به گزارش انواروب، مولوی بهزاد فقهی در مراسم افتتاحیه «اولین دوره مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم ، ویژه دانشجویان » که در سالن اجتماعات حوزه علمیه انوارالعلوم خیرآباد برگزار شد، بعد از قرائت خطبه مسنون و آیه: « الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» گفت: جای بسیار خوشحالی و خرسندی هست که در این جلسه […]
به گزارش انواروب، مولوی بهزاد فقهی در مراسم افتتاحیه «اولین دوره مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم ، ویژه دانشجویان » که در سالن اجتماعات حوزه علمیه انوارالعلوم خیرآباد برگزار شد، بعد از قرائت خطبه مسنون و آیه: « الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» گفت: جای بسیار خوشحالی و خرسندی هست که در این جلسه شاهد تجمع و نشستی ایمانی متشکل از حوزه و دانشگاه هستیم. این نوید ایمان هست، جلسهای بر مبنای قرآن و برای قشری تحصیل کرده. تا زمانی که قرآن در دست ما مسلمانان بود و شبها زمزمهی کلمه الهی را بر زبان داشتیم و روزها تلاش میکردیم تا به قرآن جامه عمل بپوشانیم و مفهوم قرآنی را در سطح جهانی منتشر بکنیم، صاحب عزت و شوکت بودیم، اما از روزی که قرآن فراموش شد، همه عزتها و مجد و بزرگیها فنا شد و مسلمانان، نصرتها و امدادهای غیبیای که داشتند از دست دادند.
باطل قوی نیست، باطل ضعیف بوده و خواهد بود. مثالی که خدا برای باطل زده، تار عنکبوت هست، این خانه بقا و دوامی ندارد. این حشره، بنای سستی دارد، اما همین حشره ، میتواند بنای سست خود را بر مستحکمترین بناها و کاخها بسازد و بر خانه چیره شود و دور تا دور هر خانه را محاصره نماید. اما معنای تسلط حشره بر بناهای مستحکم به معنای این نیست که بنای حشره از آن بنا مستحکمتر هست، بلکه سستی از صاحب خانه است که اجازه میدهد عنکبوت در خانهاش تار بتند و آن را تسخیر کند. به گفته علامه اقبال اگر ضعفی هم هست، از اسلام نیست، از سستی ما مسلمانان است.
امروز شما میبینید که تارهای عنکبوتی کفر در اقصی نقاط عالم تنیده شده، علتش این نیست که استعمارگران و فراعنه این عصر قوی هستند و توانستهاند بر قدرت اسلام چیره بشوند، معنایش این نیست. بلکه معنایش این است که ما مسلمانان نتواستهایم از بنای اسلام محافظت کنیم و اجازه ورود عنکبوت ضعیف را به خانه داده ایم.
برای پیشبرد اهداف حق باید مجاهده بشود، باید هزینه کنیم، خداوند متعال همیشه هر پیشرفت را وابسته به مجاهده کرده است، هر قدر مجاهده بیشتر شود، به همان اندازه نصرت خداوند بشتر میگردد و اگر برای پیشرفت باطل هزینهای هم نشود، باطل خود بخود رشد میکند. برای تارعنکبوت کسی هزینه نمیکند بلکه با غفلت صاحب خانه آن رشد میکند و یا در زمین کشاورزی انواع جانورها و حشرات و گیاهان هرز منزل میگیرند. این زمین را بایر میکنند ، برای پیشرفت خس و خاشاک آبیاری و کود و تخم لازم نیست، بلکه خود بخود رشد میکنند.
کسی که معلم بشریت هست و کسی که خداوند او را سکاندار کشتی نجات بشریت قرار داده است اگر سرجای خود بنشیند، فراعنه و طواغیت رشد میکنند، به میدان میآید و سرکشی میکنند. خیلی از من و شما در این زمانه وقتی باطل و جهان کفر را با همه ابزار و آلات نظامی میبینیم، مرعوب میشویم و می پذیریم که باید تسلیم شویم، آنها تلاش کردهاند تا اول استعماری بر فکر و قلب ما ایجاد کنند و ابتدا تارهای عنکبوتی خودشان را بر فکر و قلب ما بتنند، بعد به اراضی و حدود جغرافیایی ما دست دراز کنند. اگر آنها مطمئن نشوند که بر فکر و قلب ما تسلط پیدا کردهاند به فکر استعمار معادن ما نمیافتند. این تجربهای هست که ما بارها از استعمارگران در جاهای مختلف دیدهایم.
اول قلب و فکر من را در برابر خود تسلیم میکنند. من را مُدگرا و مصرفگرا میکنند و اعتماد به نفس را از من میگیرند و به من میقبولانند که تو نمیتوانی رشد بکنی، مگر زمانی که دنبالهرو من باشی. وقتی این باور را به من دادند، قدمهای بعدیشان همان چیزیست که ما در ممالک اسلامی شاهد آن هستیم.
ما دنبال فتح و پیروزی هستیم و در پی این هستیم تا تاریخ گذشته تکرار شود و دو مرتبه میخواهیم عهد فاروق و صدیق را زنده کنیم، اما چطور؟ در صدر اسلام مسلمانان با چه قوتی توانستند کسریها و قیصرها را از عرصه گیتی پاک کنند. آیا با اسلحه و تجهیزات نظامی خود؟ آیا با لشکریان و قدرت بشری خودشان؟! خیر، آن چیزی که باعث نصرت و پیروزی آنها شد، این بود که در یک دستشان کتاب خدا و در دست دیگرشان سنت پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ بود. با قدرت ایمان میجنگیدند، با قوت تعلق با خدا میجنگیدند ، ارزشهای والا در اعمال و وجود آنها موج میزد. با همین قرآن و سنت توانستند کسری و قیصر را به زبالهدان تاریخ بسپارند. با هیمن قرآن و سنت توانستند تمام معادلات سیاسی و اقتصادی عالم را عوض کنند ، تمام معادلات فکری عالم را عوض نمودند و به بشریت سمت و سو و جهت دادند. مبدا تاریخ را عوض نمودند و تاریخ جاهلیت را متوقف نمودند و اعلان داشتند که زمان انقضای تاریخ جاهلیت فرا رسیده است و تاریخ جدیدی باید رقم بخورد و ما باید تاریخ ساز بشویم. بر همین اساس علامه اقبال میگوید مسلمان زمانه ساز نیست، بلکه زمانه ستیز هست و مسلمان طبق جریان غلط جامعه عمل نمیکند و بیدی نیست که به هر بادی بلرزد او ورقی جدید رقم میزند و این چیزی بود که صحابه نشان دادند و ما میتوانیم جریان بشریت را که به سمت بدیها می رود عوض نماییم. ما میتوانیم در مقابل کجیها سینه سپر کنیم و بگوییم: «أینقص الدین و انا حی» ما میتوانیم با قوت ایمان خودمان و با آرمان خواهی و شهادت طلبی خودمان تاریخ جدیدی را رقم بزنیم. ما میتوانیم در تحول جامعه خودمان نقشی داشته باشیم. چیزی که در دست صحابه بود همان کتاب الله و سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ بود.
در معتقدات ما مسلمانان هست که در آخر زمان یک منجی و مصلح در سطح جهانی میآید، با چه قوتی میآید؟ عیسی و مهدی میآیند و تاریخ را عوض میکنند، آنها چه ابزارآلاتی در دست دارند؟ بنا بر احادیث، چیزی که به وسیله آن عیسی و مهدی ـ علیهما السلام ـ تاریخ را عوض میکنند، کتاب الله و سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ میباشد. چیزی که ما با آن میتوانیم دنیا را عوض کنیم، همان قرآن و سنت هست. و آخر این امت با همان چیزی اصلاح خواهد شد که اول این امت با آن اصلاح شد. دوباره باید به قرآن برگردیم و آنرا از طاق نسیان برداریم.
یهود به جای اتباع از کتاب خود، آن را پس پشت انداختند و کتابهایی را دنباله روی کردند که حس نژاد پرستی را تحریک میکردند و میگفتند فقط ما استحقاق بهشت را داریم. وای بر آن روزی که قرآن از جوامع ما گرفته شود و تدبّرها و تلاشها برای فهم قرآن تعطیل شود، آن روز، روز بدنامی و جهل ما میباشد و ما باید منتظر هر چیزی باشیم. روحیه این امت بر مجاهده است، چیزی که خداوند به عنوان امتیاز ما بر سایر امتها بیان داشته « كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ » … قرآن هم همین را فریاد می زند: «ففروا الی الله» «و سارعوا الی مغفزة من ربکم»
تلاش، شتاب و سرعت به سمت خدا، خواسته قرآن است. مسلمانی که در مقابل جاهلیت تسلیم شده است نمیتواند بر فطرت اسلام باشد. صحابه ـ رضی الله عنهم ـ از اُحد برگشتهاند، رسول خدا مجددا فرمان جهاد میدهند، چرا که اسلام مبنایش برشکست و پیروزیهای ظاهری نیست ، بلکه باید از این شکستها پلی به سمت پیروزی ساخت تا بشریت بفهمد که شکست، ما را ذلیل نمیکند. هر زمان که جای خود نشستیم، قضیه قوم موسی بر ما تکرار خواهد شد.
دانشجوی ما نباید سر جای خود بنشیند، بلکه دانشگاه را باید جهاد علمی و عرصهای برای به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام و مسلمین بداند ، باید هویت دینی خودش را در جامعه حفظ بکند و بتواند بجای بحران هویت، با آموخته های فیزک و شیمیاش احراز هویت کند.
مگر جهان اسلام در دامن خودش شیمیدان و ریاضیدان پرورش نداد؟ مگر تاریخ دانان و پایه گزاران علوم مختلف بزرگ نکرد؟ در حالی که غرب این را القا میکند که تنها مانع پیشرفت شما اسلام میباشد! و می خواهد ما را با تاریخ خودمان بیگانه کند.
یادم هست روزی از دانشجویی که در رشته ریاضیات تحصیل میکرد پرسیدم: بزرگترین ریاضیدان جهان اسلام کیست؟ گفت: نمی دانم! چرا باید دانشجوی ما از مسلمانانی که پایه گزاران علوم مختلف بودهاند بیگانه باشند. چرا باید فکر کنیم که دانشمند آنست که از غرب باشد؟!. چرا فکر کنیم که باید نشخوار اندیشههای غربی را بکنیم و هر چه آنها به ما دادند را بپذیریم. چرا در مورد تاریخ خود تحقیق نمیکنیم؟ چرا دانشجوی ما نسبت به طلایی ترین اعصار و ادوار ایران و اسلام نا آگاه میباشد و نمیداند که ایران در کدام عصر جهش فرهنگی داشت. این فرد چه تاریخی را ورق میزند، تاریخ غرب را میخواند و از تاریخ خود ناآگاه میباشد. این خواسته غرب است که مسلمان تاریخ خود را نخواند و نداند تا در نتیجه تحریک نشود و شخصیت علمی به بار نیاید. ناخوشایند هست که دانشجوی ما علم نجوم و هیئت بخواند، اما از منجمین و ستارهشناسان جهان اسلام کسی را نشناسد. یا اینکه روان شناسی بخواند اما از روان شناسان مسلمان همانند مولانای رومی و امام غزالی آگاهی نداشته باشد.
سال 2007 میلادی، سال مولانای روم بود ، مولانا یک روان شناس و روان کاو بود که تا هنوز در جهان غرب شرحهایی بر کتابهای او نگاشته میشود و خود آنها اذعان میکنند که در علوم انسانی و روان کاوی گدای اسلام اند.
جهان در صدد این هست تا شخصیتهای علمی ما را مصادره نمایند، اما ما از آنها خبری نداریم. آنها دانستهها و آگاهیهای شخصیتهای ما را برداشته با دانش خود درمیآمیزند و به نام خود به خورد ما میدهند.چرا باید دانشجو و دانش پژوه مسلمان سرخورده باشد و سر، بلند ننماید؟
بشر امروزی اختراعات و اکتشافات متعددی نموده است. از اتم و سفر به مریخ و دیگر کرات حرف میزد، اما هنور نتوانسته وجود خودش را بشناسد و نجات بدهد. این را باید از مثنوی مولانا بپرسد. معماری اسلامی بر هر فرهنگی که وارد شد بر آن غالب شد و تاثیر گذاشت، حال چرا دانشجوی معماری مسلمان از معماری اسلامی آگاهی چندانی ندارد.
دانشجوی علوم سیاسی چه میزان و در چه حد از دمکراسی و سیاست اسلامی آگاهی دارد، یا از سیاستمداران بزرگ اسلامی همچون حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ چقدر اطلاع دارد. اینکه وی چطور توانست بر دو و نیم قاره دنیا حکومت بکند در حالی که هیچ یک از رسانههای امروزی را در دست نداشت. آیا ما از تز سیاسی اسلامی خبردار هستیم؟
سیاست اسلامی بیش از هفت یا هشت قرن بر جهان حکومت راند، ما چقدر آگاهی داریم. آیا تفتیش عقائد را ما درست کردیم؟ اقلیت های مذهبی در دامن سیاست اسلامی رشد نمودند و دانشگاه برای همه فرق و مذاهب بود.
طلبه و دانشجو پیشقراولان جامعه اسلامی هستند و کسانی هستند که میتوانند مسیر جامعه اسلامی را عوض نمایند. و امید هست که این نشست پلهای برای بالندگی و ترقی باشد و برای پر رنگ تر شدن بُعد ایمانیمان این ارتباطها را مستحکم تر و پاینده تر بنماییم. و سعی کنیم در محیط دانشگاه هم داعی باشیم و تعلق خودمان را با قرآن حفظ نماییم. جامعه ما، هم به عالم خوب نیاز دارد هم به متخصص خوب.
باید با احساس مسئولیت در دانشگاه باشیم و بدانیم که نسبت به آیندگان مسئولیت داریم و به فکر درک مطلب باشیم.
هر دانشجوی ما اگر با تعهد و احساس مسئولیت درس بخواند و در پی کسب علم باشد، قطعا جهان آغوش خود را به سمت او خواهد گشود و از او استقبال مینماید. ولی اگر بی توجه وبی پروا باشد، هیچ کاراییای نخواهد داشت. و در رفتار و شخصیت خود دچار تنزلی خواهد شد که حتی خانودهاش خواستار او نیستند. باید همه تلاش کنیم تا هویت علمی و تاریخی خودمان را بدست آوریم.