خالد بعد از دریافت نامه ابوبکر با ارسال نامه ای از وی درخواست نیروی کمکی کرد. ابوبکر صدیق  رضی الله عنه برای این کار بزرگ قعقاع ابن عمرو را انتخاب کرد. شخصی نزد خلیفه آمد و گفت: خالد درخواست کمک کرده است و شما تنها یک نفر را می فرستی؟! ابوبکر فرمود: لشکری که چنین […]

 خالد بعد از دریافت نامه ابوبکر با ارسال نامه ای از وی درخواست نیروی کمکی کرد. ابوبکر صدیق  رضی الله عنه برای این کار بزرگ قعقاع ابن عمرو را انتخاب کرد. شخصی نزد خلیفه آمد و گفت: خالد درخواست کمک کرده است و شما تنها یک نفر را می فرستی؟! ابوبکر فرمود: لشکری که چنین مردی را با خود داشته باشد شکست نخواهد خورد.

 

در قسمت قبل با قعقعاع بن عمرو تمیمی و چگونگی اسلام آوردنش آشنا شدیم و در این قسمت می خواهیم با این سردار رشید اسلام هم رکاب شده به میدان جنگ برویم و مجاهدت های وی را مشاهد کنیم.

قعقاع، مجاهدی بزرگ
ارتداد
اولین مسئولیت بزرگی که ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ هنگام خلافت به عهده داشت، جنگیدن با مرتد ظالمی از بنی کلب به نام “علقمه بن علاثه کلبی” بود.
علقمه ابتدا ایمان آورد، اما نه پس از وفات رسول خدا، بلکه در زمان حیات مبارک پیامبر مرتد شد و به شام گریخت. بعد از رحلت رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ سریعا  نزد قومش، بنی کلب، برگشت و همانجا ماند. خبر بازگشت وی به ابوبکر صدیق رسید. خلیفه، قعقاع بن عمرو ـ  رضی الله عنه ـ را برای کشتن یا دستگیر کردن وی گسیل نمود.
قعقاع همراه با لشکر مسلمین برای جهاد براه افتاد، وقتی به بنی کلب رسید علقمه در تاریکی شب اسبش را سوار شد و فرار کرد و هنگامی که مسلمانان زن و فرزندش را دستگیر کردند آنان اسلام آوردند و مرتد شدن پدرشان را انکار نمودند.
هنوز قعقاع و گروهش به مدینه نرسیده بودند که علقمه نزد ابوبکر صدیق آمد و توبه کرد، ایشان نیز توبه ی وی را پذیرفت، چرا که اسلام باعث می شود تا تمام گناهان فرد بخشیده شود. علقمه پس از گمراه شدن دوباره به کاروان اسلام پیوست.

ذات السلاسل
روزی رسول الله ـ  صلی الله علیه و سلم ـ خطاب به قعقاع فرمودند: چه چیزی برای جهاد آماده کرده ای؟ فرمانده ی قهرمان پاسخ داد: اطاعت از خدا و رسولش و اسب و لشکر. پیامبر فرمودند: هدف نهایی هم همین است ( الاصابه 3/239)
بالاخره روز هنر نمایی قعقاع بر روی اسب، در جنگ ذات السلاسل ، جنگی که در محرم سال 12 هجری بوقوع پیوست و برخی از مورخین آن را “کاظمه” نامیدند، فرا رسید.
ابوبکر  رضی الله عنه  نامه ای به خالدبن ولید ـ  رضی الله عنه ـ، فرمانده لشکر مسلمانان نوشت و از او خواست که به عراق رفته به “عیاض بن غنم” (دیگر فرمانده مسلمانان) بپیوندد. عیاض قبل از خالد وارد مرزهای عراق شده بود. خلیفه به عیاض نیز دستو داد به شمال عراق به استقبال خالد برود.
خالد بعد از دریافت نامه ابوبکر با ارسال نامه ای از وی درخواست نیروی کمکی کرد. ابوبکر صدیق  رضی الله عنه برای این کار بزرگ قعقاع ابن عمرو را انتخاب کرد. شخصی نزد خلیفه آمد و گفت: خالد درخواست کمک کرده است و شما تنها یک نفر را می فرستی؟! ابوبکر فرمود: لشکری که چنین مردی را با خود داشته باشد شکست نخواهد خورد.
حضرت ابوبکر نامه ای به این مضمون برای خالد و عیاض نوشت: برای جهاد فقط کسانی را با خود ببرید که بعد از رسول الله  صلی الله علیه و سلم بر دین ثابت قدم مانده اند و با مرتدین جنگیده اند و اجازه ندهید کسانی که مرتد شدند با شما همراه شوند، تا بعدا در موردشان تصمیم بگیرم.(1)
اما در طرف دیگر جنگ، در منطقه «اُبُلّه» هرمز، حاکم گماشته ی فارس بود. اعراب به شدت از هرمز متنفر بودند، به گونه ای که ضرب المثل شده بود که می گفتند: «فلانی از هرمز هم پلید تر است.»
خالد رضی الله عنه به راهش ادامه داد تا به نزدیکی ابله رسید. آنگاه نامه ای بدین مضمون به هرمز فرستاد: اما بعد: مسلمان شو تا در امان بمانی ، یا ذمه را برای خود و قومت بپذیر و به پرداخت خراج تن ده و گرنه کسی را جز خودت مقصر ندان، چرا که من با لشکری آمده ام که مرگ را همان گونه دوست دارند که شما زندگی را می خواهید.
هرمز جواب خالد را نداد و آماده جنگ شد و با لشکرش تا نزدیکی کاظمه برای رویارویی با خالد آمد. خالد  رضی الله عنه  لشکرش را به سه گروه تقسیم نموده از سه مسیر متفاوت به مصاف لشکر هرمز فرستاد و مثنی بن حارثه، عدی بن حاتم و عاصم بن عمرو، برادر قعقاع، را به فرماندهی هر گروه برگزید.
قعقاع از دستورات برادرش که حالا فرماندهش شده بود اطاعت می کرد، سلحشوران اسلام به پیش تاختند تا با لشکر فارس روبرو شدند. خالد وقتی دید لشکر فارس بر آب تسلط یافته فرمان داد که از اسب ها پیاده شده بارهای سنگین و اضافی را گذاشته به آنان حمله کنند و گفت: به خدا قسم آب مال لشکری است که صبر و بردباری بیشتری داشته باشد.
سلحشوران اسلام و در کنار آنان قعقاع ابن عمرو  رضی الله عنه  با گذاشتن بارهای سنگین یورش سختی بر دشمن برد.
هرمز از میان لشکر بیرون آمد و از خالد خواست از اسب پایین آمده با او جنگ تن به تن نماید. خالد بطرفش رفت و جنگ پهلوانانه ای بین آندو رخ داد، جنگی که تقابل آن را فرماندهان دو لشکر بدون کمک گرفتن از هیچ سربازی بر عهده گرفته بودند و سربازان دو لشکر به تماشای کازار فرماندهان نشسته بودند.
قعقاع  رضی الله عنه  چشمانش مثل دو کاسه آتش برافروخته شده بود، کارزار را مشاهده می کرد و هرگاه خالد ضربه ای به دشمن می زد، نعره الله اکبر سر می داد، تا اینکه خالد بر هرمز غلبه یافته او را در بغل گرفت. ناگهان گروهی از لشکریان فارس که قصد نیرنگ و خیانت به خالد را داشتند، از لشکر خارج شدند. با مشاده این صحنه، قعقاع با اسبش به سرعت تاخت و خود را به آنان رساند و از چپ و راست جولان داد و آن گروه رابرگرداند و خالد را از شرشان رهانید.

حیره ـ حصید ـ یروک
کشاورزان و بزرگان سرزمین فارس وقتی فتح و پیروزی خالد  رضی الله عنه  در جنگ حیره را دیدند، نزدش آمده و تا حدود مرزهای فارس با وی مصالحه کردند و حضرت خالد  رضی الله عنه  هم صلحنامه ای نوشت که در آن حقوق و وظایفشان را توضیح داده بود.
خالد پس از فتح کامل حیره ، هشت رکعت نماز فتح را با یک سلام خواند و بعد از نماز رو به یارانش که قعقاع هم در میانشان بود کرده فرمود: در جنگ موته شرکت داشتم و در آن روز 9 شمشیر در دستم شکست و اما تا به حال با هیچ لشکری مانند این لشکر فارس روبرو نشدم و در میان فارس با هیچ لشکری مانند لشکر اُلیّس روبرو نشده ام.
سپس خالد در حیره اقامت گزید و آنرا مرکز فرماندهی اش قرار داد. در جنگ «ذات العیون» خالد ، قعقاع را به جانشینی خود در حیره برگزید. در غیاب خالد اما قعقاع دست بر روی دست نگذاشته گروه های معاند فارس را به حال خود رها نکرد، بلکه بارها بر آنان تاخت،  از جمله حمله ای که به حصید کرد و در آن تعداد زیادی از لشکر دشمن و فرماندهان آن را به قتل رساند.
در جنگ یرموک وقتی که ابوبکر صدیق از حیله و مکر رومیها با خبر شد فرمود: به خدا قسم به وسیله خالد وسواس شیطان را از ذهنشان دور خواهم کرد. لذا به خالد که در حیره و در مرکز فرماندهی اش بود دستور داد به جنگ رومیان برود و برای او نیروهای کمکی زیادی فرستاد ، در این جنگ قعقاع بن عمرو  رضی الله عنه  نیز با خالد همراه بود.  
خالد همراه نیمی از لشکرش به راه افتاد و نیمی دیگر را به فرماندهی مثنی بجا گذاشت. قعقاع ابن عمرو در این سفر همراه خالد بود که در امور سخت و طاقت فرسا از او کمک می گرفت. این لشکر در شام به لشکر دیگر مسلمانان (که از مدینه آمده بود) ملحق شد. خالدبن ولید فرماندهی کل سپاه را که متشکل از 35 تا 40 گروه بود به عهده گرفت و لشکر را آرایش جنگی داد. بر میمنه لشکر عمربن عاص و بر میسره یزید بن ابوسفیان را گمارد، و مسئولیت قلب سپاه را به امین امت، ابوعبیده بن جراح سپرد و بر دو پهلوی قلب لشکر را به عکرمه بن ابی جهل و قعقاع ابن عمر سپرد.
خالد  رضی الله عنه  دستور داد که جنگ از دو پهلوی قلب لشکر شروع شود ، جنگ آغاز شد و دو لشکر به هم رسیدند و نبردی رخ داد که تاریح آن را فراموش نخواهد کرد، قعقاع و شمشیرش در این جنگ خوش درخشدند و قوای کفر و شر را به زانو در آوردند.

قعقاع، بالای دیوار دمشق
یرموک با پیروزی خوشایندی به پایان رسید و غنایم جنگی تقسیم شد، سهم هر سوارکار 1500 درهم بود.
در این اثناء، خبر وفات خلیفه مسلمانان، ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  و جانشینی عمربن خطاب  رضی الله عنه به لشکر اسلام رسید. حضرت عمر طی فرمانی خالدبن ولید را ـ به این خاطر که مردم گمان نبرند فتوحات اسلامی به خاطر فرماندهی خالد است ـ  عزل نموده و ابوعبیده بن جراح را به فرماندهی لشکر برگزید و به خالد دستور داد در لشکر و در کنار ابوعبیده جهاد نماید. خالد نیز با طیب خاطر به دستور خلیفه تن داد.
پس از پایان جنگ یرموک خبر رسید که قوای جدید روم وارد دمشق شده می خواهند مانع ورود مسلمانان به آن شوند.
وقتی ابوعبیده از این ماجرا اطلاع یافت بطرف دمشق براه افتاد. لشکر اسلام شهر دمشق را به مدت هفتاد روز به محاصره خود در آورد، اما محاصره نتیجه ای نداشت و دمشق تسلیم نشد. تا اینکه بالاخره دو سرباز رشید و دلاور اسلام، قعقاع ابن عمرو تمیمی و خالدبن ولید  رضی الله عنهما  تصمیم به بالارفتن از دیوار و حصار بلند دمشق گرفته و برای این کار نردبانی از طناب آماده کردند. هنگامی که تاریکی شب چتر خود را بر بستر گیتی گسترد،  خالد و قعقاع به همرزمان خود گفتند: هرگاه صدای تکبیر ما را از بالای دیوار شنیدید از دیوار بالا آمده به دروازه شهر هجوم آوردید و خودشان همراه چند نفر برای انجام مأموریت حرکت نمودند.
برای انجام مأموریت مهم قعقاع پیش قدم شد و با طناب از دیوار بالا رفت و مذعور بن عدی هم همراهش بالا رفت و طناب را محکم به کنگره های دیوار بستند. قعقاع و همراهش از محکم ترین محل دیوار بالا رفتند و دیگر همرزمان هم پشت سرشان بالا رفتند. سپس خالد و ققاع و همراهانشان به نگهبانان دیوار حمله کردند و آنان را کشتند و دروازه های شهر ا گشوده نعره الله اکبر سردادند. این حرکت قعقاع و خالد چنان جسورانه و ماهرانه بود که دشمن را کاملا غافلگیر کرد و فرصت هر گونه مقاومت را از آن گرفت و بدین ترتیب مسلمانان، شهر استراتیژیک دمشق را فتح کردند.

در قسمت بعدی همراه با قعقاع و لشکر اسلام به قادسیه خواهیم رفت و خواهیم دید چگونه لشکر اسلام با هدایت و راهنمایی امیرالمومنین عمربن خطاب و فرماندهان سلحشوری چون قعقاع و سعد و… سیطره ظلم از سر ایرانیان برچیدند.

ترجمه : نوراحمد پاک نیت