در این سوره مبارکه از اصول ایمان آنچه که انسان را از اهل کلام بی نیاز می کند، جمع شده است.در این سوره موضوعاتی از قبیل بحث از مبدا، معاد،توحید، نبوت،ایمان به ملائکه و تقسیم مردم به دو گروه بدبخت و سعادتمند و ویژگی های هر دو گروه بحث شده است.در این […]

 

 

 

در این سوره مبارکه از اصول ایمان آنچه که انسان را از اهل کلام بی نیاز می کند، جمع شده است.
در این سوره موضوعاتی از قبیل بحث از مبدا، معاد،توحید، نبوت،ایمان به ملائکه و تقسیم مردم به دو گروه بدبخت و سعادتمند و ویژگی های هر دو گروه بحث شده است.
در این سوره خداوند وجود معاد را با ذکر کمال علم و کمال قدرت و کمال حکمت خود اثبات کرده چرا که شبهه منکرین معاد و رستاخیز هم به این سه اصل بر می گردد.

شبهه اول این است که وقتی جسم انسان با زمین مخلوط شد، دیگر جدا کردن و شناسایی یک جسم از جسم دیگر مشکل و ممکن نخواهد بود.

دومین شبهه این است که قدرت خدا به این چیز تعلق نمی گیرد و خداوند توانایی این کار را ندارد.

سومین شبهه زنده کردن بعد از مرگ فایده ای و حکمتی در آن نیست، و این که شخصی بمیرد و سپس زنده شود کار بی فایده ای است.

اما دلیل قرآن بر این سه اصل بنا شده که:

اول- اثبات کمال علم پروردگار در مقابل جواب کسانی که می گویند: “قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ” (گويد چه كسى استخوانها را، در حالى كه پوسيده‌اند، از نو زنده مى‌گرداند؟)

جواب می دهد که “قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ” (به راستى مى‌دانيم كه زمين از ايشان چه مى‌كاهد)

دوم- اثبات کمال قدرت خدا، که می فرمایند:

أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَىٰ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ ﴿يس: ٨١﴾ (آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده است، تواناى آن نيست كه مانند ايشان را بيافريند، چرا، و او آفرينشگر داناست‌)

بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿القيامة: ٤﴾ (حق اين است كه تواناييم بر اين كه سرانگشتهاى او را فراهم آوريم‌)

سوم- اثبات کمال حکمت خدا :

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا  ﴿ص: ٢٧﴾ (و ما آسمان و زمين و مابين آنها را بيهوده نيافريده‌ايم)

( ایحسب الانسان ان یترک سدی)

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿المؤمنون: ١١٥﴾ (آيا پنداشته‌ايد كه شما را بيهوده آفريده‌ايم، و شما به نزد ما بازگردانده نمى‌شويد؟)

و همچنین در این سوره صفات کسانی که در آتش جهنم انداخته می شوند ذکر کرده است: أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ ﴿٢٤﴾ مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ ﴿٢٥﴾ الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ ﴿٢٦﴾

ویژگی این افراد :

۱-  کافر : کافر به نعمت ها و حقوق خدا کافر به دین و توحید و اسماء و صفات. کافر به دیدار پروردگار.

۲-  عنید: انسان متکبر و خود پسند و عدم تسلیم در برابر حق.

۳-  مناع للخیر: کسی که خویشتن را از انجام خوبیها به دور داشته است و یا مانع دیگران از انجام خوبیها بوده است.

۴-  معتد: تجاوز پیشه، کسی که از قوانین آسمانی سرپیچی کند و از حدود مقررات بگذرد و یا به حقوق دیگران تجاوز کند.

۵-  مریب: شخصی که در شک است یا دیگران را با گفتار و عمل خود به شک می اندازد.

۶-  الذی جعل مع الله الها آخر: آن کسی که با خدا فرمانروا و فریاد رس دیگری را برگزیند.

در این سوره از ویژگی های اهل بهشت هم یاد شده که می فرمایند: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ (۳۱) هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (۳۲) مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ(۳۴)

۱-  اواب : به کسی که از گناه به سوی طاعت، از غفلت از خدا به سوی یاد خدا روی می آورد.

عبید بن عمیر می گوید: اواب کسی است که گناهان خود را به یاد می آورد بعد از آن گناهان استغفار می کند.

سعید بن مسیب می گوید: اواب کسی است که گناه می کند، بلافاصله توبه می کند و باز به سوی گناه می رود و سپس توبه می کند.

و آمدن این ویژگی با صیغه مبالغه ، نشان می دهد که بهشتیان کسانی هستند که هر عاملی بخواهد آنها را از اطاعت خدا دور می سازد، فورا متوجه می شوند و به طاعت او باز می گردند. و از تقصیرات و غفلت های خود توبه می کنند.

۲-  حفیظ: کسی که نفس خود را از انجام حرام دور می کند و خود را نگاه می دارد.

حفیظ به معنی حفظ قوانین و حدود خدا و به معنی حفظ عهد و پیمانی است که خدا از انسان گرفته که از او اطاعت کنند و عبادت شیطان نکنند.

۳-  من خشی الرحمن بالغیب: این صفت در بر گیرنده اقرار به وجود خدا و قدرت و علم و آگاهی خدا بر اوضاع و احوال بندگانش و همچنین در بر گیرنده اقرار به کتاب های خدا و پیامبران است.

۴-  و جاء بقلب منیب:  ابن عباس می گوید قلب منیب قلب کسی است که از گناهان برگشته و به سوی طاعت خدا می آید، و معنی انابه ماندگار و ثابت شدن قلب بر طاعت و محبت خداست

خداوند بعد از بیان ذکر کسانی که از این اوصاف برخوردار باشند می فرماید: “ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ “

بعد از بیان ویژگی های اهل بهشت خداوند، مخاطبین قرآن را از هلاکت و نابودی که شامل حال امتهای گذشته شده می ترساند

و می فرمایند هلاکت اقوام گذشته یاد آوری و پندی است برای کسانی که “لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ”

و در پایان سوره با ذکر معاد و بحث از ندای منادی که ارواح را به سوی جسد هایشان برای حشر بر می گرداند، پایان می یابد.

برگرفته از کتاب: فوائد (ابن قیم)
ترجمه: فرزان خاموشی
سایت : تابش