محرم است و عاشورا و حسین ورد زبانها، و کربلا، گویی جلو چشمانت، حسین، اسوه آزادی و آزادگی ، با دو پایش به مسلخ می رود، برای قربان شدن ، قربان شدن برای هدف، هدفی که پدر و جد بزرگوارش در راه رسیدن به آن سر در کف اخلاص نهادند. حسین باید قربان می شد، […]

محرم است و عاشورا و حسین ورد زبانها، و کربلا، گویی جلو چشمانت، حسین، اسوه آزادی و آزادگی ، با دو پایش به مسلخ می رود، برای قربان شدن ، قربان شدن برای هدف، هدفی که پدر و جد بزرگوارش در راه رسیدن به آن سر در کف اخلاص نهادند.

حسین باید قربان می شد، تا آزادگی و انسانیت قربان نشود ، او در مکتب عمر ، عثمان و علی درس آموخته بود و قربان شدن را به زیبایی از آنان آموخته بود.

 

با دو چشم سر دیده بود خلیفه جدش، عمر را که در محراب محمد تاوان دینداری و شرافت را داد ، عثمان را که خونش ، آیات قرآن را رنگین کرد و پدرش علی را، که در منای مسجد قربان شد. او درسش را آموخته و از بر داشت. می دانست که خونش عزیز است ، اما دینش عزیزتر. می دید سپاه جهل را که در مقابلش صف کشیده ، تا دندان مسلح  و تشنه به خونش، اما او نه خودش، که زنش را برد، فرزندش ، خانواده اش، و جگرگوشه گانش را، او هدف را شناخته بود و دست از طلب نداشت، گر جان او بر آید.

آری! باید هدف را شناخت، برای رسیدن به هدف، باید «با حسین» بود، با آرمانش، با تفکرش ، با نهضتش و نگذاشت پرچم دیانت، شرافت و آزادی ای را که او با خونش برافراشت ، دست ظلم و جهل بر زمین ساید.

 

حسین سلیمان پور