مقدمه:مقدمه: در سال ششم هجري با بستن قرارداد صلح حديبيه، در جامعه‌ي مدني، امنيتي نسبي حاصل گشت. مسلمانان از جانب قريش، بزرگ‌ترين دشمن‌شان در داخل شبه جزيره، احساس آرامش نمودند. و در سال هفتم هجري رسول‌الله  صلی الله علیه و آله و سلم  براي انتشار دين مبين اسلام در بيرون جزيرة العرب، گام‌هايي را برداشته، […]

مقدمه:
مقدمه: در سال ششم هجري با بستن قرارداد صلح حديبيه، در جامعه‌ي مدني، امنيتي نسبي حاصل گشت. مسلمانان از جانب قريش، بزرگ‌ترين دشمن‌شان در داخل شبه جزيره، احساس آرامش نمودند. و در سال هفتم هجري رسول‌الله  صلی الله علیه و آله و سلم  براي انتشار دين مبين اسلام در بيرون جزيرة العرب، گام‌هايي را برداشته، نامه‌هايي را به سوي بعضي از پادشاهان بزرگ‌ترين كشورهاي همجوار فرستادند. در اين نوشتار به اختصار به بررسي زندگي حاملين اين نامه‌ها ـ كه به نوعي اولين سفراي پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  محسوب مي‌گردند ـ و تأثيرات آن نامه‌ها بر سران آن كشورها و …. پرداخته مي‌شود.
اين مطالب ترجمه‌ي مقاله‌اي است كه چندين سال قبل از وب سايتي عربي دريافت گرديده و مطالبي جهت تكميل موضوع بر آن افزوده شده است. اميد است مورد توجه و استفاده دوستان قرار گرفته و از نواقص اغماض گردد.

پيامبر خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  هميشه منتظر فرصت مناسبي بودند تا دعوت اسلامي را از چهارچوب جزيرة العرب خارج نموده و به اقصي نقاط عالم برسانند و اين فرصت بعد از صلح حديبيه كه بين پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و قريش منعقد گرديد، به دست آمد.
با بستن اين قرارداد، مسلمانان از جانب قريش بزرگ‌ترين دشمن در داخل شبه جزيره ايمن گشته، مصمم شدند تا براي انتشار دين اسلام و دعوت الي‌الله بيرون شوند.
با شروع سال هفتم هجري رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اولين قدم‌ها را در رساندن دعوت خويش به سوي چند تن از بزرگ‌ترين پادشاهان و رؤساي جهان برداشته. و چند نفر از صحابه رضی الله عنهم را به عنوان سفير به سوي آنان فرستادند. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي اين موضوع مهم و بزرگ، اشخاصي را انتخاب نمودند كه داراي دانشي وسيع، هوشي خارق العاده، دركي بالا، ظاهري آراسته و نطقي مؤثر باشند تا كلام ايشان تأثير گذاشته و مأموريت خويش را به بهترين روش به انجام رسانند.   
ايشان، «عبدالله بن حذافه سهمي» را به سوي «خسرو پرويز» پادشاه ايران، «دحية بن خليفه كلبي» را به نزد «هرقل» (هرکول = هراکلیوس) پادشاه روم، «حاطب بن أبى بلتعه» را به سوي «مقوقس» (سایرس الکساندریا ) حاكم مصر، «عمرو بن أميه ضمرى» را به سوي نجاشي (آرماه) پادشاه حبشه، «علاء بن حضرمي» را به سوي امير بحرين و «عمرو بن عاص» را به سوي پادشاه عمان فرستادند.
1- دحيه كلبي
دحية بن خلیفه کلبی، برادر رضاعی پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و از خویشان شیری ايشان است كه در کودکی از یک دایه شیر خوردند.
صحابي بزرگوار دحيه كلبي رضی الله عنه از انصار مدينه بود كه با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در غزوه‌ي احد و غزوات بعد از آن شركت نمود. برخی گفته‌اند: پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  خواهر دحیه به نام شراف را عقد کرد، ولی قبل از شب زفاف، شراف از دنیا رفت.(1)
مشهور است كه دحيه شخصي خوش‌سيما و خوب‌صورت بود كه بيشتر اوقات حضرت جبرئيل علیه السلام به صورت ايشان بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل مي‌شد.
دحيه كلبي رضی الله عنه سفير رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به سوي پادشاه روم بود. بخاري روايت مي‌كند كه وقتي نامۀ پيامبر به پادشاه روم رسيد، ابوسفيان در مجلس او حاضر بود. ابوسفيان مي‌گويد: چون هرقل نامه پيامبر را خواند، در مجلسش سر وصدا بلند شد و با بزرگان دولت مباحثه و مشاجره بالا گرفت.
وقتي ابوسفيان از حضور هرقل بيرون آمد به همراهان خود گفت: كار محمد به جايي رسيده است كه پادشاه روم از او مي‌ترسد.
در نامه پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  آمده بود:
به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمد بنده و فرستاده‌ي خدا به هرقل، بزرگ روم. درود بر کسی که از هدایت پیروی کند. اما بعد: من تو را به آیین اسلام فرا می‌خوانم. اسلام بیاور تا سالم بمانی و اسلام بیاور تا خدا دو بار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدی، گناه اریوسیان (2) بر گردن توست؛ «و ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم، و چیزی را با او شریک قرار ندهیم، و برخی برخی را به جای خدا به ربوبیّت تعظیم نکنیم. پس اگر از حق روی گردانند، بگویید شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم.»(3)
همچنين نوشته‌اند: هرقل پس از دریافت نامه به دحیه گفت: اکنون نزد ضغاطُر برو و نامه را به او هم برسان و ببین در این موضوع چه می‌گوید؟ دحیه نزد پاپ اعظم (ضغاطر) رفت و نامه را به وی داد. ضغاطر نامه را خواند و به دحیه گفت: «سوگند به خداوند، که صاحب تو پیغمبر مرسل است و ما او را به اوصافش می‌شناسیم و او را در کتاب‌های خود می‌یابیم».
ضغاطر سپس به کلیسا رفت و گفت: «ای ملت روم! همانا از جانب احمد نامه‌ای به ما رسیده و ما را به سوی خداوند دعوت می‌کند و من شهادت می‌دهم که جز ذات مقدس خداوند معبودی مستحق ستایش نیست و محمد فرستاده پروردگار است».
در آن هنگام جمعی از شنوندگان به ضغاطر حمله کردند و او را کشتند.(4)
هرقل نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را مؤدبانه پاسخ داد. او به پذيرش اسلام مايل بود، ولي بزرگان دولتش با او در اين امر موافقت نكردند و هرقل نيز به علت عدم پذيرش اسلام از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم عذر خواست.
دحيه پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید. (5) و تا زمان خلافت حضرت معاویه رضی الله عنه زنده بود و در سال ۴۵ هجری درگذشت. مقبره او در روستای مزه قرار دارد.(6)
شكست روم:
در زمان خلافت حضرت ابوبکر رضی الله عنه  در سال ۶۳۳ میلادی گروهی از مسلمانان به سوریه و فلسطین (روم) حمله نموده و توانستند بر یک دسته کوچک از جنگاوران روم چیره شوند. جنگ «اجنادین» در سال ۶۳۴ میلادی در شام و فلسطین به پیروزی مسلمانان گرایید.
دومین شکست سخت هراکلیوس امپراتور روم که دست او را در آسیا کوتاه ساخت، جنگ «یرموک» می‌‌ باشد که در سال ۶۳۶ میلادی در خاک سوریه رخ داد.
يرموك، نهري در سرزمين اردن است كه در 5 رجب، سال 15 هجری قمری در آن جا نبردي بزرگ ميان مسلمانان و روميان به وقوع پيوست. از آن پس روميان شكست‌هاي پي در پي از مسلمانان متحمل شده و شروع به عقب‌نشيني كامل از شامات نمودند؛ اما شكست اصلي روم زماني اتفاق افتاد كه آنان در صدد جنگي بزرگ عليه مسلمانان برآمدند كه تعداد نيروهاي آنان يك صد هزار و به روايتي سيصد هزار رزمنده متشكل از روميان و عرب‌هاي منطقه شام بود. آنان در سرزمين يرموك گرد آمده و براي هجوم سيل‌آسا بر سپاهيان مسلمان آماده شدند. «ابوعبيده جراح» رضی الله عنه  كه فرمانده مسلمانان بود، رزمندگان مسلمان را گردآوري و به نبرد آنان فرستاد و سپس سپاهي ديگر به فرماندهي «سعيد بن عامر» رضی الله عنه  به ياري رزمندگان مسلمان اعزام كرد و نبرد سنگيني ميان طرفين به وقوع پيوست و ده‌ها هزار تن از نيروهاي دو طرف كشته، زخمي و اسير گرديدند. ولي سرانجام مسلمانان بر روميان پيروز شده و آنان را به عقب‌نشيني وادار كردند.
هرقل، امپراتور روم شرقي كه در «انطاكيه» مستقر بود و جنگ را از راه دور مديريت مي‌كرد، همين كه از پيروزي مسلمانان در يرموك باخبر شد، از انطاكيه گريخت و در قسطنطنيه (استانبول) مستقر گرديد.
او هنگامي كه از انطاكيه مي‌گريخت، با حسرت تمام گفت: «عَلَيكَ يَا سُورِيَةُ اَلسَّلامُ وَ نِعمَ البَلَدُ هَذا لِلعَدُوِّ!؛ بدرود اي سرزمين سوريه، چه سرزمين زيبايي نصيب دشمنان شد!»
اين واقعه در پنجم رجب سال پانزدهم قمري و در عصر خلافت حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه واقع گرديد.
2- عبد الله بن حذافه  سهمي
عبد الله بن حذافه رضی الله عنه  از بزرگان صحابه  است. او از  اولين كساني بود كه اسلام آورد و بعد از آنكه آزار و اذيت مشركين بر مسلمانان شدت گرفت، به حبشه هجرت نمود. عبدالله با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در غزوه‌ي احد و غزوات بعد از آن شركت نمود. او در بين صحابه به شوخ طبعي مشهور بود.
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به همراه نامه‌اش به نزد كسري، پادشاه ايران فرستادند. در آن نامه آمده بود: «بنام خداوند بخشنده مهربان، از محمد، فرستاده خدا، به خسرو، بزرگِ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده‌ی اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس بر گردن تو است.»
آنگاه كه نامه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي كسري خوانده شد (ناراحت گرديده) آن را پاره كرد.
به روایت دوم یعقوبی که بیشتر مورخان نیز آن را نقل کرده‌اند، خسرو پرويز با غرور و گستاخی اسلام نیاورد و از این‌که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  وی را به دین خود دعوت کرده و در نامه، نام خود را پیش از نام او نوشته، تندی نمود و نامۀ آن‌حضرت را پاره کرد و مقداری خاک برای رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  فرستاد، و چون اين خبر به پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  رسيد، دعا فرمود «چنان که نامه را پاره کرد، خدا پادشاهی‌اش را پاره کند و خاکی که فرستاده است نشان آن است که به زودی مسلمانان کشور وی را می‌گشایند».
خسرو پرویز به «باذان» عامل و حاکم خود در یمن  نوشت که دو نفر از افسرانش را برای دستگیری پیامبر به مدینه بفرستد. پیامبر در دیدار با آن دو افسر، آنان را دعوت به اسلام کرد و فردای روزی که با آن‌ها دیدار داشت به آنان فرمود:«پروردگار جهان مرا آگاه ساخت که دیشب 7 ساعت پس از غروب، خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه کشته شده و پسرش بر تخت سلطنت نشسته است.» (شب سه شنبه دهم جمادی الاولی سال 7 هجری)
آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:«بروید این خبر را به گوش حاکم یمن برسانید.»
پس از تحقق پیشگویی پیامبر درباره خسروپرویز، باذان حاکم یمن همراه با کلیه کارگزاران حکومتی‌اش اسلام آوردند و طی نامه‌ای اسلام آوردن خود و کارمندان حکومتش را به پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  ابلاغ کرد.
در روز ۲۳ یا ۲۴ فوریه ۶۲۸ میلادی خسرو پرویز از سلطنت برکنار، و زندانی شد، بزرگان پارس به محضر شیرویه آمدند و گفتند که یک کشور نباید دو شاه داشته باشد، یا باید خسرو پرویز را بکشي، تا از بندگان و فرمانبران تو شویم و یا باید تو را از سلطنت برکنار کنیم و از خسرو پرویز فرمانبرداری کنیم. شیرویه از این پیشنهاد تعجب کرد و به این نتیجه رسید که اگر پدرش بر مسند قدرت برگردد، در همان لحظه، وی را می‌کشد، از این جهت تصمیم گرفت تا پدرش را بکشد.
3- حاطب بن أبى بلتعه
حاطب از اولين افرادي بود كه اسلام آورد به مدينه هجرت كرد و با رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  در غزوه‌ي بدر و غزوات بعد از آن شركت نمود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را با نامه‌شان به نزد مقوقس پادشاه مصر فرستادند. در آن نامه آمده بود:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمّد پیامبر اسلام به مقوقس، بزرگ قبطیان. درود بر پیروان هدایت. من تو را به آیین اسلام دعوت می‌کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی، اسلام بیاور تا خداوند دو پاداش به تو دهد؛ و اگر نپذیری و اسلام نیاوری گناه قبطیان نیز به عهده تو است.
سفیر پیامبر در دژ اسکندریه مصر با مقوقس دیدار کرد، حاکم مصر پس از خواندن نامه پیامبر از حاطب پرسید:«اگر محمد فرستاده خداست، چرا مخالفانش توانستند او را از مکه )زادگاهش) بیرون کنند؟ و چرا او آنان را نفرین نکرد تا نابود شوند؟»
سفیر پیامبر در پاسخ او گفت: «حضرت عیسی پیامبر خدا بود و شما نیز به رسالتش گواهی می‌دهید. پس چرا موقعی که بنی اسرائیل نقشۀ قتل او را کشیدند، او آنها را نفرین نکرد تا خدا نابودشان کند؟»
حاکم مصر در برابر منطق محکم سفیر سخنی نداشت جز اینکه او را تحسین کند و بگوید:«آفرین بر تو که مردی حکیم و فهمیده‌ای هستي كه از سوی شخصی حکیم آمده ای.» (7)
مقوقس از حاطب بن أبى بلتعه  رضی الله عنه  فرستاده‌ي پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  به گرمي استقبال كرد و او را احترام نموده و به او هديه داد. از عقل و منطق او متعجب گشت.
پس از چند روز اقامت سفیر پیامبر در مصر، بالاخره حاکم مصر منشي‌اش را خواست تا به عربي جواب نامه‌ي پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را بنويسيد.
در آن نامه نوشت:
به محمّد بن عبدالله از مقوقس، بزرگ قبطیان اما بعد:
درود بر تو. من نامه‌ات را خواندم آنچه را نوشتي و مرا به آن دعوت دادي متوجه شدم، مي‌دانستم كه پيامبري براي بعثت باقي مانده، ولي گمان مي‌كردم كه در شام مبعوث گردد. فرستاده‌ات را احترام نمودم و دو كنيز خوب قبطي برايت فرستادم و لباس‌هايي را اهدا مي‌كنم و قاطري فرستادم تا استفاده كني. والسلام.
نماینده پیامبر پس از ورود به مدینه، نامه مقوقس را تسلیم پیامبر کرد. پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:«او از حکومت خود ترسیده و اسلام را نپذیرفته است. ریاست و قدرتش به زودی نابود خواهد شد. » (8)
ابن‌سعد می‌نویسد: وقتی مقوقس نامه را خواند، پاسخی نیکو نوشت. سپس نامه پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را در صندوقچه‌ای که از عاج درست شده بود، نهاد و بر آن مهر زد و به یکی از کنیزان خود سپرد و برای پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  پاسخ نامه را نوشت؛ ولی مسلمان نشد. (9)
ابن‌حجر به نقل از حاطب بن ابی بلتعه می‌گوید: «مقوقس به من گفت: سه چیز از تو می‌پرسم. گفتم بپرس. گفت: محمد مردم را به چه چیز فرا می‌خواند؟ گفتم: به عبادت خدای یگانه، و امر می‌کند به نمازهای پنجگانه و روزه ماه رمضان و حج و وفای به عهد، و نهی می‌کند از اکل میته(خودمرده) و خون و… تا اینکه گفت: او را برای من وصف کن. حاطب می‌گوید: پس اوصاف پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را به طور خلاصه به او گفتم. او گفت: برخی چیزها را نگفتی. مثلا نگفتی بین کتف‌های او مهر نبوت است. سوار الاغ می‌شود… سپس گفت: من گمان می‌کردم او از شام ظهور کند. همان جایی که سایر انبیاء از آنجا آمده‌اند. (10)
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ماريه (مریم) قبطيه (يكي از دو كنيز)‌ ازدواج كرد. ابراهيم فرزند پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ماريه متولد شد كه در شيرخوارگي نيز وفات يافت. و سيرين خواهر ماريه (كنيز دوم) را به حسان بن ثابت رضی الله عنه  بخشید. (11)
حاطب بن أبى بلتعه در سال 30 هجري در زمان خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه  در سن 65 سالگي وفات كرد.
4-  عمرو بن أميه ضمرى   
عمرو بن أميه از اولين افرادي بود كه در مكه اسلام آورد و به همراه كساني كه به خاطر دين خود از شر آزار و اذيت مشركين به حبشه هجرت كردند، او نيز به حبشه هجرت نمود. بعد از آن به مدينه هجرت كرد و به همراه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بعضي از غزوات شركت داشت.
عمرو شخصي عاقل و فهميده بود. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را براي انجام اموري كه نياز به زيركي و درايت داشت، مي‌فرستادند. او نيز آن امور را به نحو احسن به انجام مي‌رساند.
همچنين پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به همراه نامه‌شان به نزد نجاشي پادشاه حبشه فرستادند. در آن نامه آمده بود:
من تو را به سوی خدای یگانه و بی‌شریک دعوت می‌کنم و از تو می‌خواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده‌است، ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستادۀ خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت می‌کنم. من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم. خیرخواهی‌ام را بپذیرید.
نجاشی پس از اینکه نامۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را خواند، این‌گونه جواب داد: «به نام خدایی که مرا به اسلام هدایت کرد. نامۀ تو به دستم رسید نامه‌ای که در آن به امر عیسی (علیه‌السّلام) اشاره کرده بودی. به خدای آسمان‌ها و زمین سوگند که عیسی (علیه‌السّلام) بیش از آنچه گفتی (بنده خدا) نبوده است… ما به پسر عمویت (جعفربن ابي‌طالب) اکرام کردیم… شهادت می‌دهم که تو رسول صادق و مصدق خدایی، من به دست پسر عمویت به خدای عالمیان ایمان آوردم و فرزندم «ارحی بن اصحم» را به سویت می‌فرستم… اگر بخواهی خودم هم نزدت می‌آیم. سلام بر تو ‌ای رسول خدا.»(12)
پسر نجاشی به همراه ۶۰ نفر از اهالی حبشه در کشتی سوار شدند که در مدینه به خدمت پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  برسند؛ اما وقتی وسط دریا رسیدند (کشتی آنها شکست) و غرق شدند.(13)
عمرو عاص می‌گوید: من و عده‌ای از قریش پس از جنگ خندق و احتمال قدرت‌گیری محمد در عربستان، چون نمی‌خواستیم در عربستان زیر سلطه او باشیم، (قبل از این که عمرو بن امیه نزد نجاشی رود) نزد نجاشی رفتیم. ما در سرزمین نجاشی بودیم که عمرو بن امیه آمد. من از نجاشی خواستم تا او را به ما بسپارد تا به انتقام کشته‌هایمان به قتل برسانیم. نجاشی خشمگین شد و گفت: می‌خواهید فرستاده مردی را که ناموس اکبر بر او نازل می‌شود به شما دهم، تا بکشید؟ گفتم: ‌ای پادشاه! آیا چنین است؟ گفت: ‌ای عمرو! از من بشنو و پیرو او شو که بر حق است.» (14)عمرو بن عاص این امر را زمینه اسلام آوردن خویش می‌داند.
نجاشی بنا به درخواست رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را همراه با عمرو بن امیه با دو کشتی به مدینه فرستاد. (15)
حضرت عمرو بن أميه رضی الله عنه در آخر خلافت حضرت معاويه بن ابي‌سفيان ـ رضي الله عنهما ـ (41هـ. ق)  وفات نمود و در مدينه دفن گرديد. (16)
5- عمرو بن العاص  
عمرو بن العاص رضی الله عنه از بزرگ‌ترين فاتحين و مجاهدان اسلام است كه قبل از فتح مكه در ماه صفر سال هشتم هجري اسلام آورد. او به همراه خالد بن وليد و عثمان بن طلحه به خدمت پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  آمده و اسلام خود را آشكار نمودند.
با توجه به لياقت و استعداد حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه ، رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  او را در سريه‌ي مشهور ذات السلاسل بر سيصد نفر از بزرگان صحابه رضی الله عنهم امير تعيين نمودند كه حضرت ابوبكر صديق رضی الله عنه  و حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه  نير در آن لشكر حضور داشتند.
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارۀ حضرت عمرو بن العاص رضی الله عنه  فرمودند: «مردم مسلمان شدند ولي عمرو بن عاص ايمان آورد.» همچنين او را تعريف نمودند كه او از نيكوكاران قريش است.
پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  در سال ۱۰ هجری و پس از رجوع از حجة (الوداع) اواخر ماه ذی‌الحجه او را با نامه‌اي به سوي پادشاهان عمان «جیفر»  و  «عبد»  فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد.» (17) نامه را ابی بن کعب رضی الله عنه نوشت. سپس رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم آن را مهر زد. (18) آنان نيز دعوت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول نموده و اسلام آوردند.
در نامه پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  آمده بود:
« از محمد بن عبدالله به جیفر و عبد فرزندان جلندی، سلام بر کسی که پیرو هدایت باشد. من شما را به دین اسلام فرا می‌خوانم. اسلام بیاورید تا سلامت بمانید. من رسول‌خدا  به سوی تمامی جهانیان هستم، تا همه را انذار کنم و تا حجت و سخن خداوند درباره ناسپاسان به اجرا در آید. اگر اسلام را بپذیرید هر دوی شما را بر فرمانروایی کشورتان قرار می‌دهم. اگر اسلام را نپذیرید، بدانید که ملک شما زائل خواهد شد و یاران (سربازان) من به آنجا خواهند رسید و نبوت من بر ملک شما غلبه خواهد یافت.» (19)
عمرو عاص می‌گوید: وقتی به عمان رسیدم، ابتدا نزد عبد رفتم و گفتم: من فرستاده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به سوی تو و برادرت هستم. او گفت: برادرم از جهت سنی و فرمانروایی از من مقدم‌تر است. سپس به اتفاق عبد نزد جیفر رفتیم. جیفر نامه را خواند… مدتی بعد هر دو مسلمان شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق کردند. (20)
بلاذري مي‌نويسد: ابو زید انصاری  و  عمرو عاص  اسلام را بر مردم عمان عرضه می‌کردند و  قرآن را به آنها تعلیم می‌دادند. (21)
حضرت عمرو بن العاص رضی الله  عنه بعد از وفات پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  در فتوحات اسلامي سرزمين شام شركت داشت. در دوران خلافت حضرت عمر رضی الله  عنه استاندار و والي فلسطين تعيين شد. سپس حضرت عمر رضی الله عنه او را با لشكري به مصر فرستاد و ايشان مصر را فتح نمود و اينچنين مصر جزء ممالك اسلامي گرديد.
همچنين در دوران خلافت حضرت عمر رضی الله  عنه استاندار و والي مصر تعيين شد و تا زمان وفات حضرت عمر رضی الله  عنه در اين مسئوليت باقي ماند.
 در دوران خلافت حضرت معاويه بن أبى سفيان ـ رضي الله عنهما ـ براي بار دوم والي مصر تعيين شد. و در شب عيد سال 43 هجري قمري وفات يافت.
6- علاء بن حضرمي     
علاء بن حضرمي از اولين افرادي بود كه اسلام آورد.  او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و از فاتحان صدر اسلام بود. او در مکه به دنیا آمد و در همان جا بزرگ شد و چون اصلش از حضرموت بود، به آن‌جا منتسب شد.
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را با نامه‌اي به سوي «منذر بن ساوى» پادشاه بحرين فرستاد رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم در آن نامه منذر را به سوي اسلام دعوت داده بود.
(منذر اسلام را پذيرفت) و در نامه‌اي به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نوشت:
اما بعد:
يا رسول الله! من نامه شما را براى مردم بحرین خواندم، برخى از آنها اسلام را دوست داشته و آن را پذیرفتند و برخى آن را قبول نکردند. در سرزمین من یهودیان و مجوسیانى هستند، درباره آنها اگر دستورى دارید بفرمایید.»
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در نامه‌اي به او نوشتند:
نامه ای است از محمد رسول الله به منذر بن ساوى (زمامدار بحرین).
سلام عليك.
همانا به سوی تو می‌فرستم سپاس خداوندی را که جز او مستحق پرستش نیست و گواهی می‌دهم که معبودی نیست مگر خداوند جهان و محمد بنده و فرستادۀ اوست. اما بعد: همانا خدای قادر و بزرگ را به یاد تو می آورم. هرکس خیرخواه و بی دغل باشد، همانا برای نفع خود اقدام کرده و نصیحت خویشتن را خواسته است  و هرکس فرستادگان مرا اطاعت کند و از فرمان ایشان پیروی کند، همانا مرا اطاعت کرده است…  همانا فرستادگانم تو را مدح نیک نمودند و من هم شفاعت تو را درباره قومت قبول کردم. واگذار برای مسلمانان هرآنچه را که بر او اسلام آورده‌اند (یعنی هر چیزی که در حال اسلام از مال و زمین و عقار دارا بودند، همه را در دست آنان و تصرف ایشان باقی گذار) و من از مردم طاغی و معصیت کار و نافرمان هم گذشتم؛ بر گناهان سابق مؤاخذه نخواهند شد و تو هم از ایشان این موضوع را بپذیر (و بر گذشته‌ها آنان را مؤاخذه مکن) مادامی که تو یک حاکم صالح و نیکوکار باشی، هرگز تو را از شغل و عملت معزول نخواهم کرد و هرکس از جماعت یهود و نصارا بر کیش و آیین خود باقی ماند، بر اوست که جزیه دهد.»
 در كتب سيره آمده است كه: با اسلام آوردن منذر بن ساوى امير بحرين، بسياري از اهل بحرين اسلام آوردند.
در سال هشتم هجری قمری رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  علاء حضرمي را بر بحرین ولایت داد و او را مأمور کرد تا مالیات را از اغنیا بگیرد و به فقرا بدهد. علاء حضرمي تا وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  استاندار بحرين بود. او هم‌چنین در مقاتله با اهل ردّه در بحرین (در دوره حضرت ابوبکر رضی الله  عنه) نقش برجسته‌ای داشت.
حضرت عمر رضی الله  عنه او را به بصره فرستاد، ولی او در راه بصره و به گفتۀ بعضی در بحرین درگذشت. علاء در سال ۱۴ قمری «عرفجة بن هرثمه» را با کشتی به سواحل ایران فرستاد. از این‌رو، او اولین کسی بود که سرزمین ایران را گشود و گفته می‌شود که علاء اولین مسلمانی بود که از راه دریا فتوحات را آغاز کرد. (22)
مشهور است كه او مستجاب الدعوه بود، كلماتي خواند و دعا كرد و با اسب به دريا وارد شد. خداوند دعايش را قبول فرمود.
علاء بن حضرمي در سال 14 هجري قمري وفات يافت.
ـــــــــــــــ
ارجاعات:
1.  الاستیعاب،ج۴،ص:۱۸۶۸
2. فرقه‌ای از مسیحیت که بوسیله اسقف اریوس در سال ۳۱۰ میلادی پایه‌گذاری شد و معتقد به مخلوق بودن عیسی و نفی الوهیت او بودند.
3. یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا وبینکم أن لا نعبد إلا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضاً أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون [آل عمران: ۶۴]
4. محمد و زمامداران، ، ص ۲۰۱
5. الاستیعاب،ج۴،ص:۱۸۶۸
6.  لغتنامه دهخدا، دحیه کلبی / مقبره‌اي منسوب به حضرت دحيه كلبي در کنار شهر قدیم دارابگرد قرار دارد. گرچه حضرت دحیهٔ کلبی اصالتاً اهل یمن و ساكن شام بود ولي  مقبره‌اي منسوب به ايشان در نزدیکی شهر داراب در استان فارس هنوز وجود دارد. همچنين بازماندگانی که در داراب و جهرم زندگی می‌کنند و با همین نام یعنی کلبی شناخته می‌شوند.
7. تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۱۲.    
8. مروج الذهب، ج2، ص289 ، فروغ ابدیت، ج2، ص621 تا 626
9. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.    
10.  الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۹۶.    
11. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۱۴.
12. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۲- ۶۵۳.  اسد الغابة، ج۱، ص۷۶.  البدایة و النهایة، ج۳، ص۸۴.  تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۲۰. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۳.
13. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۳. اسد الغابة، ج۱، ص۷۶.  الاصابة، ج۱، ص۳۳۶.
14. تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۰-۳۱.
15. السیرة النبویة، ج۲، ص۳۵۹.
16. سیر اعلام النبلاء، ، ج4، ص328 / تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ، ج21، ص543
17.  المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۴، ص۹.
18. عیون الاثر،  ج۲، ص۳۳۵.
19. عیون الاثر،  ج۲، ص۳۳۵.
20. الطبقات الکبری، ، ج۱، ص۲۰۱.  المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۴، ص۹ -۱۰.
21. انساب الاشراف، ، ج۱، ص۲۷۸.
22. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۳۶. سیر اعلام النّبلاء، ج۳، ص۱۶۴. تاریخ طبری، ج۴، ص۷۹.  الاعلام، ج۴، ص۲۴۵. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۰۸۵.  الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۴۴۵. المحبر، ص۷۷.  لبدایه و النهایه، ج۵، ص۳۷۴.
 

ــــــ
مراجع :
 ابن اثير ، علي بن محمد ،  555‏-‏  630ق . ، اسد الغابه فی معرفة الصحابه ؛ تحقيق محمد ابراهيم البنا ، محمد احمد عاشور ، محمد عبدالوهاب فايد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1970 م
ابن جوزي ، عبدالرحمن بن علي ،  508‏-‏  597ق . ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، بيروت، دار صادر، 1359 ق .  
 ابن حبيب ، محمد بن حبيب ،   ‏-‏  245ق . ، المحبر،.  
ابن حجر عسقلاني ، احمد بن علي ،  733‏-‏  852ق . ، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقيق: علي محمد البجاوي، بيروت، درالجيل، 1412ق.  
ابن سعد، محمد بن سعد،  167‏-‏  230ق . ، الطبقات الکبری، علق عليه سهيل كيّالي، بیروت، دارالفكر، 1414ق.
ابن سيدالناس ، محمد بن محمد ،  671‏-‏  734ق .، عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير، بی جا، موسسه عز الدین، ۱۴۰۶ق.
 ابن عبدالبر ، يوسف بن عبدالله ،  368‏-‏  463ق . ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقيق و تعليق : علي محمد معوض ، عادل احمد عبدالموجود ،بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق
 ابن هشام ، عبدالملك ابن هشام ،     – 213 ق.  ، السیرة النبویة، ، حققها مصطفي السقا ، ابراهيم الابيادي ، عبدالحفيظ شلبي. بيروت، دارالمعرفه، 1425ق
ابن كثير ، اسماعيل بن عمر ،  700‏-‏  774ق . ، البدايه و النهايه ، ؛ اعتني بهذه الطبعه و وثقها : عبدالرحمن اللادقي ، محمد غازي بيضون، بيروت، دار المعرفه، 1418 ق
بخاري ، محمد بن اسماعيل ، 194‏-‏ 256 ق. جامع المسند الصحيح (صحيح بخاري)،بيروت، دارالفكر
بلاذري ، احمد بن يحيي ،   ‏-‏  279ق . ، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷،
حافظ مزي ، يوسف بن عبدالرحمن ، 654‏-‏ 742ق . ،  تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، حققه و ضبط نصه و علق عليه بشارعواد معروف، بيوت، رساله، 1406 ق .
خزاعي ، علي بن محمد بن مسعود، تخريج الدلالات السمعيه علي ماكان في عهد رسول الله … ، ؛ تحقيق احسان عباس، بيروت، دارالغرب الاسلامي، 1405 ق .
خطاب ، محمود شيث، سفراء النبي ( العلاء بن الحضرمي ، معاذ بن جبل )،بيروت، دارقتيبه، 1411ق.
دهخدا ، علي اكبر ، 1258؟‏-‏1334 ، لعتنامه ، بقلم گروهي از نويسندگان، زيرنظر:محمد معين و جعفر شهيدي، تهران،دانشگاه ، 1377.
 ذهبي ، محمد بن احمد ، 673‏-‏ 748ق . ، تاریخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام ، تحقيق سعد يوسف محمود ابوعزيز و [ديگران] ، قاهره، مكتبة التوفيقيه.    
 ذهبي ، محمد بن احمد ، 673‏-‏ 748ق . ، سیر اعلام النّبلاء، اشرف علي تحقيق و خرج احاديثه شعيب الارنووط، بيروت، رساله، 1419ق.
زركلي ، خيرالدين ، 1893‏-‏1966 ، الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، 2007م.
سبحاني تبريزي ، جعفر ، 1308‏-‏  ، فروغ ابديت : تجزيه و تحليل كاملي از زندگاني پيامبر اكرم ، قم، نشردانش اسلامي،
صابری همدانی، محمد، محمد  و زمامداران در پيرامون نامه‌هاي پيامبر اسلام به زمامداران، قم، دارالعلم ۱۳46.
طبري ، محمد بن جرير ، 224؟ ‏-‏ 310ق . ، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، استقامه، 1358ق
طبري ، محمد بن جرير ، 224؟ ‏-‏ 310ق . ، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375
مسعودي ، علي بن حسين ،    ‏-‏345؟ ق . ، مروج الذهب، ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1370.
مسلم بن حجاج ،  206‏-‏  261ق .، الجامع الصحيح(صحيح مسلم)، بيروت، دارالفكر، .

**************
**********
******
***
*

ترجمه و تألیف: عبدالقادر تاجیکی / مجله انوار / شماره 9