكلي وجود ندارد مگر در پاره‌اي موارد. از نظر اجتماعي و سیاسی آن توقعي كه مردم اهل‌سنّت دارند، به‌طور كامل برآورده نشده است. توقع ما اين است كه نظام بيش از پيش به مردم منطقه بها دهد و از افراد شايسته و توانمند ما در همة ادارات و پست‌هاي دولتي ‌كار بگيرد. تاكنون كمتر اين اتفاق افتاده و آن‌چه ما توقع داريم، شكل نگرفته است كه اميدواريم اين مشكل حل شود.  

بفرماييد كه ارتباط مردم منطقه با علما و مدارس ديني چگونه است؟
 الحمدلله مردم ما براي امور ديني و مذهبي اهميت زيادي قائل هستند و ارتباط خوبي با علما و پيشوايان ديني خود و مدارس دارند. هرگاه به کمک و توجه مردم احساس نياز شده، مردم ما كوتاهي نكرده‌اند. در اثر توجه و كمك همين مردم، بدون اين‌كه ما از جاي ديگري كمك درخواست كنيم، مساجد و مراكز ديني از هر نظر توسعه پيدا کرده‌اند. مردم ما همواره آماده هستند تا در امور خيريه و فعاليت‌هاي ديني خود را سهيم كنند. كمك‌هاي مالي مردم به مدرسة احناف خواف نيز قابل تقدير است. به‌هرحال پشتوانة حوزه خداست و تاكنون با كمك‌‌هاي مالي مردم همين منطقه توانسته فعاليت كند. مردم اين‌جا از نظر مذهبي و اعتقادي موحّد و پايبند سنّت‌هاي حضرت رسول، صلّي‌الله‌‌عليه‌وسلّم، هستند. در مسائل اجتماعي و سياسي نيز با علما و حوزه هماهنگ‌اند. نظر علما و حوزه نيز نظر مردم است و هر دو وابسته به يکديگراند. اميدواريم كه اين ارتباط در هر شرايطي ادامه داشته باشد و گسترده‌تر و محکم‌تر شود.  

علما، نخبگان و فرهيختگان جامعة ما در شرايط فعلي چه نقشي مي‌توانند داشته باشند؟ علما و نخبگان جامعه در هر دور و زماني مسئوليتي بر عهده دارند و بايد به اندازه‌اي که توان دارند به وظيفة ديني، شرعي، اجتماعي و ملّي خود عمل كنند. چنان‌چه در برهه‌اي از زمان با مشکلاتی مواجه شدند نباید دست از تلاش و فعالیت بکشند، بلکه بايد در حد توان خود براي اعتلا و پيشرفت جامعه در عرصه‌‌هاي ديني، مذهبي، اجتماعي و سياسي تلاش كنند. انتظار ما از علما، نخبگان، معتمدان و افراد بانفوذ جامعة اهل‌سنّت اين است كه نهايت تلاش خود را براي اعتلاي جامعه‌اي كه به آن تعلق دارند، از خود نشان دهند. بزرگان و فرهيختگان ما بايد با دلسوزي جوانان را به‌سوي دانش‌اندوزي و تحصيلات عالي تشويق كنند و بستر مناسبي را در اين زمينه براي آنان فراهم كنند. ثروتمندان جامعة ما بايد به جوانان نخبه و بااستعدادي كه مي‌خواهند علم و دانش بياموزند، اما از بضاعت مالي مناسبي برخوردار نيستند، كمك كنند تا آنان بتوانند به ادامة تحصيل بپردازند. اين يکي از بهترين راه‌هايي است كه آنان مي‌توانند مال و ثروت خود را در آن صرف کنند و برای آخرت خود ذخیره‌اي فراهم نمایند. به‌هرحال در يک جامعة اسلامي همه بايد با هم متحد و منسجم و به فکر يکديگر باشند. علما نبايد جايگاه خاصي به خود اختصاص دهند و خود را از تودة مردم جدا کنند. به‌همين شكل فرهنگيان و دانشگاهيان ما نيز نبايد از علما و مدارس ديني فاصله بگيرند. علما، نخبگان و دانشگاهيان ما بايد با هم در ارتباط باشند و با همفكري کارها را پيش ببرند. الحمدلله در خواف اين ارتباط وجود دارد و علما با آغوش باز پذيراي ديگر اقشار هستند.  

جناب مولانا! سال گذشته در يک اقدام تأمل‌برانگيز، امام‌جمعة اهل‌‌سنّت تايباد جناب مولانا فاضلي از سمت‌شان کنار گذاشته شدند که اين اقدام با اعتراض شديد مردم مواجه شد و اتفاقاتي در شهر تايباد رخ داد. با توجه به اين‌كه جنابعالي به اتفاق ساير علماي منطقه تلاش زيادي براي ختم به‌خير شدن اين مسئله انجام داديد، دراين‌باره توضيح بفرماييد.

 جناب مولانا سيّدمحمّد فاضلي‌موحّد، شخصيت علمي برجسته و از علماي شاخص منطقه به‌حساب مي‌آيند. ايشان به مدت چند سالي بود كه مسئوليت مديريت حوزة علمية جامعة‌الاحناف تايباد و امامت نماز جمعة اين شهرستان را به‌عهده داشتند و در اين مدت دلسوزانه مشغول خدمت به مردم و جامعة ديني تايباد و نظام جمهوري اسلامي بودند. لذا مردم انتظار چنين برخوردي را با ايشان نداشتند. به‌همين علت ما شاهد واكنش تند مردم پس از اين جريان بوديم. متأسفانه اتفاقات ناگواري رخ داد كه خوشايند منطقة تايباد نبود. پس از اين جريان، علماي منطقه با درايت، ضمن همدردي و توصية مردم به آرامش، ابتدا با مسئولان محترم محلي صحبت‌ها و مذاكراتي داشتند و پس از آن، جمعي متشكل از علماي شهرهاي خواف، تايباد و تربت‌جام خدمت استاندار محترم خراسان‌رضوی عرايض و گلايه‌هايي را مطرح کردند و از اقدام به بركناري مولانا فاضلي از امامت نماز جمعه، كه تحريك‌آميز، شتاب‌زده و بدون درنظر‌گرفته‌شدن رأي و نظر مردم و علما بود، ابراز نارضايتي نمودند و درخواست كردند كه ايشان بر همان منصب قبلي‌شان ابقا شوند. 

 به‌عنوان يكي از علماي شاخص منطقة خراسان، اگر ممكن است به بيان موضع جمهور علماي اهل‌سنّت اين منطقه در رابطه با طرح ساماندهي مدارس ديني اهل‌سنّت كشور بپردازيد.

 علمای اين منطقه در مورد طرح ساماندهي مدارس ديني اهل‌سنّت كشور دغدغه‌هایی دارند كه بارها آن را با ارسال نامه‌های متعدد به دفتر مقام معظم رهبری، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای مدیریت حوزه‌هاي علمیة خراسان در مشهد، به‌طور مفصل بیان كرده‌اند. بدون شك پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره بین مسئولان دولتي و مديران مدارس ديني ارتباط خوبی برقرار بوده است و بحث نظارت بر چگونگي ادارة امور مدارس ديني بدون هیچ‌گونه مشکلی جريان داشته است. ما امیدواريم در آینده نيز اين روند به‌همان شكل سابق ادامه یابد و دغدغه‌های موجود به‌طور كلي برطرف شود.  

جناب مولانا، چندي پيش حضرت‌عالي به اتفاق جناب مولانا حبيب‌الرحمان مطهري و جمعي ديگر از علماي برجستة اهل‌سنّت كشور، براي شركت در كنفرانس اعطاي جايزة اسلامي و بين‌المللي امام محمّدقاسم نانوتوي به شيخ محمود افندي نقشبندي به تركيه و شهر استانبول سفر كرديد؛ لطفاً از اين سفر، ماهيت اين جايزه و برنامه‌هاي اين کنفرانس براي‌مان بگوييد.
به ابتکار جمعي از علماي مسلمان هند و از طرف مؤسسة علمي و آموزشي “المعهد العالي الإسلامي” در حيدرآباد دکن هند، مقرر شده است که جايزه‌اي به نام “جايزة اسلامي و بين‌المللي امام محمّدقاسم نانوتوي” (بنيان‌گذار دارالعلوم ديوبند و از رهبران مسلمان هند در مبارزه با استعمار انگليس)، به برخي از علماي برجستة جهان اسلام كه در حيات خود مجاهدت‌ها و فعاليت‌هاي بسياري را در راه پاسداری از دين و مبارزه با ظلم و استبداد انجام داده‌اند، اعطا شود. ازآنجاکه قرار بود اولين سري اين جايزه، به عالم ربّاني، مجاهد و صوفيِ اهل عرفان و سلوك، مولانا شيخ‌ محمود افندي نقشبنديِ مجدديِ خالدي، اعطا و از تلاش‌هاي اين عالم برجستة اهل ترکيه تجليل شود، به همين مناسبت کنفرانس باشکوهي با شرکت جمع برگزيده‌اي از علماي برجستة جهان اهل‌سنّت از چهل‌وسه کشور، از چهار قارة آسيا، آفريقا، اروپا و آمريکا، در تركيه برگزار شد. [شيخ محمود افندي، از علما، عرفا و مصلحان برجستة ترکيه، متولد سال 1927 ميلادي و جانشین و خليفة مجاز عالم، عارف، فقيه، اصولي و حقوقدان صاحب‌نام، شيخ علي حيدر افندي است. شيخ علي حيدر افندي، رئيس هيئت تأليف سازمان شيخ‌الاسلامي و وزير دادگستري دولت عثماني، مؤلف دايرة‌المعارف فقهي و حقوقي “دُرر الحُکّام شرح مجلة الأحکام العدلية” و “الإصطلاحات الفقهيه”، متخصص و مفتي مذاهب اربعة اهل‌سنّت‌وجماعت، مفتي استانبول و رئيس امور ديني جمهوري ترکيه بوده است.] مي‌گفتند که شيخ محمود افندي در زمان آتاتورك و در دهه‌هاي تاريک و پرخفقان پس از آن، كه تبليغ آموزه‌هاي اسلامي ممنوع بوده و علما نمي‌توانستند آشكارا فعاليت كنند، با اقدامات اصلاح‌گرانه و مبارزات خستگي‌ناپذيرش توانسته به ارشاد و راهنمايي بسياري از مردم ترکيه بپردازد؛ درست به همان شكلي كه مولانا محمّدقاسم نانوتوي در شبه‌قارة هند زمان استعمار انگليس، به تلاش و مبارزه پرداخت و پرچم بيداري اسلامي و حفاظت از دين و مراکز ديني را بلند کرد. در واقع به خاطر مناسبت‌ها و وجوه تشابه متعدد بين اين دو شخصيت، مقرّر شده بود که اولين سري جايزة اسلامي و بين‌المللي امام محمّدقاسم نانوتوي به ايشان اعطا شود. شيخ‌ محمود افندي و شاگردان ايشان، مجموعه‌اي از مدارس و مراکز ديني را در ترکيه اداره و سرپرستي مي‌کنند. در يکي از روزهاي برگزاري کنفرانس، ضيافت نهاري در يکي از اين مدراس در استانبول برگزار شد که تمام علما و شخصيت‌هاي حاضر در كنفرانس در آن شركت داشتند. مدرسة بسيار زيبا و باشكوهي بود و از همة امكانات مورد نياز برخوردار بود. تعداد طلاب آن نيز قابل توجه بود. وقتي ما به آن‌جا رفتيم، طلاب و اساتيد بدون هيچ تكلّفي پذيراي ما شدند و بزرگ‌منشي و مهمان‌نوازي‌شان تا بدان‌جا بود كه حتي كفش‌هاي مهمانان را راست مي‌كردند. معلوم بود كه همة طلاب و اساتيد اين مدرسه، اهل سلوک و عرفان‌اند، و از تواضع و اخلاص بهرة وافري دارند. روز جمعه 14 ذي‌القعدة 1431 همة مهمانان کنفرانس، براي اداي نمازجمعه در مسجد حضرت ابوايوب انصاري، رضي‌الله‌عنه، حضور يافتند و بعد از نماز، بر سر آرامگاه اين صحابي جليل‌القدر حاضر شدند، عرض سلام کردند و فاتحه خواندند. [حضرت ابوايوب خالد‌بن‌زيد انصاري هنگام هجرت رسول‌الله، صلّي‌الله‌عليه‌وسلّم، به مدينه، ميزبان آن‌حضرت بود و خانه‌اش را در اختيار ايشان گذاشت. در همة غزوات حاضر بود و از هيچ تلاش و جان‌فشاني‌اي در راه عزت و شوکت اسلام و مسلمانان دريغ نکرد. در سال 52 هجري، در زمان حضرت معاويه، رضي‌الله‌عنه، در جنگ با امپراتوري روم شرقي و محاصرة قسطنطنيه (استانبول) شرکت داشت و در آن‌جا درگذشت.]   شنبه برنامه‌هاي كنفرانس به‌صورت رسمي آغاز شد. مجري مراسم در اين روز استاد حمدون ارسلان اهل تركيه بود. برنامه‌هاي‌ اين نشست با تلاوت كلام‌الله مجيد توسط يک قاري ترک به نام قاري عبدالرحمان اولج آغاز شد. وي از سوره‌هاي مختلف قرآن مجيد، به تلاوت‌ آياتي پرداخت كه در فضيلت علم و علما است. پس از تلاوت كلام‌الله مجيد، شيخ‌ خالدسيف‌الله رحماني، دبيرکل مجمع فقه اسلامي هند و رئيس جايزة امام محمّدقاسم نانوتوي، به شركت‌كنندگانِ در كنفرانس خيرمقدم گفت و سپس در مورد ماهيت اين جايزه، شخصيت امام نانوتوي و چگونگي انتخاب شيخ محمود افندي براي اعطاي جايزه، سخن گفت. پس از ايشان شيخ ‌محمود دوزلي، از علماي شرق تركيه از شهر وان، دربارة فضيلت علم و علما به ايراد سخن پرداخت. در اين ميان، شيخ محمود افندي، درحالي‌که روي ويلچر نشسته بود و جمعي از خادمان و ارادتمندانش ايشان را همراهي مي‌کردند، وارد سالن کنفرانس شد. همچنين استاد هارون سلطان اوغلو، نوة سلطان عبدالحميد ثاني عثماني، به جمع حاضر در کنفرانس پيوست و حضور اين دو شخصيت موجب شکوه هرچه بيشتر اين گردهمايي شد. سخنران بعدي دکتر يحيي عبدالرحيم، از انديشمندان عرب مقيم امريكا بود که موضوع سخنرانيش “چالش‌هاي دعوت اسلامي و مسلمانان در غرب و آمريکا” بود. سپس دكتر فاروق حماده، از علما و انديشمندان اهل مراکش، دربارة نحوة تدوين و ترويج عقايد اهل‌سنّت و جماعت و مکتب کلامي اشعريه و همچنين ماتريديه سخن گفت. علامه دكتر يوسف قرضاوي، رئيس اتحادية جهاني علماي مسلمان، که از مدعوين کنفرانس بود، اما بنابر مسائلي موفق به حضور نشده بود، سخنرانيش از طريق ويدئو كنفرانس براي حاضران پخش شد. ايشان ضمن تقدير از برگزارکنندگان اين کنفرانس و اظهار مسرت از اين گردهمايي مبارک در شهر استانبول براي تجليل از عالم و مصلح برجسته، جناب شيخ محمود افندي نقشبندي، ابتدا به تجليل از خدمات علماي شبه‌قارة هند و امام محمّدقاسم نانوتوي پرداخت و از “دارالعلوم ديوبند” با عنوان “ازهر هند” ياد کرد و خاطرة حضورش را در جشن صدسالگي دارالعلوم ديوبند يادآور شد؛ سپس در موضوع وحدت فکري امت اسلامي و نقش علما در پيشبرد اهداف و آرمان‌هاي اسلامي سخن گفت. بدين ترتيب برنامه‌هاي اولين روز كنفرانس به پايان رسيد. بعدازظهر، برنامة بازديد از مکان‌هاي تاريخي شهر استانبول ترتيب داده شده بود. همة مهمانان در هيئتي بسيار عظيم و باشکوه از مسجد سلطان احمد، اياصوفيا و موزة توپ‌کاپي بازديد کردند. روز دوم كنفرانس، علما و انديشمندان برجسته‌اي چون محقّق و محدّث برجسته شيخ‌ محمّد عوّامه در موضوع “الحديث النبوي و سبل الحفاظ عليه من عجز الدخلاء و كيد الأعداء”، دكتر احمد جاءبالله از انديشمندان تونسي ساکن فرانسه و مدير مرکز مطالعات علوم انساني در پاريس، به نمايندگي از عارف و فقيه برجستة اهل موريتاني شيخ عبدالله بن بيه، در موضوع “تأصيل التصوف”، شيخ عبدالإله العرفج از منطقة الأحساء عربستان با موضوع “وحدة الأمة فقهياً و الرد على دعاة اللامذهبية” به ايراد سخن پرداختند. سپس مولانا خالدسيف‌الله‌ رحماني مقاله‌اي را دربارة شرح‌حال و خدمات امام مولانا محمّدقاسم نانوتوي قرائت کرد، و در ادامه شيخ احمد اونلي(جبه‌لي) از شاگردان شيخ ‌محمود افندي، مقاله‌اي دربارة شرح‌حال و خدمات ايشان ارائه کرد. در ادامه، “قصيدة بُرده” در مدح حضرت رسول، صلّي‌الله‌عليه‌وسلّم، به صورت بسيار زيبا و باشکوهي توسط گروه سرود و تواشيح هماهنگ و مسلّطي به زيبايي تمام اجرا شد.  برنامه‌هاي دومين و آخرين روز كنفرانس در دو نشست صبح و بعدازظهر اجرا شد كه برنامه‌هاي نشست صبح با تلاوت شيخ ‌عبدالمالك، استاد قرائت و تجويد دارالعلوم كراچي، و برنامه‌هاي بعدازظهر با تلاوت شيخ محمّدياسر عبدالباسط، فرزند مرحوم قاري عبدالباسط محمّد عبدالصمد پي‌ گرفته شد. سخنراني مولانا سيد ارشد مدني، رئيس جمعيت علماي هند و فرزند مولانا سيد حسين‌احمد مدني، به نمايندگي از علماي مکتب فکري ديوبند و با موضوع تلاش‌ها و مبارزات امام محمّدقاسم نانوتوي، بخش ديگري از برنامه‌هاي اين روز بود. در ادامه شيخ دكتر أسامه الرفاعي، مفتي منطقة عكّار در شمال لبنان، به نمايندگي از جمعي از علما، دربارة شخصيت و خدمات شيخ محمود افندي سخنراني کرد. سپس دکتر محيي‌الدين محمّد عوّامه، دبيرکل جايزة امام نانوتوي و يکي از دست‌اندرکاران اصلي برگزاري اين کنفرانس، به ايراد سخن پرداخت و از همة کساني که در برگزاري اين گردهمايي عظيم مشارکت و همکاري داشتند تشکر کرد. در ادامه بيانية هيئت امناي جايزة امام نانوتوي قرائت و توضيح داده شد که چگونه از ميان پيشنهادات و گزينه‌هاي مختلف، شخصيت شيخ محمود افندي براي اعطاي اولين سري اين جايزه انتخاب شده است. پس از قرائت بيانيه، در مراسم باشکوهي جايزة اسلامي و بين‌المللي امام محمّدقاسم نانوتوي، توسط مولانا محمّدسالم قاسمي، مشرف عام جايزه و نوة امام محمّدقاسم نانوتوي، و مولانا خالدسيف‌الله رحماني، رئيس جايزه، به شيخ‌ محمود افندي اعطا شد. و سرانجام نشست بزرگداشت شيخ محمود افندي و برنامه‌هاي کنفرانس، با دعا توسط شيخ سعيد‌ الأعظمي ندوي، رئيس دارالعلوم ندوة‌العلماء لکهنو هند، به پايان رسيد. به‌جز بنده و مولانا حبيب‌الرحمان مطهري، علما و شخصيت‌هاي برجستة ديگري نيز از جامعة اهل‌سنّت ايران به اين کنفرانس دعوت شده بودند که برخي از آنها موفق به حضور در کنفرانس شدند و برخي ديگر نيز به دلايل و بعضاً وجود موانعي از حضور بازماندند. مولانا عبدالرحمن محبّي، مولانا محمّدحسين گرگيج و مولانا عبدالأحد ملازاده از همراهان ما در اين سفر بودند.   حضور شخصيت‌ها و وفدهاي برجسته‌اي از علما، داعيان و انديشمندان جهان اسلام و اهل‌سنّت در اين کنفرانس، شکوه خاصي به اين گردهمايي عظيم بخشيده بود. آشنايي نسبي با فضاي ديني و اسلامي در ترکيه و علما و مراکز ديني آن، از برکات ديگر اين سفر بود. ان‌شاءالله که وجود چنين گردهمايي‌ها و برنامه‌هايي باعث بيداري و تقويت هرچه بيشتر امت اسلامي و وحدت بين آنان شود و جهان اسلام بار ديگر به عزت و شوکت ازدست‌رفته دست يابد.

 

گفتگو از یعقوب شه بخش

منبع: ندای اسلام/ش:49/50