بابا آب داد. بابا نان داد. این عبارت برای خیلی از ما که امروزه پدر یا پدر بزرگ شدهایم آشناست. اینها کلماتی است که به ما در ابتدای راه باسواد شدن آموزش دادند. اما جا دارد که این روزها یک عبارت دیگر نیز در کنار آنها اضافه شود «بابا جان فرزندش را گرفت.» قطعا کشته […]
بابا آب داد. بابا نان داد. این عبارت برای خیلی از ما که امروزه پدر یا پدر بزرگ شدهایم آشناست. اینها کلماتی است که به ما در ابتدای راه باسواد شدن آموزش دادند. اما جا دارد که این روزها یک عبارت دیگر نیز در کنار آنها اضافه شود «بابا جان فرزندش را گرفت.»
قطعا کشته شدن رومینا اشرافی دخترک نوجوان شمالی به یادتان هست. دخترکی که اگر این روزها میبود، حتما یا پشت صندلی دانشگاه نشسته بود، یا وجودش خانهی پدر را گرم میداشت، اما بهخاطر قصور و کوتاهی والدین و جامعه، راهی سینه قبرستان شد.
اینک نوبت پارسا شد تا در همان سن و سال طعم لبهی تیز دشنهی خشم پدر را بچشد.
فررند در هر شرایطی که باشد، برای پدر ومادر عزیز است و جان پدر و مادر به جان او بسته است. او حتی اگر لاابالی باشد، باز هم دوست داشتنی است. از همین رو است که به آن، پسوند «دلبند» و «جگر گوشه» را همراه میکنند و می گویند: فرزند دلبند و جگر گوشه. اما سوال اینجاست که چرا یک پدر به جایی میرسد که همان فرزند دلبند خودش را از بین میبرد؟
جواب این سوال را باید از دو بُعد خانواگی و اجتماعی بررسی کرد.
متاسفانه اکثر خانوادهها نسبت به تربیت فرزندانشان کمتر توجه میکنند و به بایدها و نبایدهای تربیتی پایبند نیستند. در حالی که همه میدانند شروع تربیت از همان آغازین لحظات حیات کلید میخورد، و هیچ زمان ایستایی ندارد. و نباید به بهانهی اینکه فرزند هنوز بچه است یا نمیداند و یا نمیتواند در تربیت او اهمال کرد. آموزههای دینی و اجتماعی تاکید بر این دارند که باید تربیت از همان ابتدا بهصورت عملی شروع شود. در روایات آمده که نبی رحمت علیه السلام وقتی نوهی ایشان یک خرما صدقه را دهان گذاشت، خرما را از او گرفته و فرمودند: این برای ما حرام است. این یعنی که فرزند از همان ابتدا باید خطوط قرمز و بایدها و نبایدها را بداند. و یا زمانی که عمربن ابی سلمه که پسر بچهی کوچکی بود و با غذا بازی میکرد؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم خطاب به او فرمودند: ای پسر! بسم الله بگو و با دست راست و از جلوی خودت بخور.
پس تربیت فرزند را باید از ابتدای زندگی او شروع کرد.
اما از بُعد اجتماعی شکی نیست که مسئولین و حاکمان در این زمینه بیتقصیر نیستند. والدینی که مجبور هستند از طلوع آفتاب یا حتی پیش از آن تا غروب خورشید یا حتی دیرتر برای امرار معاش و تامین نیازهای زندگی دوندگی کنند و برای برآورده کردن خواستههای خانواده بسوزند و بسازند، رمقی برای آنها باقی نمیماند که به تربیت فرزندان بگذارند.
چرا نرخ فرزندآوری سال به سال رو به کاهش است؟ در تمام معضلات و بحرانها باید علت را پیدا کرد نه اینکه معلول را درمانی نمود.
نکته دیگر اینکه نوجوانی سن خاصی در زندگی هر انسان است، سنی که هر نوجوان دوست دارد تا دیده شود، استعدادها و خلاقیتهایش را بروز دهد، اگر در این سن به او اجازه بروز دادن استعدادش داده شود و به سمت و سویی مثبت و مفید راهنمایی شود، قطعا نتیجهی مثبت آن همه جا دیده خواهد شد، در غیر اینصورت نوجوان به خاطر خامی، بدون شک مسیراشتباهی را طی میکند، چنانکه پارسا اینکار را کرد.
متاسفانه در جامعهی ما با وجود این همه ثروت خدادای، بستر بروز استعدادها برای نوجوانان فراهم نشده و سازمانهایی که همه ساله این همه بودجه را حیف و میل میکنند نتوانستهاند، آنچه را که باید انجام دهند، محقق سازند.
باید اقرار کرد که با بیتدبیری و کمکاری و یا تبعیض، بخش عظیمی از استعداهای این مرز و بوم یا جام زهر مهاجرت را سر می کشند، یا به انحراف کشیده شده و بجای اینکه مسیر کمال و رشد را طی کنند، درهمان اوان زندگی گرفتار اعتیاد و دیگر معضلات اجتماعی میشوند و یا اینکه در سینهی سرد گورستان جای میگیرند و برای همیشه داغ نبودنشان را بر دل پدر و مادر میگذراند. چنانکه پدر پارسا و رومینا این درد را همه روز از اعماق وجود خود حس میکنند.
عصمتالله پورمحمد تیموری
Sunday, 13 July , 2025