امام العلماء، رئیس الفضلاء، بقیة الحفاظ، محدث، شاه عبدالعزیز بن ولی الله احمد بن عبدالرحیم عمری دهلوی ، ملقب به سراج الهند و حجة الله است. نسبش به امیرالمؤمنین حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه میرسد.خانوادهی شاه ولی الله محدث دهلوی یکی از معدود خانوادههایی است که توانسته است نقشی اساسی […]
امام العلماء، رئیس الفضلاء، بقیة الحفاظ، محدث، شاه عبدالعزیز بن ولی الله احمد بن عبدالرحیم عمری دهلوی ، ملقب به سراج الهند و حجة الله است. نسبش به امیرالمؤمنین حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه میرسد.
خانوادهی شاه ولی الله محدث دهلوی یکی از معدود خانوادههایی است که توانسته است نقشی اساسی در گسترش اسلام در طی سدههای گذشته داشته و توانسته است در راستای رواج دادن علوم، به خصوص علم قرآن و حدیث، کاری را انجام دهد که هنوز آثارش نمایان است، قریب به اتفاق کسانی که ـ در شبه قاره هندوستان و مناطق اطراف آن ـ به نوعی به علم و دین ارتباط دارند، مرهون احسان آنان هستند؛ بنابر این، میتوان گفت قریب به اتفاق علمای هندوستان و پاکستان از شاگردان آنان محسوب میگردند. در سایر نقاط جهان نیز ریزهخواران خوان گستردهی آنان وجود دارند.
وی در شب پنج شنبه، ۲۵ رمضان سال ۱۱۵۹ هجری قمری متولد شد.
وی در ابتدا قرآن را حفظ نمود و سپس به فراگیری علم، قرأت و سماع حدیث از محضر پدرش پرداخت، تا در علوم مهارت یافت؛ زمانی که پدرش درگذشت، شاه عبدالعزیز دهلوی ۱۶ ساله بود، وی پس از وفات پدرش، از محضر شیخ نورالله برهانوی (متوفى ۱۱۸۷ یا ۱۱۸۸ هـ) و شیخ محمدامین دهلوی (متوفى ۱۱۸۷ هـ) استفاده نمود و شیخ محمدعاشق بن عبدالله پُهلتی (متوفى ۱۱۸۷ هـ) نیز به وی اجازهی روایت حدیث داد و همهی این بزرگان از شاگردان تراز اول پدر بزرگوارشان بودند.
وی توسط معلمی که پدرش برایش معین نموده بود، جغرافیا و تاریخ را فرا گرفت.
پدرش به وی توجه نمود و حدیث و فقه را در مدت دو سال به وی درس داد و در ۱۵ سالگی تمام علوم را به پایان رساند.
وی در فضیلت، آداب، علم، ذکاوت، فهم و سرعت حفظ یگانهی روزگارش بود. ۱۵ ساله بود که به تدریس و افاده پرداخت و شاگردان زیادی را تربیت نمود و علما و فضلای نامداری از ایشان استفاده کردهاند، اکثر طلاب اطراف در خدمتشان طوری با عشق و علاقه میآمدند، گویی تشنهای است که خودش را از تشنگی روی آب میاندازد. در سن ۲۵ سالگی به امراض گوناگونی مبتلا شد که بعضی از آگاهان چهارده بیماری ایشان را نام بردهاند. به همین علت، ایشان مسئولیت تدریس در مدرسهاش را به برادرانش شاه رفیع الدین و شاه عبدالقادر سپرد، ولی باز هم از کار تدریس، تصنیف، افتا و وعظ باز نماند. هر سه شنبه وعظ هفتگیشان به صورت درس تفسیر از قرآن اجرا میشد، در آخر عمرشان به مدتی کمی هم نمیتوانستند که در مجلس بنشینند، به همین خاطر بین مدرسه قدیم و جدیدش قدم میزد و تعداد زیادی از مردم در همین حال هم از ایشان کسب فیض و استفاده میکردند که درس، افتا و وعظ ادامه داشت. همچنین بین عصر و مغرب با کمک دو نفر به خیابانی که در میان مدرسه و مسجد جامع واقع بود، میرفت. مردم در راه منتظرشان میبودند و مشکلاتشان را مطرح میکردند.
در کنار این امراض، بیاشتهایی ایشان به حدی شدت یافت که با گذشت چندین روز به چشیدن چیزی نیاز پیدا نمیکرد، به همین جهت دیر به دیر غذایی میخوردند.
شاه عبدالعزیز برنامهی پدر بزرگوارش در مورد تبلیغ قرآن به عموم مردم و اصلاح عقاید باطل و ریشهکنی رسومات باطل و ایجاد رابطهی بنده با الله به این روش، را گسترش و رشد داد. درس تفسیر شاه ولی الله در به آیهی: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» [المائدة/۸] رسیده بود که ایشان وفات نمود. شاه عبدالعزیز از همین جا درس خودش را ادامه داد، تا به آیهی: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» [الحجرات/۱۳] رسیده بود که ایشان نیز از دنیا رفت.
درس تفسیر قرآن شاه عبدالعزیز در روزهای سه شنبه و جمعه دایر بود که علما با اهمیتی خاص و عامهی مردم با شور و شوق در آن شرکت میکردند. در این درس طبع ایشان در فوران کامل میبوده و مضامین در قلبشان مانند سیلی روان میشد.
تلاش شاه عبدالعزیز برای تدریس حدیث و ترویج و اشاعهی آن در تاریخ علمی و دینی هند بسیار برجسته و چشمگیر است. مدت تدریس حدیث ایشان تقریباً به شصت و چهار سال میرسد. در کنار تدریس کتب سته و تصنیف کتابهای مفید و مؤثری چون بستان المحدثین و العجالة النافعة، که عامل ایجاد ذوق صحیح حدیث، آگاهی به طبقات کتابهای حدیث و آشنایی با مقام و مرتبهی محدثین در علم و فضل وآشنایی با اصول و قواعد حدیث میشود و در اینکتابها چکیدهی صدها صفحه و گزیدهی اقوال و نقول به نگارش درآمده است، و میباشد، ایشان به تربیت شاگردانی نخبه، دانشآموختگانی فاضل، علما و مدرسین نابغهای نیز پرداخت که آنان علوم و معارف حدیث را نه تنها در هند، بلکه در حجاز و سایر مناطق جاری نمودند و از آنها افرادی که شمردنشان از توان خارج است، بهره بردند، تنها دانشآموختگان نابغهی شاه عبدالعزیز که زندگیشان در کتاب «نزهة الخواطر» آمده است، به چهل نفر میرسد که از میان آنها برخی حلقههایی برای تدریس حدیث داشتند و محدثان و اساتید زیادی زیر دست آنها پرورش یافتند.
مبارزه با استعمار انگلیس و حفظ ملیت مسلمانان
پس از وفات حضرت شاه ولی الله دهلوی، اوضاع هند به سرعت تغییر یافت. در سال ۱۶۷۹ هـ مطابق با سال ۱۷۶۵ م ادارهی ایالتهای بنگال، بیهار و اریسه به سان جایزه یا زمین جاگیر که به صورت خالصه به کسی داده میشود، در اختیار شرکت هند شرقی قرار گرفت و قبلا این شرکت بر بنارس و غازیپور نیز تسلط یافته بود و در دست حکومت تیموری و شاه عالم فقط ولایت اله آباد باقی مانده بود که تنها درآمدش، مبلغی بود که انگلیسیها به او میدادند. با شکست سراج الدولة در معرکهی بلاسی در سال ۱۷۵۷ م و شکست شجاع الدولة در سال ۱۷۶۴ م در جنگ بَکُسَر و شهادت سلطان تیپو در سال ۱۷۹۹ م در جنگ سرنگاپتن، آخرین امیدهای مسلمان از دست رفت و عملاً حکومت هندوستان در دست انگلیسیها قرار گرفت.
شاه عبدالعزیز که در دهلی به تدریس و افاده مشغول بود، با نگاهی دقیق و موشکافانه بر اوضاع هند به این نتیجه رسیدند که اثرات انگلیسیها محدود به هندوستان نیست؛ بلکه به مناطق مجاور نیز سرایت میکند، چنان که فرموده است:
وإنی أرى الإفرنجَ أصَحابَ ثروةٍ لقد أفسدوا ما بَین دِلهی وکابُل
یعنی: من انگلیسیهای ثروتمند را مشاهده میکند که از دهلی تا کابل را به فساد کشیدهاند.
ایشان در آن عصر اولین شخصی است که جرأت نمود و هند را دارالحرب اعلام نمود. با تحلیل واقعگرایانه اوضاع هند و تجزیهی مسأله طبق ضوابط فقه و اصول فقه میتوان به دقتنظر و بصیرت ایشان پیبرد و میتوان جرأت اخلاقی و دینی ایشان را درک نمود. ایشان در جلد اول فتاوای عزیزی، در پاسخ به سؤالی که آیا دارالاسلام میتواند دارالحرب قرار گیرد، یا خیر؟ پس از نقل عبارتی از «در مختار» و «کافی»، مینویسد: «درین شهر حکم امام المسلمین اصلاً جاری نیست و حکم رؤسای نصارى بیدغدغه جای است و مرادد از اجرای احکام کفر این سات که در مقدمهی ملکداری و بند و بست رعایا و اخذ خراج و باج و عشور اموال تجارت و سیاست قطاع الطریق و سراق و فیصل خصومات و سزای جنایات کفار به طور خود حاکم باشند. آری! اگر بعضی احکام اسلام را مثل جمعه و عیدین و اذان و ذبح بقر تعرض نکنند، نکرده باشد. لیکن اصل الاصول این چیزها نزد ایشان هبا و هدر است؛ زیرا که مساجد را بیتکلف هدم مینمایند و هیچ مسلمان یا ذمی بغیر استیمان ایشان درین شهر و در نواح آن نمیتواند آمد، برای منفعت خود واردین و مسافرین و تجار مخالفت نمینمایند، اعیان دیگر مثل شجاع الملک و ولایتی بیگم به غیر حکم ایشان درین بلاد داخل نمیتوانند شد و ازین شهر تا کلکته عمل نصارى ممتد است. آری! در چپ و راست مثل حیدرآباد و لکهنو و رامپور احکام خود جاری نکردهاند، به سبب مصالحه و اطاعات مالکان آن ملک و از روی احادیث و تتبع سیرت صحابه کرام و خلفای عظام همین مفهوم میشود؛ زیرا که عهد حضرت صدیق اکبر ملک بنییربوع را حکم دارالحرب دادند، حال آن که جمعه و عیدین و اذان در آنجا جاری بود؛ نگر انکار حکم زکوة کرده بودند و همچنین یمامه و گرد و نواح آن را حکم دارالحرب دادند، با وجودی که مسلمانان در آن بلاد موجود بودند و على هذا القیاس در عهد خلفای کرام همین طریق مسلوک بود؛ بلکه در عهد حضرت پیغمبر صلى الله علیه و سلم فدک و خیبر را حکم دارالحرب فرمودند، حال آن که تجار اهل اسلام، بلکه بعضی سکنهی آنجا نیز در آن مکانات و روادی القرى مشرف به اسلام بودند و فدک و خیبر را کمال اتصال بود با مدینهی منوره.»
پرتو افکار و دیدگاه ایشان در مورد انگلیسیها در اندیشهی مصلح بزرگ مولانا سید أحمد شهید دیده میشود. ایشان برای مبارزه با انگلیسیها در سال ۱۲۲۷ هـ به ارتش امیرخان ملحق شد. در این ارتش بهترین نیروهای نظامی هند حضور داشتند که اگر این ارتش منظم و مجهز میشد، میتوانست در مقابل قدرت استعماری انگلیسیها که در حال رشد بود، سد محکمی باشد. از قراین بر میآید که سیداحمد با رضایت و تأیید حضرت شاه عبدالعزیز در ارتش نواب امیرخان شرکت جسته است. زیرا در سال ۱۲۳۳ هـ زمانی که نواب با انگلیسیها آتشبست کرد و به چند قسمت غیرمهم و جزیی مانند راچپوتانه و مالوه قناعت نموده، مجموعهشان را به نام ریاست تونک نامگذاری کرد و از جنگیدن با انگلیسیها دست کشید، بنابر این، سید احمد بیشتر ماندن را در آنجا بیسود دید، تصمیم گرفت تا از این ارتش جدا شود. در یک نامه به حضرت شاه عبدالعزیز چنین نوشت:
«خاکسار جهت قدمبوسی حاضر میشود؛ زیرا این جا نظم ارتش از هم پاشیده است و نواب با انگلیسیها یکی شده است، لذا برای ماندن در اینجا انگیزهای نمانده است.»
از این امر چنین بر میآید که این سفر بنا به پیشنهاد و مشورهی شاه عبدالعزیز انجام گرفته است، به همین جهت، انگیزهی برگشت باید به اطلاعشان میرسید که ابلاغ شد.
به این طریق حضرت شاه عبدالعزیز در تشخیص که مسلمانان و کشور هند را تهدید میکرد، از بصیرت الهی و فراست ایمانی استفاده فرمود و برای دفع آن در زمان خویش هر تدبیری که مقدور بود، دریغ نکرد.
تألیفات
شاه عبدالعزیز کتابهای و رسالههای زیادی را نوشته است که همهی آنها مقبول علما و عامهی مردم هستند و عموماً با نگاه وقار، عظمت و محبوبیت به آنهاا مینگرند و به خواندن آنها رغبت نشان داده و مورد استناد قرا میدهند. اسلوب نگارش ایشان روان، شیوا و قوی است که از خواندش به انسان لذتی خاص دست میدهد. برخی از مهمترین تألیفات وی عبارتاند از:
۱. فتح العزیز؛ تفسیری گرانسنگ است که آن را در شدت مریضی و نهایت ضعف املا نمود و در جلدهای بزرگی بود که قسمت اعظم آن در انقلاب هند از بین رفت و فقط یک جلد از اول و دو جلد از آخر باقی مانده است. پس از شاه عبدالعزیز، شاگرد ارشد ایشان علامه حیدرعلی فیض آبادی (متوفى ۱۲۹۹ هـ) تکملهی آن را در بیست و هفت جلد بنا به تقاضای نواب سکندر بیگم ملکهی بهوپال، به نگارش درآورده است.
این تکمله فقط تا پایان جزء پنجم در کتابخانه ندوة العلماء محفوظ است، البته از اول آن یک یا دو برگ پاره شده است.
۲. الفتاوى فی المسائل المشکلة؛ که در دفترهای بزرگی بود و از آن فقط دو جلد باقی مانده است.
۳. بستان المحدثین؛ فهرست کتابهای حدیث و زندگینامهی مؤلفان آنهاست و لیکن کامل نشده. اصل کتاب به فارسی است و توسط مولانا عبدالسمیع دیوبندی به زبان اردو ترجمه شده است. دکتر محمد اکرم ندوی و شیخ محمد اشفاق سلفی هر کدام جداگانه آن را به عربی ترجمه نمودهاند.
4. العجالة النافعة؛ که در موضوع اصول حدیث و به فارسی به نگارش در آمده است. این رساله توسط دکتر عبدالحلیم چشتی، رئیس قسم التخصص فی الحدیث جامعه اسلامیه بنوری تاون کراچی به اردو ترجمه و شرح داده شده و توسط عبدالمنان عبداللطیف به عربی ترجمه شده و توسط دارالداعی ریاض منتشر شده است. ترجمهی عربی دیگری نیز از این کتاب توسط استاد مولانا عبدالأحد قاسمی مونگیری، رئیس الأساتذه سابق جامعهی امدادیه کشور گنج بنگلادش، صورت گرفته که با تقریظ و تأیید مولانا محمدیوسف بنوری، توسط میرمحمد کتبخانه کراچی چاپ شده است. اصل فارسی آن توسط عبدالستار حسینبر مدرس مدرسهی دینی عین العلوم گشت و عضو مجلس علمی عین العلوم تصحیح و تحقیق شده، که هنوز به چاپ نرسیده است.
5. عزیز الاقتباس فی فضائل اخیار الناس؛
6. كتابي در دفاع از عقايد اهل سنت؛
۷. تقریر دلپذیر فی شرح عدیم النظیر؛
۸. میزان البلاغة؛ متنی نفیس در فن بلاغت است.
۹. میزان الکلام؛ متنی در مورد علم کلام میباشد.
۱۰. السر الجلیل فی مسألة التفضیل؛ در مورد فرق درجات خلفای راشدین بحث میکند.
۱۱. سر الشهادتین؛ تاریخچهی جالبی در مورد شهادت حسنین میباشد.
اين مقاله به اختصار از سايت سنت آنلاين به قلم عبدالستار حسینبر گرفته شده است
Monday, 14 July , 2025