دل بستن به دنيا و امكانات آن به جاي اينكه لذت زندگي را ببار آورد، چالش آفرين بوده و جز پريشان حالي و ريش دلي براي انسان چيز ديگري ببار نمي آورد، بلكه براي بهره بردن از زندگي و جهان پيرامون بايد دلي صاف، ضميري روشن و وجداني زنده داشت تا بگذرد و بگذارد. چنانچه […]
دل بستن به دنيا و امكانات آن به جاي اينكه لذت زندگي را ببار آورد، چالش آفرين بوده و جز پريشان حالي و ريش دلي براي انسان چيز ديگري ببار نمي آورد، بلكه براي بهره بردن از زندگي و جهان پيرامون بايد دلي صاف، ضميري روشن و وجداني زنده داشت تا بگذرد و بگذارد. چنانچه خداوند فرموده: لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ
هر فرد زندگي را آنگونه كه هست دريابد،از فرصت ها استفاده كند، دل در انديشه نداشته ها و از دست رفته ها نداشته باشد و بر همين اساس است كه فرد مي تواند شيريني زندگي و حيات را حس نمايد.
سونامي كثرت طلبي و فزوني خواهي مادي روز بروز در حال پيشرفت است و هر روز سواحل بيشتري از زندگي فردي و اجتماعي انسان را در مي نوردد و كمتر كسي را مي توان يافت كه توانسته باشد از شر امواج بنيان برافكن آن رهايي يافته باشد يا اينكه گرفتار آن نشده باشد ( الا من رحم ربك ).
سوال اينجاست كه علت اين تحول چيست؟ چرا بشر بدين سمت و سو كشيده شده و ديگر اينكه اين گرايش بر اساس آگاهي بوده و يا اينكه بشر ناخواسته با چنين فرجامي دست به گريبان شده است؟
به اجمال بايد گفت: آسايش طلبي و تجربه آرامش يكي از اصلي ترين عوامل محركهي بشر در تمام ادوار تاريخ بوده است بگونهاي كه نقش اين عامل و ردپاي آن را در تمام اكتشافات و اختراعات بشري مي توان جست، گزافه گویی نیست اگر ادعا کنیم كه هر نوع ابداع و پديده آفريني بشر زائيدهي همين حس است.
بايد مدنظر داشت كه انسان از دو بعد جسم يا همان تن، و روح يا همان نهاد درون تشكيل يافته است. گرچه اين دو در بسياري موارد با هم سنخيت داشته و يكديگر را همراهي مي نمايند، اما گاهاً هر يك خواسته ها و نيازهاي مخصوص خود را داشته و چه بسا با يكدیگر به تضاد پرداخته و ساز مخالف می نوازند. از همين رو جسم خواستار آسايش و روح و خواهان آرامش مي باشد.
جسم انسان خواهان اينست که بر بستري نرم بخوابد، حال بهر قيمتي كه باشد و يا از پرداختن به كارهاي طاقت فرسا كه باعث درماندگي و آزردگي آن مي شود دوري جويد، اما روح و نهاد درون انسان اين را نمي پسندد، او خوش ندارد تا با اجحاف به ديگران بستر نرم را براي خود مهيا نمايد و يا اينكه حاضر نيست خواري و ذلت را برتابد تا راحتي جسمش را تامین نماید.
پس لذت زندگي را در چه چيزي بايد جست؟ در آسايش جسم يا در آرامش روح و روان؟!
با اين تفصيل، ما دو مقوله پيش رو داريم، يكي آرامش و ديگري آسايش.
بسياري بر اين باوراند كه هر دو واژه در بردارنده يك معنا هستند از همين رو سعي براين دارند تا با فراهم آوردن امكانات متعدد رفاهي و با بهره بردن از بهترين نوع وسیله و ابزار زندگی در هر زمينه، مدينه فاضله رويايي را براي خود فراهم آورند. اینان، گرچه به ظاهر امر زندگي آنها به خود رنگ و لعاب مي گيرد، اما نبايد اين نكته را ناديده گرفت كه بر پريشاني و اضطراب هاي آنها افزوده مي گردد، چرا كه هر «داشته» نگراني خاص خود را دارد.
از اينرو، راحتي جسم و تن آنها، نگراني روان و رنجيده حالي را برايشان به ارمغان مي آورد و به يقين مي توان گفت: لذتي را كه مدنظر داشته اند نمي توانند از زندگي ببرند. و چه بسا افرادي هستند كه بر تخت هاي گرانقيمت و بالش هايي از ناياب ترين اجناس سر مي نهند و در حسرت خواب و يا استراحتي آرام بخش آواره ترين هستند.
راه لذت از درون دان نی برون / ابلهي دان جستن از قصر و حصون
آن يكي در كنج زندان مست و شاد / وان دگر در باغ ترش و نامراد
در مقابل افرادي را مي توان يافت كه شايد به ظاهر از نظر امكانات، حظ وافري از دنيا نبرده باشند و بر اساس تقدير خداوندي نتوانسته اند از همهمه ی دنيا، پيشرفت ها و برد و باخت ها سهمي به نام خود كنند، اما بگونه اي آسوده خاطر و جاري روان هستند كه از نظر روحي و رواني هميشه در آرامش مي باشند و دل در بند چيزي ندارند.
بقول شیخ اجل سعدی:
گدایی که بر خاطرش بند نیست / به از پادشاهی که خرسند نیست
بخسبد خوش روستایی و جفت / به ذوقی که سلطان درایوان نخفت
بنده نمی خواهم در مورد نكوهش دنيا و بهره وري از امكانات آن قلم فرسایی نمايم، بلكه آنچه همواره مورد نكوهش بوده و هست، دل دادن به چیزی است كه مضرات و سوء فرجام هاي آن بيش از فوايد آن است.
دل بستن به دنيا و امكانات آن به جاي اينكه لذت زندگي را ببار آورد، چالش آفرين بوده و جز پريشان حالي و ريش دلي براي انسان چيز ديگري ببار نمي آورد، بلكه براي بهره بردن از زندگي و جهان پيرامون بايد دلي صاف، ضميري روشن و وجداني زنده داشت تا بگذرد و بگذارد. چنانچه خداوند فرموده: لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ
هر فرد زندگي را آنگونه كه هست دريابد،از فرصت ها استفاده كند، دل در انديشه نداشته ها و از دست رفته ها نداشته باشد و بر همين اساس است كه فرد مي تواند شيريني زندگي و حيات را حس نمايد.
نویسنده: عصمت الله تیموری