مطالعه و تعمق در زندگي بزرگان و دانشمندان و رجال علم و الگوهاي تقوا و فضيلت و رزمندگانِ راه آزادي و انسانيت، تحرك‌زا، ارزنده و سرنوشت‌ساز است و وظيفه‌اي است بر عهده‌ي نسل كنوني كه از گذشتگان خود تقدير و تجليل نمايد و سيرت آنان را براي آيندگان به يادگار بگذارد. گاهي اوقات ادب تقاضا […]

مطالعه و تعمق در زندگي بزرگان و دانشمندان و رجال علم و الگوهاي تقوا و فضيلت و رزمندگانِ راه آزادي و انسانيت، تحرك‌زا، ارزنده و سرنوشت‌ساز است و وظيفه‌اي است بر عهده‌ي نسل كنوني كه از گذشتگان خود تقدير و تجليل نمايد و سيرت آنان را براي آيندگان به يادگار بگذارد.
گاهي اوقات ادب تقاضا مي‌كند كه انسان در مورد برخي مسائل اظهار نظر نكند، و شايسته است تا مُهر سكوت بر لب زند و فقط نظاره‌گر باشد. يكي از اين اوقات زماني است كه مي‌خواهد در مورد كسي سخن بگويد كه همگان نسبت به او اطلاعات كامل‌تر و بيشتري دارند و براي همه شناخته شده است.
قطعا مولانا عبدالعزيز نيز از همين شخصیت‌هاست، چرا كه كمتر كسي از آگاهان جامعه هست كه نسبت به شخصيت و خدمات ايشان ناآگاه و يا كم‌آگاه باشد. چهره‌اي كه با خدمات و آثار خويشتن بسان برگي زرين در تاريخ ايران زمين مي‌درخشد.
از اين رو برآن شدم تا در اين شماره از ماه‌نوشت جرعه، به بیان بعضي از زواياي شخصیتی ايشان بپردازم.

در سال ۱۲۹۵هـ.ش در خانه «مولانا عبدالله ملازاده» كودكي ديده به جهان گشود که نامش را «عبدالعزيز» نهادند. پدرِ عالم كه «قاضي القضات» آن عصر بلوچستان بود و مادر پارسا كه ملقب به «ام المساكين» بود، توجه خاصي به فرزندان‌شان داشتند. عبدالعزيز در همان آوان خردسالي به همراه برادرش عبدالغفور قرآن را طي سه ماه فراگرفت.

علوم ابتدايي را نزد پدر آموخت و بخاطر نياز آن زمان، طي مدت كوتاهي كتاب «كنزالدقائق» را حفظ كرد. محيط براي به پرواز درآمدن سيمرغ همّت عبدالعزيز تنگ بود، لذا عازم پاكستان و شبه قاره هند شد. مدتي را در كراچي گذراند و براي بهره‌مندی بيشتر از علوم نبوي عازم ديار هند و دارالعلوم ديوبند شد، و مدتي در مدرسه «امينيه» در محضر «مفتي كفايت الله» زانوي تلمذ زد، آنقدر در اين ميدان خوش درخشيد كه مولانا كفايت الله وي را «مفتي ديار بلوچستان» لقب داد. ایشان از خرمن مجاهدت‌ها و انديشه‌هاي ديني و سياسي سيداحمد مدني خوشه‌ها چيد.
تا اينكه در سال ۱۳۲۵ به زادگاه خود سرباز بازگشت. مدتي در كنار پدر بود و به رتق و فتق امور و حل و فصل منازعات و مناقشات قومي و قبيله‌اي مي‌پرداخت.
بعد از دو سال براي اداي فريضه‌ی حج عازم حجاز شد، ابتدا به قصد تحصيل در مدرسه «صولتيه» پا گذاشت، اما وقتي «شيخ سليم» مدير مدرسه پاي صحبت و گفتار مولانا نشست شيفته‌ی كلامش شد و درخواست كرد تا بر مسند تدريس بنشيند، مولانا يك سال و اندي در مدرسه صولتيه تدريس نمود. تفهيم درست، علم وسيع و پشتكار مولانا در حدي بود كه مدير مدرسه را وادار كرد در اين مدت سه مرتبه حقوق مولانا را افزايش دهد.

تنها چيزي كه مولانا را وادار كرد تا از شهر مكه مكرمه جدا شود، نامه پدر بود كه فرزندش را فراخواند تا به زادگاه برگردد و مردم همين سامان را فيض ببخشد.
مولانا در سال ۱۳۳۳ براي معالجه و درمان بيماري پدر بزرگوارشان به زاهدان آمدند، طي اين مدت مردم به نبوغ علمي و ايمان و اخلاص ايشان پي بردند، اول از خود ايشان و بعد از پدر بزرگوارشان درخواست كردند تا مولانا عبدالعزيز در زاهدان بمانند و نهايتا مولانا عبدالله به خواسته مردم تن داده و به عزيمت فرزندش به زاهدان رضايت دادند.

🔹 فعاليت‌هاي ديني
تلاش‌ها و فعالليت‌هاي ديني مولانا عبدالعزيز در حدي مشهور است كه نيازي به ارائه دليل و نمونه ندارد اما در مجموع مي‌توان گفت: ايشان در راستاي اشاعه‌ي دين و گسترش قرآن و سنت و از بين بردن بدعات و رسومات جاهلي تلاش‌هاي زيادي كردند. احداث مدرسه و مساجد زياد، خود نشانه تلاش وافر ايشان در اين زمينه مي‌باشد كه از آن جمله مي‌توان به احداث مدرسه «عزيزيه» سرباز، احداث مدرسه «اشاعه التوحيد» زاهدان، و ساخت ده‌ها مسجد و مدرسه در اطراف و اكناف اشاره كرد و بالاخص تاسيس «دارالعلوم مكّي» زاهدان كه سرآمد تمام خدمات ايشان مي‌باشد.

🔸خصوصيات اخلاقي مولانا
به گفته تمام كساني كه با ايشان نشست و برخاست داشته‌اند: مولانا عبدالعزيز فردي متواضع و عابد بودند. صداقت، حسن گفتار و رفتار در تمام ابعاد زندگي ايشان مشهود بود. با تمام موقعيت‌هاي مهمي كه براي ايشان پيش آمد، هيچ چشم‌داشتي به دنيا و مال ديگران نداشتند و ساده زيستي را نصب‌العين زندگي خود قرار داده بودند و اگر فردي تحفه و يا هديه‌اي به ايشان پيش مي‌كرد، حوزه و طلاب را بر اهل و خانواده خود ترجيح مي‌دادند.
نقل شده كه يكي از اراتمندان ايشان كه اتفاقا شيعه مذهب هم بود يك ماشين و مقداري پول خدمت مولانا آورد و گفت: اينها هديه من به شماست. اما مولانا فوراً آنها را به حوزه دادند تا در راستاي مصارف طلاب هزينه شود.
يكي ديگر از صفات بارز ايشان احترام و خدمت به اهل علم و حتي طلاب بود. اگر مولانا در مجلسي حضور مي‌داشتند و طلبه‌اي وارد مي‌شد، طلبه را صدا زده و در بالاي مجلس مي نشاندند. از جمله صفات بارز ديگر ايشان بود كه هيچ زمان به رسالت و لباس روحانيت پشت نكرده و لباس و منزلت روحانيت را خوار نشمردند.
شب زنده‌داري، مهمان نوازي، غريب نوازي و بسياري از صفات نيكوي ديگر از جمله كمالاتي‌ست كه در زندگي ايشان هويدا و ملموس بوده است.

🔸 ضرورت انگيزه سياسي در مولانا
نگاهي دقيق به زندگي مولانا عبدالعزيز و همطرازان وي، همواره اين سؤال را در ذهن تداعي مي‌كند كه «آيا خير جامعه و افراد آن در اين است كه دين از سياست جدا باشد؟ يعني رهبران مذهبي مطلقاً به امور آخرت و تزكيه نفس و بهترساختن رفتار و روحيه‌ي افراد به وسيله‌ي ارشاد و تعليم بپردازند و هيچ مداخله‌اي در امور سياسي نكنند؟ يا اينكه خير و مصلحت جامعه در اين است كه رهبران ديني (همانند صدر اسلام) در عين حال رهبران سياسي و حكومتي نيز باشند. »

🔹 فعاليت‌هاي سياسي مولانا
مولانا در جهت به دست‌آوردن افكار و انديشه‌هاي اسلامي از عوامل متعددي بهره جستند، كه تعيين كننده‌ترين و سرنوشت‌سازترين آنها، مكتب فكري اسلامي دارالعلوم ديوبند وگستره‌ي آموزشي عميق ضد‌استعماري‌آن بوده ،كه به حق تأثير بسزايي در شكل‌گيري انديشه‌هاي سياسي ايشان داشت و در اين دوران مولانا كفايت الله اهرم اصلي جهت‌دهي به وي بود كه خود از كساني‌است كه در مبارزه با استعمار پير شركت داشته و از عالمان وسياست‌مداران شبه قاره هند بوده است.
آري! مولانا با نشستن در كلاس درس مولانا كفايت الله به دريا مي‌پيوندد و با ريزه‌كاري‌ها، ظرافت‌ها و تدبير‌هاي سياسي‌ و اسلامي مولانا كفايت‌الله آشنا شدند و كساني كه با تاريخ هند و مبارزه با انگليس آشنا هستند، مي‌دانند مفتي كفايت الله و مولانا حسين احمد مدني چه شخصيت‌هاي علمي و سياسي بي‌بديلي هستند.

🔸 ورود به عرصه سياست
مولانا در اوضاع خفقان بار زمان پهلوي به وطن آمد تا به مردم خطه‌ي خويش، كه بر ذمه‌اش حق خويشاوندي دارند و از نظر محروميت حرف اول را مي‌زنند، خدمت نمايند، ايشان در زمان تحصيل آنچنان بر قله فقاهت نشست كه سرآمد روزگار شد، اما نه براي رساله‌نويسي و خط‌نگاشتن بلكه درلابه‌لاي اوراق كتب، سعادت خود و انسانيت را مي‌جست.
او با اين انگيزه به بلوچستان آمد تا آن سرزمين حمّيت و عصّبيت و قوم‌گرائي را به ديار نوع‌دوستي و دين‌پروري مبدّل نمايد و ممّر ايام او را به زاهدان فراخواند و از اينجا بود كه مولانا با سعي خويش در راه خدمت‌رساني به وادي سياست گام نهاد.
سياست لايه‌هاي گوناگون دارد، هزاران پيچ و خم و گردنه و راه‌هاي ناهموار و افق‌هاي ناپيدا، و سياست اسلامي بسي دشوارتر و هراس‌انگيزتر و پرگردنه‌تر و باريك‌تر و حساس‌تر از ديگرسياست‌ها و روش‌هاست، لذا مي‌طلبد سالك اين راه بسا هوشيارتر و تيزبين‌تر باشد.

🔹 صدور فتوا عليه شركت قوم بلوچ در سركوب مخالفان طرح اصلاح ارضي
يكي از فعاليت‌هاي ايشان، اقدام سريع براي جلوگيري از مشاركت اقوام بلوچ در طرح ها و خيانت‌هاي غيرملموس پهلوي بود كه تحت عنوان «اصلاحات ارضي» در كتب تاريخ مسجّل است.
يكي از مناطقي كه دچار هرج و مرج زياد شد، مناطق قشقايي فارس بود كه به علت ظلم حاكمان و شيوع بيماري طاعون، مردم دچار خسارات زيادي شده و شروع به راهزني نموده (بودند) اين خود انگيزه‌اي براي حمله شاه به اين منطقه شد.
شاه براي اين لشكركشي از اقوام مختلف استفاده نمود و يكي از آن اقوام كه وي نگاه ويژه‌اي نسبت به تبحر آنها در جنگ‌هاي چريكي داشت اقوام بلوچ بود.
در اينجا بود كه مولانا عبدالعزيز با بينشي دقيق و اعتقادي راستين و فقاهت سرآمد خويش، با صدور فتواي « هر آن كس كه در اين جنگ بميرد، مرگش اسلامي نخواهد بود» تا حد توان خويش از جنگي خانمان‌سوز و بنياد برافكن جلوگيري نمود.

🔸 تاسيس حزب اتحادالمسلمين
فعاليت ديگر مولانا كه برخاسته از انديشه‌هاي سياسي ـ اسلامي وي مي‌باشد، تاسيس «حزب اتحادالمسلمين» است.
در سال ۱۳۵۷ كه ايران به سبب منهدم‌شدن تاج و تخت سلطنت پهلوي دچار كشمكش‌ها و رويدادهاي گوناگون شده بود و امكان اين بود كه دچار چالش‌هاي سياسي متعدد شود و تبديل يك دولت به دولتي ديگر با منهجي متضاد خواه ناخواه، چالش‌هاي متعددي را فراروي خود خواهد ديد در اين بحبوحه مولانا با تأسيس حزب اتحاد المسلمين و صدور قطعنامه و بيانيه‌هاي متعدد ـ كه بعضي ازآنها پيرامون پذيرش نظام جمهوري اسلامي بوده ـ ، نقش بسزايي را ايفا نموده، ايشان در اين راستا زحمات طاقت‌فرسايي را متحمل شدند و بيشتر خواسته‌هاي مولانا معطوف به رفع تبعيض منطقه‌اي و ديني بود.
وي با تاسيس حزب اتحادالمسلمين و صدور قطعنامه‌ها و بيانه‌ها و با عملكرد‌هاي روشن بينانه خود فهماند: علماي دين حركتي را كه آغاز كرده‌اند بر اساس تفكر نشأت‌گرفته از كتاب و سنت بوده و بس، نه اقتباس از فرهنگ و مكاتب ديني مسيحي و يهودي و يا مكتب‌هاي ضدديني كمونيستي و لائيك و يا مكاتب منحرفه اسلامي.

🔹 حمايت همه جانبه از انقلاب اسلامي
آري! او به حق مرد سياست بود و انديشه‌ی سياسي وي برخاسته از كتاب و سنت، و در انديشه‌ي سياسي خود پذيراي هيچ حكمي بغير ماانزل الله نبود هرچند كه در خود صبغه‌ي ديني داشت.
براين باور بود كه نظام حاكمه‌ي كشور و بالاخص قوانين آن بايد مستنبط و مأخوذ از دو منبع اصلي اسلام ـ قرآن وسنت ـ باشد و به خاطر همين بود كه در اوايل انقلاب ‌كه شعارهاي وحدت و سياست ناب اسلامي به افلاك رسيده بود مولانا تأكيد داشتند و همگان را امر مي‌كردند تا نظام جمهوري اسلامي را به رسميت بشناسند و خاك و مرز و بوم آن را دوست بدارند و حمايت همه‌جانبه‌ي ايشان از اين نظام يكي از فعاليت‌هاي سياسي مهم ايشان بود. نقل شده زماني كه ايشان براي مداوا به انگلستان رفته بودند، اطرافيان بختيار با مولانا تماس گرفته بودند و پيشنهاد همكاري به ايشان را دادند كه در مقابل، تمام امكانات به مولانا داده مي‌شود، اما ايشان نپذيرفتند و ضمن رد كردن خواسته آنها با قاطعيت گفتند: اگر شما تمام دنيا را به من بدهيد، همه دنياي شما را با يك بند كفش بلوچ صحرانشين عوض نمي كنم. من هرگز به وطن و خاك خود خيانت نمي كنم. من فرزند مولانا عبدالله هست. شخصيتي كه در تمام شرايط خوب و بد منطقه با مردم بود و به دين و دولت و مردم خيانت نكرد.

🔸 حفظ وحدت
يكي از نكات بارز در اندیشه‌های مولانا عبدالعزيز وحدت كلمه و جلوگيري از تفرقه بود. ايشان در تمام ابعاد ديني و سياسي خود سعي بر اين داشتد تا نگذارند خللي در صفوف مسلمانان ايجاد شود، و وحدت و يكپارچگی جامعه اسلامي دچار گسست گردد. و اين مهم هم در قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب مد نظر است چنانكه از ايشان نقل شده كه فرموده‌اند: الحمدلله ثم الحمدلله در اين استان چه بعد از انقلاب و چه قبل از انقلاب وحدت و اتحادي كه بين اين دو گروه اسلامي برقرار بوده فكر مي كنم در استان‌هاي ديگر نبوده است اين استان در وحدت و همدلي نمونه و الگوي عملي بسيار خوب بوده است.
چنانكه رابطه‌ی صمیمانه و تنگاتنگ ايشان با آيت الله كفعمي جامعه آن زمان زاهدان را عاري از هرگونه اختلاف مذهبي نموده بود. مولانا در فرازي ديگر مي فرمايند: در تمام اين شهرستانها و دادگاه های و دادگسترهاي سابق طاغوتي شما حتي نمي توانيد يک پرونده كه نسبت به اختلاف شيعه و سني باشد، پيدا كنيد.

يا نقل شده كه روزي بين دو تن از طلافروشان زاهدان كه يكي شيعه مذهب ديگري سني مذهب بود اختلابي پيش آمد . فرد شيعه مذهب اصرار داشت تا براي قضاوت نزد مولانا عبدالعزيز بروند. نقل شده وقتي كه به خدمت مولانا رسيدند. مولانا از آن شخص پرسيد اگر قضاوت بر خلاف خواسته تو بود آيا باز هم مي پذيري؟ او پاسخ مثبت دادو. مولانا بعد از شنيدن حرف‌هاي طرفين حكم به نفع طلافروش شيعه مذهب داد. آنجا بود كه آن شخص بلند شد و گفت: من مي دانستم كه حق من نزد مولانا ضايع نمي شد.

شایان ذکرست که امام خميني عنايت وي‍ژه اي به مولانا عبالعزيز داشتند، چنانكه نقل شده زماني كه مولانا در بيمارستان قلب تهران بستري بودند امام خميني نيز در همين بيمارستان بستري بودند و هر كس از مقامات دینی و کشوری به عيادت امام خميني مي آمد، به او سفارش مي كرد كه به عيادت مولانا عبدالعزيز هم برود. حاج احمد خميني هميشه به مولانا سر مي زد و حال ايشان را مي پرسيد و مي گفت: هر وقت كاري داشتيد به من اطلاع بدهيد.

🔹 مخالفت با تجزيه‌طلبان و جلوگيري از اجراي طرح آن‌ها
يكي از رويدادهايي كه در اوايل انقلاب نظر سران دولت را معطوف به خود كرد، افكار جدايي‌طلبي و استقلال‌طلبي بعضي از اقوام بود كه در جهت خاموش‌كردن آن، سرمايه‌هاي هنگفت عظيم انساني و مالي صرف شد و مولانا با مطلع شدن از اين افكار، بطور صريح آن‌ها را رد نموده و بر اين افكار و صاحبان آنها خط بطلان كشيدند و مردم را به پذيرش جمهوري اسلامي فراخواندند.
حتي ايشان طي مصاحبه‌اي كه با راديو BBC داشتند مخالفت خود را با تجزيه طلبي ابراز داشتند. اين عملكرد مولانا نيز از فعاليت‌هاي مثمرالثمر ايشان در جهت حفظ نظام بوده كه به حق، وظيفه ديني و ملي خويش را به نحو احسن ادا نموده و مانع از شروع جنگ‌هاي جدايي‌طلبي شدند.

🔸 نمايندگي در مجلس خبرگان رهبري و پيگيري اصل دوازدهم قانون اساسي
مولانا در زمان انقلاب و تدوين قانون اساسي ايران به عنوان نماينده جامعه اهل سنت بلوچستان به مجلس خبرگان رفته و در جلسات متعدد خواستار حفظ حقوق اقليت‌ها و بالاخص جامعه‌ي اهل‌سنت شدند.

ايشان بطور كل خواستار اين بودند كه اهل سنت به صورت قانوني و اصولي در تمامي اركان اين نظام مشاركت داشته و از هرگونه تبعيض و تفرقه ممانعت شود چنانکه انتقاد مشهور ايشان در مجلس خبرگان زبانزد عام وخاص مي‌باشد و ايشان در انتقاد خود بر اين قسمت از اصل دوازدهم كه « دين رسمي ايران اسلام و مذهب جعفري اثني‌عشري است و اين اصل الي الأبد غير قابل تغيير است .» با قاطعيت تام در مقابل آن ايستادگي نمودند و با بيان ايراداتي، تمام مسئولين و كساني را كه خواهان اين اصل بودند زير سؤال و نقد خويش برده و فرمودند: دين رسمي ايران اسلام است و پيروان‌ هر كدام از مذاهب در هر منطقه‌اي اكثريت داشته باشند، مقررات محلي و محاكم قضايي، چه مدني و چه جزايي آن منطقه طبق مذهب آنان خواهد بود، البته با عدم سلب حقوق مذاهب ديگر و در احوال شخصيه و تعليم و تربيت مسلمانان در هر منطقه ايران طبق مذهب خود عمل كنند.

گرچه مولانا و همفكران ايشان بر اين اصل اعتراض نمودند و ليكن اين اصل پابرجا ماند و شايد اين خود اولين قدم در ايجاد تفرقه و تبعيض بود.
پس از آن همه گفتگوها و اظهار نظرهاي متعدد، بعد از اينكه به پيشنهادات و اعتراضات ایشان و سایر همفکران شان از قبیل مولانا در مجلس خبرگان توجهي نشد، ايشان تصميم به كناره گيري از اين منصب نمودند. به همين خاطر تهران را ترك گفته و عازم زاهدان شدند. از آنجا كه وجود مولانا و نظرات راهگشاي ايشان نقش مهمي داشت به همين خاطر مسئولان سياسي در تلاش بودند تا ايشان را مجددا به مجلس خبرگان بازگردانند. اما ايشان نپذيرفتند. چرا که بر اساس وعده‌هايي که مسئولان پيشتر داده بودند، ايشان توقع و انتظار نداشتند كه فقط يك مذهب به رسميت شناخته شود. لذا عطاي اين منصب سياسي را به لقايش بخشيده و به مجلس خبرگان بازنگشتند و استعفا دادند و وقتي با وعده و وعيده ها روبرو شدند:، اين جمله تاریخی را گفتند:‌ من حاضر نيستم به مردمي كه به من راي داده‌اند، خيانت كنم.

🔹 تشكيل شوراي مركزي اهل‌سنت (شمس)
يكي ديگر از اقدامات بلندپايه مولانا تشكيل شوراي مركزي اهل‌سنت (شمس) به همراهي دوست شفيق خود علامه كاك احمد مفتي‌زاده رحمه الله بود.
مفتي‌زاده نيز همانند مولانا به بررسي مشكلات مردم مي‌پرداخت به علاوه از طريق مكاتبات، تماس تلفني، فرستادن نمايندگان و گاهگاهي با حضور خود به شدت مشغول رايزني با مسئولين و شوراي انقلاب بود تا با مشاوره، ارائه راهكار و اولويت‌بندي امور آشفته بوجود آمده را عادي سازد. مولانا با مشاركت اين مرد فهيم در سال ۱۳۵۹با تاسيس شوراي شمس خدمت ديگري را جهت پيشبرد اهداف جامعه اهل سنت رقم زدند و اين شورا تا زمان انحلال خدمات شاياني را انجام داد و در اين طريق با افراد رده بالاي كشوري و لشكري جلسات و مصاحباتي را تشكيل داده و در اكثر مراحل پيروز ميدان بودند كه از آن جمله مي‌توان به درخواست‌شان پيرامون ساخت مسجد اهل سنت در تهران اشاره نمود و وقتي كه افراد تنگ نظر و افراطي پيشرفت چشم‌گير آنها را ديدند، سدّ راه آنان شدند و با انحلال و تجزيه اين شورا مانع از انجام ساير اقدامات خيرخواهانه آنها شدند و افراد آن را به طرق متعدد از هم جدا نموده و شورا را علناً منحل نمودند.
مولانا عبدالعزيز مرد سياست بودند و سياست ديني با جان ايشان عجين شده بود. سياست را جداي از دين و ديانت نمي‌دانستند، تفكري ديني كه ايشان در ديوبند مركز مبارزه با سياست‌مدار مكّار جهان يعني انگليس آموختند، بدون سياست معنا نداشت و نمي‌توانست گرهي از كار مردم بگشايد.
مولانا با منبر نشستن از سياست كناره‌گيري نكرد چنانکه بعضي از پندارگرايان براين باورند، بلكه با به كاربردن سياست صحيح اسلامي كه برگرفته از گستره‌ي مكتب اسلام بود شهر زاهدان را كه بنا بر شهادت همگان و تاريخ، مركز عصبيت و قوم‌گرائي بود، را به شهر حافظان قرآن تبديل نمود.

و اين عالم رباني در سالهاي واپسين عمر خود بخاطر رنجي كه از بيماريهاي متعدد بردند، چند سفر به انگليس و آمريكا براي مداوا رفتند و نهایتا ايشان در سحرگاه چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۶۶ مصادف با ۱۶ ذي الحجه ۱۴۰۷ در مشهد چشم از جهان فرو بستند. بعد از انتقال پيكر ايشان به زاهدان، جمعیت عظیمی در مراسم تنشییع پیکر ایشان حضور داشتند و بعد زا انتقلا به دارالعلوم مکی بعد از تغسیل نماز جنازه بر ایشان ادا شد و در طی مسیر به سمت زادگاه ایشان، مردم خاش نیز بر ایشان نماز خواندن و در شعر ایرانشهر هم مردم به امامت مولانا قمرالدین بر ایشان نماز خواندند و نهایتا در روستاي زادگاهش در پايين دست قبر پدرشان به خاك سپرده شدند.

————
📚 برخی از منابع:

خواجه نوري ، بازيگران عصر طلايي ، انشارات جاويدان ،ص۱
نداي اسلام ،ويژه نامه انتخابات ۱۳۸۴،ص۴
اميني ،حسن ،مصاحبه با راه ما نشريه داخلي مكتب قران كردستان شماره ۴و۵، پاييز و زمستان ۱۳۸۴ ص ۲۷
سلطاني لرگاني شهرام ،قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ،مصوب ۱۳۵۸ ،انتشارات آرون ،چاپ دوم ص۲۷سال ۱۳۷۹
بزرگزاده، عبدالباسط ملازاده، نورالنساء، زندگی نامه حضرت مولانا عبدالعزیز، مؤلف،اول، ۱۳۸۷
بزرگزاده، عبدالباسط ملازاده، صد خاطره..، مؤلف، اول، ۱۳۸۷

✍🏽:عصمت الله پورمحمد تیموری