سیرت و جبلت هر شخص را الزاما باید از لابلای زندگی فردی و اجتماعی‌اش جُست. بدین معنا که خوب وبد بودن هر شخص را باید از نحوه تعامل و برخورد او با دیگران اعم از بیگانه و آشنا و زیردست و مافوق دانست.   چه بسا افرادی هستند که نسبت به مافوق خود نرم زبان […]

سیرت و جبلت هر شخص را الزاما باید از لابلای زندگی فردی و اجتماعی‌اش جُست. بدین معنا که خوب وبد بودن هر شخص را باید از نحوه تعامل و برخورد او با دیگران اعم از بیگانه و آشنا و زیردست و مافوق دانست.

 

چه بسا افرادی هستند که نسبت به مافوق خود نرم زبان و نرم دل هستند اما نسبت به زیر دستان آهن دل و قسی القلب می باشند. یا به بیگانه روی خوش نشان نداده ، اما با آشنا خوش روی و گشوده آغوش می‌باشند و یا بالعکس.

کم هستند افرادی که با همه به یک نحو و سبک و سیاق برخورد کنند.

نکته دیگری که شایان ذکر هست این که ما بر اساس یک قاعده نانوشته، مرده یا متوفای بد نداریم. یعنی تعامل با دیگران این را به ما فراداده است. چرا که بعد از وفات هر کس همه در صدد این هستند تا از محاسن و خوبی ‌هایش سخن به میان بیاورند. اما برخی هستند که شایستگی این را دارند که از آنها ذکر خیر و یادی به میان بیاید و خوبی های‌شان، بر شمرده شود، تا انگیزه‌ی  خیرطلبی برای سایرین گردد.

 

من، مرحوم استاد محمد علم حسین بر را از همین دسته می دانم. در طی دو سالی که افتخار شاگردی در خدمت ایشان و فراگیری بخشی از تفسیر قرآن را در محضر این مرد کریم داشتم. به این نکته پی برده ام.

ایشان همه طلاب را محترمانه مورد خطاب قرار می داد و به همه می‌گفت: مولوی صاحب!

 بی ادبی و اسائه ادب را به هیچ کس روا نمی دانستند. طلاب را همانند فرزندان یا حتی بیشتر از آنان دوست می‌داشت. اگر کسی از دوستان قدیمی ایشان را می‌شناختی هر چند وقت یکبار جویای احوال وی می‌شدند و می‌گفتند: فلانی چطور هست؟

در باب تواضع و احترام ایشان به طلاب به یاد دارم که روزی از کنار مزرعه ایشان عبور می کردم، دیدم مشغول درو کردن یونجه برای گوسفندان خویش هستند، به اقتضای ادب نزد ایشان رفتم و تقاضا کردم تا بگذراند من این کار را انجام دهم، اما ایشان امتناع ورزیدند و حاضر به این نشدند. و ما را به خوردن از میوه‌ی درختان تعارف کردند.

با اینکه ایشان در مدارس متعددی درس خوانده و از اساتید بزرگ و نامداری کسب فیض کرده بودند، اما مباهات و فخر فروشی نمی کردند و مجالست و تلمذ زدن در مقابل آنها را برگ زرینی در کارنامه علمی خود نمی‌دانستند. و به این فرموده نبی رحمت ایمان و باور داشتند : من بطأ به عمله لم یسرع به نسبه. (هر کس از نظر عمل ضعیف باشد، نسبش برایش کارساز نیست). حال این نسبت علمی باشد یا نسبی.

آموزش و تفهیم قرآن یکی از دغدغه های اصلی ایشان بود. هرگاه به عنوان خطیب نماز جمعه بر منبر قرار می گرفتند، بر خلاف برخی که منبر را منصه‌ای برای خودنمایی و بروز دانسته های علمی خود می دانند، ایشان  یک یا چند آیه از قرآن را تفسیر می نمودند. تا مصداق این حدیث پیامبر قرار گیرند: که فرمودند: خیرکم من تعلم القرآن و علّمه ( بهترین شما کسی ست که تا قرآن را یاد بگیرد وبه دیگران یاد بدهد.)

یکی از نکات بارز در زمینه علمی ایشان این بود که سعی می‌نمودند تا طلاب را تشویق به حرکت علمی و یافتن و حل کردن مشکلات درس نمایند. به یاد دارم هرگاه مشکلی در درس برایمان پیش می آمد و جویا می شدیم، با وجود اینکه واقف بر جواب بودند، اما می گفتند: خودتان بروید جواب را بیابید و فردا در کلاس برای هم‌کلاسی‌هایتان توضیح دهید تا هم خودتان بهتر متوجه شوید و هم سایرین بهره ای ببرند.

به هیچ وجه اهل تکلف و تعارف نبودند و همیشه تلاش می‌نمودند تا برای کسی ایجاد زحمت ننمایند، یادم هست یک روز گرم تابستانی ایشان را در شهر تایباد ملاقات کردم از دیدار یکدیگر سخت شگفت زده و خوشحال شدیم. هر چه برای رفتن به خانه و مفتخر کردن‌مان برای لذت حضور، اصرار کردم ایشان نپذیرفتند، و فقط می گفتند: عذرم را بخواهید باید بروم.

همه بر این باور هستیم که رفتن از این سرای خاکی، قانونی ست که برای همه ما رقم زده شده است. چه زود یا دیر باید رفت اما خوشا به حال کسی که چنین سعادتمندانه برود.

گرچه باید بر این باور باشیم که ( لا نزکی علی الله احدا ). اما مدار اعمال و کردار ما می‌‌تواند، نمودی از فرجام اخروی‌مان باشد، ما نیز در مورد استادمان امید فرجام و پایانی خوش داریم.

از طرف خودم و سایر دوستانم به اساتید بزرگوارم و پرسنل عین العلوم گشت و خانواده این استاد، تسلیت عرض نموده و برای ایشان مغفرت و غفران خداوند و برای اهل بیت و بازماندگان‌شان صبر و اجر مسئلت دارم.

 

عصمت الله تیموری