خداوند متعال انسان را به بهترين صورت از مجموعة جسم خاكي و روح معنوي آفريده است؛ چنانكه خود در قرآن كريم فرموده است: «و بدأ خلق الإنسان من طين ثمّ جعل نسْله من سلالة من ماء مهين ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السّمع و الأبصار و الأفئدة قليلا ما تشكرون»؛ […]
خداوند متعال انسان را به بهترين صورت از مجموعة جسم خاكي و روح معنوي آفريده است؛ چنانكه خود در قرآن كريم فرموده است: «و بدأ خلق الإنسان من طين ثمّ جعل نسْله من سلالة من ماء مهين ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السّمع و الأبصار و الأفئدة قليلا ما تشكرون»؛
خداوند آفرينش انسان [اول] را از گل آغازيد. سپس ذريه و فرزندان او را از عصارة آب [به ظاهر] ضعيف و ناچيزي آفريد. آنگاه اندامهاي او را تكميل و آراسته كرد و از روح خود [كه سرّي از اسرار است] در او دميد، و براي شما گوشها و چشمها و دلها آفريد [تا بشنويد و بنگريد و بفهميد، اما] شما كمتر شكر [نعمتهاي او] را بهجا ميآوريد.(سجده: 7ـ 9)
ميان جسم و روح پيوندي بسيار نزديك برقرار است با اين توضيح كه جسم و اعضا و جوارح جسماني از روح دستور و فرمان ميگيرند. اگر روح پالايش و تزكيه شده باشد، دستوراتي به جسم صادر ميكند كه صلاح و سعادت انسان را تضمين ميكند، وگرنه از روح فراميني به جسم و اعضا و جوارح ميرسد كه سبب هلاكت و بدبختي انسان ميشود.
پيامبراكرم، صلّياللهعليهوسلّم، اين مطلب را در حديثي اينگونه به تصوير كشيده است: «ألا إنّ في الجسد لمضغة إذا صلحت صلح الجسد كلّه و إذا فسدت فسد الجسد كلّه، ألا و هي القلب»؛ آگاه باشيد كه در بدن انسان پارهگوشتي است كه هرگاه آن اصلاح شود، تمام بدن آدمي اصلاح ميگردد، و هرگاه آن فاسد شود، تمام بدن فاسد ميشود؛ آگاه باشيد كه آن پارهگوشت قلب است.(رواه مسلم، باب أخذ الحلال و ترك الشبهات، حديث 4178)
امام محمّد غزالي ـ رحمهالله ـ در اين مورد ميگويد: انسان از بدن و قلب تشكيل شده است؛ منظورم از قلب روح انسان است كه محل معرفت الهي است، نه خون و گوشتي كه در آن مردگان و چهارپايان با وي شريكاند. و همچنانكه سلامت تن انسان سبب سعادت و خوشبختي بدن وي است و بيماري آن سبب هلاكت و نابودياش، به همين صورت قلب نيز داراي سلامت و تندرستي است، و نجات نمييابد مگر كسي كه قلبي سليم و سالم [به عالم آخرت و] نزد خداوند متعال ببرد: «إلّا من أتى الله بقلب سليم»(شعراء:89). و از سويي قلب هم دچار بيماري ميشود كه سبب هلاك و نابودي ابدي و اخروي ميگردد، چنانكه خداوند متعال خود فرموده است: «في قلوبهم مرض»(بقره:10). جهل و ناآگاهي انسان نسبتبه خداوند سم قاتل است؛ گناه و معصيت در اثر پيروي هواهاي نفساني علت مرض آن است، و معرفت الهي ترياق و پادزهر حياتبخش آن، و طاعت و بندگي خدا با مخالفت هواهاي نفساني داروي شفابخش آن. و هيچ راهي براي معالجة آن و زايلكردن بيماري آن و بهدستآوردن سلامتي آن امكانپذير نيست مگر با دارو، همچنانكه مداواي بدن امكانپذير نيست مگر با دارو، و اين دارو چيزي نيست مگر طاعات و عبادات با حدود و مقدار مشخص آن كه از جانب پيامبران ـ عليهمالسلام ـ تعيين شده است.»(غزالي، المنقذ منالضلال: 57)
فقه ظاهر و فقه باطن
امام ابوحنيفه، رحمهالله، در تعريف فقه گفته است: «معرفة النفس ما لها و ما عليها»؛ فقه عبارت است از شناخت انسان از خودش و آنچه به نفع يا ضررش است. علما در مورد قيد «ما لها و ما عليها» گفتهاند كه اين قيد تمامي مسائل اعتقادي، همچنين كلية مسائل وجداني يعني اخلاق باطني، و از سويي همة عبادات و مسائل عملي مثل نماز و روزه و… را دربرميگيرد. بنابراین «معرفة ما لها و ما علیها» در مورد مسائل اعتقادی همان علم کلام يا به تعبير خود امام ابوحنيفه «فقه اكبر» است؛ و «معرفة ما لها و ما علیها» در مورد مسائل وجدانی مثل زهد، صبر، حضور دل در نماز و… علم اخلاق یا «فقه باطن» است؛ و «معرفة ما لها و ما علیها» در مورد مسائل عملی و عبادی همان فقه مصطلح یا «فقه ظاهر» است.(تفتازاني، التوضیح و التلویح: 28)
علما و دانشمندان اسلامي در يك تقسيمبندي احكام و فرامين اسلامي را به دو دسته تقسيم كردهاند. پارهاي از احكام شريعت از زمرة افعال ظاهري بندگان بهشمار ميآيند و هر فرد مسلمان موظف به رعايت آنهاست، از قبيل نماز، روزه، حج، زكات، احكام ازدواج و طلاق، حقوق زوجين، تقسيم ارث و… كه از آن به علم فقه تعبير ميشود. اما برخي ديگر از احكام شريعت به درون و باطن انسان تعلق دارند، از قبيل محبت با خداوند و ترس از او، به ياد خدا بودن، بيرغبتي به دنيا، راضي بودن به تقدير خداوند، حرصنورزيدن، حضور قلب در عبادت، احكام ظاهري فوق را خالصانه و براي كسب رضايت پروردگار انجام دادن، حقير نپنداشتن هيچ كس، دوري از خودپسندي، كنترل عصبانيت و…، كه بهدستآوردن چنين ارزشهاي اخلاقي و باطني را «تزكيه» يا «عرفان» مينامند. همانگونهكه عملكردن بر احكام ظاهري از قبيل نماز، روزه و… فرض و واجب است، به همان صورت عملكردن بر احكام باطني از روي قرآن و سنّت فرض و واجب است. حتي تلاش كردن براي مصون ماندن از مفاسد باطني مهمتر است؛ زيرا مفاسد باطني بر اعمال ظاهري نيز تأثير منفي ميگذارند.(تهانوي، تزكيه و اصلاح: 11ـ12)
علامه سيّدابوالحسن ندوي، رحمهالله، در مورد اهميت احكام باطني مينويسد: جايگاه اين احكام [باطني] در شريعت، همانند جايگاه روح نسبتبه جسم و جايگاه مغز نسبتبه پوست است. سپس در ذيل اين عناوين، جزئيات و آداب و احكام زيادي وجود دارد كه آنها را بهصورت علمي مستقل و فقهي جداگانه درآورده است. اگر علمي كه به شرح و تفسير دستة اول مربوط است، «فقه ظاهر» ناميده شود، ميتوانيم علمي را كه اين كيفيات و حالات را بررسي ميكند و راههاي رسيدن به آنها را نشان ميدهد، «فقه باطن» بناميم.(ندوي، نگرشي نوين به تزكيه و احسان: 59)
كمتوجهي به فقه باطن
چندانكه فقه ظاهر مورد توجه و عنايت قرار گرفته، متأسفانه فقه باطن آنگونه مورد توجه قرار نگرفته است؛ خصوصاً در اين عصر كه ماديت لجامگسيخته بيداد ميكند و موجب حرص شديد و رقابت بيحدوحصر در بين انسانها گشته و دهها و صدها نزاع و جنگ خونين برپا كرده است.
امام غزالي، رحمهالله، فقهي را كه تنها براساس امور ظاهري استوار باشد، بخشي از علوم دنيوي بهشمار ميآورد نه جزو علوم اخروي. حتی ایشان برخي از فقهاي عصر خویش را بهخاطر اهمال در خصوص پارهای از واجبات کفایی و پرداختن به مسائل فقه بهخاطر آنکه زمینة رسیدن به مناصبی مانند قضاوت، فتوا و… را فراهم کنند، مورد سرزنش قرار میداد و ميفرمود: اين همه اهتمام آنان به مسائل فقه در اوضاع و احوالي است كه ما در هيچ يك از شهرها پزشك مسلماني نداريم و همة آنها از اهلكتاباند.(قرضاوي، معرفت و معنويت: 44ـ45)
این وضعیت دینداران در جامعة اسلامی است، پس حالت آنانکه رابطة ضعیفتر و کمرنگتری با دین دارند، چگونه خواهد بود؟!
علامه ندوي ميگويد: نظری بیفکنید به کشورهایی که کار دعوت بهسوی خدا و ربّانیت و تزکیة نفس از مدت زمانی است که در آنجا دچار ضعف شده و وجود علما و دعوتگرانی که پیوند و رابطة انسان را با خدا استوار کنند و به اصلاح باطن توجه دهند [بر اثر تهاجم فرهنگ و تمدن غرب یا همسایگی غربیها یا عوامل دیگر] بسیار نادر و کمیاب شده است. شما احساس میکنید که در این کشورها خلأ روحی و اخلاقی بسیار عمیق و هولناکی وجود دارد که آنرا نه دانش و تکنولوژی و پیشرفتهای علمی میتواند پر کند، نه ذکاوت و تعمق در تفکر و اندیشه، و نه با ارتباط عمیق با زبان و ادبیات پر میشود و نه با نعمت آزادی و استقلال. علما و دانشمندان نیز به علت توجه فوقالعاده به مظاهر و خویشتنداری و ترس از فقر و تنگدستی و راحتطلبی و خوشگذرانی، وقار و هیبت خود را از دست دادهاند. بدیهی است كه علاج همة این امراض، جز در پرتو تزکیة نبوی که ذکرش در قرآن آمده و از مقاصد بعثت رسولالله، صلّياللهعليهوسلّم، است، و جز در سایة «ربّانیت» که از علما مطلوب است، جای دیگري یافت نخواهد شد.(ندوي، نگرشي نوين به تزكيه و احسان: 63ـ64)
علامه قرضاوی، رئیس اتحادية جهانی علمای مسلمان، در این مورد میگوید: بازگردانیدن «فقه قلوب» به جایگاه و منزلت خویش و توجه و اهتمام علمی به آن بسیار ضروری است. عنایت و اهتمام نخبگان و عامة مردم به «فقه سلوک» که سیر و حرکت بهسوی خداوند و رهسپارشدن و رسیدن به سرمنزل سعادت و حضور خداوند بدون آن ممکن نیست، بسیار لازمي و حیاتی است. این تجارت سودآوری است که متأسفانه بسیاری از مردم از سرمایهگذاری در آن غافلاند؛ طرف دیگر اين معامله آفریدگار هستی است، و سرمایهاش عمر آدمی، و کالای آن اطاعت و فرمانبرداری، و سودش مغفرت خداوند و بهشت جاویدان و حیات طیبه و باکرامت در دنیا و عقباست.(معرفت و معنويت: 45)
جایگاه فقه باطن در کتاب و سنّت
اگر به کتاب و سنّت و عصر صحابه و تابعین رجوع کنیم، خواهيم ديد كه قرآن كريم از شعبهاي از دين و وظيفة مهمي از وظايف نبوّت سخن ميگويد و از آن با واژة «تزكيه» ياد ميكند. «تزكيه» ركني از اركان چهارگانهاي بهشمار ميآيد كه رسولاكرم، صلّياللهعليهوسلّم، براي محققكردن و به كمال رساندن آنها مبعوث شده بود. قرآن كريم ميگويد: «هو الذي بعث في الْأُمِّيِّين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين»؛ اوست خدايي كه ميان عربِ امي (يعني قومي كه خواندن و نوشتن نميدانستند) پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا را تلاوت كند و آنها را [از لوث جهل و اخلاق زشت] پاك سازد و شريعت و احكام سماوي و حكمت الهي بياموزد، با آنكه پيش از آن در جهالت و گمراهي آشكاري بودند.(جمعه:2)
منظور از تزكيه، تزكية نفس و آراستن آن با فضايل و پاكساختن آن از رذايل اخلاقي است، كه نمونههاي عالي آن در زندگي گهربار صحابه به صورت اخلاص در عمل و اخلاق نيكو متجلي شده بود. آري، تزكيهاي كه نتيجة آن ايجاد جامعة صالح و نمونه و تشكيل «خلافت راشده» و حكومت عادلهاي بود كه تا ابد الگو بوده و تاريخ نظير آن را به ياد نميآورد.
يكي از مصاديق تزكيه، احسان است و منظور از آن، كيفيتي از يقين و حضور قلب است كه هر صاحب ايمان براي حصول آن بايد بكوشد، و اشتياق به آن در قلب هر فرد مؤمن همواره موج زند.(نگرشي نوين به تزكيه و احسان: 56ـ57)
از رسول خدا، صلّياللهعليهوسلّم، پرسيده شد كه احسان چيست؟ در پاسخ فرمود: «أن تعبد الله كأنّك تراه، فإن لم تكن تراه، فإنّه يراك»؛ احسان آن است كه خداوند را بهگونهاي عبادت و بندگي كني كه گويا او را ميبيني، اگر تو [به اين درجه از باور نرسيدهاي و] او را نميبيني، [يقين داشته باش كه] او قطعاً تو را ميبيند.(متفقعليه)
اهميت اصلاح فرد در فقه باطن
در فقه باطن، اصل بر اصلاح فرد است؛ با اين توضيح كه در روش تربيتي و اصلاحي پيامبر اسلام، صلّياللهعليهوسلّم، و صحابه، رضواناللهعليهم، فرد ملاك است و در هر شخص فكر و انگيزة اصلاح و تزكية خودش ايجاد ميشود. هر فرد ميكوشد رذايل اخلاقي را از خود بزدايد و به فضايل اخلاقي مزين و آراسته گردد. هر شخص سعي ميكند در درون خود تقوا و پارسايي ايجاد كند و در ضمن اداي حقوق الهي، حقوق بندگان را نيز ادا كند. در اين روش، شخص بيشتر به فكر انجام وظايف خود نسبتبه ديگران است تا به فكر گرفتن حقوق خود از آنان باشد. برخلاف آنچه كه گفته ميشود «جهان جديد، جهان حقمدار است؛ در مقابل جهان پيشين كه جهان تكليفمدار بود.»(سروش، آيين شهرياري و دينداري: 147) و يا «حق گرفتني است نه دادني»؛ در روش تربيتي و اصلاحي پيامبر اسلام و در جامعة مدني نبوي، اداي حقوق و ايثار و فداكاري، بر گرفتن حق مقدم است: «و يؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة»؛ ديگران را بر خود ترجيح ميدهند اگرچه خود بدان نيازمندند.(حشر:9)
تا وقتي هر يك از افراد جامعه در فكر گرفتن حق خود باشند و به وظايف و تكاليف خود نسبتبه ديگران نينديشند، جامعه بيشتر رو به تنازع و خصومت خواهد رفت و جهان ميدان تاختوتاز قرار خواهد گرفت، چنانكه امروزه با تمام ادعاهاي مدنيت و مدرنيته و شعارهاي دفاع از حقوق بشر و… روزبهروز بر ظلم و توحش در جامعة بشري افزوده ميشود و حقوق بشر در سطح گستردهاي از طرف همين جوامع پايمال ميشود.
در نظرية فقه باطن و تزكيه، اصلاح جامعه در گرو اصلاح فرد است و تا تكتك افراد جامعه اصلاح نشوند، اصلاحات ديگر چندان موفق نخواهد بود. شايد يكي از علتهاي اساسي شكست و ناكامي اصلاحات دولتي و قانوني همين غفلتورزيدن از اصلاح فرد در جامعه است. اصلاح قوانين يا نحوة اجراي آن مشكل چنداني را حل نخواهدكرد؛ زيرا به قول دكتر مصطفي سباعي: «كسانيكه بيشتر به نصوص و متون قانون آگاهي دارند، بيشتر از ديگران قانون را به بازي ميگيرند. و كسانيكه بيش از ديگران بر فلسفه و نظريات اخلاقي واقفند، در تجاوز از حدود اخلاقي جريتر و بيباكتراند. و كساني كه بيش از ديگران بر متون و نصوص شرع احاطه دارند، بيش از بقية مردم در گناهان و معاصي غوطهورند. و اينگونه است كه امروز دارو خودش تبديل به مرض و طبيب خودش مريض شده است، و راه درماني براي اين مرض مهلك اجتماعي نيست غير از پاكسازي قلوب و وجدانها از آلودگيهاي هواوهوس و تصفية وجدانها از شوائب و وسوسههاي دنيا.»(السباعي، عظمائنا في التاريخ: 45ـ46)
اين سنّت و قانون خداوندي است كه تا ملتها در درون و باطن خود انقلاب برپا نكنند، خداوند هم سرنوشتشان را تغيير نخواهد داد. گرچه ممكن است تحولات و انقلابهايي در جامعه اتفاق بيفتد، ولي قطعاً اين انقلابها بدون انقلاب باطني افراد جامعه پايدار نخواهد بود و دوامي نخواهد داشت.
نياز به اطباي روحاني و احياگران فقه باطن
همانگونهكه جسم انسان بيمار ميشود، روح و قلب نيز دچار بيماريها و امراض باطني ميگردد؛ و همانگونهكه براي بيماريها و امراض جسماني پزشكان و طبيبان متخصصي وجود دارد، براي بيماريها و امراض روحاني نيز به طبيبان متخصصي نياز است تا به معالجه و مداواي بيماريهاي باطني بپردازند.
مولانا محمّدالياس كاندهلوي، رحمهالله، مؤسس نهضت جهاني دعوت و تبليغ، ميگويد: معمولاً در امتهاي پيشين پس از يك فاصلة زماني از عصر پيامبرشان، امور دينيشان به صورت رسم درآمده و از روح و حقيقت تهي ميشد و اداي آن صرفاً بهصورت يك عادت و رسم درميآمد؛ لذا براي اصلاح اين گمراهي، پيامبر ديگري مبعوث ميشد تا در كالبد بيجان اعمال و عباداتي كه بهصورت رسمورواج درآمده است، روحي تازه بدمد و آنرا بازسازي كند. حال، چنين آفت و بيماريي دامنگير امت اسلامي شده و اعمال امت دچار روزمرگي و مرور زمان شده و روح و معنويت خود را از دست داده و نياز به احيا و بازسازي دارد.(نعماني، ملفوظات مولانا محمّدالياس: 21ـ 22)
شيخ مصطفي صادق رافعي در مورد اهميت وجود چنين احياگران فعال و مؤثري در هر جامعه مينويسد: جامعهاي كه از وجود انسان كاملي كه داراي دين صحيح و اخلاق الهي است خالي باشد، آن جامعه از نظر فقر فرهنگي مثل جامعهاي است كه در آن هيچگونه كتابي وجود ندارد، اگرچه تمام مردم آن جامعه دانشمند باشند و در هر محلة آن مدرسهاي باشد و در هر خانة آن قفسهاي از كتاب. همة اين كتابها جاي خالي اين مردان كامل را پر نميكند؛ زيرا اگر اين كتابها درست يا نادرستاند، باز به عقل منتهي ميشوند؛ ولي مرد كامل حقيقتي است كه به روح منتهي ميشود و در تأثيرش بر مردم از علم توانمندتر است؛ چراكه او تفسيري واقعي از حقيقت است و زندگي عملياش قابل مشاهده و دعوتگري مؤثر است. اگر مردم ده سال به بيان فضايل اخلاقي و راههاي آراسته شدن به آن بپردازند و صدها كتاب در اين راستا بنويسند، اين قدر تأثير نخواهند داشت كه مرد كامل و نيكسيرتي را ببينند و مدتي با او همنشين شوند. به همين دليل بوده كه خداوند با هر كتاب آسماني، پيامبري را نيز فرستاده است.(الرافعي، وحيالقلم: 3/50ـ 58)
خداوند متعال در هر عصر و نسل كساني را برانگيخته تا دين را از تحريف افراطيها و ادعاهاي غلط باطلپرستان و تأويلات بيمورد جاهلان حفظ نمايند و بدون هيچگونه تأويل و يا تحريف و تبديلي، مردم را به تزكية خالص و تأثيرنپذيرفته از عجميت و فلسفة نادرست، فرابخوانند و بهسوي احسان و فقه باطن دعوت كنند و اين طب نبوي را در هر عصر تجديد كرده در كالبد امت اسلامي روح جديدي از احسان و ايمان بدمند و به اين نحو رابطة قلبها را با خدا و جسمها را با ارواح و ارتباط جامعه را با اخلاق و ارتباط علما را با ربّانيت و اخلاص تجديد كنند. در عوام قدرت و توان مبارزه با خواهشهاي نفساني و دنياپرستي و غلبه بر فتنة مال و اولاد، و در خواص و پيشوايان جامعه نيرويي معنوي ايجاد كنند كه به واسطة آن در برابر تطميعها و تازيانههاي حكام و صاحبان زر و زور و نويدها و هشدارهاي آنان مقاومت نمايند، و سخن حق را نزد پادشاهان ظالم اظهار و از آنان انتقاد كنند. (ندوي، نگرشي نوين به تزكيه و احسان: 61ـ62)
علامه محمّدتقي عثماني در اين زمينه ميگويد: تزكيه، بدون همنشيني و صحبت شيخ كامل و طبيب روحاني و برقراريِ نسبت معنوي با وي امكانپذير نيست؛ چون «لكل فن رجال: براي هر فن ماهرين و متخصصيني وجود دارد». در مورد مسائل فقهي بايد به مفتي و عالم شرع مراجعه كرد، چون اين فن تخصص وي است؛ اما مهارت در مورد اعمال باطني كاري بس دشوار است؛ چراكه بيماريهاي باطني مخفي و پوشيده و پيچيدهاند. به عنوان مثال «تكبر» حرام و ناجايز است، ولي «عزت نفس» داشتن واجب است، چراكه تحقير و ذليلكردن خود ناجايز است؛ اما تشخيص و تميز «تكبر» از «عزت نفس» كار سهلي نيست و خود شخص شايد نتواند آن را تشخيص دهد. در اين موارد است كه به شيخ و مرشد كاملي احساس نياز ميشود.(عثماني، مجالس اصلاحي: 32)
فقه باطن نيرويي شگفتانگيز
يكي ديگر از خصوصيات فقه باطن، غلبة افراد بهظاهر شكستخورده اما آراسته به فضايل اخلاقي بر دشمنان پيروز و قدرتمند است. تاريخ گواه است كه در دورههاي مختلف تاريخ اسلامي بسا اوقات مسلمانان مغلوب و مقهورِ جنگجويان خونخوار و بيرحم، پس از مدتزماني توانستهاند با نيروي دروني و آراستگيهاي اخلاقي و باطني، دشمن خونخوار خود را تحت تأثير معنويت خويش قرار داده و بهسوي اسلام متمايل كنند. در اين رابطه به ذكر يك نمونه كه آنرا امام سيّدابوالحسن ندوي در كتابش «ربّانية لا رهبانية/ نگرشي نوين به تزكيه و احسان يا تصوف و عرفان» آورده است، اكتفا ميكنم. وي مينويسد: در قرن هفتم هجري قمري، تاتارهاي وحشي به سرزمينهاي اسلامي يورش آوردند و مسلمانان را قتلعام كردند، بهگونهاي كه جهان اسلام تمام توان و نيروي جهاد و مقاومت خود را از دست داد و در اين بلا از مسلمين جز جسدي نيمهجان و روحي ضعيف باقي نماند. هيچكس توان مبارزه با مهاجمان مغول را نداشت و يأس و نااميدي بر جامعة مسلمين چيره گشته بود و سپاهيان اسلام به ناچار اسلحه بر زمين نهادند و عموم مردم يقين كردند كه پيروزي نظامي در مقابل مغولها هرگز ممكن نيست و سرنوشت آنها چنين رقم خورده است كه برده و زيردست آن قوم وحشي باشند و اسلام هيچ آيندهاي ندارد. در آن روزهاي دشوار، داعيان مخلص و مبلغان راستين و گمنام، كه نام اكثر آنان تا امروز نيز (با وجود تلاش فراوان) در دورنماي تاريخ اسلام به چشم نميخورد، بهپاخواسته و بدون وحشت و ترس با مهاجمان وحشي و سنگدل مغول ارتباط برقرار كردند و كوشيدند تا راهي بهسوي دلهاي آنان بگشايند. بهتدريج بر اثر مجاهدتهاي اين گروه، محبت و الفت اسلام در قلب و انديشة آن قوم وحشي جاي گرفت و آنان گروه گروه به اسلام روي آوردند و مدت مديدي از آن يورش ددمنشانه نگذشته بود كه همه يا اكثر افراد آن قوم وحشي و سركش، به آغوش گرم اسلام داخل شده و خود حامي و پرچمدار اسلام شدند و از ميان آنان فقها و دانشمندان بزرگ و عابدان و زاهدان و مجاهداني نستوه به ميدان آمد كه در مراحل حساس و ضروري از اسلام پاسداري كردند.(ندوي، نگرشي نوين به تزكيه و احسان: 81ـ82) و همانا اين پيروزي با نيرويي غير از نيروي ايمان و معنويت بهدست نيامد، چنانكه وعدة خداوند است: «و لاتهنوا و لاتحزنوا و أَنتم الأعلون إِن كنتم مؤمنِينَ»؛ و سست مشويد و اندوهگين مباشيد كه اگر مؤمن باشيد، شما برتريد.(آلعمران:139)
چه بايد كرد
با توجه به مطالب فوق، ميتوان راهكارها و پيشنهادات ذيل را مدنظر قرار داد:
1. خواص و علما و دعوتگران، اصلاح باطن و تزكية خود را فراموش نكنند؛
2. بكوشند در تودة امت اسلامي نيز اين فكر و انگيزه را بيدار نمايند؛
3. از نظر تئوري و عملي سعي كنند اين خلأ را پر كنند؛
4. همة ما از تلاوت، تدبر و تفكر در قرآن كريم و مطالعة سنّت و سيرة پيامبر و صحابة كرام و بزرگان تابعين غفلت نورزيم؛
5. سعي كنيم با اولياي خدا و نيكانِ راستگفتار و نيككردار همنشين و همصحبت شويم و در ساية راهنماييهاي آنان به معالجة بيماريهاي باطني خود بپردازيم؛ چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «و كونوا مع الصَّادقين»(توبه:119)، و «فاسألوا أهل الذكرِ إن كنتم لا تعلمون»(نحل:43).
6. اگر احساس ميكنيم اين نكوكاران و انسانهاي كامل در دسترسمان نيستند، به آثار، سيرت و سرگذشت زندگيشان مراجعه كنيم؛ چونكه گل رفت و گلستان شد خراب/ بوي گل را از كه جويم از گلاب.
7. دوستان خود را توصيه كنيم كوتاهيها و كاستيهاي اخلاقيمان را كه ممكن است از ديد خودمان پنهان باشند به ما تذكر دهند تا خود را اصلاح كنيم.
منابع:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفتازاني، سعدالدين مسعودبنعمر؛ التوضيح و التلويح.
2. تهانوي، حكيمالامت مولانا اشرفعلي؛ تزكيه و اصلاح؛ ترجمة صلاحالدين شهنوازي؛ چاپ اول، زاهدان: انتشارات ندوي، 1389.
3. الرافعي، مصطفيصادق؛ وحيالقلم.
4. سروش، عبدالكريم؛ آيين شهرياري و دينداري؛ چاپ اول، تهران: انتشاراط صراط، 1379.
5. السباعي، مصطفي؛ عظمائنا في التاريخ؛ بيروت: مطابع المكتب الاسلام.
6. عثماني، محمّدتقي؛ مجالس اصلاحي؛ ترجمة سيّدشهابالدين موسوي.
7. غزالي، محمّد؛ المنقذ منالضلال؛ بيروت: دار و مكتبة الهلال، 1993.
8. قرضاوي، يوسف؛ معرفت و معنويت؛ ترجمة عبدالعزيز سليمي، چاپ اول، تهران: نشر احسان، 1379.
9. ندوي، سيد ابوالحسن علي؛ نگرشي نوين به تزكيه و احسان يا تصوف و عرفان؛ ترجمة عبدالقادر دهقان، چاپ اول، تهران: نشر احسان، 1388.
10. نعماني، محمّدمنظور؛ ملفوظات مولانا محمّدالياس؛ ترجمة رضا قادري؛ چاپ اول، تربتجام: انتشارت خواجه عبدالله انصاري، 1387.
سيد شهاب الدين موسوي
منبع :نداي اسلام