اوحدالدين علي بن محمد بن اسحاق ملقب به اوحدالدين يكي از شاعران و قصيده سرايان نامدار شعر فارسي است، وي در قرن ششم هجري در منطقه بدنه از ولايت ابيورد( شهركي از شهرهاي خراسان بين نساء و سرخس)(1) كه واقع در كشور تركمنستان امروزي است، چشم به جهان گشود.از آنجا كه خانوادهي وي از بزرگان […]
اوحدالدين علي بن محمد بن اسحاق ملقب به اوحدالدين يكي از شاعران و قصيده سرايان نامدار شعر فارسي است، وي در قرن ششم هجري در منطقه بدنه از ولايت ابيورد( شهركي از شهرهاي خراسان بين نساء و سرخس)(1) كه واقع در كشور تركمنستان امروزي است، چشم به جهان گشود.
از آنجا كه خانوادهي وي از بزرگان و متمولين، و پدرش از افراد صاحب منصب و به نام بوده است، اين خود باعث شد تا موقعيت مناسبي براي انوري فراهم شود تا در مدرسهي منصوريه طوس راه يابد و بتواند علوم متداولهي آن زمان اعم از منطق، رياضيات، نجوم و حكمت را بياموزد چنانچه وي در قطعه شعري به اين مهم اشاره ميكند و ميسرايد:
گر چه بستم در مدح و غزل يكبارگي****ظن مبر كز نظم و الفاظ و معاني قاصرم
بلكه بر هر علم كز اقران من داند كسي****خواه جزوي باشد آن را خواه كلي قادرم
منطق و موسيقي هيئت شناسم اندكي****راستي بايد بگويم با نصيب وافرم
وز الهي آنچه تصديقش كند عقل صريح****گر تو تصديقش كني بر شرح و بسطش ماهرم
وز طبيعي رمز چند از بي چند بيتشوير هست****كشف خواهم كرد اگر حاسد نباشد ناظرم
نيستم هم جاهل از اعمال و احكام نجوم****ور همي باور نداري رنجه شو من حاضرم
اين همه بگذار با شعر مجرد آمدم****چون سنائي نيستم آخر نه همچون صابرم
قدر من صاحب قوامالدين حسن داند زآنكه****صدر او را يادگار از ناصرالدين طاهرم (2)
وي در طول حيات خود سفرهايي به سرخس، نيشابور، خوارزم، اطراف و اكناف ديار خاوران و عراق داشت. او در اين مدت با انديشهها و نحلههاي مختلف فكري و اجتماعي آشنا شد و توانست از آنها رهتوشهاي پربار بدست آورد.
انوري و دربار
انوري همانند افراد ديگري، با گردش ايام و دست تقدير، به فقر و فاقه افتاد چنانچه دولتشاه مينويسد: بخرج اليوم فروماند (3)، تا اينكه روزي در بازار چشمش به هيئتي افتاد كه در صدر آن معزّي شاعر دربار سلجوقيان بود با خود گفت: سبحانالله! پايهي علم بدين بلندي و من چنين مفلوك و شيوهي شاعري بدين پستي و او چنين محتشم.
انوري با اين واقعه در صدد نزديك شدن به دربار شد، و تغيير بزرگي در مسير زندگي خود ايجاد كرد، او با كنار گذاشتن تمام علومي كه آموخته بود همه تن متوجه شعر و شاعري شد، و خود را به دربار سلطان سنجر عادل رساند.
او بگونهاي در دربار رسوخ كرد كه از ملازمان طراز اول سلطان سنجر شد بگونهاي كه در سفر و حضر در جنگ و صلح همراه او بود تا اينكه با حمله غزها به بلخ گريخت و تا پايان عمر خود در همانجا زيست، تا اينكه در سال585 (4)رخ در نقاب خاك كشيد (5)و در جنب مزار شيخ احمد خضرويه مدفون شد.
شعر انوري
چنانچه پيشتر گذشت، انوري با ورود به مدرسهي منصوريه و آموختن علوم متداوله در همهي آنها صاحب نام شد، با يك رويداد جهت زندگي خود را تغيير داد.
همهي كساني كه در مورد انوري واشعار او نظر دادهاند به مهارت و سخنوري و چيرهدستي او بر معاني، مضامين، حكمت و زبان عاميانه اعتراف نمودهاند. گرچه انوري به شاعر هجوهگوي معروف است، ولي در ميان اشعار او تعداد زيادي قصيدة رباعي و غزل يافت ميشود.
علامه شبلي در مورد ويژگيهاي شعر انوري مينويسد: از مميزات انوري يكي اين است كه شاعري او محدود به مديحه سرايي نيست، او هرگونه وسائل و موضوعات و يا وقايع و داستاني را كه در فرهنگ و زبان از آن وسعت و بسط پيدا ميكند، منظوم مينمايد.
يكي از موضوعات مهم در مورد اشعار انوري تناقضگوييها وپارادوكسهاييست كه در اشعار اوست بگونهاي كه در جايي از دنيا ميگويد و در جايي از بدي حرص و طمع و با وجود اينكه خود شاعرست در جايي شعرو شاعري را يك چيز غير ضروري قلمداد ميكند و آن را حتي فروتر از كناسي ميداند.
انوري و هجو
بسياري از زواياي زندگي و افكار و انديشههاي دانشمندان اسلامي براي معاصرين پوشيده مانده بگونهاي كه بسياري از آنها با يكي از آثار خود مشهور و شناخته شده هستند.
خيام با وجود اينكه فيلسوف، عارف، حكيم و شاعر بود ولي بيشتر شهرت وي در گروي رباعيات اوست، و يا از ميان معاصرين ميتوان به علامه اقبال اشاره نمود با وجود اينكه ايشان در علوم مختلفه بالاخص فلسفه تبحر كافي و وافر داشتند ولي در ميان فارسي زبانان امروزي به عنوان يك شاعر شناخته شده هستند، انوري نيز از اين قاعده مستثني نبوده، باوجود اينكه اودر علوم مختلف چنانچه گذشت، مهارت كافي راداشته ولي تنها به شعر آن هم با هجويات خود شهرهي آفاق شده است.در حالي كه در ديوان او تعداد زيادي غزل، قصيده و رباعي وجود دارد.
و اين خود از آنجا نشات ميگيرد كه انوري با هجوهگويي قرين شده بود حتي بنا برادعاي بعضي او به زن و دختر خود نيز رحم ننمود و آنان رامورد هجوهگوييهاي خود قرار داد، گرچه بعضيگفتهاند كه اين اشعار ساخته و پرداختهي دشمنان و حسودان ميباشد( اين قول موثقتر و بهتر ميباشد) و يا در زماني كه در بلخ بود سوزني ، فتوحي مروزي را تحريك كردتا هجوياتي در مورد مردم بلخ بسرايد و آنها را به اسم انوري شايع كند، واين خود مشكلات زيادي براي انوري ايجاد نمود، و ابوالحسن فراهاني شارح ديوان انوري تصريح ميكند كه اين اشعار سرودهي فتوحي بوده كه در ديوان انوري جاي گرفته است.
علامه شبلي در مورد هجويات انوري ميگويد: افتخار عمدهي انوري در هجوگويي است و شكي نيست كه اگر هجوهگويي جزء آئين شريعت قرار مي گرفت،شارع و پيغمبر آن انوري بوده است. او در هجو مبتكر مضامين نغز و موجد معاني باريك و لطيف يكرو و تازه است، و قوت تخيل كه شرط عمده شاعري است در تمام هجويات او محسوس و آشكار ميباشد، ولي هزاران افسوس كه اين قسمت از كلام او پر است از دشنام و فحش و ناسزا (6)
گرچه انوري در غزل و قصيده و نظم نثر صاحب مهارت بوده و درعلوم ديگر نيز كمالاتي داشته، ولي آنچه از او بر سر زبانها جاري شده هجويات اوست.
آثار انوري
وي علاوه بر ديوان خود كه شامل بر 14700بيت شعر ميباشد شرحي بر كتاب الاشارات ابن سينا به نام “البشارات فيالاشارات” نگاشته و بخاطر تعلق خاطري كه نسبت به ابنسينا داشته چند اثر از وي را با خط خود نگاشته است.
مذهب انوري
قبل از پرداختن به تبيين مذهب انوري و واضح نمودن گرايش اعتقادي وي، بايد مطلبي بيان شود براين اساس كه گرچه اهل عرفان و شعر و ادب مقام بالايي دارند و شايسته نيست كه آنها را در پيچوخم تعصبات و جانبداريها بيندازيم، اما در بعضي كتب و يا از زبان بعضي اهل علم ديده و شنيده ميشود كه ميگويند: عرفاء و دانشمندان و اديبان معتقد و پايبند به مذهب خاص نبودهاند.
ولي بايد دانسته شود که در حقيقت هيچ يك از آنها داراي چنين اعتقادي نبودهاند، بلكه همه به مذهب و گرايش خاص معتقد بودهاند و غير از مجتهد هيچ كس اين جرات و توان را در خود نميبيند كه مقيد به مذهبي نباشد، و شايسته نيست در لفافهي دوستي، مارك بيتوجهي و بيقيد و بند بودن به آنها زده شود.
در مورد انوري نيز ميتوان گفت :
شواهد و قرائن معاصر با زندگي انوي و دلايل خللناپذيري كه در ديوان وي و ديگر كتب موجود است همه بر اين مهم صحه مي گذارند كه وي معتقد به مذهب اهل سنت وجماعت بوده است، و تا آخر عمر خود بر همين منش زيسته و با همين اعتقاد از دنيا رخت بربسته است.
مهمترين دليل در اين زمينه علاوه بر عبارات صريح و آشكاري كه ديوان وي موجود است، ملازمت وي با سلطان سنجر ميباشد، و همهي اهل تاريخ گواهبر ايناند كه سلسله حكومتي سلجوقيان يك حكومت سني مذهب بوده است چنانچه در تاييد اين مطلب در تاريخ كمبريج ميآيد: نه غزنويان، بلكه سلجوقيان كه به عنوان سنيهاي متعصب بقاياي حكومت بوئيان (1055م-477هـ.ق) را از سر راه برداشتند (7)
علاوه بر اين در دائرة المعارف بزرگ اسلامي ميآيد:
دربارهي مذهب انوري اختلاف نظرهايي وجود دارد، شوشتري او را شيعهي اثناعشري ميداند، اما با توجه به اشعار و محيط زندگي ميتوان گفت كه به تسنن گرايش داشته او در اشعار خود خلفاي راشدين را ستوده و به پيامبر و علي نيز مهر (8) ورزيده است (9)
از همه مهمتر وجود مدايحي ميباشد كه وي در مدح و منقبت خلفاي راشدين و يا ذكر صفات آنها سروده است كه اين خود محكمترين دليل در اين ميدان به شمار ميآيد.
وي در قصيدهاي بعد از توحيد باري تعالي و نعت پيامبر ميسرايد:
نه در خلافت بوبكر دم زنم بخلاف****نه بر امارت فاروق بر مجال نطق
نه در نشستن عثمان چو رافضي بدگوي**** نه در شجاعت حيدر چو خارجي احمق
سر خوارج خواهم شكافته چو انار****دل روافض ملعون كفيده چو جوزق (10)
در قصيدهاي در مدح سعدالدين اسعد، فضايل ومناقب خلفاي راشدين را چنين بيان ميكند:
بصفا و وفا و صدق عتيق****كه دل و جان فروش و شرع خرست
بدليري و هيبت عمري****كه ظهور شريعت از عمرست
بحيا و حيات ذوالنورين****كه حقيقت مؤلف سورست
بكف و ذوالفقار مرتضوي****كه بحرب اندرون چو شيرنرست (11)
يا در بيت ديگري ميسرايد:
باعتقاد بوبكر و صولت فاروق**** بترسكاري (12)عثمان و شوكت حيدري(13)
وي علاوه بر مدح صريح،در بعضي ابيات ممدوحين خود را در بعضي صفات مشابه به صفات و مناقب خلفاي راشدين بالاخص فاروق اعظم ميداند
در مدح صفيالدين عمر ميسرايد:
صفي ملت اسلام و صدر دين خداي****عمر، كه وارث صلابت عمر ست(14)
در مدح مجدالدين ابوالحسن ميگويد:
پاي تشريف صاحب عدل****كه جهان را بعدل چو عمرست (15)
در مدح خواجه صدرالدين محمد وزير ميسرايد:
محمد آنكه وزارت از او نظام گرفت****چنانكه دين محمد بداد و عدل عمر
در مدح خواجه ناصرالدين ابوالفتح ميگويد:
از محمد وز عمر شد كفر باطل ، دين قوي****لاجرم احياي آن ايام كرد ايام تو
و چند مورد ديگر از اين نمونه را ميتوان در ديوان وي يافت.
انوري علاوه بر مناقب و فضايل خلفاي راشدين ابياتي در مورد امام همام امام ابوحنيفه نيز سروده كه بنا بر ارجاع صفحهي 616 در تحت نام بوحنيفه ، ابياتي در صص 358-454 وجود ذكر شده ولي اثري از اشعار مذكور نيست، كه اين ميتواندبه حتم زائيدهي تعصب و كجانديشي باشد.
در کتاب تاریخ ادبیات درایران در مورد مذهب انوری اینگونه آمده است
“از شاعران پس از ناصر خسرو که منسوب به تشیع شده اند مشهور تر از همه انوری است انوری (م547ق) را قاضی نورالله شوشتری درمجالس الموءمنین شیعی مذهب خوانده، اما این معنی از دیوان اشعار او استنباط نمیشود و بعید است که شاعری شیعی مذهب بتواند در دربار سلجوقیان که سنی متعصب بودهاند زیسته باشد، بهویژه که او در اشعار خود چند بار از عدل و نصفت عمر یاد کرده است” (16)
و اما در مورداینکه چرا برخی انوری را شیعه انگاشته اند باید گفت:استاد گرانقدر سعيد نفيسي در مقدمهاي كه بر ديوان انوري نگاشتهاند، در پايان مطلب خود با استدلال از دو بيت شعر انوري وي را شيعه معرفي ميكند.
نفيسي مينويسد:از اشعار او آنچه بر صحت عقيدهي او دلالت ميكنداين دو بيت است
ملكا بخشا! بنده در حرمان ميمون در خدمتت (17)**** چون خلافت بي علي بودست و زهرا بيفدك
در جواب آقاي نفيسي همينقدر ميتوان گفت: گرچه انوري انساني دانشمند و آگاه به رياضيات و نجوم و منطق و حكمت بوده ولي آنچه از زندگي وي مستفاد ميشود اين است كه وي عالم دين نبوده تا در تاريخ يا عقايد تبحر كامل داشته باشد و ديگر اينكه وجود اينهمه ابيات صريح در مدح خلفاء جاي هيچگونه ابهام و شك و ترديدي را باقي نميگذارد.
بيت ديگر كه نفيسي از آن استدلال مي كند چنين است:
بيعت بوبكر و آن قول اقيلوني چه بود؟****مصلحت ديد علي آن فتنها چو خوابيد
نفيسي در پاورقي مينويسد: در اصل چاپي چنين است و اين بيت به هيچ صورت در ديوان انور ي نيست.
در روايات اسلامي از حضرت ابوبكر روايت شده كه به مردم گفتند مرا اگر بر روشي غير از روش پيامبر يافتيد مرا از خلافت بر كنار كنيد، و كلمهي ( اقيلوني ) در شعر مذكور به اين ماجرا اشاره دارد و اين گفته نه تنها از وجاهت و مقام شامخ ابوبكر صديق چيزي نميكاهد بلكه به حتم و قطع و يقين صريحترين و نابترين و بيپيرايهترين، گفتهاي مي باشد كه بر وجود دموكراسي در حكومت اسلامي دلالت ميكند كه يك رهبر و حاكم جامعه تا اينحد انتقادپذير است و به رعيت خود تا اين درجه جرأت و توانايي ميدهد كه به آنها ميگويد در صورت هر گونه انحراف من از فرامين اسلامي مرا از مقام خلافت خلع كنيد، اين شعر نه از مقام ابوبكر چيزي نكاست بلكه درك كم انوري و نفيسي را نيز رو كرد.
و دربارهي مصلحت انديشي حضرت علي نيز بايد ياد آور شوم كه وي هيچگاه به خلافت و رياست چشم طمع ندوخته بود كه حال ما آن را در اينجا به اسم مصلحتانديشي و مصلحت طلبي، به رخ يكديگر بكشيم. چه زماني كه مردم بعد از شهادت خليفه راشد حضرت عثمان خواستند با ايشان بيعت كنند فرمودند:
دَعُونِي وَالْتَمِسُوا غَيْرِي « مرا واگذاريد و ديگري را بدست آريد»
(18)
وضمناً آنچه را كه قاضي نورالله شوشتري(شيعه تراش ) در مورد مذهب انوري بيان داشته بياساس ميباشد و شايد بشود شيعه معرفي شدن وي را از طرف شوشتري اين دانست كه نورالله شوشتري هركس را كه به حضرت علي ارادت و محبت داشته به عنوان شيعه معرفي ميكردهاند كه اين نيز پسنديده نيست. همه اين براهين و دلايل مذكور بر اين امر تاكيد دارند كه انوري( با تمام هجوه گوييها و رند بودنش ) معتقد مذهب اهل سنت و جماعت بوده گرچه فقط در يك مورد بر خلاف معتقدات اهل سنت فقط يك بيت سروده اما اين دليلي بر شيعه بودن وي نميباشد.
نویسنده:عمصت الله پورمحمد تيموري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و ارجاعات
1 ـ دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، چاپ دوم از دروه جديد 1377 ج 3ص3608
2 ـ ديوان انوري به كوشش سعيد نفيسي، انتشارات سكه و همكاري انتشارات پيروز، چاپ سوم 1364 ص 423، ارجاعات از روي همين نسخه ميباشد
3 ـ سمرقندي، امير دولتشاه، تذكره الشعراء، به همت محمد رمضاني، انتشارات پديده خاور، بيجا ، سال 1366ص67
4 ـ نفيسي، سعيد، تاريخ نظم ونثر در ايران،انتشارات فروغي ، تهران،چاپ دوم ، سال 1363 ص81
5 ـ قزويني مينويسد: به عقيده بنده بسار مستبعد است كه در حدود سنهي مذكور يعني 587واقع شده باشد و ظاهراً بايد بيست سي سال مقدم بران تاريخ باشد زيرا كه در ديوان انوري مدح دو نفر از وزراي سنجر مندرج است كه يكي از ايشان در سنه 511 وفات نموده و ديگري در 526 معزول شده( مدح انوري راجع به زمان وزارت اوست) …مقالات قزويني ج2ص487 گردآورنده عبدالكريم جربزهدار، تهران، انتشارات اساطيرچاپ اول 1363
6 ـ نعماني، شبلي،شعر العجم يا تاريخ شعر و ادبيات ايران، ترجمه سيد محمد تقي فخر داعي گيلاني، تهران، دنياي كتاب، ج2ص223
7 ـ پي. ام. هولت و ان. كي. س. لمبتون و برنارد لوئيس ، مترجم تيمور قادري، انتشارات مهتاب چاپ دوم (در شناسنامه كتاب سهواً چاپ اول درج شده است ) تاريخ كمبريج ج1ص 209
8 ـ شايد گردآورندگان دائره المعارف از اين امر غافل بودهاند كه محبت با پيامبر در قلب هر مسلمان ريشه دوانيده است و حضرت علي نيز از خلفاي راشدين ميباشد و نيازي با استثناء نبوده و به حتم اين مطلب بيربط ميباشد
9 ـ موسوي بجنوردي، محمد كاظم (ويراستار)، ، دائره المعارف بزرگ اسلامي ج10 ص403 چاپ اول 1380
10 ـ ديوان انوري ص40
11 ـ ديوان انوري ص31
12 ـ ترسكار: خداترس،زاهد،پارسا،خاشع. فرهنگ معين ج1ص1076
13 ـ ديوان انوري ص114
14 ـ ديوان انوري ص36
15 ـ ديوان انوري ص40
16 ـ تاریخ ادبیات درایران، 2/668
17 در ديوان (درگهت) ذكر شده است
18 ـ نهجالبلاغه خطبه 92ترجمه محمد دشتي، قم، انتشارات پيام مقدس چاپ اول ص122