حكومت تيموريان درخشانترين دوره حكومت اسلامي هند بود به حدي كه پيش از اين تاريخ هند هيچ زمان بدين تمدن و شوكت نرسيده بودند. نقل شده كه سفير پادشان انگلستان دو سال در هند ماند تا كه شايد بتواند با جهانگير پادشاه مسلمان هند ملاقات كند. و نهايتا موفق نشد تا اينكه با فروتني و […]
حكومت تيموريان درخشانترين دوره حكومت اسلامي هند بود به حدي كه پيش از اين تاريخ هند هيچ زمان بدين تمدن و شوكت نرسيده بودند. نقل شده كه سفير پادشان انگلستان دو سال در هند ماند تا كه شايد بتواند با جهانگير پادشاه مسلمان هند ملاقات كند. و نهايتا موفق نشد تا اينكه با فروتني و عاجزانه درخواست كرد تا از طرف پادشاه نامهئي براي پادشاه انگلستان بستاند. نخستوزير هند در جواب گفت: مناسب شأن و مقام پادشاه مغولي مسلمان نيست كه به حاكم جزيرهي كوچكي كه مسكن جمعي صياد تيره بخت است نامه بنويسد.
تاورنيه گردشگر فرانسوي در مورد سلطنت شاهجهان ديگر پادشاه مسلمان هند مينويسد: در ميان رعاياي خود به عنوان پادشاه زندگي نمي كند، بلكه به پدري مي ماند كه در ميان خانواده اش زندگي مي كند.
در زمان اورنگ زيب هم هند داراي وحدت بيسابقه اي بود اما در سال ۱۷۰۷با وفات اورنگ زيب و به تخت نشستن ديگر حاكمان مغول مبارزات زياد و چندجانبه اي رخ داد و امپراطوري مغول به سرعت تكه تكه شد. اميران و نائبالسلطنههاي هر منطقه خود را حاكم ميدانستند.
هند حال خوبي نداشت و قرنها بود كه تا بدين حد بي سر و ساماني را به خود نديده بود و زمينه براي فرصت طلبان و غارتگران مهيا شده بود.
كمپاني هند شرقي كه وابسته به انگلستان بود و كمپانيهاي هلند، پرتغال و فرانسه هر كدام تاخت و تاز در اين ميدان را براي كسب موقعيت بهتر و تثبيت قدرت خود شروع كردند اما كمپاني هند شرقي گوي سبقت را از ساير رقبا ربود.
كمپاني هند شرقي در ابتداي براي حفاظت از بازرگانان تاسيس شده بود، و روز به روز بر توسعهی خود ميافزود. كمپاني با ايجاد اختلاف بين حاكمان محلي و باز كمك و تقويت كردن يكي از آنها بر ديگري هم مبلغ هنگفتي ميگرفت و هم بر دامنهي نفوذ خود ميافزود. در ابتدا مردم هند نسبت به سربازان كمپاني حساسيت چنداني نداشتند و آنان را سربازاني ميدانستند كه هر كس ميتواند براي حفظ منافع خود آنها را اجير كند اما غافل از اين بودند كه اين خيالي واهي بيش نيست و هدف كمپاني از اين همه توسعهطلبي، تسلط سياسي بر هند است. و تا مردم به خود آمدند كار از كارگذشته بود و هند عملا مستعمرهي انگليس شده بود.
و از طرفي ديگر بخاطر وجود مضيقه و پريشانيهاي عمومي و مساعد نبودن شرايط مردم بيشتر طرف كسي را ميگرفتند كه مواجب و حقوق منظمتري بدهد، و دولت انگليس در اين زمينه پيشروتر بود.
شكي در اين نيست كه ايجاد شرايط سخت و بحراني كردن اوضاع براي به زانو درآوردن هنديها كار انگليسيها بود؛ چنانكه ويل دورانت در سفري كه به هند داشته مينويسد: من جمعيت كثيري را ديدهام كه در مقابل چشم از شدت گرسنگي جان ميدادند بمن ثابت شده است كه اين قحط غلات بر خلاف آنچه كه بعضي مدعياند، بهيچوجه نتيجه ازدياد جمعيت يا رواج ناداني نيست بلكه تمام اين تيره بختيها معلول اينست كه دسترنج يك ملت به طرز فجيعي كه در تمام تاريخ بينظير بوده است، توسط ملت ستمگر ديگري بغارت ميرود.
يكي از ولايتهايي كه در مقابل غارت انگليس قد علم كرد، ولايت ميسور و حكمران آن حيدرعلي بود. ولايت مسيور در جنوب هند واقعه شده و در مورد موقعيت و جايگاه ميسور همينقدر ميتوان گفت كه تقريبا تمام طلاي هند از معادن ميسور استخراج ميشد. و همين امتياز خود به تنهايي اين ارزش را داشت، كه روباه پير انگليس براي تسلط بر اين ولايت با چنگ و دندان بنجنگد.
شخصيت حيدرعلي
حيدرعلي پدر تيپوسلطان مردي شجاع و بيباك بود. جد اعلاي وي به نام شيخ وليمحمد در قرن دهم از مكه به شهر«گُلبرگه» هند مهاجرت كرد و در همان سامان مقيم شدند. تمام اين خاندان اهل فضل و از شناخته شدههاي آن ديار بودند.
حيدرعلي در سن نوزده سالگي به بصورت داوطلبانه به خدمت حاكم ميسور درآمد و با بهره بردن از استعداد، نيروي جسمي و فكري خود توانست سريع مراتب نظامي و مقامي را طي كند. وي از فراز و فرود قدرتهاي محلي بهره برد و در سال ۱۱۷۵ اعلان استقلال كرد و حيدر شهر« نگر» را به عنوان پايتخت خود اعلان نمود. و اعلان استقلال او همزمان با كشمكش بين فرانسه و انگليس بر تصاحب قدرت در هند، بود. گرچه يكمرتبه با انگليس صلح كرد اما بخاطر خيانت انگليس از آنان روي برگرداند و با فرانسه همپيمان گشت. و از نخستين مبارزان مسلمان بر عليه انگليس بود.
او مردي قهار و يكي از چهره هاي درخشان هند بود، و نوعي آرمانهاي ملي و وطني در سر داشت و صفات رهبري دورانديش را دارا بود. و خيلي قبلتر از ديگران به اهميت قدرت نيروي دريائي و خطر روزافزون انگليس پي برد چرا كه انگليسي ها بيشتر به قدرت دريايي خود متكي بودند.
حيدرعلي براي رفع اين نقيصه در حکومت خود بيكار ننشست و جزاير مالديو را تصرف كرد و آنجا را مركز كشتي سازي و نيروي دريايي خود كرد.
حيدرعلي گرچه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما فرماندهي قدرتمند و سياستمداري توانا بود. در زيركي او را با تيمورلنگ، چنگيز و نادرشاه افشار مقايسه كردهاند. مملكتداري وي بر اساس عدالت بود، ميگويند: مأموراني مخفي و جاسوس داشت تا او را از ظلم مأموران يا سستي آنها با خبر كند. خودش شبها لباس سياه ميپوشيد و براي مطلع شدن و آگاهي از احوال مسافران، غريبان به تجسس ميپرداخت. تا اينكه در اواخرسال ۱۱۹۷ زماني كه درصدد آماده كردن لشكر بزرگي براي نبرد با انگليسي ها ها بود مبتلا به سياه زخم شد و در اول محرم سال۱۱۹۸ رخت از جهان بر بست.
زندگي تيپو
بر كسي پوشيده نيست در زندگي يك شخصيت تاثيرگذار، زمان پيدايش و يا تولد وي ملاك نيست بلكه آنچه در بازخواني حالات زندگي يك نامور مدنظر است، افكار، انديشهها و اهداف وي است و همينها بودهاند كه او را نسبت به معاصرين و ديگران متمايز كرده است.
تيپو در سال ۱۱۶۳ هـ.ق ديده به جهان گشود، يكي از نكات بارز در نسب نامه اين خاندان چنانچه پيشتر گذشت، عربي النسل بودن شان است. از كودكي و زندگي وي تا سنين نوجواني بصورت تفصيلي اطلاعات چنداني در دست نيست ولي اندیشهها، دلاورمردي ها و انگيزههاي جهادی وي بيانگر اين ست كه ايشان در خانه اي پايبند به دين و عقايد اسلامي رشد يافته اند و اين خاندان از لحاظ معنوي دست ارادت به دامان حضرت شاه ابوسعيد حسني كه تربيت يافته مكتب و انديشه حكيم الاسلام شاه ولي الله دهلوي مي باشد، آويختند.
يكي از نكات بارز در وجود تيپو كه از همان آوان كودكي نمايان بود، عشق و علاقه وي به علم آموزي و كتاب ميباشد. او بيشتر وقت خود را صرف تحقيق و مطالعه ميكرد و مونس و همدم وي كتاب بود تا اينكه پدرش به او گفت: براي سلطنت به شمشير بيش از قلم نياز است.
در مورد استعداد و صلاحيت هاي وي نوشته اند: تيپو از كودكي با جرات، تلاشگر و فرد شايستهاي بود. علاوه از فراگيري علوم اسلامي، زبانهاي عربي، فارسي، انگليسي، فرانسوي، تاملي و كنتري را نيز ياد گرفته بود. در زمينه هاي فرماندهي، شمشيرزني، تيراندازي، نيزه بازي، نشانهگيري و شنا به طور شايسته اي مهارت حاصل كرده بود.
تيپوي نوجوان، جنگاوري و ملزومات آن را به خوبي پيش افسران فرانسوي كه گماردهي پدرش بودند، آموزش ديده بود و براي خود پهلواني شده بود تا اينكه توانست توفيق همركاب شدن با پدر را در ميادين متعدد بدست آورد.
وقتي استعداد هاي فرزند بيش از پيش براي پدر عيان شد، ديگر اجازهي همركابي پدر را نداشت بلكه بايد تنها و به عنوان يك فرمانده خودش وارد ميدان نبرد مي شد.
يكي از نكات جالب در زندگي وي ازدواج با دو همسر در يك شب مي باشد. كه يكي به حكم پدر و ديگري به درخواست زنان محل و دربار صورت گرفت.
در زمان وفات پدر، تيپو كه در حال نبرد با شورشيان بود، بمجرد با خبر شدن از رحلت پدر سريعا به ميسور برگشت، و بعد از چند روز مراسم تاجگذاري مجاهد جوان صورت گرفت.
خصوصيات تيپو
تيپو سلطان پادشاهي مسلمان و بسيار معتقد بود. اوقات فراغت را صرف عبادت مي كرد. پس از نماز صبح معمولا به تلاوت قرآن مي پرداخت. روزانه دوبار غذا مي خورد. به تاريخ پادشاهان ايران و عرب بخصوص اوضاع تجاري علاقمند بود. كتابهاي تاريخي مطالعه مي كرد لباس رنگين نميپوشيد چنان به امور ديني اهتمام مي ورزيد كه دستور داد زنان هندو با سر برهنه بيرون نيايند.
بعد از رسيدن به سن بلوغ هيچ نمازي از وي قضا نشد نقل شده در زمان افتتاح مسجد اعلي «سري نكاپتم» جمع زيادي از علماي داخل و خارج سلطنت خود دعوت كرده بود؛ قرار بر اين شد كه شخصي امامت بدهد كه صاحب ترتيب باشد اما كسي در اين ميان نتوانست چنين ادعايي بكند تا اينكه خود تيپو جلو رفت و گفت: الحمدلله من صاحب ترتيب هستم.
مجاهد جوان تحت هيچ شرايطي چه در جنگ و چه در زمان صلح، تلاوت بعد از نماز صبح را ترك نميكرد و هميشه با وضو بود.
هميشه سرش پايين بود در ابتداي هر نامه و پيامي «بسم الله» مينوشت و مردم را از اينكه بخاطر احترام بدو سرشان را پايين بيندازند، منع كرد.
حكومت تيپو
تيپو در اول سال ۱۱۹۶هـق به تخت نشست و در مدت هفده سال حكومت خود فراز و نشيب هاي زيادي اعم زا جنگ با شورشیان و انگلیس را متحمل شد، اما هيچ زمان از پاي ننشست و براي اهتزاز پرچم اسلام و مسلمين هيچ كوتاهي نكرد. همانند پدرش حيدرعلي سعي در توسعه روابط با ساير دوبت هاي اسلامي و استحكام سازي قواي خود داشت
در روابط خود با دولتهای محلی هند و با دیگر کشورها رویکردی آشکارا و تماما ضدانگلیسی داشت و به اهداف استعماری انگلستان در هند به خوبی واقف بود و از همين رو هیچگاه حاضر نشد به نفع خود و برضد هیچ حکمران مسلمان یا هندو با نیروی انگلیسی متحد شود وي میکوشید تا با ارتباط با حکومتهای محلی هند و کشورهای مسلمان، متحدانی بر ضدانگلیسیها بیابد. از همینرو، نمایندگانی به دهلی، اوده، حیدرآباد، کشمیر، پونا، افغانستان، عربستان، امپراتوری عثمانی و ایران فرستاد. در سال ۱۲۰۸ شخصي را نزد زمان شاه درّاني والي كابل فرستاد و در سال ۱۲۱۲ شاهزاده هاي ايراني را با هدايای بسياري نزد فتحعلي شاه قاجار فرستاد و تاكيد كرد كه اگر با هم متحد شوند، مي توانند هند و دكن را به نظم آورند و از سلطه انگليس برهانند. تقاضای کمک کردند. اما به گفتۀ مفتون دنبلی در همان اوقات خبر کشته شدن تیپوسلطان به ایران رسید و آنان به وطن خود بازگشتند
تيپو یک مرتبه پيمان صلحي با انگليس امضاءكرد اما دوسال بعد، ژنرال هندي به نام گورنر با مرته ها و انگليسيها متحد شدند و به تيپو يورش بردند، با تمام رشادتهايي كه سلطان شهيد از خود به خرج داد نهايتا شكست خورد و طبق معاهده اي مجبور به پرداخت غرامتي سنگين شد و علاوه به گرو گان گذاشتن دو تن از فرزندانش تن داد.
تيپو نيز در زمینه توجه به نیروی دریائی راه پدرش را ادامه داد ونسبت بدين مهم بي توجه ننشست بلكه پيام هاي به ناپلئون و سلطان عثماني نوست. وي طي نامه اي از سلطان عثماني درخواست كرد تا بندرگاه بصره را بدو بصورت اجاره واگذار كند تا بتواند به عنوان مأمني براي كشتيها باشد و نكتهي بارز در درخواست وي اين بود كه گفته بود: اين امر باعث تقويت دين محمد -عليه الصلاه و السلام- خواهد بود.
ابتكارات و اصلاحات تيپو
از ابتكارت جالب سلطان شهيد ضرب سكه هايي به نام احمدي، صديقي و فاروقي و ديگر نامها مي باشد. وي با ارزش ترين سكه را بخاطر ارج نهادن به شخصيت والاي رسول الله-صلي الله عليه وعلي آله وسلم- به نام سكه احمدي نام گذاري كرد. از جمله برنامه هاي او سرشماري تمام نفوس منطقه حكمرانياش و تغيير نامهاي غير اسلامي روستاها و شهرها به نامهاي اسلامي از قبيل دارالسرور، اسلام آباد، مصطفي آباد، رحمت آباد و… بود.
تیپو سلطاندر دورۀحکومتخود، اصلاحاتگوناگونیدر زمینههای اداری، اجتماعی، نظامی و اقتصادیانجام داد. وی تشکیلات اداری و نظامی خود را براساس الگوهای اروپایی بازسازی کرد و به تجهیز نیروی دریایی خود پرداخت و به توسعۀ راههای ارتباطی توجه بسیار داشت؛ سدها را تعمیر کرد و برایحمایت از کشاورزان اصلاحاتی در نظاممالیاتی پدید آورد. دعوت از متخصصان خارجی برای ساخت کارخانههای جدید، ممنوعیت صادرات کتان برای حمایت از صنایع نساجی داخلی، دعوت بافندگان نقاط دیگر به قلمرو خود، و منع کشت خشخاش از دیگر اقدامات اصلاحی وی بوده است. در دورۀ تیپو، همچنین ارتباط بازرگانی میان میسور و عمان، ایران، عثمانی و حتى چین برقرار بود
تیپو سلطان در سال نخست حکومت خود تقویم هجری قمری را کنار گذاشت و تقویم جدیدی را با نام «مولودی» معرفی نمود این گاهشمار بر اساس گاهشماری خورشیدی تنظیم شده بود اما مبدأ آن بجای سال هجرت، سال ولادت پیامبر در ۵۷۲ میلادی در نظر گرفته شد. و ماهها بر اساس حروف الفبا ترتيب داده شده بودند. تیپو سلطان از همان آغاز حکومت، نام سالهای گردشی هندی را همراه با سال ابداعی خود بر سکهها مینگاشت اما این نامها با معنی فارسی خود درج میشدند.
کتابخانهای از او با بیش از دو هزار جلد کتاب به زبانهای مختلف در کلکته بر جای مانده است.
وي يك كتاب به نام فتح المجاهدين دارد، كه مي توان از آن به عنوان قانون نامه نظامي ياد كرد اين كتاب حاوي پنج رساله مي باشد كه چهار رساله آن براي پياده نظام و يك رساله براي سواره نظام مي باشد.
علامه اقبال و تيپوسلطان
علامه اقبال در سفر تخیلی و عرفاني خود در محضر تيپو سلطان حاضر مي شوند. در اين سفر روحاني، اقبال به نام زنده رود خودش را معرفي ميكند گرچه اشعار تمام از خود علامه اقبال و پرسش و پاسخ ها از اوست. اما قطعا آنچه در اين محاوره دوستانه صورت گرفته بر اساس فهم علامه اقبال از روحيه ديني و جهادي تيپو مي باشد. به يقين علامه اقبال بر اساس شناختي كه از سلطان شهيد داشته است اين گفتگو را سامان داده است و انديشه هاي سلطان شهيد را به زيبايي به نظم درآورده است. در اين مجالست تيپو از هند و حالات آن مي پرسد:
بازگو از هند و از هندوستان
آنكه با كاهش نيرزد بوستان
انكه اندر مسجدش هنگامه مُرد
آنكه اندر دير او آتش فسرد
آنكه دل از بهر او خون كرده ايم
آنکه یادش را بجان پرورده ایم
علامه اقبال در جواب تيپوسلطان مي گويد:
هنديان منكر زقانون فرنگ
در نگيرد سحر و افسون فرنگ
روح را بارگران آيين غير
گرچه آيد زآسمان آيين غير
در ادامهي اين گفتگو و ملاقات نكات زيادي بين اين دو
رد و بدل مي شود و در آخر تيپوسلطان چنين ميگويد:
بنده ي آزاد را شاني دگر
مرگ او را مي دهد جاني دگر
او خود انديش است مرگ انديش نيست
مرگ آزادان زآني بيش نيست
بگذر از مرگي كه سازد با لحد
زانكه اين مرگ است مرگ دام و دد
مرد مؤمن خواهد از يزدان پاك
آن دگر مرگي كه برگيرد زخاك
گرچه هر مرگ ست بر مؤمن شكر
مرگ پور مرتضي چيزي دگر
جنگ شاهان جهان غارتگري ست
جنگ مؤمن سنت پيمغبري ست
جنگ مؤمن چيست؟ هجرت سوي دوست
ترك عالم اختيار كوي دوست
آنكه حرف شوق با اقوام گفت
جنگ را رهباني اسلام گفت
كس نداند جز شهيد اين نكته را
كو بخون خود خريد اين نكته را
شهادت تيپو سلطان
در سال ۱۲۱۳ هـ.ق ناپلئون بناپارت پس از قدرت گرفتن در فرانسه براي گسترش مستعمرات خود سفرايي را به هند فرستاد. اما مامور كنترل هند شرقي اجازه ملاقات را نداد، تا اينكه سفراي فرانسوي بصورت مخفيانه و پنهاني خود را به دربار تيپو رساندند. و همين نكته خود بهانه اي براي حمله انگليس شد.
علاوه بر اين خود فرانسوي ها نيز مايل به كمك به تيپو سلطان بودند در كتاب «حقوق بگيران انگليس در ايران» آمده كه فرانسو يها از آغا محمدخان قاجار درخواست كردند تا ۱۲ هزارسرباز بكمك تيپو سلطان بفرستد، ليكن پادشاه قاجار با اين خواسته موافقت نكرد.
دولت فرانسه بخاطر به زانو درآوردن دولت انگليس و كمپاني هند شرقي دست كمك به سوي تيپو دراز كرد، و تيپو از اين پيمان استقبال كرد ولي اين پيمان فرانسوي ها فقط نمايشي بود چرا كه در زمان حمله انگليس به تيپو فرانسوي با وجود در اختيار داشتن قوا و نيروهاي كمكي، هيچ كمكي به او نكردند.
انگليسي ها خود را آماده نبرد با سلطان شهيد مي كردند، و تمام تلاش شان بر اين بود كه مبادا سلطان از برنامهشان آگاه شود و ديگر وجود وزيران و درباريان خائني همچون سپهسالارصادق، كه به گفته علامه اقبال وي چهره اي منفور در ادبيات سياسي مسلمانان هندي و غير هندي مي باشد، اين قبيل خائنان نمي گذاشتند تا خبرهاي جبهه انگليس به سلطان برسد.
ميرصادق خود را به سلطان نزديك كرده بود و اسرار سلطان را به انگليسي ها مي رساند . وقتي سلطان از حمله انگليس باخبر شده بود كه ديگر نمي شد كاري كرد و آب از سر گذشته بود و قلعه در محاصره لشكر دشمن قرار داشت. تنها كاري كه سلطان شهيد توانست براي انسجام لشكرش انجام دهيد اين بود كه صاحب منصبان را فراخواند و در مسجد اعلاي «سرنگاپتم» از آنان تعهد به وفاداري گرفت و خودعازم ميدان نبرد شد.
نقل شده قبل از اينكه انگليسي ها مبادرت به محاصره قلعه بكنند، مردم منطقه اعم از مسلمان و هنود حاضر شدند تا تمام داريي خود را به لشكر انگليس بدهند اما برای براندازي حكومت تيپو دست یه هیچ اقدامی نزنند. تيپو تا آخرين نفس مقاومت كرد و بنا به نوشته دائرة المعارف كراچي: سلطان دو ضربت خود و ضربت سوم ايشان را ناتوان كرد، وقتي همراهان خواستند ايشان را براي مداوا عقب ببرند، وي نپذيرفت.
و به نقل برخي از منابع بعد از تصرف قصر و شهر هر چه گشتند تيپو سلطان را نيافتند تا اينكه جسد بي جان و گلوله خورده او را در يكي از اتاق هاي كاخ يافتند.
جنازه سلطان شهيد با احترام و تشريفات خاص و با حضور بزرگان كشوري و لشكري دولتش در كنار پدر و مادرش در مقبره خانوادگي به خاك سپرده شد. و جمع غفيري از مسلمان و غيرمسلمان بر مرقدش گريستند.
مولانا ظفر علي در رثاي شهيد تيپوسلطان و براي بيان عمق فاجعه شهادت ايشان چنين مي گويد: با رفتن ايشان خانه هاي مسلمانان ويران شد تو گويي قيامتي برپا شده است.
مولانا ندوي مينويسد: تاريخ هندوستان شخصيتي بلندهمت تر، دورنگرتر، فداكارتر براي مذهب و ميهن و ستيزه جوتر با قدرت هاي خارجي از تيپوسلطان به خود نديده است. هيچ شخصيتي براي انگليسي ها هيبت ناكتر و منفورتر از تيپوسلطان نبود..
وجود تيپو، رشادت ها و مجاهدت هاي او چنان بر دولت ظالم انگليس سخت مي گذشت كه بعد از شهادت اين رادمرد و مجاهد تا مدت ها نام تيپو را بر سگ هاي شان مي گذاشتند.
و يا هنگامي كه خبر شهادتش به ژنرال هارس رسيد، گفت: از امروز هندوستان از آن ماست.
غلام محمد ميرغبار نويسنده كتاب« افغانستان در مسير تاريخ» بر اين باور هست كه ژول ورن رمان نويس شهير فرانسوي رمان «درياچه زيرزميني» را بر اساس شخصيت تيپوسلطان نگاشته است.
آري اين ست سيرت رادمرداني كه بسان ستارگاني در آسمان انسانيت و دينداري درخشيده اند . گرچه جسم شان در زير خاك مدفون شد اما انديشه و اهداف ايماني شان هيچ زمان به فراموشي سپرده نشده و غبار غفلت و عداوت دشمنان هيچ زمان نتوانسته چيزي از جلا و جذابيت آن بكاهد.
هرگز نميرد آنكه دل زنده شد به عشق./ ثبت است بر جريده عالم دوام ما
گفتار تيپو
زندگي يك رو ز شير بهتر از زندگي صد ساله روباه است.
—————
برخي از منابع:
۱٫خامنه اي، سيدعلي، مسلمانان در نهضت آزادي هندوستان، تهران، آسيا، ۱۳۴۷، چاپ دوم
۲٫ ماسئيان، اوانس، شورش هندوستان، تهران، نيلوفر، ۱۳۷۲، چاپ اول
۳٫ دورانت، ويل، اختناق در هندوستان، مترجم: ر.نامور، بي جا، گام، ۲۵۳۶
۴٫ ندوي، ابوالحسن، زندگي و مبارزات تيپوسلطان، مترجم:عبداللطيف نارويي، تربت جام، ۱۳۸۷
۵٫ لعل نهرو، جواهر، كشف هند، مترجم: محمود تفضلي، تهران، اميركبير، ۱۳۶۱
۶٫ لاهوري، اقبال، كليات اقبلاي، به كوشش:فريدون اسلام نيا، اروميه، حسيني اصل، ۱۳۸۹
عصمت الله پورمحمد تیموری
- نویسنده: عصمت الله پورمحمد تیموری